نویسنده: دکتر رضا منصوری
پژوهش حرفهای در ایران بسیار نوپاست. قبل از انقلاب تنها سه درصد از فیزیکدانان با پژوهش درگیر بودند. تعداد کل مقالات تحقیقاتی از ایران به 200 نمیرسید. به لحاظ پارامتر تأثیر تحقیقات، ایران در میان 25 کشور اول جهان سوم نبود. پس از انقلاب، به خصوص پس از جنگ تحمیلی، جوانههای تحقیق هویدا شده است. امسال برای اولین بار تعداد مقالات بین المللی محققان و دانشگران ایران از مرز 1000 میگذرد. برای اولین بار یک مقاله از ایران، بنابه تعریف بین المللی، مقالهی مشهور شده است، و بیش از 100 استناد گرفته است. به این ترتیب نباید انتظار داشت که ما فرصت کافی برای فراگیری سازوکارهای تحقیقاتی را داشتهایم.
یکی از عوامل مهم در امر تحقیقات تخصیص حداقلی برای بودجهی تحقیق و توسعه در کشور است. صحبت از افزایش بودجههای تحقیقاتی، و نیز صحبت از رساندن درصد تخصیص یافته از درآمد ناخالص ملی به هنجارهای بین المللی، که در اوایل دههی شصت شروع شد، برای بسیاری حتی مفهوم نبود. گویی که به زبانی غیر از زبان مألوف آنها سخن گفته شده است. اما هم اکنون این تقاضا به یک فرهنگ تبدیل شده است. کمابیش همهی سیاستمداران در دولت و مجلس آن را پذیرفتهاند و عزم خود را برای این افزایش جزم کردهاند. کم نبودهاند کسانی که به این افزایش بی اعتقاد بودهاند و دیگرانی که تأکید را در مدیریت حرفهای در مراکز علمی میدانستهاند و نه در افزایش اعتبار علمی. اما تجربه نشان داد که راه درستی رفتهایم.
دولت و مردم ما در مجموع تصور درستی از تحقیقات ندارند و به آن بی اعتقادند. مراکز علمی و پژوهشی را نهادهایی تلقی کردهاند که بالقوه به لحاظ سیاسی خطرآفریناند، پس باید مهار سیاسی بشوند. هیچگاه به این نهادها به عنوان مهد خلاقیتها نگاه نشده است. بی جهت نیست که همواره در انتخاب و انتصاب مدیران مراکز علمی و پژوهشی حرف اول را وجاهت سیاسی زده است و نه علمی. تا زمانی هم که، به هر دلیل، توجه به این مراکز اولویت پیدا نکند این تصور و اعتقاد تصحیح نخواهد شد. یکی از دلایل عمدهی ما بر اصرار در افزایش اعتبارات تحقیقاتی همین شناخت بوده است. هنگامی که دولت و مجلس اعتبارات قابل توجهی در بخش تحقیقات کشور هزینه کنند انتظار بیشتری از آن خواهند داشت. نگران بودجههای تحقیقاتی و چگونگی هزینه کردن آن خواهند بود. بازخواست خواهند کرد. و سرانجام مجبور خواهند شد با سازوکارهای رشد علمی آشنا بشوند تا از هدر دادن اعتبارات پژوهش جلوگیری کنند. اکنون زمان برای این آشنایی فرا رسیده است!
گواه ناآشنا بودن سیاستمداران ما با سازوکارهای رشد علمی مدیریت کنونی علم در ایران است. گواه بر تصور غلط سیاستمداران ما از علم نوین همین بس که دانشگاه آزاد اسلامی با حدود 700 هزار دانشجو و حدود 2000 دانشجوی دکتری و سازمان انرژی اتمی ایران با داشتن دانشگرانی حدود دو برابر تعداد کل فیزیکدانان تمام دانشگاههای ایران و بودجههای نجومی، که در طول دوران انقلاب استمرار داشته است، مجموعاً در سال گذشته حدود یک سوم پژوهشکدهی فیزیک مرکز تحقیقات فیزیک نظری و ریاضیات، و حدوداً بر دانشکدهی فیزیک دانشگاه صنعتی شریف تولید علمی داشتهاند. هر آشنا به علمی در هر جای دنیا کافی است به این آمار و آمار مشابه دیگر نگاه کند و عمق فاجعه را دریابد. ما هنوز درنیافتهایم!
عدم شناخت صحیح ما از علم مدرن و سازوکارهای درونی آن باعث شده است که از مدیران مراکز علمی و پژوهشی به عنوان ابزاری برای اعمال سیاستها و یا مهار ناآرامیهای احتمالی سیاسی استفاده کنیم، و در مواردی هم امتیازهای قومی باعث انتصاب مدیران علمی ما شده است.
مدیران ابزاری حکومت میکنند نه اداره؛ برای اعمال سیاستهایی که ابزار آن هستند باید حکومت کنند، و بنابر تعریف نمیتوانند سازمان خود را اداره کنند. از این جهت پژوهشگران و کارمندان سازمان خود را رعیت میپندارند. بی جهت نیست که این رفتار به افسردگی در میان پژوهشگران و ناامیدی نسبت به آینده و خاموش کردن خلاقیتها و تواناییها انجامیده است.
دوران هراسها سپری شده است، دوران مدیران ابزاری و قومی نیز سپری شده است. دوران مدیرانی که مدرک فروشی میکنند سپری شده است؛ از زمان ناصرالدین شاه که لقب میفروخت و از این طریق مخارج دربار را تأمین میکرد بیش از صد سال گذشته است. از تاریخ عبرت بگیریم. از فروش مدرک و لقب دانشگاهی به فلان ورزشکار چه حاصل که آن را فخر خود تلقی کنیم. دوران مدیرانی هم که لقب و مدرک از داخل و خارج میخرند سپری شده است. دوران مدیرانی که به جای پاسخگویی حرفهای به یک آتش سوزی در مرکز تحقیقاتی زیر سلطهی خود به فحاشی میپردازند نیز سپری شده است. اکنون دوران مدیران حرفهای است که این بار سنگین انتظارات از انقلاب را به دوش بکشند، فرصتهای از دست رفته را جبران کنند، فرصتهای بالقوهی موجود را مهار کنند، امید به استعدادهای جوان بدهند، آنها را به کشورشان و آیندهی آن امیدوار کنند، فرصت رشد برایشان فراهم کنند. شاید اگر امروز صحبت از سپری شدن عصر مدیران ابزاری و قومی را شروع کنیم و از لزوم نصب مدیران حرفهای صحبت کنیم ده تا بیست سال دیگر شاهد تحقق آن باشیم. شاید ده تا بیست سال دیگر بداهت امری که کشورهای همجوار ما مانند عراق و عربستان و حتی یمن سالهاست آن را اعمال میکنند بر مسئولان ما نیز روشن شود و جسارت و جرأت در نصب مدیران حرفهای پیدا کنند. به امید آن روز!
منبع مقاله :
مجلهی فیزیک، 1379، شمارهی 1 و 2، صفحهی 2،