آشنایی با ابوریحان بیرونی

قرن اول هجری قمری و نیمه‌ی اول قرن دوم هجری قمری، عصر رکود علم و حکمت در ایران بود؛ به طوری که آگاهی ما از دانش ایرانیان در عصر ساسانی بیش از اطلاعاتی است که درباره‌ی وضعیت علمی کشورمان در این دوران داریم.
شنبه، 18 مهر 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آشنایی با ابوریحان بیرونی
 آشنایی با ابوریحان بیرونی

 

نویسنده: جمعی از نویسندگان




 

علم و حکمت در ایران از ورود اسلام تا تولد بیرونی

قرن اول هجری قمری و نیمه‌ی اول قرن دوم هجری قمری، عصر رکود علم و حکمت در ایران بود؛ به طوری که آگاهی ما از دانش ایرانیان در عصر ساسانی بیش از اطلاعاتی است که درباره‌ی وضعیت علمی کشورمان در این دوران داریم.
در این دوره‌ی حدوداً صدساله، خلفای اموی قدرت فراگیری یافتند و اعراب سرمست از کشورگشایی‌هایشان، عرصه‌ی حیات فکری و فرهنگی را بر ایرانیان تنگ کردند و مردم متفکر این سرزمین که حتی برای سیر کردن شکمشان با مشکلات فراوانی رو به رو بودند، کار علم را تعطیل گذاشتند.
از روزگار امویان، نام هیچ دانشمند ایرانی‌ای به یادگار نمانده و ظاهراً هیچ کتابی در این مقطع زمانی تألیف نشده است یا ما از وجود چنین مواردی بی‌خبریم. سرانجام، دودمان امویان با شورش ایرانیان به سرکردگی ابومسلم خراسانی برافتاد و سلسله‌ی عباسی بر عالم اسلام که قلمرو وسیعی پیدا کرده بود، حاکمیت یافت.
با ظهور عباسیان، اوضاع به کلی دگرگون شد. خلفای این سلسله با ایرانیان وصلت کردند و به فرهنگ ایران نزدیک شدند.
بغداد به دستور منصور، دومین خلیفه عباسی، و به توصیه خالدبن برمک، مشاور ایرانی او، ساخته شد و این شهر پس از مدتی به صورت یکی از پر رونق‌ترین حوزه‌های علمی جهان اسلام درآمد.
در این دوره، دانشمندان حوزه‌ی جندیشاپور به ترجمه روی آوردند و آثار فلسفی و علمی متعددی را از یونانی به سریانی ترجمه کردند و به علم پزشکی جانی تازه بخشیدند.
در دوره‌ی خلافت هارون الرشید عباسی، به همت وزیر ایرانی او که از خاندان برمکیان بود، دانش و دانشوری با سرعت بیشتری رو به رشد نهاد و نهضت ترجمه‌ی آثار یونانی به عربی پا گرفت.
در عصر عباسیان، بسیاری از دانشمندان ایرانی از خراسان، ری، بلخ و حوزه‌ی علمی مرو به بغداد روی آوردند و در راه شکوفایی علوم عقلی و طبیعی کوشیدند.
به این ترتیب، نخستین ثمرات تمدن اسلامی در نیمه‌ی قرن دوم هجری قمری آشکار شد و از این دوران به بعد، معارف ایرانی، یونانی، هندی و ... در بستر تمدّن اسلامی به هم آمیخت. جریان تحقیق و تفکّر در قرون سوم و چهارم قمری شتاب بیشتری گرفت و در زمان حکومت مأمون، خلیفه‌ی ایرانی نسبِ عباسی، دانشمندان مسلمان ایرانی به پژوهش‌های بنیادین درباره‌ی ستاره‌شناسی، ریاضی، هندسه، فیزیک، مکانیک و پزشکی پرداختند و هم چنین کتاب‌ها و رساله‌های بیشتری ترجمه شد.
قرن چهارم و نیمه‌ی اوّل قرن پنجم هجری قمری، عصر طلایی تمدّن اسلامی بود. در این دوره، ایرانیان حاصل کوشش‌های دو قرن پیش خود را دیدند. این درخشش در عهد سامانیان که بر ماوراء النهر، خراسان، سیستان، ری و گرگان حکم می‌راندند، خیره کننده بود.
آل‌زیار و آل بویه در این دوران اقتدار فراوانی یافتند و به هنر، فرهنگ و دانش این مرز و بوم رونق بخشیدند.
بیشتر پادشاهان سامانی، بزرگان آل زیار و امیران آل‌بویه، شعر و نثر پارسی را گرامی می‌داشتند، نسبت به علم و فلسفه رغبت نشان می‌دادند و دربارشان پذیرای هنرمندان و عالمان بود.
تعداد محققان و دانشمندانی که در این عصر در زمینه‌های مختف علمی فعّالیت می‌کردند، به شکل شگفت‌آوری زیاد بود و عجیب‌تر این که در اعصار بعدی بر اثر عوامل گوناگونی از قبیل سلطه‌ی انواع فرهنگ‌های ضدعقلی، صوفی مآبانه و استبدادی، دوران شکوه و عظمت خردگرایی و خردورزی به پایان رسید.
ابوریحان بیرونی دراین عصر که از نظر علمی و فلسفی بسیار پویا ولی از نظر سیاسی ناآرام و پر آشوب بود، چشم به جهان گشود، عمری پربار و طولانی را پشت سرگذاشت و در آغاز دوران افول حکمت در سرزمینی که به آن عشق می‌ورزید، جان به جان آفرین تسلیم کرد.

زندگی نامه‌ی ابوریحان بیرونی

ابوریحان محمّد بن احمد بیرونی، نابغه‌ی نامدار، نمونه‌ی مثال زدنی متفکران هوشیار و منتقد ایرانی و بی‌شک یکی از بزرگ‌ترین دانشمندان جهان در تمامی اعصار است.
این محقق جسور در سوم ذی‌حجّه‌ی سال 362 هجری قمری در «بیرونِ» خوارزم (ناحیه‌ی مصب آمو دریا در ساحل جنوبی دریاچه‌ی آرال) در خانواده‌ای خوارزمی تبار، گمنام و شیعه مذهب (احتمالاً شیعه‌ی زیدیه) به دنیا آمد. وی سال‌های آغازین عمر را در زادگاهش سپری کرد و به خوارزمشاهیان معروف به آل عراق که در «کاث» فرمانروا بودند، پیوست. ابونصر منصور بن علی عراق (1) که از خاندان شاهیه‌ی خوارزم و از ریاضی‌دانان و منجّمان بزرگ ایرانی بود، تعلیم و تربیت بیرونی را برعهده گرفت و بعدها رساله‌های مختلف ریاضی خویش را به نام و برای شاگرد دانشورش نوشت.
ابوریحان از همان آغاز جوانی مشغول تحقیق و تألیف شد. خود نوشته است که در حدود سال 380 هجری قمری، یعنی هنگامی که تقریباً 18 ساله بود، به رَصَد می‌پرداخت. وی هم چنان با دیگر دانشمندان هم عصرش مراودات و مکاتبات علمی داشت و مکاتبات علمی بیرونی و ابن سینا با یکدیگر بسیار مهم و معروف است.
ابوریحان تا حدود 23 سالگی در خوارزم و ظاهراً در رصد خانه‌ای مشغول تحقیق بود و حدوداً در سال 385 هجری قمری، پس از انقراض خاندان آل عراق به دست مأمون بن محمّد، والی جرجانیه (گرگانج) و قتل ابوعبدالله محمد بن احمد، آخرین حکمران آل عراق، به ناچار زادگاهش را ترک کرد و تا چند سال از شهری به شهر دیگر رفت. در خلال همین سفرها به ری رفت و چنان که خود در مقدمه‌ی کتاب «مقالید علم الهیئة» نوشته است، در آن جا با ابو محمود خجندی (2) و کوشیار بن لبان گیلی (3) ملاقات کرد. بیرونی در ری دچار تنگدستی و پریشان حالی بود و خود در این باره حکایت جالبی را در «آثار الباقیه» نقل کرده است که ما نیز به خلاصه‌ای از آن اشاره می‌کنیم.
روزی بیرونی در ری با یکی از منجّمان آن شهر رو به رو شد و دریافت که وی در پاره‌ای از محاسبات نجومی خود اشتباه می‌کند. بیرونی خطای منجم را تذکّر داد و منجّم، که اطلاعات عملیش بسیار کمتر از بیرونی بود و خود نیز احتمالاً این مسئله را می‌دانست، به جای پذیرش نقص کار، با تکبّر فراوان ابوریحان را تحقیر و گفته‌ی او را تکذیب کرد. بیرونی متوجه شد که دلیل رفتار غیر منطقی آن منجّم، توانگر بودن خود او و فقر بیرونی است. جالب‌تر این که بعدها، وقتی بیرونی از تنگدستی رهایی یافت، منجّم نظر او را تصدیق کرد.
ابوریحان از ری به طبرستان و نزد مرزبان بن رستم از امیرزادگان آل باوند و صاحب کتاب «مرزبان نامه» رفت و کتاب مقالید علم الهیئة را به نام او نوشت. هم چنین مدّتی منصور دوم پسر نوح سامانی روزگار گذراند و از حمایت او برخوردار شد.
در سال 387 هجری قمری ظاهراً به خوارزم برگشت و با ابوالوفا محمّد بن محمّد بوزجانی، (4) که در آن هنگام در بغداد بود، مکاتبه کرد و آن دو با یکدیگر قرار گذاشتند که همزمان در بغداد و خوارزم، ماه گرفتگی را رصد کنند.
ابوریحان در سال 388 هجری قمری به گرگان رفت و در دربار شمس‌المعالی قابوس بن وشمگیر، امیر آل‌زیار، از او ب گرمی استقبال شد. قابوس مردی با فرهنگ و ادیبی فاضل بود و به عربی و فارسی شعر می‌سرود و در دربارش دانشمندان جایگاهی رفیع داشتند. بیرونی کتاب آثار الباقیه را که نخستین کتاب مشهور و عظیم او به عربی و درباره‌ی گاهشماری است، به نام شمس‌المعالی تألیف کرد. البته بعداً به تصحیحاتی در این کتاب پرداخت و مطالبی را به آن افزود.
دانشمند ما حدود سال 399 هجری قمری به زادگاه خود بازگشت و در جرجانیه یا گرگانج (در شمال غربی خوارزم) به دربار ابوالعباس مأمون بن مأمون خوارزمشاه پیوست و در آن جا مقامی بلند یافت.
در سال 406 هجری قمری خواهر سلطان محمود غزنوی به عقد مأمون بن مأمون درآمد و به این ترتیب زمینه‌ی مداخله‌ی سیاسی غزنویان در خوارزم فراهم شد. بیهقی، دبیر و مورّخ شهیر غزنوی و صاحب کتاب ارزشمند «تاریخ بیهقی»، گزارش بسیار مفصّل فتح خوارزم را از کتاب «تاریخ خوارزم» بیرونی که ظاهراً از میان رفته، نقل کرده است. از این گزارش چنین بر می‌آید که سلطان محمود به عمد خشم خوارزمیان را برانگیخت و دستور داد که در خوارزم به نام وی خطبه بخوانند تا به این شکل تسلّط سیاسی غزنویان بر آن ولایت مشخّص شود. همین امر، حسّ میهن‌دوستی خوارزمیان را خدشه‌دار کرد و در نهایت به قتل مأمون انجامید. سلطان محمود نیز قتل مأمون را دستاویز خود قرار داد و به بهانه‌ی خونخواهی دامادش به خوارزم حمله کرد. در جنگی که میان سپاه غزنه و خوارزمیان در گرفت، لشکریان محمود پیروز شدند و سلسله‌ی مأمونی از بین رفت. در فاصله‌ی زمانی بین قتل ابوالعباس در سال 407 هجری قمری و فتح خوارزم به دست محمود غزنوی در سال 408 هجری قمری، ابوریحان حدود یک سال تحت حمایت ابوالحارث محمّد بن علی بن مأمون بود.
سلطان محمود در مراجعت به غزنه در سجستان (افغانستان) در بهار سال 408 هجری قمری، بیرونی و جمعی از فضلا و اهل علم گرگانج را همراه خود به غزنه برد. ابوریحان از آن پس و به اجبار، شهر غزنه را مرکز فعالیت‌های خویش قرار داد و شاید به صورت رسمی منجّمی دربار محمود را به عهده داشت.
یاقوت حَمَوی (5) گزارشی درباره‌ی چگونگی پیوستن بیرونی به دربار محمود دارد که از این قرار است: «بیرونی همراه با استادش عبدالصمد حکیم گرفتار شد. پس محمود، استادش را به اتّهام قرمطی‎گری و کفر بکُشت و کوشید تا ابوریحان را هم بدو ملحق کند، که بخت یاری کرد و از مرگ رهید. به سلطان گفته بودند که بیرونی پیشوای زمانه در دانش نجوم است و شاهان از چنین منجمانی بی‌نیاز نیستند و چنین شد که از خون وی درگذشت.»
هم‌چنین عدّه‌ای اعتقاد دارند که ابونصر عراق را نیز همراه بیرونی به غزنه بردند و بنا بر روایتی (که از درستی یا نادرستی آن آگاهی نداریم) او را به دستور محمود کشتند.
می‌گویند سلطان محمود سخت به اخترگویی و طالع‌بینی باور داشت ولی ابوریحان به این علوم خرافی که به آن احکام نجوم می‌گفتند، معتقد نبود ولی مجبور بود که برای حفظ زندگی خود، شغل منجّمی را بپذیرد، و در اصل، به سبب آگاهی از احکام نجوم او را زنده نگاه داشته بودند.
در چهار مقاله‌ی نظامی عروضی سمرقندی (که بین سال‌های 551 تا 552 هجری قمری تألیف شده) داستان معروفی به چشم می‌خورد که در آن ابوریحان و جمعی دیگر از حکمای هم عصر او یاد شده است.
بنا بر ادّعای نظامی عروضی در دربار گرگانج دانشمندانی چون ابوعلی سینا، ابوریحان بیرونی، ابوسهل مسیحی، ابوالخیر خمار و ابونصر عراق گرد آمده بودند. سلطان محمود با اطلّاع از حضور این حکما در دربار ابوالعباس مأمون خوارزمشاه، پیکی را همراه با نامه‌ای به آن جا می‌فرستد و از خوارزمشاه می‌خواهد که آنان را به سوی بارگاه محمود روانه کند. از میان این دانشمندان ابوریحان، ابونصر و ابوالخیر که اخباری از گشاده‌دستی و ثروت سلطان محمود شنیده بودند، نسبت به این درخواست تمایل نشان می‌دهند، امّا ابوعلی سینا و ابوسهل مسیحی این دعوت را نمی‌پذیرند و شبانه راه سفر را در پیش می‌گیرند. روز بعد، ابوریحان، ابونصر و ابوالخیر با فرستاده‌ی محمود غزنوی روانه می‌شوند.
این حکایت اگر در مورد ابن سینا یا ابوسهل مسیحی شامل پاره‌ای از حقایق باشد، در مورد ابوریحان و ابونصر نادرست به نظر می‌رسد؛ زیرا همان گونه که پیشتر گفتیم، ابوریحان همراه با خودِ محمود پس از تسخیر خوارزم به غزنه رفت و با هیچ پیکی همراه نشد. ضمناً زمان جدا شدن ابن سینا و ابوسهیل از دربار گرگانج، سال‌ها پیش از تاریخ حمله‌ی سلطان غزنوی به خوارزم بود. علاوه بر این، ابوریحان شیعه مذهب، آزاداندیش و بی تعصّب بود امّا محمود در تسنّن تعصّب می‌ورزید و با این اوصاف، ابوریحان نمی‌توانست رغبتی به دربار وی داشته باشد؛ همان طور که سال‌ها بعد وقتی وارد دربار محمود شد، بسیار رنج کشید و همواره در بیم شکنجه و مرگ به سر می‌برد و این وضع تقریباً تا پایان عمر محمود ادامه داشت.
ابوریحان در یک یا چند لشکرکشی سپاه محمود به هند شرکت داشت. البته تنها تاریخی که خود او از سفرش به هند ثبت کرده، سال فتح سومنات، یعنی سال 416 هجری قمری است. همین سفر یا سفرها توجه وی را به فرهنگ، علوم و زبان آن سرزمین جلب کرد. به همین دلیل، زبان سانسکریت را فرا گرفت و با آراء و افکار حکمای هندوستان آشنا شد. نتیجه‌ی تحقیقات هندشناسی او کتاب ارزشمند «تحقیق‌ماللهند» است که تا چندین قرن، تنها منبع آگاهی از فرهنگ توده، ادیان، فلسفه، اسطوره و خرافات هند بود که در بیرون از شبه قاره وجود داشت. البتّه با گذشت قرن‌ها هنوز هم این کتاب خواندنی و جذّاب به نظر می‌رسد.
محمود غزنوی در سال 421 هجری قمری درگذشت. در زمان سلطنت سلطان مسعود (فرزند محمود) بیرونی آسایش خاطری نسبی یافت و سومین اثر مشهور خود، یعنی «قانون مسعودی» را به سلطان مسعود تقدیم کرد. این کتاب، دایرةالمعارف نجوم و هیئت آن دوره است و البته بیرونی بعداً در آن اصلاحاتی را اعمال کرد.
در دوران سلطنت مودود بن مسعود، ملقّب به شهاب‌الدوله (پسر مسعود که پس از قتل وی در سال 432 هجری قمری به قدرت رسید) نیز بیرونی مورد عنایت و احترام دربار بود و کتاب «الجماهر فی معرفة الجواهر»، در شناخت گوهرها و کانی‌ها، از تألیفات این دوره‌ی اوست.
آخرین اثر ابوریحان، کتاب «الصیدنه فی الطب» و درباره‌ی داروشناسی است. به گفته‌ی خودش در زمان تألیف این کتاب، بیش از هشتاد سال داشت و این مایه پویایی فکری و عزم علمی در چنین سنّی بسیار شگفت‌انگیز است.
تاریخ فوت ابوریحان را سال 440 هجری قمری و محل فوتش را غزنه دانسته‌اند ولی منطقی به نظر می‌رسد که وی کمی بعد از سال 442 هجری قمری فوت شده باشد؛ زیرا همان طور که در بالا گفتیم، خود او تصریح کرده است که در زمان نوشتن صیدنه، بیش از هشتاد سال داشت و اگر تاریخ تولّد بیرونی حقیقتاً سال 362 هجری باشد، نمی‌توان مرگش را در سال 440 هجری قمری دانست؛ مگر این که میلاد وی پیش از سال 362 هجری قمری باشد.
ابوریحان شخصیتی اعجاب‌انگیز و منشور گونه داشت و بسیار پیشروتر از زمان خود به نظر می‌رسید. وسعت مشرب، انصاف علمی، دقت نظر، دوری جستن از تعصّبات و اشتیاق غیرقابل وصف او برای درک، تحصیل و تحلیل فرهنگ‌ها، افکار و علوم جدید، هویتی نسبتاً متفاوت با فرهنگ غالب آن روزگار به این محقق شهیر بخشیده بود. البته باید توجه داشت که ویژگی‌هایی که در بالا برشمردیم، همگی نسبی‌اند و در زمان و مکان ظهور خویش معنا پیدا می‌کنند؛ زیرا هر فرد، هر قدر هم که نابغه و پیشرو باشد، فرزند زمان و مکان خویش است و نمی‌توان شخصیت او را کاملاً مستقل از فرهنگ، دانش و مناسبات اجتماعی روزگارش فرض کرد.
به عنوان نمونه، بی‌تعصّبی، انصاف و دقّت علمی ابوریحان در تحقیقات دین شناسانه و اسطوره شناسانه‌اش، در قرن چهارم و پنجم هجری قمری حقیقتاً بی‌نظیر است ولی دایره‌ی اطلاعات، روش تحقیق و اعتبار علمی آثار به جا مانده از وی را نمی‌توان با دایره‌ی اطلاعات، روش تحقیق و اعتبار علمی آثار محققان دین شناس و اسطوره‌شناس امروزی مقایسه کرد که منابع اطلاعاتی عظیم و کتابخانه‌های تخصصی غنی‌ای در اختیار دارند و می‌توانند به تمام نقاط جهان سفر کنند و از امکانات تحقیقاتی گسترده و آزادی عقیده و قلم بهره ببرند. نباید فراموش کرد که بسیاری از فرزانگان این سرزمین از قبیل بیرونی، رازی، ابن سینا و... در عصری زندگی می‌کردند که کمترین جسارتی در ابراز عقیده‌ای خاص، می‌توانست به قیمت جان آنان تمام شود و تاریخ این مرز و بوم، رنگین از خون اندیشمندان و بزرگورانی است که با کمترین بی‌احتیاطی، قربانی تعصّبات و نادانی‌های فرمانروایان شدند و از برخی از آنان جز نامی آلوده به دشنام مورّخان چاپلوس به یادگار نمانده و شرح این ماجرا به قول فردوسی بزرگ «یکی داستان است پر آب چشم».
بیرونی ریاضی‌دان، ستاره‌شناس، جغرافی‌دان، مورّخ، مردم‌شناس، دین شناس و فیزیک‌دانی بزرگ بود و تقریباً در همه‌ی علوم زمان خویش به جز کیمیا (شیمی) محققی نکته سنج به حساب می‌آمد و همواره با خرافات به مبارزه می‌پرداخت. بسیاری از دانشمندان غرب و شرق از وی به عظمت یاد کرده‌اند و شخصیت پیشرو و منتقدش را با عباراتی به یادماندنی ستوده‌اند. این حکیم نامدار، روحی وارسته و طبعی بلند داشت. روایت کرده‌اند که وقتی تألیف کتاب قانون مسعودی به پایان رسید، سلطان مسعود غزنوی یک بارِ فیل نقره برای بیرونی هدیه فرستاد ولی وی آن را به خزانه‌ی حکومت بازگرداند و گفت: «مرا به این مال نیازی نیست، زیرا عمری به قناعت زندگی کرده‌ام و خوش ندارم پس از این روشی دیگر در پیش گیرم.»
بیرونی تا آخرین عمر در پی آموختن بود و شاید نقل آن حکایت بسیار معروف و آشنا، هم چنان خالی از لطف نباشد.
در آخرین ساعت حیات این متفکّر بزرگ، وقتی نفس‌هایش به شماره افتاده بود، دوست فاضلی بر بالین وی حاضر شد. ابوریحان با ضعفی که تمام وجودش را فراگرفته بود، از دوستش مسئله‌ای پرسید. آن مرد اندوهگین و شگفت‌ زده گفت: «اکنون چه جای چنین پرسشی است؟» و ابوریحان زمزمه کرد: «بدانم و بمیرم بهتر است یا ندانم و بمیرم؟» آن دوست پاسخ مسئله را توضیح داد و آن جا را ترک کرد ولی هنوز چند قدمی بیشتر نرفته بود که شیون از خانه‌ی بیرونی برخاست.
ابوریحان در تمام ایام سال به جز نوروز و مهرگان و روزهایی که به ضرورتی کار خویش را تعطیل می‌کرد، مشغول تحقیق و تفحّص بود.
از ویژگی‌های چهره و ظاهر بیرونی نیز مانند بیشتر بزرگان این کشور، اطلاعات زیادی در دست نیست و تنها همین قدر می‌دانیم که او چهره‌ای گندمگون، شکمی بزرگ و ریشی انبوه داشت.

میراث علمی و فرهنگی ابوریحان بیرونی

در سال 427 هجری قمری، ابوریحان بنا بر خواهش شخصی، فهرستی از آثار محمد بن زکریای رازی، پزشک، شیمی‌دان و فیلسوف والا مقام سده‌های سوم و چهارم هجری قمری، فراهم کرد و به دنبال آن فهرست عناوین 113 جلد از کتاب و رسالاتی که خود تا به آن هنگام نوشته بود و هم چنین اسامی 25 جلد کتاب یا رساله‌ای که دیگران به نام وی نوشته بودند، آورد.(6)
بنابراین، مشخّص است که 113 اثر یاد شد، شامل همه‌ی آثار این محقق بزرگ نیست؛ زیرا وی سالها بعد از تاریخ زنده بود و تا آخرین روزهای زندگی می‌نوشت. بر اساس تحقیقات گسترده‌ی پژوهشگرانی که در صد ساله‌ی اخیر آثار بیرونی را گرد‌آوری، ترجمه و بررسی کرده‌اند ( و به عنوان یک ایرانی با شرمندگی باید اضافه کنم که درباره‌ی این دانشمند نیز مانند دیگر دانشمندان ما تقریباً دقیق‌ترین و اصولی‌ترین پژوهش‌ها از آن غربی‌هاست) نوشته‌های وی را می‌توان در حدود 148 تا 153 عنوان تخمین زد و ظاهراً تنها 35 جلد از این آثار از دستبرد حوادث محفوظ مانده است.
تنوع موضوعی این کتب و رسالات از وسعت معلومات ابوریحان حکایت می‌کند. این آثار در زمینه حساب، هندسه، مثلثات، ستاره‌شناسی، نقشه‌کشی، فیزیک، مکانیک، جغرافیا، تاریخ، گاهشماری، دین‌شناسی، اسطوره‌شناسی، پزشکی، کانی‌شناسی، ادبیات، فلسفه و...تألیف یا ترجمه شده‌اند.
به جز «التفهیم»، تمام آثار بیرونی که به دست ما رسیده به زبان عربی است؛ زیرا زبان عربی در آن زمان، امکانات بیشتری برای توضیح مسائل علمی داشت و دانشمندان برای تشریح مسائل به زبان فارسی با دشواری‌های بزرگی روبه رو بودند.
ابوریحان کتاب «التفهیم لاوائل صناعة التنجیم» را به هر دو زبان فارسی و عربی نوشت و در نوشتن متن فارسی آن نهایت ذوق ادبی را به کار برد. این کتاب به همراه «دانشنامه‌ی علایی» ابن سینا و تعدادی دیگر از آثار فارسی سده‌های چهارم و پنجم هجری قمری زمینه‌ای فراهم آوردند تا به مرور زمان، زبان فارسی بتواند به عنوان دومین زبان علمی و فلسفی جهان اسلام مطرح شود. التفهیم شامل پنج باب است و باب‌ها به ترتیب، موضوعات زیر را در بر می‌گیرند.
هندسه، حساب و حبر و مقابله، هیئت و جغرافیا و بوم شناسی، اسطرلاب، احکام نجوم.
بیرونی در هر یک از این پنج باب، اصطلاحات مربوط به علم یا فن موردبحث را به شکل سؤال و جواب شرح داده است. به این ترتیب، التفهیم گنجینه‌ی گرانبهایی از اصطلاحات علمی را شامل می‌شود که با کمال دقت و مهارت و با عباراتی کوتاه تعریف شده‌اند.
کتاب قانون مسعودی این حکیم فرزانه، دایرةالمعارفی نفیس و بی مانند درباره‌ی هیئت، نجوم، مثلثات کروی و جغرافیای ریاضی در آن روزگار است. این کتاب قرن‌ها جزو مهم‌ترین کتاب مرجع در علوم ریاضی و ستاره‌شناسی بود. مقاله‌ی سوم کتاب قانون مسعودی نشان می‌دهد که بیرونی پیش از خواجه نصیرالدین طوسی، مثلثات را به صورت علمی مستقل در آورد. هم چنین واحد گرفتن شعاع دایره (r=1) در محاسبه‌ی سینوس، یکی از مهم‌ترین ابتکارات ابوریحان است و اگر جدول سینوس‌های قانونی مسعودی را اعشاری کنیم، همان جدولی به دست می‌آید که ما امروزه آن را به کار می‌بریم و در انتهای کتاب‌های مثلثات دوره‌ی دبیرستان وجود دارد.
کتاب «مقالید علم الهیئة (یعنی کلیدها‌ی دانش ستاره‌شناسی) نخستین کتابی است که درباره‌ی مثلثات کروی و مستقل از علم نجوم نوشته شده است. نام این اثر نشان می‌دهد که بیرونی، مثلثات کروی را کلید فهم ستاره‌شناسی می‌دانست.
کتاب «راشیکات الهند» بیرونی کتابی است کوچک که درباره‌ی نسبت و تناسب نوشته شده و در تاریخ ریاضی بسیار اهمیت دارد. بیرونی در این کتاب، آن چه را درباره‌ی نسبت و تناسب در ریاضیات هندی می‌دانست، با آن چه در این باره از ریاضیات یونانی به دست او رسیده بود، تلفیق کرد و چنین کاری تا پیش از آن سابقه نداشت.
کشفیات و ابداعات ابوریحان در ریاضیات و نجوم به قدری زیاد است که حتی ذکر خلاصه‌ای از آن می‌تواند بهانه‌ی کتابی مستقل باشد و در این جا تنها به ذکر چند نمونه در این زمینه اکتفا می‌کنیم.
بیرونی چند روش برای تصویر نقاط متعلق به سطح کره بر یک صفحه اختراع کرده است.
محاسبه‌ی تقریبی وتر یک درجه و مقایسه‌ی نتیجه‌ی محاسبات خود با محاسبات بطلمیوس در این مورد، از دیگر تلاش‌های ارزشمند ابوریحان محسوب می‌شود.
مقدار تقریبی نسبت قطر دایره به محیط آنآشنایی با ابوریحان بیرونی را دانشمند ما با روشی جدید به دست آورد و اندازه‌ی تقریب ضلع نُه ضلعی منتظم محاطی را به وسیله‌ی حل معادله‌یآشنایی با ابوریحان بیرونی محاسبه کرد.
بیرونی نه تنها ریاضیات نظری و کاربردی یونانی و هندی را به خوبی می‌دانست، بلکه مباحث مطرح شده در این زمینه را تحلیل و نقد می‌کرد. او تعدادی از آثار ریاضی و نجوم هندیان را به عربی برگرداند و بعضی از آثار مهم ریاضی یونان را به سانسکریت ترجمه کرد.
ابوریحان امکان اندازه‌گیری محیط زمین را با اسطرلاب نشان داد و کروی بودن زمین را از ابتدایی‌ترین اصول علم هیئت می‌دانست. با احتمال نسبتاً زیادی می‌توان گفت که این محقق بزرگ، به درستی هیئت بطلمیوس (یعنی ثابت فرض کردن زمین و متحرک دانستن خورشید و دیگر کرات آسمانی) شک داشت؛ زیرا در جایی گفته است که چه زمین را ساکن فرض کنیم و چه متحرک، تأثیری در نتیجه‌ی محاسبات نجومی ندارد (و ما هم امروز می‌دانیم که چه زمین را ثابت فرض کنیم، خورشید را متحرک و چه زمین را متحرک فرض کنیم، خورشید را ثابت، محاسبات و رخدادهای نجومی تغییری نخواهد کرد) و دانشمندان علوم طبیعی باید در این باره تحقیق کنند. هم چنین اسطرلاب زورقی را که اختراع ابوسعید سجزی(7) بود، بسیار ستوده و گفته که اختراع وی مبتنی بر متحرک دانستن زمین است.
بیرونی به طالع‌بینی و پیشگویی بر اساس وضعیت ستارگان و صور فلکی، که به آن علم احکام نجوم می‌گفتند، هیچ اعتقادی نداشت؛ هر چند که این فن را به کمال می‌دانست و در دربار محمود غزنوی نیز از این راه روزگار می‌گذراند.
کشفیات بیرونی در جغرافیا با توجه به امکانات بسیار محدودی که در اختیار داشت، حقیقتاً شگفت‌انگیز و متنوع و تصور کلی وی از سرزمین‌های مسکونی زمین تقریباً دقیق است. او گزارش‌های مسافران و تاجرانی را که به اروپای شمالی و خاور دور سفر کرده بودند، بررسی و گردآوری و با اطلاعات کتب قدیمی مقایسه می‌کرد.
آگاهی ابوریحان درباره‌ی حفر کانال بین دریای احمر و دریای مدیترانه به دستور داریوش اول (پادشاه هخامنشی) عجیب به نظر می‌رسد؛ زیرا به جز کتبیه‌ای که از خود داریوش به جا مانده تنها در گزارش هرودوت یادی از این کانال شده است.
اعتقاد بیرونی به وجود قاره‌ی جدید (قاره‌ی آمریکا) جزو اعجاب انگیزترین نظریات او به حساب می‌آید. تقریباً تمام حکما و جغرافی‌دانان آن روزگار مطمئن بودند که هیچ سرزمین مسکونی‌ای در آن محدوده‌ی جغرافیایی وجود ندارد و کریستف کلمب هم قرن‌ها بعد و بر اثر یک اشتباه، گذارش به قاره‌ی آمریکا افتاد. (8) متأسفانه دانشمندان غربی از کنار این موضوع بی‌اعتنا گذشته‌اند و توجهی به اهمیت این مسئله نکرده‌اند.
بیرونی در کتاب تحقیق ماللهند که اثری است فوق‌العاده نفیس و بی‌مانند در عصر خویش (و دقیق‌ترین و جامع‌ترین متنی محسوب می‌شود که تا آن روز درباره‌ی فرهنگ، علم، فلسفه، اسطوره، خرافه، مردم‌شناسی، جامعه‌شناسی، دین‌شناسی تطبیقی، آداب و رسوم، ویژگی‌های جغرافیایی، تاریخ و ... کشور هندوستان نوشته شده بود) نظریه‌ی بسیار پیشرفته‌ای درباره‌ی علل پیدایش سرزمین هند از دیدگاه زمین‌شناسی می‌دهد. در این کتاب می‌خوانیم:
«سرزمین هند را از جنوب، دریایی بزرگ و از شمال، کوه‌هایی بلند فرا گرفته است و رودهایی پر آب از کوه‌ها جاری می‌شود و به دریا می‌ریزد. چنین به نظر می‌رسد که این منطقه در قدیم دریا بوده و به مرور زمان از رسوب این رودها پدید آمده است.»
ابوریحان در آثار خویش (که ذکر نام تمام آن‌ها می‌تواند سبب خستگی خوانندگان نوجوان و جوان این کتاب شود) علل پیدایش سنگواره‌های گیاهی و جانوری و دلیل فوران چاه‌های آبفشان (آرتزین) را توضیح داده است و دانشمندان غربی قرن‌ها بعد این موضوعات را دریافته‌اند.
این محقق بزرگ در کتاب «الجماهر فی معرفة ‌الجواهر» که درباره‌ی شناخت گوهرها (سنگ‌های قیمتی) و فلزات نوشته شده است، علاوه بر معرفی حدود 300 نوع کانی و سنگ و بیان آراء حکمای ایرانی، یونانی و.. در این باب، آزمایش‌های خود را درباره‌ی خواص الماس، زمرّد و... شرح می‌دهد.
قدما معتقد بودند که اگر کسی الماس بخورد، می‌میرد. ابوریحان الماسی را به سگی می‌خوراند و سگ هیچ آسیبی نمی‌بیند و او به این ترتیب ثابت می‌کند که عقیده‌ی پیشینیان در این مورد خرافه‌ای بیش نیست.
هم چنین بسیاری از مردم در آن روزگار فکر می‌کردند که اگر افعی به زمرّد نگاه کند، کور می‌شود. دانشمند ما افعی‌ای را در قفسی پر از زمرد قرار داد و ثابت کرد که زمرّد به هیچ وجه آن حیوان را کور نمی‌کند.
شاید امروزه چنین آزمایش‌هایی ساده و ابتدایی به نظر برسد، ولی در سده‌ی چهارم یا پنجم هجری قمری که روش تجربی در تحقیقات علوم طبیعی رایج نبود. و دانشمندان معمولاً به جای آزمایش، تنها استدلال می‌کردند، شیوه‌ی علمی بیرونی بسیار پیشرفته بود.
کتاب الصیدنه فی الطب ابوریحان که فرهنگنامه‌ی بسیار ارزشمندی در باب داروشناسی است، فهرستی از داروهای گیاهی، جانوری و کانی آن روزگار را شامل می‌شود و از معتبرترین کتب مرجع طب سنتی ما به شمار می‌آید. این شاهکار کم نظیر، ما را با سنت قدیمی داروشناسی ایرانی آشنا می‌کند. بیرونی در تنظیم این اثر، علاوه بر بررسی کلیه‌ی کتب داروشناسی ایرانی، از منابع بابلی، یونانی، سریانی، هندی و عربی نیز استفاده کرده است. ابوریحان خود درباره‌ی شیوه‌ی تحقیقاتش در این زمینه می‌گوید: «در میان عوام کتابی یافتم که آن را ده نام گویند و البته این نام را به دروغ بر این کتاب نهاده‌اند؛ زیرا علت نام گذاری کتاب مذکور آن است که ادعا کرده‌اند نام هر دارو را در آن به ده زبان آورده‌اند و در حقیقت نتوانسته‌اند نام بیشتر داروها را به ده زبان ذکر کنند و این کتاب در مجموع بسیار بی‌فایده است.
در دست پزشکان مسیحی کتابی یافتم که آن را بشاق شماهی گویند؛ یعنی تفسیر نام‌ها و آن را چهار نام نیز نامید؛ زیرا نام هر یک از داروها را در آن به زبان‌های سریانی، رومی، عربی و پارسی آورده‌اند. نسخه‌ای از کتاب مذکور یافتم به خط سوری [آسوری؟] در نهایت سلامت و هیچ آفتی در آن نسخه راه نیافته بود و بسیار قابل اعتماد و سودمند بود.
باز در دست مسیحیان کتابی یافتم به نام لکسیقونات که شامل بود بر ترجمه‌ی اسامی دشوار و تفسیر مشکلات و به آن بسیار رجوع می‌کردم.
برای تنظیم صحیح نام داروها از کتاب ارباسیوس که نام داروها در آن [به خط یونانی] گرد آمده بود، بسیار بهره بردم...
در تألیف صیدنه هرگاه با مشکلی رو به رو شدم، برای حل آن به شیخ ابوحامد محمد بن احمد البنهشفی رجوع کردم؛ زیرا در علم زبان‌شناسی و پزشکی، استادی بی‌نظیر و بر جمله‌ی رموز این دو دانش آگاه بود و...»
در این جا باید یاد‌آوری کرد که ابوریحان علاوه بر زبان فارسی که زبان مادری او بود، زبان عربی، سانسکریت و سریانی را به کمال می‌دانست و با زبان یونانی و عبری نیز آشنایی داشت.
بیرونی در زمینه‌ی گاهشماری، یگانه‌ی عصر خویش بود و بی‌تردید در سده‌های چهارم و پنجم قمری نمی‌‎توان همانندی در این دانش برای وی تصور کرد.
کتاب عظیم و بی‌بدیل «آثار الباقیه عن القرون الخالیه» را بیرونی در باب گاهشماری نوشت و در این اثر، تقویم اقوام و پیروان ادیان و مسالک گوناگون را بررسی و با یکدیگر مقایسه کرد و مبدأ تواریخ مختلف، روش‌های تبدیل تواریخ به یکدیگر و ایام و شیوه‌های روزه‌داری، جشن و سوگواری معتقدان به ادیان و آیین‌های متنوع را توضیح داد.
در این کتاب، اسامی پیامبران از آدم تا خاتم، فهرستی از وقایع زندگی پیامبر اسلام (صلی‌الله ‌علیه ‌و ‌آله و سلم) به ترتیب زمان، نام‌های پادشاهان، دودمان‌های شاهی ایران، مصر، بابل و روم و تواریخ مربوط به هر یک و ... به شکل جداول بسیار دقیقی تنظیم شده است.
هم‌چنین در این اثر، اطلاعات فراوان و گرانبهایی درباره‌ی تاریخ مذاهب و دین‌شناسی تطبیقی به چشم می‌خورد.
ابوریحان در آثار الباقیه ریشه‌های فکری و فلسفی تعاریف گوناگون از شبانه روز، ماه، سال و کلاً تاریخ را بسیار محققانه و ژرف اندیشانه تحلیل کرده است که در این جا ترجمه‌ی پاره‌های کوچکی از این مباحث را می‌آوریم.
«هر شبانه روز بنابر تعریف اعراب، از آغاز غروب آفتاب در افق تا آغاز غروب آفتاب بعدی است؛ زیرا ماه‌های عربی قمری و مبتنی بر حرکت کره‌ی ماه است. ماه‌های قمری با رؤیت هلال ماه آغاز می‌شوند و هر زمانی که هلال ماه دیده شود، اول ماه است و اعراب برای تعیین نخستین روز ماه به حساب‌های نجومی نمی‌پردازد.
بنابراین، به عقیده‌ی تازیان (اعراب) شب پیش از روز و تاریکی مقدم بر روشنایی است. آنان هم چنین سکون را بر حرکت مقدم می‌دانند و می‌گویند آسودگی و راحت تن در سکون است و حرکت تنها برای برآورده کردن نیازهاست و رنج همیشه به دنبال نیازها و ضرورت‌ها پدید می‌آید. به این ترتیب، استدلال می‌کنند که رنج نتیجه‌ی حرکت است. این گروه معتقدند که اگر سکون در موجودات دوام یابد، سبب نابودی آن‌ها نمی‌شود، ولی اگر حرکت در موجودات پایدار ماند، باعث تخریب آن‌ها می‌شود و این امر در زلزله و بادهای تند و امواج مشهود است.
اما بنابر تعریف ایرانیان، رومیان و برخی دیگر از اقوام غیر عرب، هر شبانه‌روز از آغاز طلوع آفتاب از افق مشرق تا آغاز طلوع آفتاب بعدی است؛ زیرا این ملل برای تعیین روزهای ماه به محاسبات نجومی می‌پردازند و کاری با رؤیت کره‌ی ماه یا دیگر کراتِ آسمانی ندارند. به عقیده‌ی اینان، روز پیش از شب و روشنایی مقدم بر تاریکی است و استدلال می‌کنند که روشنایی هستی و تاریکی نیستی است و هستی بر نیستی تقدم دارد.
ایشان معتقدند که حرکت بر سکون غالب می‌آید، زیرا حرکت وجود است نه عدم، و آب اگر راکد بماند، فاسد می‌شود...»
البته تذکر این نکته واجب به نظر می‌رسد که اعتقاد اعراب به تقدم تاریکی بر روشنایی و سکون بر حرکت، ارتباطی با دیدگاه دین مبین اسلام و قرآن مجید در این باره ندارد؛ زیرا عربیت و اسلامیت دو واژه‌ی مترادف نیستند و بسیاری از باورهای عرب پیش از اسلام، به هیچ وجه مورد تأیید قرآن نبود. هم چنین قمری بودن ماه‌های اسلامی نمی‌تواند به معنای پذیرفتن آراء قوم عرب در این باره باشد و شواهد فراوانی در تأیید این مدعا وجود دارد.
روشن‌ترین دلیل برای رد چنین شبهه‌ای، زمان روزه‌داری مسلمانان در ایام مبارک رمضان است که از پیدایش فجر صادق آغاز و به غروب آفتاب ختم می‌شود.
ابوریحان درباره‌ی تاریخ و روش‌های گوناگون تعیین مبدأ برای آن می‌گوید: «اقوام و ملل مختلف، هر یک تاریخی مخصوص به خود دارند و مبدأ این تواریخ معمولاً بعثت پیامبری، قیام پادشاهی بزرگ، وقوع طوفان یا زلزله‌ای عظیم و مهلک، شیوع وبا، قحطسالی شدید یا حادثه‌ی آسمانی یا زمینی بزرگی است که تأثیری دراز مدت بر زندگی انسان‌ها نهاده باشد.
به کمک تاریخ و شمارش روزها، ماه‌ها و سال‌ها، بشر امور دینی و دنیوی خود را تنظیم می‌کند و هیچ کس را گزیر و گریزی از گاهشماری نیست.
تا آنجا که می‌دانم، قدیمی‌ترین امری که مبدأ تاریخ قرار گرفته، پیدایش بشر است. پیروان ادیان گوناگون در این باره باورهای بسیار متفاوتی دارند. البته اموری مانند آغاز خلقت که در زمان‌های بسیار بسیار دور اتفاق افتاده، همواره با افسانه‌ها در آمیخته است و شناخت و تفکیک مطالب قابل اعتماد و غیر قابل اعتماد در این باب، بسیار دشوار و گاه غیرممکن به نظر می‌رسد و همان گونه که در قرآن آمده است. هیچ کس جز خداوند از احوال و اخبار گذشتگان به درستی آگاه نیست...
پس از خلقت بشر، مهم‌ترین مبدأ تاریخ، طوفان اعظم یا طوفان نوح است... در تعیین زمان وقوع این طوفان نیز بین اقوام و گروه‌های مختلف، اختلاف نظر شدیدی وجود دارد.... حتی برخی از زرتشتیان ایرانی وقوع طوفان را منکر شده‌اند... و هندیان و چینیان نیز با ایشان هم داستان بوده‌اند...گروهی دیگر از ایرانیان نیز معتقدند که طوفان و سیل عظیمی در عهد تهمورث، شام و سرزمین‌های غربی را فرا گرفت اما تمام زمین را در کام خویش فرو نبرد و تنها تعدادی از امت‌ها و قبایل در آن غرق شده‌اند؛ نه تمام موجودات زنده‌ی زمین. و این قول با آن چه در کتب انبیاء آمده است، مطابقت نمی‌کند...»
دقت، انصاف و بی‌طرفی علمی بیرونی چنان از همین چند جمله مشهود است که ما را از هر توضیح دیگری بی‌نیاز می‌کند.

پی‌نوشت‌ها:

1. ابونصر عراق در نیمه‌ی دوم قرن چهارم و اوایل قرن پنجم هجری قمری می‌زیست و مدتی همراه با ابن‌سینا و بیرونی در دربار ابوالعباس مأمون بن مأمون بود و حکیم عمر خیام او را جزو عالمان تراز اول ریاضیات دانسته است.
2. ریاضیدان و ستاره‌شناسی بزرگ و به قول بیرونی یگانه‌ی عصر خویش در صنعت اسطرلاب و آلات نجومی بود و برهانی در صحت معادله‌‌یآشنایی با ابوریحان بیرونی دارد.
3. ریاضیدان و ستاره‌شناسی بزرگ بود و تألیفات مهمی دارد. در بین کتاب‌های حسابی که از دوره‌ی اسلامی به دست ما رسیده، کتاب حساب هندی او، قدیمی‌ترین کتابی است که در آن ارقام هندی در ضمن اعمال حساب به کار رفته، هم چنین این کتاب در نشر و بسط مفاهیم و اصطلاحات ریاضی اهمیت ویژه‌ای دارد.
4. ریاضیدان و ستاره‌شناسی بزرگ بود سهم بسزایی در پیشرفت علم مثلثات داشت. کتاب «اعمال هندسی» او جالب‌ترین اثری است که در دوران اسلامی درباره‌ی هندسه‌ی عملی نوشته شده است.
5. از ادیبان زبان‌شناسان و جغرافیدانان معروف اوایل قرن هفتم هجری قمری و مؤلف کتاب «معجم البلدان» و «معجم‌الادبا» است.
6. از این 25 جلد کتاب، 12 جلد را ابونصر عراق، 12 جلد را ابوسهل مسیحی و یک جلد دیگر را ابوعلی حسن بن علی جیلی به نام بیرونی نوشته‌اند و وی از این آثار با احترام و لطف ویژه‌ای یاد کرده است.
7. ریاضیدان و ستاره‌شناس قرن چهارم هجری قمری و از مشاهیر زمان خویش بود و با بیرونی ظاهراً در ری ملاقات کرد. در هندسه مهارت ویژه‌ای داشت و به حرکت وضعی زمین معتقد بود و نخستین کسی است که این عقیده را عملاً به کار بست.
8. کریستف‌ کلمب می‌خواست به هندوستان برسد که اشتباهاً از قاره‌ی آمریکا سر درآورد و در ابتدا هم متوجه اشتباه خود نشد.
منبع مقاله :
جمعی از نویسندگان زیرنظر شورای بررسی، (1394)، آشنایی با مشاهیر علم، تهران: نشر و تحقیقات ذکر، چاپ اول




 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط