نگاهي به آغاز وحي در كتاب هاي تاريخ قرآن
منبع:گلستان قرآن ، شماره 128
آنگاه كه محمد(ص) در غار حراء با خداي خود خلوت كرده بود، ناگهان ندايي به گوشش رسيد كه او را ميخواند. سربلند كرد تا بداند كيست؛ با موجودي هولناك مواجه گرديد. وحشتزده به هر طرف مينگريست، همان صورت وحشتناك را ميديد كه آسمان را پر كرده بود. از شدت وحشت و دهشت از خود بيخود شد و در اين حال مدتها ماند. خديجه كه از تأخير او نگران شده بود، كسي را به دنبال او فرستاد، ولي او را نيافت تا آنكه پيامبر(ص) به هوش آمد و به خانه رفت، ولي با حالتي هراسناك و خودباخته. خديجه پرسيد: تو را چه ميشود؟ گفت: از آنچه ميترسيدم بر سرم آمد. پيوسته در بيم آن بودم كه مبادا ديوانه شوم، اكنون دچار آن شدهام! خديجه گفت: هرگز گمان بد به خود راه مده. تو مرد خدا هستي و خداوند تو را رها نميكند. حتماً نويد آينده روشني است... سپس براي رفع نگراني كامل پيغمبر(ص)، او را به خانه ورقةبن نوفل برد و شرح ماجرا رابه او گفت. ورقه پرسشهايي از پيغمبر(ص) كرد، در پايان به وي گفت: نگران نباش، اين همان پيك حق است كه بر موسي كليم نازل شده و اكنون بر تو نازل گرديده است و نبوت تو را نويد ميدهد. گويند اينجا بود كه پيغمبر اكرم(ص) احساس آرامش كرد و فرمود: دانستم كه پيامبرم. «فعند ذلك اطمان باله و ذهب روعة و ايقن انه نبي.» 1
چگونگي آغاز وحي در منابع اهل سنت چنانچه گفتيم گونهگون گزارش شده است، آنچه را ما آورديم متن تاريخ طبري است، منابع ديگري را كه در پانوشتها ياد كردهايم كمابيش آنچه را كه آورديم گزارش كردهاند. 2 اين نقلها نه با چگونگي پيوند رسولان با ملكوت سازگاري دارد و نه با نقلهايي كه روشنگر آن است كه پيامبر پيش از هنگامه بعثت حقايق عِلوي را چونان روز روشني در مييافت (و اين حقيقت از خود عايشه نيز نقل شده است)، نه با عصمت پيامبر سازگار است و نه...، شگفتا محمد(ص)، پيك وحي را ميبيند، و او به صراحت رسالت او را اعلام ميكند، اما محمد به جاي آنكه دلش آرام گيرد و با اين پيوند ملكوتي جانش بشكفد، ناآرامي وجودش را فرا ميگيرد و فقط با كلام «ورقة بن نوفل» آرام ميگيرد!! محتواي يكي از اين نقلها را علامه سيد شرفالدين عاملي در ضمن نامهاي بلند و در پاسخ ناهنجارگوييهاي دانشمند بلندآوازه دمشقي محمد كرد علي عليه تشيع، به نقد كشيده و نشان داده است كه به لحاظ سند اعتبار ندارد و به لحاظ محتوا با اصول مسلم خداشناسي و پيامبرشناسي در تضاد و تنافي است، 3 اما متأسفانه قرآنپژوهان و بسياري از آنانكه در علوم قرآني قلم زدهاند از پيآمدهاي ناشايسته اين نقلها آگاه نگشته، هر يك به گونهاي چگونگي آغاز وحي يا اولين آيات نازله از قرآن را به اين نقلها مستند كردهاند.
آقاي ابوعبدالله زنجاني(ره)، روايتي را كه در صحيحين آمده است، آورده و بر اساس آن آغاز وحي را گزارش كرده است. بر اساس اين نقل، فرشته وحي بر پيامبر ظاهر ميشود و چنان او را ميفشرد كه پيامبر احساس ميكند در حال جان دادن است و ميگويد: «بخوان»!! و پيامبر ميگويد: نميتوانم بخوانم و...، آنگاه چون برميگردد و سراسر وجودش را ترديد و دلهره فرا ميگيرد و...، بالاخره خديجه به نزد ورقة بن نوفل ميرود و او از پيامبري محمد(ص) خبر ميدهد و دل پيامبر آرام ميگيرد. 4
اين متن همان است كه علامه شرفالدين آن را نقادي كرده است و از جمله در نقد آن نوشته است:«بر اساس اين روايت العياذ بالله پيامبر پس از گفتوگو با فرشته وحي نيز در امر رسالت ترديد دارد... ما در فشردن فرشته وحي پيامبر را و... انديشيديم و علت شايستهاي بدان نيافتيم... بويژه آنكه برخي از شارحان صحيح بخاري گفتهاند اين حالت ويژه پيامبر بوده است.پيامبر در جواب فرشته وحي گفت: نميتوانم بخوانم!! آيا محمد(ص) چنين پنداشت كه فرشته وحي ميگويد چيزي را بخوان (كه متأسفانه برخي نيز چنين پنداشتهاند) 5 يعني فرشته وحي انجام چيزي را خواست كه مقدور رسولالله نبود و...» 6
اين نقل را قرآنپژوهان ديگري نيز به هنگام بحث از چگونگي آغاز وحي آورده و آن را پذيرفتهاند، مرحوم دكتر محمود راميار در ذيل عنوان «آغاز وحي» گونههايي از اين روايات را آورده و بويژه بر حديث عايشه تكيه كرده و آن را «معتبرتر» شمرده است. 7 آقاي دكتر سيد محمدباقر حجتي نيز چگونگي آغاز وحي را بر پايه اين روايات و با گزينش از كتاب مرحوم راميار گزارش كرده است. 8 محمد طاهر كردي مكي نيز بحث از آغاز وحي را بر روايت عايشه و به نقل از صحيح بخاري استوار داشته است؛ 9 و چنين است ابراهيم ابياري و ديگر محققان و قرآنپژوهان اهل سنت. آقاي معرفت، گونه مفصل نقل را كه ما آورديم، آوردهاند، و به نيكويي به نقد آن پرداختهاند و در پانوشت آن را به برخي از منابعي كه ما نيز ياد كرديم ارجاع دادهاند. 10 اما آنچه در صحيحين آمده است كه ايشان نيز به آن ارجاع دادهاند همان است كه بدان اشاره كرديم و گفتيم علامه شرفالدين به نقد آنها پرداخته است. اين نقد را متأسفانه آقاي معرفت در جايي ديگر پذيرفتهاند. 11 و در تعيين آغازين سوره قرآن بدان استناد كردهاند كه روشن است آن نقل نيز تباه است و استناد به آن نا استوار. اين يك نمونه از تأثير آثار پيشينيان و نقلها و گزارشهاي صحابيان و تابعان در بحثهاي علوم قرآني و تفسير است كه مؤلفان و مفسران بدون نقد و تحليل و بدون توجه به پيآمدهاي آن گزارش كردهاند و آن گزارشها به پژوهشهاي بعدي سايه انداخته و كمكم تلقي به قبول شده است، اين نكته را به مناسبت سخن از «تاريخ قرآن» به بيان آورديم و به برخي از آثار تفسيري اشاره كرديم. اكنون بيفزايم كه اين چگونگي از سوي غالب مفسران و سيرهنگاران تلقي به قبول شده است و به مثل روانشاد استاد محمدتقي شريعتي با اين تعبير كه «عموم سيرهنويسان» آن را نقل كردهاند، بدون هيچ ترديد روايت را آورده است، اما مفسر بيبديل روزگار اخير علامه سيد محمدحسين طباطبايي آن را نپذيرفته و نوشتهاند:
«داستان خالي از اشكال نيست، سبكترين اشكال آن، ترديد پيامبر در وحي الهي و ترديد بلكه گمان وي به چيرگي شيطان بر او و بدتر از آن آرامش يافتنش با كلام مردي نصراني است و...» 11
اين نكته را فقط به لحاظ اينكه «تاريخ قرآن» نگاران در گزارش آن سهلانگاري كرده بودند آوردم، در نقل و گزارش روايات منابع كهن، از اين دست فراوان است كه عالمان و بويژه پژوهشيان كه آهنگ نقد و تحليل دارند بايد به آنها توجه كنند.
پينوشتها:
1- سيره ابنهشام، 1/237؛ تاريخ طبري، 2/300؛ جامعالبيان، 1/317؛ صحيح مسلم، 1/252؛ صحيح مسلم، 1/252؛ صحيح بخاري، 1/4؛ الروض الانف، 2/396؛ الوسيط في تفسير القرآن المجيد، 5/528؛ المحرر الوجيز، 5/501؛ مجمع البيان، 10/514؛ روضالجنان (تفسير ابوالفتوح رازي)، 20/334.
2- آقاي علي دواني در مقالهاي بلند و ارجمند تمام اين نقلها را آورده و نقد كردهاند، و افزون بر آن چون تباه بودن محتواي اين نقلها را در چگونگي آغاز وحي نشان دادهاند، با تكيه بر روايات منقول از معصومان(ع) چهرهاي پذيرفتني و شايسته از آغاز وحي را ترسيم كردهاند، يادنامه طبري، مقاله «آغاز وحي و بعثت پيامبري در تاريخ و تفسير طبري»، صص 157-208»
3- الي المجمع العلمي العربي بدمشق/ 82، علامه شرفالدين بدين حديث در كتاب بس ارجمند خويش «النص و الاجتهاد» نيز پرداخته است. چگونگي نقد اين بزرگوار در هر دو كتاب يكسان است. النص و الاجتهاد /420.
4- تاريخ القرآن/ 66، 88، از چاپ آقاي محمد عبدالرحيم.
5- الروض الانف، 2/396.
6- النص و الاجتهاد، پيشين. شگفتا كه برخي از عالمان و محدثان اهل سنت، اين روايت را استوار دانسته و بدين روايت استناد كردهاند كه «تكليف ما لايطاق» جايز است. فتح الباري، 8/551، ارشادي الساري، 1/63، الصحيح من سيرةالنبي الاعظم، 2/297.
7- تاريخ قرآن /56.
8- پژوهشي در تاريخ قرآن كريم /35.
9- تاريخ القرآن /26.
10- التمهيد، 1/78، تاريخ قرآن /18.
11- التمهيد، 1/124 و نيز تاريخ قرآن /43.
12- تفسير نوين /250.
13- الميزان، 20/329.