نویسنده: Martha B. Kendall
مترجم: حسین دانشفر
مترجم: حسین دانشفر
[čārlz dāsәn]
Charles Dawson
(ت. نولکیت هال، لنکاشر، انگلستان، 20 تیر 1243 / 11 ژوئهی 1864؛ و. آکفیلد، ساسکس، انگلستان، 19 مرداد 1295 / 10 اوت 1916)، دیرینشناسی.
چارلز داسن، فرزند هیو داسنِ وکیل دعاوی، حرفهی پدر را در زمینهی امور حقوقی دنبال کرد، پس از فراغت از تحصیل از مدرسهی سلطنتی گاسپوْرت در سال 1259 مشاور حقوقی شد. از سال 1259 تا 1269 در هیستینگز به کار پرداخت و سپس به آکفیلد نقل مکان کرد و تا پایان عمر در آنجا اقامت گزید.
سرگرمی داسن، که از زمان کودکی آن را با پشتکار ادامه میداد، دیرینشناسی بود. در دوازده سالگی، مجموعهی قابل توجهی از سنگوارهها را از تشکیلات ویلد واقع در اطراف هیستینگز گرد آورده بود، و آن را به موزهی بریتانیا اهدا کرد. مجموعهی داسن، تا جائی که معلوم شده است، حاوی چندین نمونه پر ارزش است، که یکی از زیباترین نمونههای موجود Lepidotus mantelli (ماهی رخشای ویلد) از آن جمله بشمار میآید. موزهی بریتانیا، در مقابل این کار هوشمندانه، به داسن لقب مجموعهدار افتخاری داد.
داسن گونهی جدیدی از دایناسور، به نام Iguanodon dawsoni، و یک پستاندار جدید ویلد، به نام Plaugiaulax dawsoni، کشف کرد. به اصرار او، فلیکس پلتیه و تیار دوْشاردن، که در آن زمان شاگردان کالج یسوعی در هیستینگز بودند در رکههای حاوی استخوانهای سنگوارههای ویلد به کاوش پرداختند و دومین پستاندار جدید این منطقه، به نام Diprioden valensis را یافتند.
داسن هم به زمینشناسی و هم به دیرینشناسی علاقهمند بود. وی در سال 1277 به «انجمن زمینشناسی لندن» گزارش داد که در هیتفیلد گاز طبیعی یافته است؛ ضمناً، مقداری سولفید روی را که در ویلد یافته بود در 1292 به انجمن ارائه کرد. او در بیست و یک سالگی به عضویت در «انجمن زمینشناسی» انتخاب شد، و بدین ترتیب موفقیتی قابل توجه برای داسن جوان و غیر حرفهای حاصل آمد.
باستانشناسی رشتهی دیگری بود که داسن در آن هم مشهور شد. او عضو «انجمن عتیقهشناسان» و «انجمن باستانشناسی ساسکس» شد؛ اما وقتی که بنا به تقاضای اعضای دیگر انجمن اخیر حفریاتی در غارهای لاوانت انجام داد، و به چیزهای باارزشی دست نیافت، مقدار زیادی از اعتبار خود را نزد همان اعضا از دست داد. داسن در 1288 تاریخچهای دو جلدی دربارهی قلعهی هیستینگز انتشار داد که مورد توجه فراوان واقع شد. واینر دربارهی آن چنین اظهارنظر کرده است: «بیشتر از آنچه محصول پژوهشی اصیل باشد، سرقت ادبی گستردهای است» (ص 176).
نام داسن، بیش از هر چیز، با یکی از سیاهترین وقایع تاریخچهی دیرینشناسی آدمی، یعنی تقلب پیلت داون، توأم است. کسی که در فاصلهی سالهای 1288 تا 1291 قطعات استخوان انسان اولیهی ائوآنتروپوس را در بارکم منوْر، در میان آنچه احتمالاً ریگهای ردکرک خوانده میشد، یافت داسن بود، و به احتمال قوی خود او این استخوانها را در آن محل قرار داده بود.
بازسازی انسان پلیت داون از روی قطعات داسن موجودی پدید آورد که جمجمهی انسان امروزی اما آروارهی انسان میمونوار را داشت این واقعه به جروبحث شورانگیزی میان کسانی که ارتباط وراثتی جمجمه و آرواره را پذیرفته و آنان که چنین ارتباطی را نپذیرفته بودند دامن زد. گروه دوم به طور کلی در اصالت استخوانها تردیدی نداشت و فقط معتقد بود که جمع شدن این دو در یک فرد امکانپذیر نیست. داسن شهرت و اعتباری استوار داشت و مورد احترام دانشمندان زیادی از حمله آرثر اسمیث وودورد و آرثر کیث بود. گذشته از آن، وقتی که نمونهی دوم پیلت داون را در سال 1294 در پارک شفیلد یافت، استحکام ادعاهایش بیشتر شد.
در آن زمان فقط سه نمونه از سنگوارههای آدمیان نخستین یافت شده بود که هیچ یک شکل کاملی نداشتند: انسان نئاندرتال (1235) انسان جاوه (1270)، و انسان هایدلبرک (1286). کشف سنگوارههای آدمیان در چین، جاوه، و افریقا در دهههای بعد موجب شد که نمونهی پلیت داون کاملاً باور نکردنی جلوه کند، زیرا در این نمونهها رشد آرواره جلوتر از رشد مغز صورت گرفته بود. بدین ترتیب، انسان ائوآنتروپوس نمونهای کاملاً غیرعادی و عجیبالخلقهای مینمود که ظاهراً مسیر تکاملی منحصر به خود را طی کرده باشد.
راه حل دیگر معما آن بود که برای استخوانها قدمت زیادی قائل نشوند. در اوایل دههی 1330 روشهائی برای تعیین دقیق سن سنگوارهها ابداع شد. کنث پ. اوْ کلی، ج. واینر، و و. ا. گرامس و کلدرک، با استفاده از این روشها، ثابت کردند که انسان پلیت داون چیزی جز حقهبازی ماهرانهای نبوده است. استخوان جمجمه و آرواره متعلق به دو نوع جداگانه بودهاند: جمجمه به یک انسان عصر پلیئستوْسن تعلق داشت، و آرواره مربوط به اوْرانگوتانی امروزی بود. قطعات را با سولفات آهن رنگ زده بودند تا همرنگ بنمایند و دندانها را هم مصنوعاً خراش داده بودند تا ظاهر دندانهای فرسودهی آدمی را به خود بگیرند. حتی «اعتبارنامهها»ی ائوْآنتروپوس – استخوانها و سنگ آتشزنه و آثار جانوران ویلفرانش که همراه با آن کشف شدند – تقلبی بودند.
اگرچه داسن خودش مغز متفکر این نیرنگبازی نبود، شرکتش جُرم مسلم است. بعید است که او تماشاگر بیگناهی بوده باشد، زیرا اعمالش وی را در شرایطی قرار میداد که کار حقهبازان از نظرش پوشیده نمیماند. داسن مدتها قبل از برملا شدن این راز از دنیا رفت؛ بنابراین نمیتوان تشخیص داد که برای ارتکاب به این عمل چه انگیزههائی داشته است. شاید این موضوع هرگز هم روشن نشود.
دوم. خواندنیهای فرعی. دربارهی داسن و کارش، ـــــ «Skeletal Remains of Earlu Man»، از آلش هردلیچکا، در SMC، 81 (1930)، 65-90؛ The Piltdown Forgery، از ج. واینر (لندن، 1955)؛ و «Charles Dawson»، از ا. وودورد، در GMa، ششم دسامبر، 3 (1916)، 477-479.
منبع مقاله :
کولستون گیلیپسی، چارلز؛ (1387)، زندگینامه علمی دانشوران، ترجمهی احمد آرام... [و دیگران]؛ زیرنظر احمد بیرشک، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول
Charles Dawson
(ت. نولکیت هال، لنکاشر، انگلستان، 20 تیر 1243 / 11 ژوئهی 1864؛ و. آکفیلد، ساسکس، انگلستان، 19 مرداد 1295 / 10 اوت 1916)، دیرینشناسی.
چارلز داسن، فرزند هیو داسنِ وکیل دعاوی، حرفهی پدر را در زمینهی امور حقوقی دنبال کرد، پس از فراغت از تحصیل از مدرسهی سلطنتی گاسپوْرت در سال 1259 مشاور حقوقی شد. از سال 1259 تا 1269 در هیستینگز به کار پرداخت و سپس به آکفیلد نقل مکان کرد و تا پایان عمر در آنجا اقامت گزید.
سرگرمی داسن، که از زمان کودکی آن را با پشتکار ادامه میداد، دیرینشناسی بود. در دوازده سالگی، مجموعهی قابل توجهی از سنگوارهها را از تشکیلات ویلد واقع در اطراف هیستینگز گرد آورده بود، و آن را به موزهی بریتانیا اهدا کرد. مجموعهی داسن، تا جائی که معلوم شده است، حاوی چندین نمونه پر ارزش است، که یکی از زیباترین نمونههای موجود Lepidotus mantelli (ماهی رخشای ویلد) از آن جمله بشمار میآید. موزهی بریتانیا، در مقابل این کار هوشمندانه، به داسن لقب مجموعهدار افتخاری داد.
داسن گونهی جدیدی از دایناسور، به نام Iguanodon dawsoni، و یک پستاندار جدید ویلد، به نام Plaugiaulax dawsoni، کشف کرد. به اصرار او، فلیکس پلتیه و تیار دوْشاردن، که در آن زمان شاگردان کالج یسوعی در هیستینگز بودند در رکههای حاوی استخوانهای سنگوارههای ویلد به کاوش پرداختند و دومین پستاندار جدید این منطقه، به نام Diprioden valensis را یافتند.
داسن هم به زمینشناسی و هم به دیرینشناسی علاقهمند بود. وی در سال 1277 به «انجمن زمینشناسی لندن» گزارش داد که در هیتفیلد گاز طبیعی یافته است؛ ضمناً، مقداری سولفید روی را که در ویلد یافته بود در 1292 به انجمن ارائه کرد. او در بیست و یک سالگی به عضویت در «انجمن زمینشناسی» انتخاب شد، و بدین ترتیب موفقیتی قابل توجه برای داسن جوان و غیر حرفهای حاصل آمد.
باستانشناسی رشتهی دیگری بود که داسن در آن هم مشهور شد. او عضو «انجمن عتیقهشناسان» و «انجمن باستانشناسی ساسکس» شد؛ اما وقتی که بنا به تقاضای اعضای دیگر انجمن اخیر حفریاتی در غارهای لاوانت انجام داد، و به چیزهای باارزشی دست نیافت، مقدار زیادی از اعتبار خود را نزد همان اعضا از دست داد. داسن در 1288 تاریخچهای دو جلدی دربارهی قلعهی هیستینگز انتشار داد که مورد توجه فراوان واقع شد. واینر دربارهی آن چنین اظهارنظر کرده است: «بیشتر از آنچه محصول پژوهشی اصیل باشد، سرقت ادبی گستردهای است» (ص 176).
نام داسن، بیش از هر چیز، با یکی از سیاهترین وقایع تاریخچهی دیرینشناسی آدمی، یعنی تقلب پیلت داون، توأم است. کسی که در فاصلهی سالهای 1288 تا 1291 قطعات استخوان انسان اولیهی ائوآنتروپوس را در بارکم منوْر، در میان آنچه احتمالاً ریگهای ردکرک خوانده میشد، یافت داسن بود، و به احتمال قوی خود او این استخوانها را در آن محل قرار داده بود.
بازسازی انسان پلیت داون از روی قطعات داسن موجودی پدید آورد که جمجمهی انسان امروزی اما آروارهی انسان میمونوار را داشت این واقعه به جروبحث شورانگیزی میان کسانی که ارتباط وراثتی جمجمه و آرواره را پذیرفته و آنان که چنین ارتباطی را نپذیرفته بودند دامن زد. گروه دوم به طور کلی در اصالت استخوانها تردیدی نداشت و فقط معتقد بود که جمع شدن این دو در یک فرد امکانپذیر نیست. داسن شهرت و اعتباری استوار داشت و مورد احترام دانشمندان زیادی از حمله آرثر اسمیث وودورد و آرثر کیث بود. گذشته از آن، وقتی که نمونهی دوم پیلت داون را در سال 1294 در پارک شفیلد یافت، استحکام ادعاهایش بیشتر شد.
در آن زمان فقط سه نمونه از سنگوارههای آدمیان نخستین یافت شده بود که هیچ یک شکل کاملی نداشتند: انسان نئاندرتال (1235) انسان جاوه (1270)، و انسان هایدلبرک (1286). کشف سنگوارههای آدمیان در چین، جاوه، و افریقا در دهههای بعد موجب شد که نمونهی پلیت داون کاملاً باور نکردنی جلوه کند، زیرا در این نمونهها رشد آرواره جلوتر از رشد مغز صورت گرفته بود. بدین ترتیب، انسان ائوآنتروپوس نمونهای کاملاً غیرعادی و عجیبالخلقهای مینمود که ظاهراً مسیر تکاملی منحصر به خود را طی کرده باشد.
راه حل دیگر معما آن بود که برای استخوانها قدمت زیادی قائل نشوند. در اوایل دههی 1330 روشهائی برای تعیین دقیق سن سنگوارهها ابداع شد. کنث پ. اوْ کلی، ج. واینر، و و. ا. گرامس و کلدرک، با استفاده از این روشها، ثابت کردند که انسان پلیت داون چیزی جز حقهبازی ماهرانهای نبوده است. استخوان جمجمه و آرواره متعلق به دو نوع جداگانه بودهاند: جمجمه به یک انسان عصر پلیئستوْسن تعلق داشت، و آرواره مربوط به اوْرانگوتانی امروزی بود. قطعات را با سولفات آهن رنگ زده بودند تا همرنگ بنمایند و دندانها را هم مصنوعاً خراش داده بودند تا ظاهر دندانهای فرسودهی آدمی را به خود بگیرند. حتی «اعتبارنامهها»ی ائوْآنتروپوس – استخوانها و سنگ آتشزنه و آثار جانوران ویلفرانش که همراه با آن کشف شدند – تقلبی بودند.
اگرچه داسن خودش مغز متفکر این نیرنگبازی نبود، شرکتش جُرم مسلم است. بعید است که او تماشاگر بیگناهی بوده باشد، زیرا اعمالش وی را در شرایطی قرار میداد که کار حقهبازان از نظرش پوشیده نمیماند. داسن مدتها قبل از برملا شدن این راز از دنیا رفت؛ بنابراین نمیتوان تشخیص داد که برای ارتکاب به این عمل چه انگیزههائی داشته است. شاید این موضوع هرگز هم روشن نشود.
کتابشناسی
یکم. کارهای اصلی. مقالههای داسن بدین قرارند: «Discivery of a Large Supply of Natural Gas at Waldron, Sussex»، در Nat، 57 (1897-1898)، 150-151؛ «Ancient and Modern ‘Dene Holes’ and Their Makers»، در GMa، چهارم دسامبر، 5 (1898)، 293-302؛ «On the Discovery of Natural Gas in East Sussex»، در QJGL، 54 (1898)، 564-571؛ «List of Wealden and Purbeck- Wealden Fossils»، در BNHSR (1898)، 31-37؛ «On the Discovery of a Palaeolithic Skull and Mandible in a Flint-Bearing Gravel at Piltdown, Fletching (Sussex)»، در QJGL، 69 (1913)، 117-151، با همکاری ا. وودورد؛ «Supplementary Note on the Discovery of a Palaeolithic Skull and Mandible at Piltdown»، همان، 70 (1914)، 82-99، با همکاری ا. وودورود؛ و «On a Bone Implement From Piltdown (Sussex)»، همان، 71، شمارهی 1 (1915)، 143-149، با همکاری ا. وودورد. کتابی به قلم داسن در دسترس است با عنوان History of Hastings Castle، 2 جلد (لندن، 1909).دوم. خواندنیهای فرعی. دربارهی داسن و کارش، ـــــ «Skeletal Remains of Earlu Man»، از آلش هردلیچکا، در SMC، 81 (1930)، 65-90؛ The Piltdown Forgery، از ج. واینر (لندن، 1955)؛ و «Charles Dawson»، از ا. وودورد، در GMa، ششم دسامبر، 3 (1916)، 477-479.
منبع مقاله :
کولستون گیلیپسی، چارلز؛ (1387)، زندگینامه علمی دانشوران، ترجمهی احمد آرام... [و دیگران]؛ زیرنظر احمد بیرشک، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول