نویسنده:جمعی از مؤلفان
در دوران عثمانیان، دومین طریقهای که پس از خلوتیه، بیش از بقیه گسترش یافته بود نقشبندیه بود. ظاهراً، یکی از خلفای شاه نقشبند به نام خواجه رکنالدین محمود بخاری به آناطولی آمد و خانقاه محمود چلبی را در 807 در آماسیه بنیان نهاد. پس از آن، یکی از خلفای عبیدالله احرار به نام ملاعبدالله الهی سِماوی (متوفی 896) به دیار خود، یعنی به بخش سِماو در ایالت کوتاهیه بازگشت و در آنجا دومین تکیهی نقشبندی را تأسیس کرد. آوازهی ملاعبدالله سماوی موجب شد که وی به استانبول دعوت شد و در نتیجه، او دومین تکیهی خود را در استانبول تأسیس کرد و یکی از خلفای خود به نام سید امیر احمد بخاری نقشبندی (متوفی 922) را، که سلسله نسبش به امام حسین علیهالسلام میرسید، در رأس آن قرار داد. خود نیز به (ناحیه) ینیجه (1) (ینیتسا (2)ی کنونی یونان) در واردار (3) رفت و تکیهای هم در آنجا بر پا کرد. در آنجا شرحی عربی بر واردات بدرالدینبن قاضی سَماوْنه (4) نوشت. هنگامی که تعداد مریدان سید امیر احمد بخاری در استانبول افزون گشت، وی تکیهی دیگری افتتاح کرد. پس از فوت او، به ترتیب، محمود چلبی (متوفی 938) و عبداللطیف افندی (متوفی 971) مسندنشین تکیه شدند. یکی از خلفای عبداللطیف افندی شیخ نعمتالله (متوفی 969) بود که لغت فارسی را تدوین کرد و یکی دیگر از خلفایش شیخ عبدالرحمان غباری (متوفی 974) بود که نظیرهی شبستان خیال را به فارسی نوشت؛ وی در عین حال خطاط بود. نام بابا نعمتالله نخجوانی (متوفی 920) نیز در بین نقشبندیان آن دوران جایگاه ویژهای دارد. وی هنگام اقامتش در تبریز، تفسیر دو جلدی صوفیانهی الفواتح الالهیة را نوشت و پس از آن، عازم آقشهر و در آنجا ساکن شد و تا زمان مرگش در آن شهر فعالیت کرد. در آن دوران، نام شیخ محمود افندی، که اصلاً ارومیهای بود و اندیشههای نقشبندی و نوربخشی را در خود جمع کرده بود، جلب توجه میکند. وی بسیاری را به خود جذب کرد، و از این رو به این اتهام که ممکن است قیام کند، در 1048 اعدام شد. سلطان مراد چهارم پس از دریافتن اینکه اتهام شیخ ناوارد، و ناشی از افترای دشمنانش بوده است، از شدت اندوه فلج شد. در این دوران، سید مراد بخاری (متوفی 1132) به عنوان خلیفهی حاج محمد معصوم (متوفی 1079) پسر شیخ احمد فاروق سرهندی، به استانبول رفت و بانفوذترین شاخهی نقشبندیه، یعنی شاخهی مجددیه را در آنجا تأسیس کرد. سلطان محمد چهارم از وی حمایت نمود و برخی از رجال عالیرتبهی دولت، به ویژه از علما، مانند شیخالاسلام فیضالله افندی، به وی منتسب شدند. انتساب لعلیزاده عبدالباقی افندی از ملامتیان به وی، همچنین انتساب مراد بخاری به باشمقچیزاده علی افندی، شیخ ملامتی، موجب شد که اندیشههای نقشبندی و ملامی در طریقهی یاد شده درهم آمیزد. مدتی بعد نیز، سید سلیمان بلخی مؤلف کتاب مشهور ینابیع المودة، مجموعهی احادیث مربوط به فضائل اهل بیت علیهمالسلام، همراه پسرش سید عبدالقادر بلخی، که از افغانستان به استانبول آمده بودند، از مشایخ این طریقه شدند. حتی سیدجمالالدین استرابادی نیز به سید عبدالقادر بلخی انتساب جست و در تکیهی او اقامت کرد. از دیگر صوفیان نقشبندیهی آناطولی، حمزهنگاری افندی قره باغی و احمد حسامالدین افندی داغستانی بودند که معتقد به وحدت وجود و به شدت محب اهل بیت علیهمالسلام بودند.
