گريز از فرزند سالارى نيازمند اصلاح رويكردهاى ارتباطى

شيوه هاى فرزند پرورى و الگوهايى كه خانواده ها براى تربيت فرزندانشان استفاده مى كنند در جامعه بسيار متفاوت است، رابطه اعضاى يك خانواده ممكن است به صورت انضباطى، هرج و مرج و آزادى در خانه و ... باشد .در خانواده هاى داراى الگوى انضباطى معمولاً يك نفر بر اعمال و رفتار ديگران حاكم است اين فرد غالباَ پدر (پدرسالار) يا مادر (مادر سالار) است. در اين خانواده فقط يك نفر تصميم مى گيرد، هدف را تعيين مى كند و راه نشان مى دهد و همه بايد مطابق دلخواه ميل او رفتار كنند.
پنجشنبه، 23 اسفند 1386
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گريز از فرزند سالارى نيازمند اصلاح رويكردهاى ارتباطى
گريز از فرزند سالارى نيازمند اصلاح رويكردهاى ارتباطى
گريز از فرزند سالارى نيازمند اصلاح رويكردهاى ارتباطى
نويسنده:علی رضا فایضی
منبع: روزنامه جوان
شيوه هاى فرزند پرورى و الگوهايى كه خانواده ها براى تربيت فرزندانشان استفاده مى كنند در جامعه بسيار متفاوت است، رابطه اعضاى يك خانواده ممكن است به صورت انضباطى، هرج و مرج و آزادى در خانه و ... باشد .در خانواده هاى داراى الگوى انضباطى معمولاً يك نفر بر اعمال و رفتار ديگران حاكم است اين فرد غالباَ پدر (پدرسالار) يا مادر (مادر سالار) است. در اين خانواده فقط يك نفر تصميم مى گيرد، هدف را تعيين مى كند و راه نشان مى دهد و همه بايد مطابق دلخواه ميل او رفتار كنند.
انضباط و قوانين شديد از يك طرف باعث شكسته شدن و از ميان رفتن روحيه خلاقيت و مانع بروز و ظهور استعداد افراد مى شود و از سوى ديگر اعضاى خانواده را از شكوفايى استعدادشان باز مى دارد.
در وضعيت انضباطى شديد كه يك نفر قانون را مشخص مى كند خانواده از حالت اجتماعى شدن خارج مى شود و ديگر كار كرد اجتماعى خود را ندارد در چنين خانواده هايى روحيه همكارى فرزندان با ديگران تخريب مى شود.بر خلاف خانواده هاى فوق برخى ديگر از خانواده ها داراى الگوى هرج و مرج شديدند، در چنين خانواده اى هيچ قاعده و قانون خاصى براى برخورد افراد با يكديگر وجود ندارد. افراد داراى آزادى مطلق هستند بنابراين هر كارى دوست داشته باشند انجام مى دهند.الگوى آزادى در خانواده از ديگر روابط تعريف شده افراد در خانه است. اين افراد هر چه دوست داشته باشند انجام مى دهند بى آنكه تشويق و تنبيه شوند. در چنين خانواده هايى بيشتر فرزند سالارى حاكم است و خواسته ها و تمايلات فرزندان محور اصلى و خط دهنده فعاليت اعضاى خانواده، حتى والدين است.
فرزند سالارى باعث اخلال در رشد اجتماعى كودك مى شود. كودك در حالى كه نمى داند حقوق اجتماعى داراى چه معنايى است تنها به فكر احقاق خواسته هاى به جا و نا بجاى خود است.در چنين خانواده هايى سازگارى اجتماعى كودك كم مى شود و كودكان معمولا سست عنصر و بى اراده بزرگ مى شوند و از آنجا كه در خانواده هاى فرزند سالار بايد خواسته هاى فرزندان تامين شود، روحيه اطاعت از قانون و احترام به مقررات اجتماعى و آداب اخلاقى به حداقل ممكن تنزل مى يابد به بيان ديگر فرزندان اين خانواده ها به هنجارهاى اجتماعى، فرهنگى و اصول و ارزش هاى اخلاقى چندان توجهى ندارند.
پديده فرزند سالارى مساله اى است كه بيشتر از خانواده هايى كه داراى ويژگى هاى اقتصادى متوسط به بالا هستند ظهور پيدا كرده و وارد ساير طبقات اجتماعى جامعه شده است.طبقات اقتصادى بالا همواره از نوعى امتيازات و رانت هاى اقتصادى برخوردار بوده اند سهل الوصول شدن اهداف اجتماعى با حداقل تلاش و كمترين بهره مندى از دانايى ها و توانايى هاى فكرى باعث شده تا خانواده ها در اين طبقات به سهولت و سرعت خواهان دستيابى به تمام مظاهر زندگى اجتماعى باشند در اين تعامل و در اين طبقه پدران و مادران از ترس به هم خوردن شرايط مطلوب موجود مى كوشند خواسته هاى طبيعى و غير طبيعى فرزندان را جامه عمل بپوشانند و تسليم نوعى از باج خواهى هاى فرزندان شوند.در حال حاضر در برخى از خانواده ها وضعيت فرزند سالارى به درجه حاد و شديد خود رسيده است. در چنين خانواده هايى فرزندان با درك ضعف والدين دامنه و گستره خواسته هاى خود را افزايش مى دهند و اين افزايش خواسته ها به حدى ادامه مى يابد كه گويى هيچ حد و حريمى براى آن وجود ندارد.
به گفته يكى از جامعه شناسان فرزند سالارى در كشور ما به ويژه در كلان شهرها باعث شده طول دوره نوجوانى و جوانى از مرز ۳۵ سالگى نيز تجاوز كند و به تعبير بهتر تا اين سن، افراد هيچ گونه مسووليت فردى و اجتماعى در قبال خانواده وجامعه از خود بروز ندهند و همه چيز و همه كس را در خدمت خود بخواهند.
فرزند سالارى به مفهوم تكتازى و مديريت بچه ها در خانواده نشانگر منحنى رو به ضعف قدرت والدين در خانه است.شرايط اجتماع، وضعيت محيطى و تربيتى، تاثير رسانه هاى گروهى به ويژه فيلم ها و آثار برجاى مانده از بازى هاى رايانه اى سبب شده است كه فرزندان در خانواده ها حرف اول را بزنند.فرزندان در چنين خانواده هايى به صورت طلبكارانه بزرگ مى شوند و هر اقدامى كه پدر و مادر براى آن ها انجام مى دهند وظيفه شان است، بهترين سنت ها در خانواده هاى فرزند سالار از بين رفته يا شديداً كمرنگ شده است، حرمت به والدين و رعايت حقوق آن ها در اين خانواده ها به موضوعى مضحك تبديل شده و هيچ كس حق انتقاد از اين فرزندان را ندارد.فرزندان خانواده هاى فرزند سالار اصولاً افرادى پر توقع، لوس، هيجان طلب، خودخواه و كم تحمل اند و به طور طبيعى در نخستين گام حق پدر و مادر را ضايع مى كنند و پس از ورود به عرصه هاى اجتماعى زمينه مساعدى براى تضييع حقوق ديگران داشته، ترويج رفتارهايشان لطمات سنگينى برجامعه وارد مى كند.
اما به راستى براى رهايى از فرزند سالارى افسار گسيخته چه بايد كرد و چگونه مى توان اين فرآيند را تعديل نمود؟
اصلاح رويه فرزند سالارانه نيازمند اصلاح چند رويكرد است.
۱- رويكرد تعاملى والدين
۲-رويكرد رقابتى
۳- رويكرد انتقادى
۴- رويكرد سكوت و خاموشى
۵- رويكرد انطباقى
پدر و مادرى كه در رابطه فردى خود حريم يكديگر را رعايت نمى كنند و به طور واقعى براى يكديگر ارزش قايل نيستند عملاً به فرزندان خود به صورت منفى آموزش مى دهند و بسترلازم را براى فرزند سالارى فراهم مى كنند، فرزندانى كه در چنين خانواده هايى بزرگ مى شوند از همان ابتدا مى آموزند كه براى رسيدن به خواسته خود مجاز به استفاده از هر شيوه اى هستند حتى اگر شيوه مزبور به حريم حقوق ديگران تجاوز نمايد.پدر و مادرى كه در محيط خانواده داراى رويكرد تعاملى فوق هستند نبايد توقعى بيش از اين داشته باشند، فرزندان سنگ و چوب نيستند كه از رفتار و گفتار ما تاثير نپذيرند، فرزندان در بسيارى از موارد آيينه تمام نماى رفتار ما هستند و نحوه برخورد و كردار والدين به طور مستقيم در جهت گيرى هاى رفتارى آن ها تاثير دارد.پدر ومادر براى اصلاح رفتار فرزندان خود بايد در ابتدا از خود شروع كنند، اندكى به خود بنگرند و به ارزيابى و بازبينى خود مبادرت ورزند و پس از آن با چشمانى باز و عزمى جزم الگوهاى غلط رفتارى خود را به تدريج و با تمرين و ممارست ترك نمايند و در عمل رفتار خود رابر پايه اصل احترام متقابل قرار دهند. در عين حال از داشتن رفتار انفعالى محض نيز خوددارى ورزند.
ترك الگوهاى غلط مساله اى نيست كه اصولا به صورت لحظه اى امكان پذير باشد چون رفتارهاى غلط حاصل يك كنش ساده و بسيط نيست بلكه برآيند نوعى سازگارى و رويكرد عملى نهادينه شده در ذهن و روان افراد است كه در طول زمان شكل گرفته است.
به همين دليل بايد به تدريج در جهت اصلاح آن گام برداشت. تمرين و ممارست در اين زمينه داراى اهميت فراوانى است چون رفتار غلط در اثر تكرار و تمرين هاى نا به جا شكل يافته و در اثر فرايندى بر خلاف فرآيند شكل دهنده اوليه از بين خواهد رفت.
نكته مهم در اين زمينه آن است كه فرآيند تمرين و ممارست به رغم زمان بر بودن كار بايد به نحوى انجام شود كه جريان ترك رفتار غلط در مدت زمانى طولانى نيز صورت نپذيرد چون مانند هرچيز ديگر تمرين و ممارست نيز داراى محدوديت هاى زمانى خاص خويش است و كش دادن بيش از حد قضيه، اصل كار را از حالت جدى خارج نموده، به تدريج باعث بى هدف شدن تمرين و در نهايت گرايش هاى جديد به سمت رويكرد غلط گذشته مى شود.
به هر حال تعامل پدر و مادر در محيط خانواده بايد تعامل مثبت و سازنده باشد به بيان ديگر رويكرد تعاملى مثبت مهم ترين اصل در اصلاح روحيه فرزند سالارى است، پدر و مادرى كه فاقد هر گونه روحيه يا خصيصه مديريت مستحكم در محيط خانواده هستند سكان مديريت خانه را به دليل ضعف فزاينده خويش به راحتى از دست مى دهند و آن را در اختيار فردى قرار مى دهند كه درك درستى نسبت به شرايط موجود ندارد و قادر به اداره صحيح امور نيست.محيط تعاملى خانواده به هيچ وجه نبايد به محيط رقابت منفى تبديل شود، هيچ يك از پدر و مادر از رقابت تحقير كننده سود نخواهند برد، بلكه نتيجه چنين جريانى جز تحقير و خوار شدن پدر و مادر در مقابل فرزندان و افزايش روحيه جسارت و گستاخى آنان نيست، فرزندانى كه پدر و مادر خود را در گردونه اى از رقابت فاقد منطق و منفى مى بينند، بيش از اينكه از اصل رقابت استفاده كنند، از شرايط جانبى حاكم بر آن سو استفاده مى نمايند و پيروز ظاهرى ميدان رقابت نا به جاى پدر و مادر مى شوند، در چنين بسترى پدر و مادر مى جنگند تا خود را ثابت كنند در حالى كه نه تنها خود را ثابت نمى كنند بلكه به مفهوم واقعى تحقير مى نمايند و زمينه عرض اندام يك رقيب ناجور و ناموزون به نام فرزند را فراهم مى سازند.
رقيب سازى از فرزند پديده اى فوق العاده خطرناك است كه نتيجه عدم رعايت اصول رقابت صحيح در محيط خانواده بوده، باعث تحليل و تضعيف شديد كار كرد پدر و مادرى مى شود و به تعبير ديگر اين مساله باعث خروج واقعى پدر و مادر ازدايره طبيعى تربيت و اداره فرزند شده، بر موضع مخالف والدين قدرتى دو چندان مى بخشد.بنابراين پدر و مادر بايد شديداً مراقب رفتارهاى رقابتى خود بوده، اصل رقابت محترمانه را صرفاً در مسايل مثبت اجرا نموده، هرگز به وادى رقابت درگيرانه يا تنازعى وارد نشوند. علاوه بر رويكرد رقابتى، رويكرد انتقادى نيز داراى اهميت بسيار است، پدر و مادرى كه همواره ناظر بى طرف و خنثاى رفتار فرزندان خود باشند به هيچ وجه نمى توانند به اداره صحيح محيط خانواده اقدام كنند، پدر و مادر بايد فرايند نقد و بررسى منصفانه فرزندان را جهت داده، بر رفتار و گفتار فرزندان خود نظارت طبيعى داشته باشند و با رعايت اصول نقد بهينه، رفتارهاى نادرست را نقد و به طور متناسب و بر پايه قواعد روان شناختى تنبيه (غير فيزيكى) نمايند.
علاوه بر اين حاكميت نقد غير منصفانه در روابط دو جانبه پدر و مادر نيز به گستاخى فرزند شدت بخشيده، زمينه را براى تشديد درجه فرزند سالارى فراهم مى كند، پدر و مادرى كه در نقد عملكرد يكديگر و به عبارت عاميانه درگيردادن به هم رعايت پاره اى از مصالح ضرورى را نمى كنند به طور حتم در دامن زده به فرزند سالارى فرزندان در محيط خانواده سهيم اند.پدر و مادرى كه در روابط بين فرزندان ساكت و خاموش اند و نگاه انفعالى مطلق دارند و فاقد هرگونه نقش فعال دراين زمينه اند خود به خود از روند اداره محيط خانه خارج شده به حكومت نابهنجار فرزند تن مى دهند.از ديدگاه علوم تربيتى مدرن رويكرد سكوت و خاموشى فقط در پاره اى از مواقع جواب مى دهد، مهم شيوه درست بهره گيرى از رويكرد مزبور است نه دايمى نمودن اين رويكرد، دايمى شدن سكوت و خاموشى مساوى با از بين رفتن آثار آن است.سكوت فقط در مواقعى كه تضمين كننده آزادى متعادل فرزندان يا سبب بهبود عقلانيت و تفكر سيستماتيك يا خلاقيت فرزندان و لازمه احترام شخصيت و پرسوناليته فردى آنان است ضرورى است و در ساير مواقع ضرورت شكستن سكوت به مراتب بيش از حفظ آن است.
يكى ديگر از مسايلى كه در كاهش ميزان فرزند سالارى موثر است، سطح تلاش و يادگيرى پدر و مادر در فراگيرى آموزه هاى نوين است و به بيان ديگر گسست نسل ها از حيث عدم انطباق آموزه هاى دو نسل بسترى مناسب براى رشد و گسترش فرزند سالارى است و در اين بين پدر و مادرانى كه خود را از فرايند يادگيرى آموزه هاى نوين دور مى كنند و صرفاً در وادى آموزه هاى نسل گذشته نسبت به نسل جديد حتى در قالب فرزند نيز نوعى حس غرابت دارند، نتيجه اين حس غرابت، گرايش به سمت كنش انفعالى است نه كنش فعال، در چنين بسترى پدر و مادر در مقابل فرزند دچار نوعى تنزل درجه شده و به گونه اى امتياز از دست مى دهند كه مجموعه اين روند در طى زمان به تشديد فرزند سالارى كمك مى كند.
پدر و مادر بايد تمام سعى خود را در به روز كردن اطلاعات خويش به عمل آورند و صرفاً خود را در دايره نسل گذشته محدود ننمايند بلكه با ادغام آموزه هاى گذشته و نسل جديد به نگرشى برتر و غنى دست يابند و به دليل همراهى با عنصر بى بديل تجربه بر اهميت و اعتبار شخصيتى خود در نزد فرزندان بيفزايند.حفظ اعتبار و منزلت پدر و مادر در نزد فرزندان و ارتقاى اين اعتبار صرفاً از طريق رويكرد بايد و نبايدى تامين نمى شود اين امر نيازمند تلاش مضاعف پدران و مادران جهت رعايت اصول حفاظت از اين اعتبار و منزلت نيز هست، همه چيز با حرف و سخن تحقق نمى يابد بلكه نگرش عملى و اجرايى صحيح در محيط زندگى بهتر جواب مى دهد تا خواسته اخلاقى فاقد مبناى عملى. به بيان ديگر اگر چه از نظر اخلاقى حفظ اعتبار و اقتدار پدر و مادر ضرورى است ولى حفظ اين اعتبار و اقتدار با گفتار تنها عملى نخواهد شد عملى شدن اين مهم نيازمند رويكرد فعال، مثبت و روز آمد پدر و مادر در كليه شئون خانوادگى است، افرادى كه اصول عملى اين رويكرد را رعايت كنند زندگى خانوادگى توام با تفاهم، آرامش و خلاقيت خواهند داشت و هرگز جلوه هاى منفى سالارى و يكه تازى و اقتدار نا به جاى يك فرد در محيط خانواده را تجربه نخواهند كرد.




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.