طریقهی مولویه نسبتاً دیرتر وارد قلمرو عثمانی شد و به مرور جایگاه سوم را بین طریقههای آنجا کسب کرد. مولویه از نظر عقیده نیز به دو شاخه تقسیم شد. یکی شاخهی ولد بود که منسوبانش زهد و احکام شریعت را اساس قرار میدادند، و دیگری شاخهی شمس بود که منسوبانش مانند قلندریان، منش باطنیان را داشتند، یعنی به شریعت چندان پایبند نبودند سبیلهایشان را بلند نگه میداشتند، اما موی سر و ریش و ابرو را تماماً میتراشیدند. (5) بهترین نمونه برای گروه دوم در آن دوران، دیوانه محمد چلبی (متوفی پس از 951)، شیخ مولویخانهی آفیون قرهحصار بود. وی با عبادی قلندری و کلاه مولویان و با وضع چارضرب، مانند دیوانهای در دشتها و بیشهها میگشت. او با این وضع، و با شیشه شرابی که در دست داشت، از سوی مردم تقبیح میشد و بدینوسیله، مقام خود را از مردم پنهان میداشت. وی با چنین وضعی به همراه مریدانش پس از زیارت مدفن امامان اهل بیت علیهمالسلام در نجف، کربلا و سامرا، به زیارت امام رضا علیهالسلام در مشهد رفت. در این بین، مولویخانهی غَلَطه / گالاتا به عنوان نخستین مولویخانهی استانبول نیز با کوشش وی تأسیس شد. یکی از برجستهترین مشایخ این مولویخانه اسماعیل رسوخی آنقروی دده شارح مثنوی بود که 22 سال مسندنشینی آنجا را به عهده داشت. شرح مثنوی او به اندازهای مقبول افتاده بود که پس از آن، مهمترین شرط صدور مجوز تدریس مثنوی این بود که مدرسان از شیوه و اصول او پیروی کنند. او نیز در مقابل قاضیزادگان، رسالهای در باب جایز بودن سماع نوشته است. شیخ غالب (متوفی 1213)، بیست و سومین «پوستنشین» (= مرشد) آن تکیه، نیز از شاعران برجستهی عثمانی بود. او مثنوی 2101 بیتی خود به نام حسن عشق را در حالی سرود که هنوز 26 سال داشت. دومین مرکز مولویهی استانبول مولویخانهی یِنی قاپی بود که تا سالهای اخیر باقیمانده بود و در 1377 ش / 1998، در حالت متروکه در آتش سوخت. مولویخانههای دیگر استانبول مولویخانههای بِشیکتاش، بهاریه و قاسم پاشاست. این مکانها به مثابه مراکز هنری فعال بودند؛ به جز استانبول و البته قونیه، تقریباً در پنجاه شهر مولویخانه وجود داشت که بورسه، مغنیسا، کوتاهیه، توقات و حلب در رأس آنها بودند.
یکی دیگر از طریقههایی که تأثیرات عمیق بر تاریخ و فرهنگ عثمانی نهاده، بیتردید طریقهی بکتاشیه است. رابطهی مطلوب این طریقه با حکومت، پس از مرگ بایزید دوم به مرور تیره شد. به ویژه سلطان سلیم (یاووز) که با صفویان در تعارض بود، در مقابل چندین گروه رافضی، که ایشان را جاسوسان شاه ایران در آناطولی تلقی میکرد، تدابیر سختی اتخاذ نمود. این گروههای باطنی، که از لحاظ عقیده، بیشتر به گروههای «اهل حق» در ایران شبیه بودند، در تکیههای بکتاشی نفوذ کردند و به مرور، این طریقه را از آن خود نمودند، پس از آن دیگر به تعالیم حاجی بکتاشِ ولی توجه نمیشد. بعدها منسوبان این طریقه در لشکر نفوذ کردند که با سرپیچی از مقررات و ارتکاب کارهای خلاف شرع همراه بود، در نتیجه، سلطان محمود دوم شورایی برای رسیدگی به اتهامات آنها تشکیل داد. این شورا سرانجام نظر خود را، مبنی بر حفظ تکیههای بکتاشیِ بالای شصت سال قدمت و تخریب بقیهی آنها، و نیز مؤاخذهی برخی از «بابا»های بکتاشی، (6) به اطلاع سلطان رساند. اما سلطان این رأی را کافی ندانست و مصمم شد که بدون احتساب قدمتشان، همهی تکیههای کوچک تخریب و اموالشان ضبط و یا به افراد مستحق واگذار شود و تکیههایی که ساختمانشان قابل استفاده است برای «عبّاد مسلمین» به مسجد جامع، مساجد محلی، مکتب و یا مدرسه تبدیل گردد. در اجرای این «خط همایونی»، تخریب تکیههای بکتاشی آغاز شد. در اسناد تاریخی، این واقعه را «وقعه خیریه» نامیدهاند. بکتاشیهای دستگیر شده را دو تا دو تا محاکمه کردند. گرچه بسیاری از آنها اظهار کردند که اهل سنت و وابسته به شرع شریف هستند و نماز میخوانند و روزه میگیرند، به حسب وضع ظاهریشان و گواهی شاهدان، به شهرهای مذهبی قلمرو عثمانی تبعید یا به جزاهای مختلف محکوم شدند. برخی از بالاهای بکتاشی را نیز گردن زدند. تکیههای بکتاشیه، که آستانهی مرکزی حاجی بکتاش در رأس آنها بود، به نقشبندیها واگذار شد، که به نظر میرسید بیش از طریقههای دیگر به رعایت احکام شریعت مقیدند. در کنار این تدابیر سخت برای مهار بکتاشیها، که ظاهراً فراتر از حد متعارف بود، محمود دوم گروه دیگری از درویشان افراطی را نیز از استانبول خارج کرد. این گروه شعبهای از نقشبندیه به نام خالدیها بودند که سنّیان متعصب بودند و احکام شریعت را مانند اهل ظاهر رعایت میکردند. اینان، که از تأدیب بکتاشیها بسیار خشنود شده بودند، با ادعای حقانیت طریقهی خود عدهای را به ستوه آوردند. منسوبان این گروه نه تنها بکتاشیان بلکه دیگر طریقههای صوفیه را نیز تکفیر میکردند و مدعی بودند که آنها از دین خارج شدهاند و تنها خودشان را در صراط مستقیم میدانستند. این مشایخ که بیشتر روستایی بودند، در پایتختی مانند استانبول، که مردمش سطح فرهنگی بالایی داشتند، شروع به آزار مردم کردند. تقریباً بیست سال پس از تبعید بکتاشیان، این مشایخ نیز که پا از حد فراتر گذاشته بودند، به دستور سلطان تبعید شدند. با مرگ سلطان محمود دوم در 1225، از شدت تدابیر سخت در حق بکتاشیان کاسته شد و به مرور، برخی از تکیههای بکتاشیه فعالیت خود را از سر گرفتند و حتی، با حفظ حس انتقامجویی، از جریانهای سیاسی ضد خاندان عثمانی در سالهای بعد، همواره حمایت کردند. اینگونه جبههگیریها موجب شد که در پی سقوط عثمانیان، بکتاشیان برترین مدافعان رژیم جمهوری (1302 ش / 1923) و نهضتهای وابسته به مصطفی کمال (کمالیسم) بشوند.
در دوران عثمانی، علاوه بر طریقههای مشهور، طریقههای دیگری نیز با پیروان کمتر و به ترتیبِ حجم و گسترهی فعالیت، شامل قادریه و رفاعیه و شاذلیه و بدویه و سعدیه و ملامیه دارای نفوذ بودند.
دربارهی ساختار اعتقادی گروه دیگری به نام «علویها»، که امروز نیز وجود دارند، اختلافنظر هست؛ برخی از محققان علویشناس عقاید این گروه را تأویلی از مکتب اهل بیت و عدهای دیگر شیعهی جعفری یا غیر جعفری، و بعضی نُصیری دانستهاند؛ و بعضی علویپژوهان نیز آنان را خارج از اسلام و پیرو عقاید استوار بر زردشتیگری و مزداپرستی دانسته و گفتهاند که عقایدشان هیچگونه ربطی به اسلام ندارد. با توجه به اسناد تاریخی و تجربیات عامه، این گروه یکی از گروههای پرطرفدار در بین ترکمنهای آناطولی، از قبیل حیدریان، قلندریان و جولقیان، بودهاند که بعدها، در نتیجهی تعالیمی که از «داعی» (مرشد)های صفویه گرفتهاند، ماهیت باطنیان و غلاة شیعه را یافتهاند و بیشتر شبیه خاکساریه و یا اهل حق در ایراناند. آیین آنها بیش از دین یا مذهب، به طریقه شبیه است، مرشدِ خود را «دده» خطاب میکنند و جایی را که در آن گرد میآیند «درگاه» یا «جمع اِوی» (جمع خانه) میخوانند. نام مراسم آیینی آنها «آیین جمع» و «سماع» است. هر از گاه، و حتی در زمانهای غیر معمول، نمازی میخوانند یا روزهای میگیرند. ایشان زکاتی میپردازند که به آن «دده حقّی» (حقِّ دده) میگویند. امروزه اقلیتی از این گروه وجود دارند که ادعا میکنند جعفری مذهباند و گروه کوچک دیگری نیز که بیشتر در روستاهای اطراف سوریه زندگی میکنند خود را نُصیری میخوانند. برخی از ایشان نیز خود را بکتاشیان روستا مینامند از این رو نام بکتاشی و علوی همواره با هم به کار رفته است. البته عدهای از باباهای بکتاشی از این موضوع بسیار ناخوشنودند و ادعا میکنند که علویها از نام آنها سوءاستفاده کردهاند.
در اواخر سلطنت عثمانی، طریقهها و تکیهها نیز وارد دورهای از انحطاط شد. موروثی بودن مقام شیخی و بیاعتنایی برخی از مشایخ به علوم متعارف، پیروان ایشان را به راحتی به سوی اعمال غیر شرعی سوق داد، تا آنجا که فروختن اجازت شیخی رواج یافت و گروههای درویشان بیمایه با یکدیگر وارد مجادله شدند. معافیت اعضای تکیه از مالیات و خدمت سربازی، برخی از تکیهها را عملاً به صورت محل تجمع فراریان از سربازی، سرباران جامعه، راهزنان و یا افراد تنبل و ولگرد درآورد. بدینسان، رفتارهایی از این قبیل نخستین نشانههای روند شیوع فساد در این مراکز بود. از اینرو رجال دولت و بیشتر اهل تصوف، به مرور از این وضع ناخوشنود شدند و عاقبت، نظر خود، مبنی بر ضرورت اصلاحات در تکیهها، را ابراز کردند. در نتیجه در مجلاتی چون محبّان، جریدهی صوفیه، حکمة، محراب و تصوف، و یا در انجمنهای تازه تأسیسی چون «جمعیت صوفیه اتحادیه»، برای فعالیتهای اصلاحی جایگاه ویژهای قائل شدند.
خواستههای مطرح شده در نظامنامههای چنین انجمنهایی را میتوان در این چند مادّه خلاصه کرد:
1) مشیخت و خلافت نمیتواند مانند اموال و املاک از پدر به پسر به ارث برسد، بلکه اهلیت و لیاقت میخواهد. اگر فرزند یک شیخ کامل در راه راست نباشد، نمیتواند وارث فیض و کمال پدرش شود و جانشین او گردد.
2) برای حفظ نظم داخلی تکیهها باید مفتّشان مقتدر و مستعد از بین اهل طریقه تعیین شوند. اینها نه تنها تکیههای استانبول، بلکه باید تکیههای تمام سرزمین عثمانی را مراقبت و تفتیش کنند و بکوشند تا کمبودهای موجود رفع شود.
3) ضروری است که «مجلس مشایخ» تشکیل شود و اهل طریق در تکیههای سرزمینهای امپراتوری ظاهراً و باطناً، آن را مرجع ویژهی خود بدانند.
4) برای اینکه مشایخ طریقهها علوم ظاهری نیز کسب کنند، تأسیس «مدرسة المشایخ» الزامی است.
در نتیجهی فعالیتهای اصلاحی یاد شده، در 1280، تشکیل «مجلس مشایخ» وابسته به کانون شیخالاسلامی تصویب شد. این تشکل نه تنها مسئولیت ادارهی امور تکیهها و طریقهها در تمام سرزمینهای امپراتوری و نیز نظارت بر آنها را به عهده گرفت، بلکه در راه گسترش اندیشههای صوفیانه و توسعهی ساختار طریقهها و نظام درونی آنها میکوشید، حتی انتخاب مشایخ را نظم میبخشید. این مجلس از هفت تن از با سابقهترین و متشخصترین اعضای طریقههای مختلف تشکیل شده بود، که یک تن را از بین خود به عنوان رئیس انتخاب میکردند. کسانی که مورد تأیید این مجلس نبودند نمیتوانستند تکیه تأسیس کنند. تکیههای استانبول و نیز تکیههای آناطولی و روم ایلی، گاهگاهی، مورد بازرسی این مجلس قرار میگرفتند. بدینسان کوششی در جهت اصلاح برخی از معایب تکیهها و نظاممندی آنها آغاز شد. گرچه این مجلس با نیّات خیرخواهانه تشکیل شده بود، به دلیل وابسته بودن به تشکیلات شیخالاسلامی مشکلاتی از قبیل مداخلات علما را در امور اهل طریقه به بار آورد. برخی از مشایخِ استقلالطلب با شکایت از اینکه دولت ایشان را سخت تحتنظر دارد و فعالیتهایشان را محدود میکند، شروع به مخالفت با این مجلس کردند. در 1334، تعداد طریقههای زیر پوشش مجلس مشایخ به پانزده طریقه محدود و به این تکیهها عنوان تکیههای مرکزی داده شد. یعنی تکیههای استانبول و دیگر نقاط قلمرو عثمانی موظف بودند به این تکیههای مرکزی وابسته باشند.
هنگامی که دولت عثمانی کاملاً ضعیف شده بود و دولتهای بیگانه با استفاده از فرصت و برای تجزیهی امپراتوری با آن وارد نبرد شدند، ارباب تصوف نیز برای دفاع از وطن با سلاح خود در جنگهای موسوم به جنگهای آزادیبخش شرکت کردند. دولت عثمانی سرزمینهای وسیع خود را که در سه قارهی آسیا و اروپا و افریقا پراکنده بودند، یکی پس از دیگری از دست داد و حکومت عثمانی پایان یافت و به جای آن، مصطفی کمالپاشا آتاترک دولت جمهوری ترکیه را در 1302 ش / 1923، با بهرهبرداری فراوان از یاری و نفوذ مشایخ طریقهها تأسیس کرد. در نخستین مجلس مؤسسان جمهوری تازه تأسیس ترکیه، بسیاری از مشایخ طریقهها عضو فعال بودند. پس از افتتاح مجلس با خواندن برخی دعاها، اعضای آن به زیارت آرامگاه حاجی بیرام ولی، پیر طریقهی بیرامیه، در آنکارا رفتند. مصطفی کمال، که ابراز کرده بود که دولت جدید حامی سیاست تجددطلبی خواهد بود، به مرور انقلابهای بنیادین فرهنگی خود را آغاز کرد. برخی افراد دیندار با اظهار اینکه برنامههای او جامعه را به بیدینی خواهد کشید، با اقدامات وی مخالفت کردند.
در اواخر 1304 ش / اوایل 1925، یکی از مشایخ خالدی به نام شیخ سعید کُرد، با اعلام اینکه دین در خطر است، همراه مریدانش قیام کرد، اما با خونریزی سرکوب شد و او را با 49 تن مریدش به دار آویختند. به دنبال این حوادث، مخالفت با صوفیه شدت یافت و تقریباً ده ماه پس از آن واقعه، در نهم دی 1304 / سیام نوامبر 1925 با اجرای مادّه قانون 677، پایان کار تکیهها، که با نفوذ و اعتبار خود نقش مهمی در تاریخ هزار سالهی ترک به عهده داشتند، فرارسید. اموال آنها مصادره شد و استفاده از عناوینی چون شیخ، خلیفه و یا مرید ممنوع گشت. در آن زمان، فقط در استانبول بیش از سیصد تکیه فعال بودند. پنج سال بعد (1309 ش / 1930)، در نتیجهی کشته شدن یک افسر به دست منسوبان به تصوف در شهر منهمن (7) برخوردهایی صورت گرفت و صدها تن بازداشت و 28 تن نیز اعدام شدند. امروزه نیز همان قانون باقی است و فعالیت طریقهها در کشور جمهوری ترکیه از لحاظ حقوقی جرم است. با وجود این ممنوعیت قانونی، از جراید برمیآید که اینان عملاً از بین نرفتهاند و به صورت مخفی به فعالیتهای خود ادامه میدهند و چون فعالیتهای ایشان صورت رسمی ندارد، نظارت بر آنها ممکن نیست. در نتیجه، مکانهایی که ایشان در آنجاها فعالیت میکنند به مکانهایی تبدیل شده است که در آنها عدهای حقهباز و دعانویس برای کسب منافع شخصی، مردم را اغفال میکنند. در برنامههای تلویزیونی، همواره به رسواییهای اینگونه مشایخ قلابی پرداخته میشود. همچنین هر سال، چند افسر با اتهام انتساب به یکی از طریقهها از ارتش اخراج میشوند. در این بین، جشنهای سماع مولویان و بکتاشیان، که جنبهی جهانگردی دارد، هر سال از سوی وزارت فرهنگ برگزار میشود. بنا بر جراید، برخی از دَدههای مولویه در تکیههای خود، آشکارا «آیین جمع» (= مراسم اجتماع دراویش) برگزار میکنند. همهی اینها نشان میدهد که در قانون مصوبه 1303 ش / 1925، که هنوز معتبر است، رخنه ایجاد شده است.
بالکان
گرچه نقل کردهاند که ورود تصوف به سرزمینهای بالکان در دوران پیش از عثمانیان و به توسط تجار عرب شمال افریقا یا درویشان دوره گرد، که به صورت فردی به آن مناطق سفر میکردند، صورت گرفته است، فقط یکی دو مثال برای این مدعا وجود دارد. حال آنکه ورود تصوف در قالب اجتماعی و به صورت گروههای مختلف با نفوذ در سرزمینهای بالکان، پس از فتح آن مناطق به دست عثمانیان رخ داد. برای نمونه، در برخی از مناقب نیمهافسانهای رایج در نواحی بالکان از یک «ولی» به نام صاری سالتوق / صالتوق سخن به میان آمده که در آن مناطق سفر میکرده و بسیاری از مسیحیان را مسلمان میکرده است. آنچه در مناقب آمده است، مبنی بر اینکه وی را پس از مرگش در هفت محل متفاوت دفن کردند، نشان میدهد که تأثیر او در بین ملل بالکان تا چه اندازه گسترده بوده است. امروزه، مقبرهی منسوب به وی در حظیرهی تکیهی بلاگاژ (8) در ایالت موستار (9) در بوسنی و هرزگوین، همچنین مقبرهای در دوبریجه (10) در کشور رومانی، مهمترین زیارتگاههای صاری سالتوق هستند. تکیهی بلاگاژ با ویژگیهایی از قبیل این که در دل صخرهها فرورفته است، و در کنار سرچشمهی رود بونا قرار دارد، شاید یکی از مکانهایی محسوب شود که زیباترین موقعیت را در بین تکیهها از آن خود کرده است. این تکیه که با وجود همهی جنگها، خوشبختانه تا امروز حفظ شده است، ابتدا یک صومعهی مسیحی بود، اما پس از فتح آن مناطق به دست عثمانیان، به ترتیب، به تکیههای بکتاشیه و خلوتیه و نقشبندیه تبدیل شد.مردم مناطق بالکان پیش از آن، مذهبی آمیخته از مزداپرستی و مسیحیت داشتند که آن را بوگومیلی (11) میخواندند؛ و این باعث شد که ایشان به دست دراویش سیاح، که ساختار توحید در اسلام را برایشان بیان میکردند، به آسانی اسلام بیاورند. پس از فتح اسکوب (اسکوپیه) (12) در 795، و بوسنی در 864، به دست عثمانیها، و در نتیجه، تکمیل حاکمیت ایشان در منطقه، حاکمان عثمانی برای مسلمان کردن مردم مناطق جدید از درویشان بهره میبردند. تکیههای ایجاد شده در دورترین نقاط سرزمینهای یاد شده نه تنها مکانهایی برای تبلیغ اسلام در بین مردم آن نواحی بودند، بلکه در مقابل همسایگان جانب غرب امپراتوری پاسگاههای مرزی نیز محسوب میشدند. با تثبیت حاکمیت عثمانیها در سرزمینهای بالکان، به مرور طریقههای ترک از قبیل خلوتیه، بکتاشیه و نقشبندیه و سپس طریقههایی مانند قادریه و رفاعیه و سعدیه در آنجا شروع به گسترش کردند. در این بین، خوی ملایم مردمان نواحی بالکان به گسترش اسلام در آن مناطق به وسیلهی طریقهها کمک کرد.
شهرت بسیاری از متصوفهای که از سرزمینهای بالکان برخاستند تنها در همان سرزمینها محدود نماند، بلکه آوازه ایشان به استانبول و تمام مناطق دیگر رسید. در واقع، بسیاری از ایشان پس از تحصیلات مقدماتی، برای آموزشهای بالاتر به استانبول میرفتند. مشایخی چون شیخ بدرالدین، عبدالله بوسنوی، اسماعیل حقی بروسوی، عبدالله صلاحالدین عشّاقی و سودی بوسنوی، که صدها اثر با ارزش در زمینهی تصوف به جا گذاشتهاند، همگی کسانی بودند که در محیط فرهنگی بالکان رشد کردند. برای نمونه، عبدالله بوسنوی با دو فصوص الحکم، یکی به عثمانی و دیگری به عربی، و بیش از بیست رسالهی عربی در باب عرفان و ماوراءالطبیعه اسلامی، مشهور است. وی را پس از فوتش در 1054، در کنار صدرالدین قونیوی در قونیه دفن کردند. بوسنوی به طریقهی ملامیهی حمزویه منسوب بود که پیر آن، حمزه بالی افندی، نیز اهل بوسنی بود. اسماعیل حقی بوسنوی (متوفی 1137) شیخ طریقهی خلوتیه، که در شهر آیدوس (13) بلغارستانِ امروزی به دنیا آمده بود، با نگارش بیش از صد اثر صوفیانه، از مؤلفان صوفی محسوب میشود که بیشترین تعداد آثار را به جا گذاشته است. به ویژه تفسیر روحالبیان وی به زبان عربی از مهمترین تفاسیر با مذاق صوفیانه است. عبدالله صلاحالدین عشّاقی (متوفی 1197)، که در خانوادهای اهل بوشناق (14) در شهر کاستوریا (15)ی یونان امروز به دنیا آمد، به جز آثاری در وادی تصوف، دیوان کاملی نیز از خود به جا گذاشته است. سودی بوسنوی شرحهایی بر دیوان حافظ و بوستان و گلستان سعدی نوشت. شرح دیگری نیز که شمعی پرزرینی (16) بر مثنوی مولوی نوشته است اثری پرارزش است. شیخ سلیمان افندی کوستندیلی (17) (متوفی 1235) با آثار باارزشی که به جا گذاشته است، یکی از برجستهترین مشایخ نقشبندیه بود.
حکومت عثمانی به سرزمینهای آباد و منابع غنی انسانی در منطقهی بالکان بیش از مناطق دیگر توجه داشت. چون بیشتر صدراعظمها اهل سرزمینهای بالکان بودند، بیشتر طرحهای عمرانی را در آنجا انجام دادند. از این رو، برخی از مورخان، امپراتوری عثمانی را به امپراتوری بالکان نیز تعبیر کردهاند. به همین دلیل نیز بررسی محیط صوفیانهی مناطق بالکان تا سالهای دههی نخست 1900، که مناطق یاد شده از دست عثمانیها خارج شد، به صورت جدا ممکن نیست. در بررسی گسترش هر یک از طریقهها معلوم میشود که هر یک از آنها (برای نمونه، مولویه) از طریقههای مهم مناطق بالکان بوده است. مولویخانههایی در شهرهای بالکان از قبیل اسکوب، تیران (18) / تیرانا، پچوی (19) / پچ، بلگراد، فِلِبه (پلوودیف (20))، کِرِت، نیش (21)، سیروز (22) (سیکلاد)، سارایوو، موستار، سلانیک، ژانیتسا و ادرنه ایجاد شدند. مثلاً مولویخانهی سارایوو مکان بسیار زیبایی در کنار سد آب و رودخانه بوده، و به دستور عیسیبیگ ساخته شده بوده است. در وقفنامهی آن شرح خدمت به سادات، طلاب، ابناءالسبیل، فقرا و غازیان، نیز «اطعام ایشان با گوشت و برنج و روغن و آش» قید شده است. این تکیه دارای عمارت کلاه فرنگی بسیار زیبایی بوده است که اصناف و پیشهوران بوسنهسرای (سارایوو)، شبها در آنجا گرد میآمده و ضمن صحبت با یکدیگر، به کمر پیشهوران جدید «شَدّ» (= دستار) میبستهاند. این مجلس صحبت، که آن را «قوشانمه» (23) (کمربستن) میخواندند، تا جنگ جهانی دوم ادامه داشت. یکی دیگر از طریقههایی که در سرزمینهای بالکان، به ویژه در بین مردم آلبانی گسترش یافته بود، طریقهی بکتاشیه بود. این طریقه که ابتدا در شرق یونان، شرق بلغارستان و جنوب رومانی گسترش یافته بود، بعدها تا شهر بوداپست در مجارستان گسترده شد. تکیهای که یکی از باباهای بکتاشی به نام گُلبابا در مجاستان تأسیس کرد، هنوز زیارتگاه مردم است. تکیهای که یکی دیگر از باباهای بکتاشی در دیمتوقه بنا کرد، پس از «خانهی پیر» در (ناحیهی) حاجی بکتاش، مهمترین تکیهی بکتاشیه محسوب میشود. تکیهی خراباتی بابا در تدووا (24) در مقدونیه نیز یکی دیگر از تکیههای مهم بکتاشیه است. سرزمین آلبانی به سبب دور بودن از نظارت مرکز، به پناهگاه بکتاشیان تبعید شده تبدیل شد، تا آنجا که هنگام افول عثمانیها، باباهای بکتاشیه به این فکر افتادند که در خاک آلبانی دولتی بکتاشی تأسیس کنند. در 1304 ش / 1925 که مصطفی کمال آتاترک همهی تکیهها را بست، بکتاشیان آلبانی، با این ادعا که ویژگی تکیه مرکزی بودن از تکیه حاجی بکتاش به تکیه تیران بکتاش منتقل شده است، مدعی شدند که دیگر تمام مسئولیت و مرکزیت طریقه در دست ایشان است.
یکی دیگر از طریقههای مهم در بالکان ملامیه بود. این طریقه را ملامیهی دورهی سوم یا ملامیهی روم ایلی خواندهاند. یکی از طلاب الازهر به نام محمد نورالعربی (متوفی 1305)، اهل مصر، که استادش او را برای مأموریت به روم ایلی فرستاده بود، در اثنای تدریس در مدارس، با برخی از مشایخ نقشبندیه، خلوتیه و اکبریه آشنا شد و عاقبت به مقام شیخی رسید و شعبهی منسوب به خودش، به نام «مسلک ملامت» را تأسیس کرد. وی آثار بسیاری نوشت و جانشیان بسیاری تربیت کرد و بدینسان، طریقهی او از روم ایلی تا استانبول و غرب آناطولی گسترش یافت، و امروز نیز فعال است.
پس از عثمانیان، مناطق یاد شده یکی پس از دیگری تجزیه شدند و محیط صوفیانهی آنها نیز مطابق با سیاستهای دولتهای جدید آن مناطق تغییر شکل داد. وقتی که دولتهای قومی تازه تأسیسِ مناطق بالکان تحت حاکمیت کمونیستی قرار گرفتند، برخی از مشایخ ترجیح دادند که به ترکیه مهاجرت کنند و فعالیتهای خود را به طور مخفیانه در آنجا ادامه دهند. اما آنان که در آن سرزمینها باقی ماندند، پس از یک دورهی پنجاه ساله، به مرور، تکیههای خود را بازگشایی و شروع به فعالیت کردند. از آنجا که ایشان زمانی طولانی تحت حکومت کمونیستی و در نتیجه، از تعلیمات دینی دور مانده بودند، فعالیتهای صوفیانهی برخی از آنها، که دانش دینی و تصوفی کاملی ندارند، اغلب معروض انتقاد جوانانی است که پس از اتمام تحصیلات در کشورهای عربی به مملکت خود بازگشتهاند. این اختلافات، گاهگاهی نیز سبب بروز حوادث ناگوار میشود.
پینوشتها:
1. Yenice
2. Jenitsa
3. Varder
4. دربارهی او ر.ک. دانشنامهی جهان اسلام، ذیل «بدرالدین بن قاضی سَماوْنه».
5. این کار «چارضرب» / «چهارضرب» خوانده شده است؛ برای تفصیل ر.ک. دانشنامهی جهان اسلام، ذیل «چارضرب».
6. دربارهی اصطلاح بابا ر.ک. دانشنامهی جهان اسلام، ذیل «بابا».
7. Menemen
8. Blagaj
9. Mostar
10. Dobruca
11. Bogomillik
12. Üsküp (Skopje)
13. Aydos
14. Boşnak
15. Castoria
16. Prizren’li Şemî
17. Köstendilli
18. Tiran
19. Peçoy
20. Plovdiv
21. Niş
22. Siroz
23. Kuşanma
24. Tedova
ابنبطوطه، رحلة ابنبطوطة، چاپ علی منتصر کتانی، بیروت 1395 / 1975.
ابنعربی، الشجرة النعمانیة، چاپ ابنقومی، قاهره 1996.
احمد بن اخی ناطور افلاکی، مناقب العارفین، چاپ تحسین یازیجی، آنکار – 1959-1961.
اولیا چلبی، محمد ظلیبن درویش اولیاچلبی، اولیاچلبی سیاحتنامهسی، ج 1-6، چاپ احمد جودت، استانبول 1314-1318، ج 7 و 8، استانبول 1928، ج 9 و 10، استانبول 1938 (ج 9 و 10 به خط لاتین).
احمد منیب باندرمهلیزاده، مجموعهی تکایا، استانبول 1307.
[دانشنامهی جهان اسلام، زیرنظر غلامعلی حدادعادل، تهران: بنیاد دایرةالمعارف اسلامی، 1375 ش -.]
احمد بن مصطفی طاشکوپریزاده، الشقائق النعمانیة، چاپ احمد صبحی فرات، استانبول 1405.
سید محمد شکری طبیبزاده، سلسله نامة العلیّة السادات الصوفیة، 1291، گ 17.
عبداللهبن محمد نجم رازی، مرصاد العباد، چاپ محمدامین ریاحی، تهران 1352 ش.
حسین وصاف، سفینهی اولیاء، نسخهی خطی کتابخانهی سلیمانیه، کتابهای خطی اهدایی، ش 2309.
Yahy â Ag âh Hfendi, Tarikat kiyafetlerinde sembolizm, ed. M. Serhan Tay Şi, Istanbul 2002.
Samuel Anderson, "Dervish orders of Constantinople", The Moslem world, vol. 12 (1922, (53-61.
Mustafa AŞjkar, "Bir Turk tarikat i olarak Halvetiyye’nin tarihi geliŞjimi ve Halvetiyye silsilesinin tahlili", Ankara ϋniversitesi llahiyat Fak ϋltesi dergisi, vol. 39 (1999,( 535-563.
Nurhan Atasoy. DenviŞ . çeyizi" T ϋrkiye'de tarikat givim - kuŞam tarihi, Istanbul 2000.
Bilgin Aydin, "Osmanli develetinde tekkeier reformu vc meclis-i meŞâyihlin Şeyhϋlislâmhk’a baǰli olarak kuruluju, faaliyetleri ve arŞivi",
Istanbul araŞtirmaluri, vol.7 (1998), 93-109.
Mikail Bayram, Evhadiyye tarikati, Konya 1995.
The Encyclopaedia of Islam, new ed., Leiden: Brill, I960- , s.v. "Kemâl Pasha-Z ā de" (by V. Ménage); Abdϋlbaki Gölpinarli, Melâm îlik ve Melâm îler, Istanbul 1992.
Irfan Gϋndϋz, Osmanlilarda devlet-tekke mϋnâ sebetleri, Istanbul 1984. Mustafa Kara, Metinlerle gϋnϋmϋz tasawuf hareketleri, Istanbul 2002 .
Mahmud Erol Kill ç, "Adini uŞŞâk Şehrinden alan bir Osmanli tasawuf okulu: pîr
Hϋsâ mϋddîn Hasan-i U Ş Şâkive UŞŞâkilik", 2/. Yϋzytl eŞTginde uŞak sempozvumu vol.l (25-27 oct. 2001), 435-450.
, "Yedi tepeli Şehrin tekkeleri ve Muhyiddin Efendi'nin Tomâr-i
tekâyâsi", Istanbul Arma ğani, vol.3 (1997) 259-274.
M. Fuad Köprϋlϋ. Anadolu'da Isl âmiyet, ed. Mehmed Kanar. Istanbul 1996.
Tϋrk edebiyatinda ilk mutasavvtflar, Ankara 1966.
Câmal Kumaz, Anadolu’da Orta Asyah Şairler, Ankara 1997. B.G. Martin. "A short history of the Khalwati order of dervishes", in Scholars, saints and sufts, ed. N.R. Keddie Berkeley: University of California Press. 1972, 275-305.
Hans Georg Mayer, "Lçtimâî târih açtsindan osmanli devleti’nde
ulemâ-meŞâyih mϋnâ sebetleri", tr. Hϋseyin Zamant ih, Kubbeahlti, vol 9, no 4)1980,( 48-68.
Ramazan Muslu, Osmanl، toplumunda tasavvuf (XVII. yϋzyɩl), Istanbul 2003 . Bedri Noyan, Bϋtϋn yönleriyle Bekt⪠îlik ve Alevîlik, vol. 1-4, Istanbul 1998-2000.
Sâdeddîn Nϋzher Ergun, BektaŞi edebiyati antolojisi, vol. 1-2: BektâŞî sairleri ve
nefesleri (XIX asra kadar), 2 nd cd. Istanbul 1955, vol. 3. XIX. Asɩ rdanberi Bekt⪠î -Ktz ɩlbaŞ Alevɩ sâirleri ve nefesleri 2nd ed. Istanbul 1956.
Ahmet YaŞar Ocak. Bahailer Isyanɩ, Istanbul 1996.
. Osmanli toplumunda zmdiklar ve mϋlhidler (15.-17. yϋzvɩllar), Istanbul
1998. *
Re Şat öngören, Osmanlɪlarda tasavvuf (XVI. yϋzyɩl), Istanbul 2000. Alexandre Popovi ç, Le derviches balkaniques bier et d'aujourd'hui, Istanbul 1994.
"Eski Muharremlerde Cemâleddîn mersiye ve AŞûre", En son dakika, 6/11 (1951).
Baha Server; Revnakoglu, Said Bey, Turkiye’de Alev î -BektaŞi, Ahi ve Nusayrl zϋmreleri, ed. Ismail Görkem, Ankara 2000.
Enver Bchnân Sapolyo, Mezhepter ve tarikatlar tarihi, Istanbul 1964.
Rahmi Serin, Istanbul ve Anadolu evilyalan, Istanbul 1999.
Murat Serto ğlu, BektaŞilik, Istanbul 1969.'
Osman Turan, Selçuklular zamanɪnda Tϋrkiye, Istanbul 1993.
Turkiye Diyanet vakfi Islam Ansiklopedisi, s.vv. "Ibn al-Arabî, Muhyiddin" and "Fus ûsϋ’l-Hikem". (by Mahmud Erol Kɪhç?).
Tahsin Yazɪcɪ, "Fetihten sonra Istanbul'da ilk Halvt î Şeyhleri: çelebi Muhammed Cemâleddîn, Sϋnbϋl Sinân ve Merkez Efendi", Istanbul Enstitϋsϋ dergisi vol.2 (1956), 87-113.
Necdel Yɪlmaz, Osmanli ι toplumunda tasavvuf (XVII. Yϋzyιl), Istanbul 2001. Hϋr Mahmud Yϋcer, Osmanl t toplumunda tasavvuf (XIX. yϋzyil), Istanbul 2003.
منبع مقاله :
جمعی از مؤلفان؛ (1388)، تاریخ و جغرافیای تصوّف، تهران: نشر کتاب مرجع، چاپ اول.
/ج