نویسنده: Gunnar Broberg
مترجم: فریبرز مجیدی
مترجم: فریبرز مجیدی
[gunār dālbary]
RGunnar Dahlbery
(ت. لوفتا، اسمولاند، سوئد، 31 مرداد 1272 / 22 اوت 1893؛ و. اوپسالا، سوئد، 3 مرداد 1335 / 25 ژوئیهی 1956)، وراثت شناسی.
دالبری پسر هنینگ دالبری، نایب اسقف، و گرترود یِده دالبری بود. در 1290 از تحصیل در دبیرستان شهر وِسترویک فراغت یافت و در دانشگاه اوپسالا زیر نظر ی. و. هولتکرانتسِ کالبدشناس به تحصیل در پزشکی پرداخت. در 1305 مدرک دکتری در پزشکی گرفت، و تا 1315 استادیار وراثتشناسی پزشکی و آمار پزشکی در دانشگاه اوپسالا بود. از 1315 تا پایان عمر ریاست «مؤسسهی دولتی سوئد برای زیستشناسی نژاد» را برعهده داشت. در 1298 با استینا وِستبَری ازدواج کرد؛ همسرش متخصص تن درمانی (Physical therapist) بود که در دههی 1300 به استخدام مؤسسه درآمد؛ آنان صاحب یک دختر شدند.
اهمیت دالبری از سه جهت است: او دانشمندی خلاق، معلمی با نفوذ، و منتقد صریح علم آلمانیِ «اصلاح نژاد» بود. رسالهی دکتری او، با عنوان Twin Births and Twins from a Hereditary Point of View («تولدهای دوگانه و دوقلوها از دیدگاهی وراثتی»، 1926)، به یکی از موضوعهای علمیِ قدیمی در مبحث طبیعت – تربیت مربوط میشد. در این کتاب دربارهی تعدد تولدهای دوگانه در اقوام مختلف و در میان طبقات گوناگون بحث شده و تفاوتهای موجود از حیث اندازه، جنس مو، و از این قبیل، با اصطلاحات و زبان خاصی که متخصصان انسانشناسی بدنی بکار بردهاند وصف گردیده است. در آن موقع و بعداً مقدار کار آزمایشگاهی او ناچیز بود، و از روشهای آماری در حدی غیر معمول استفاده میشد. دالبری، پس از نگارش رسالهی دکتری خود و چندین مقالهی کوتاه دیگر، شرح مفصل هِرمان لوندبوری دربارهی جمعیت لاپلاندی سوئد را ویراست (1320)، و جزئیات مربوط به قومنگاری را از آن زدود. کتاب Mathematische Erblichkeitsanlyse von Populationen («تحلیل ریاضی وراثتی دربارهی جمعیتها») نمونهی بارز توانایی دالبری در نقد خوشبینی «اصلاح نژاد» از طریق تحلیل آماری است. مثلاً، به عقیدهی او لزومی ندارد که برای اصلاح نژاد سترونسازی صورت گیرد، زیرا بیماریهای موروثی غالباً موجب میشوند که فرد مبتلاً از آغاز عمر قادر به تولیدمثل نباشد.
دالبری، اندکی پس از فراغت از تحصیل، به تأسیس یک «مدرسهی دکتری» غیر رسمی همّت گماشت که در آن دانشجویان دورهی لیسانس پزشکی، عمدتاً در زمینهی روش آماری و مبانی علم وراثت، ورزیده و پرورده میشدند. حتی پیش از آنکه رئیس «مؤسسهی دولتی سوئد برای زیستشناسی نژاد» شود، استاد راهنمای حدود بیست رسالهی دکتری بود. تعداد این رسالهها تا پایان عمر او به چهار برابر رسید. اصلیترین سهم خدمت دالبری فراهم آوردن اطلاعات کارشناسانه در زمینهی آمار پزشکی بود، و در این باره دو کتاب انتشار داد [ترجمهی انگلیسی آنها با این عناوین منتشر شدند: Statistical Methods for Medical and Biological Students («روشهای آماری برای دانشجویان پزشکی و زیستشناسی»، 1940) و Race, Reason, and Rubbish («نژاد، عقل، و یاوهسرایی»، 1942)]. او، با تشخیص ضرورت تعلیمات آماری، تأثیر شگرفی در آموزش پزشکی سوئد برجای نهاد.
دالبری در 1301 هنگام افتتاح «مؤسسه دولتی سوئد» به آن پیوست. لیکن اندکی بعد با اکثر مسائل مربوط به مدیر آن، هرمان لوندبوْری، به مخالفت برخاست. لوندبوری، زمانی که قرار شد بازنشسته شود، بسیار کوشید که دالبری را از جانشینی خود بازدارد. کمیتهی گزینش ظاهراً عنایتی به رقیب دالبری داشت، اما پس از دو سال تلاش دالبری به مقام ریاست منصوب شد. او، گاه شاید با استفاده از وسایلی تقریباً مشکوک، راه مبارزه در پیش گرفت، اما پای اصول اساسی انسانی نیز در میان بود. لوندبوری نظریهی آلمانی «اصلاح نژاد» را میپسندید، در حالی که دالبری بر ضد آن مطالبی نوشته بود. پس جای شگفتی نیست که دالبری میخواست شاهد باشد که از حامیان حزب نازی به عنوان قاضیان این امر سلب صلاحیت شود.
این رقابت موجب شد که زیستشناسی نژادی و وراثتشناسی سوئد از گرایشهای آلمانی رهایی یابد. دالبری به انتقاد از سرشت غیرعلمی نظریهی اصلاح نژاد ادامه داد، و در خلال جنگ جهانی دوم پیوسته با حامیان سوئدی آن مبارزه میکرد. با دانشمندان بریتانیایی روابطی نیکو داشت، از جمله با لانسلت هاگبن، متخصص آمار پزشکی، که در عقاید سوسیالیستی دالبری شریک بود و آثارش را نیز ترجمه کرده بود. هنگامی که هرمن مالر در 1316 اتحاد شوروی را ترک گفت، دالبری مقامی در «مؤسسه زیستشناسی نژادی» به او پیشنهاد کرد. مخالفت جدّی دالبری با نظریهی اصلاح نژاد در زمان جنگ و تخصص وی در علم وراثت سبب شد که او برای کمیتههای سازمان یونسکو در سالهای 1949 و 1951، که به منظور تأکید بر وحدت انسانی مفهوم تازهای دربارهی نژاد عرضه میکردند، به صورت انتخابی طبیعی درآید. به نظر دالبری، «نژاد» هیچ معنی واقعی در حیطهی زیستشناسی ندارد بلکه مفهومهای همواره تغییریابندهی آماری را مخدوش میسازد؛ از این رو، وی «زیستشناسی نژادی» را بیشتر یک علم مربوط به پزشکی میانگاشت تا یکی از علوم مربوط به انسانشناسی.
دالبری از حیث تکمیل پژوهشهای مفصل گرفتاریهای آشکار داشت، و ترجیح میداد که عقاید را سرسری گیرد. قالب دلخواهش رساله بود. بررسی دالبری دربارهی وضع وراثتشناسی، «نژاد، عقل، و یاوهسرایی»، ترکیب درخشانی از مطالب بود، اما کتابهای دیگرش سطحی بودند. نکتههای مرتبط با طرز فکر او دربارهی خودش و دربارهی علم در عنوان یکی از آثارش به نام Dit min tanke nått («تا آنجا که به فکرم رسیده است»، 1943) آشکار است. وی از طریق آثار انتشار یافتهاش خوانندگان نسبتاً فراوانی برای مطالب مربوط به زیستشناسی جدید پیدا کرد اما هرگز خود را درگیر کمیتههای قانونگذاری یا سیاستبازیهای حزبی نساخت. باری، عقایدش در دوستش گونار موردال تأثیری شگرف داشت؛ موردال، با همکاری همسرش، آلوا، موضوع نژاد را به موضوعی تبدیل کرد که به وضع سعادت و رفاه انسان جدید مربوط میشد [Kris i befolkningsfrågan («بحران در مسألهی جمعیت»، 1934].
دالبری مردی بود که بسیار بیشتر اهل اندیشه بود تا اهل عمل. به رغم معتقدات سوسیالیستی خود، قلباً اشراف سالار بود، و به رغم دانش خویش در وراثتشناسی، معتقد به تخصصگرایی نبود بلکه به جامعیتگرایی اعتقاد داشت. یکی از جنبههای علایق وسیع را، که وقت فراوانی صرف آن میکرد، کار فرهنگنویسی بود. وی، با همکاری هربرت تینگستن، روشنفکر آزادیخواه پیشرو زمانهی خود، به ویرایش و نگارش کتابی پرداخت به نام Svensk politisk uppstagsbok («دانشنامهی سیاسی سوئد»، 1937)، و کتاب Tidens lexicon (1950) را، که اثری سه هزار صفحهای بود، بتنهایی تألیف کرد.
دوم. خواندنیهای فرعی. فهرست آثار علمی دالبری در مقالهای ذکر شده است با عنوان «In Honour of Gunnar Dahlberg»، ویراستهی ل. دان، لانسلت هاگبن، ت. کِمپ، و ی. آ. بوْک، در AGen، 4 (1953)؛ و در Genus، 12 (1956)، همراه با سوکنامهای به قلم ک. یینی، فهرست کاملی از آثار مندرج است در Uppsala universitets matrikel 1937-1950 (اوپسالا، 1953)، که در Uppsala universitets matrikel 1951-1960 (اوپسالا، 1975) تکمیل شد.
منبع مقاله :
کولستون گیلیپسی، چارلز؛ (1387)، زندگینامه علمی دانشوران، ترجمهی احمد آرام... [و دیگران]؛ زیرنظر احمد بیرشک، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول
RGunnar Dahlbery
(ت. لوفتا، اسمولاند، سوئد، 31 مرداد 1272 / 22 اوت 1893؛ و. اوپسالا، سوئد، 3 مرداد 1335 / 25 ژوئیهی 1956)، وراثت شناسی.
دالبری پسر هنینگ دالبری، نایب اسقف، و گرترود یِده دالبری بود. در 1290 از تحصیل در دبیرستان شهر وِسترویک فراغت یافت و در دانشگاه اوپسالا زیر نظر ی. و. هولتکرانتسِ کالبدشناس به تحصیل در پزشکی پرداخت. در 1305 مدرک دکتری در پزشکی گرفت، و تا 1315 استادیار وراثتشناسی پزشکی و آمار پزشکی در دانشگاه اوپسالا بود. از 1315 تا پایان عمر ریاست «مؤسسهی دولتی سوئد برای زیستشناسی نژاد» را برعهده داشت. در 1298 با استینا وِستبَری ازدواج کرد؛ همسرش متخصص تن درمانی (Physical therapist) بود که در دههی 1300 به استخدام مؤسسه درآمد؛ آنان صاحب یک دختر شدند.
اهمیت دالبری از سه جهت است: او دانشمندی خلاق، معلمی با نفوذ، و منتقد صریح علم آلمانیِ «اصلاح نژاد» بود. رسالهی دکتری او، با عنوان Twin Births and Twins from a Hereditary Point of View («تولدهای دوگانه و دوقلوها از دیدگاهی وراثتی»، 1926)، به یکی از موضوعهای علمیِ قدیمی در مبحث طبیعت – تربیت مربوط میشد. در این کتاب دربارهی تعدد تولدهای دوگانه در اقوام مختلف و در میان طبقات گوناگون بحث شده و تفاوتهای موجود از حیث اندازه، جنس مو، و از این قبیل، با اصطلاحات و زبان خاصی که متخصصان انسانشناسی بدنی بکار بردهاند وصف گردیده است. در آن موقع و بعداً مقدار کار آزمایشگاهی او ناچیز بود، و از روشهای آماری در حدی غیر معمول استفاده میشد. دالبری، پس از نگارش رسالهی دکتری خود و چندین مقالهی کوتاه دیگر، شرح مفصل هِرمان لوندبوری دربارهی جمعیت لاپلاندی سوئد را ویراست (1320)، و جزئیات مربوط به قومنگاری را از آن زدود. کتاب Mathematische Erblichkeitsanlyse von Populationen («تحلیل ریاضی وراثتی دربارهی جمعیتها») نمونهی بارز توانایی دالبری در نقد خوشبینی «اصلاح نژاد» از طریق تحلیل آماری است. مثلاً، به عقیدهی او لزومی ندارد که برای اصلاح نژاد سترونسازی صورت گیرد، زیرا بیماریهای موروثی غالباً موجب میشوند که فرد مبتلاً از آغاز عمر قادر به تولیدمثل نباشد.
دالبری، اندکی پس از فراغت از تحصیل، به تأسیس یک «مدرسهی دکتری» غیر رسمی همّت گماشت که در آن دانشجویان دورهی لیسانس پزشکی، عمدتاً در زمینهی روش آماری و مبانی علم وراثت، ورزیده و پرورده میشدند. حتی پیش از آنکه رئیس «مؤسسهی دولتی سوئد برای زیستشناسی نژاد» شود، استاد راهنمای حدود بیست رسالهی دکتری بود. تعداد این رسالهها تا پایان عمر او به چهار برابر رسید. اصلیترین سهم خدمت دالبری فراهم آوردن اطلاعات کارشناسانه در زمینهی آمار پزشکی بود، و در این باره دو کتاب انتشار داد [ترجمهی انگلیسی آنها با این عناوین منتشر شدند: Statistical Methods for Medical and Biological Students («روشهای آماری برای دانشجویان پزشکی و زیستشناسی»، 1940) و Race, Reason, and Rubbish («نژاد، عقل، و یاوهسرایی»، 1942)]. او، با تشخیص ضرورت تعلیمات آماری، تأثیر شگرفی در آموزش پزشکی سوئد برجای نهاد.
دالبری در 1301 هنگام افتتاح «مؤسسه دولتی سوئد» به آن پیوست. لیکن اندکی بعد با اکثر مسائل مربوط به مدیر آن، هرمان لوندبوْری، به مخالفت برخاست. لوندبوری، زمانی که قرار شد بازنشسته شود، بسیار کوشید که دالبری را از جانشینی خود بازدارد. کمیتهی گزینش ظاهراً عنایتی به رقیب دالبری داشت، اما پس از دو سال تلاش دالبری به مقام ریاست منصوب شد. او، گاه شاید با استفاده از وسایلی تقریباً مشکوک، راه مبارزه در پیش گرفت، اما پای اصول اساسی انسانی نیز در میان بود. لوندبوری نظریهی آلمانی «اصلاح نژاد» را میپسندید، در حالی که دالبری بر ضد آن مطالبی نوشته بود. پس جای شگفتی نیست که دالبری میخواست شاهد باشد که از حامیان حزب نازی به عنوان قاضیان این امر سلب صلاحیت شود.
این رقابت موجب شد که زیستشناسی نژادی و وراثتشناسی سوئد از گرایشهای آلمانی رهایی یابد. دالبری به انتقاد از سرشت غیرعلمی نظریهی اصلاح نژاد ادامه داد، و در خلال جنگ جهانی دوم پیوسته با حامیان سوئدی آن مبارزه میکرد. با دانشمندان بریتانیایی روابطی نیکو داشت، از جمله با لانسلت هاگبن، متخصص آمار پزشکی، که در عقاید سوسیالیستی دالبری شریک بود و آثارش را نیز ترجمه کرده بود. هنگامی که هرمن مالر در 1316 اتحاد شوروی را ترک گفت، دالبری مقامی در «مؤسسه زیستشناسی نژادی» به او پیشنهاد کرد. مخالفت جدّی دالبری با نظریهی اصلاح نژاد در زمان جنگ و تخصص وی در علم وراثت سبب شد که او برای کمیتههای سازمان یونسکو در سالهای 1949 و 1951، که به منظور تأکید بر وحدت انسانی مفهوم تازهای دربارهی نژاد عرضه میکردند، به صورت انتخابی طبیعی درآید. به نظر دالبری، «نژاد» هیچ معنی واقعی در حیطهی زیستشناسی ندارد بلکه مفهومهای همواره تغییریابندهی آماری را مخدوش میسازد؛ از این رو، وی «زیستشناسی نژادی» را بیشتر یک علم مربوط به پزشکی میانگاشت تا یکی از علوم مربوط به انسانشناسی.
دالبری از حیث تکمیل پژوهشهای مفصل گرفتاریهای آشکار داشت، و ترجیح میداد که عقاید را سرسری گیرد. قالب دلخواهش رساله بود. بررسی دالبری دربارهی وضع وراثتشناسی، «نژاد، عقل، و یاوهسرایی»، ترکیب درخشانی از مطالب بود، اما کتابهای دیگرش سطحی بودند. نکتههای مرتبط با طرز فکر او دربارهی خودش و دربارهی علم در عنوان یکی از آثارش به نام Dit min tanke nått («تا آنجا که به فکرم رسیده است»، 1943) آشکار است. وی از طریق آثار انتشار یافتهاش خوانندگان نسبتاً فراوانی برای مطالب مربوط به زیستشناسی جدید پیدا کرد اما هرگز خود را درگیر کمیتههای قانونگذاری یا سیاستبازیهای حزبی نساخت. باری، عقایدش در دوستش گونار موردال تأثیری شگرف داشت؛ موردال، با همکاری همسرش، آلوا، موضوع نژاد را به موضوعی تبدیل کرد که به وضع سعادت و رفاه انسان جدید مربوط میشد [Kris i befolkningsfrågan («بحران در مسألهی جمعیت»، 1934].
دالبری مردی بود که بسیار بیشتر اهل اندیشه بود تا اهل عمل. به رغم معتقدات سوسیالیستی خود، قلباً اشراف سالار بود، و به رغم دانش خویش در وراثتشناسی، معتقد به تخصصگرایی نبود بلکه به جامعیتگرایی اعتقاد داشت. یکی از جنبههای علایق وسیع را، که وقت فراوانی صرف آن میکرد، کار فرهنگنویسی بود. وی، با همکاری هربرت تینگستن، روشنفکر آزادیخواه پیشرو زمانهی خود، به ویرایش و نگارش کتابی پرداخت به نام Svensk politisk uppstagsbok («دانشنامهی سیاسی سوئد»، 1937)، و کتاب Tidens lexicon (1950) را، که اثری سه هزار صفحهای بود، بتنهایی تألیف کرد.
کتابشناسی
یکم. کارهای اصلی. نوشتههای دالبری بدین قرارند: Twin Births and Twins from a Hereditary Point of View، ترجمهی ویلگوْت هامارلینگ (استوکهولم، 1926)؛ به عنوان ویراستار کتاب The Race Biology of the Swedish Lapp، تألیف هرمان لوْندبوْری، 2 جلد (اوپسالا، 1932-1941)؛ به عنوان ویراستار Svensk politisk uppslagbok (استوکهولم، 1937)، با همکاری هربرت تینگستن؛ Statistical Methods for Medical and Biological Students (لندن، 1940)؛ Mathematische Erblichkeitsanlyse von Populationen (اوپسالا، 1943)؛ Dit min tanke nått (استوکهولم، 1943)؛ Diabetes Mellitus in Sweden (لوند، 1947)؛ و Tidens lexicon (استوکهولم، 1950).دوم. خواندنیهای فرعی. فهرست آثار علمی دالبری در مقالهای ذکر شده است با عنوان «In Honour of Gunnar Dahlberg»، ویراستهی ل. دان، لانسلت هاگبن، ت. کِمپ، و ی. آ. بوْک، در AGen، 4 (1953)؛ و در Genus، 12 (1956)، همراه با سوکنامهای به قلم ک. یینی، فهرست کاملی از آثار مندرج است در Uppsala universitets matrikel 1937-1950 (اوپسالا، 1953)، که در Uppsala universitets matrikel 1951-1960 (اوپسالا، 1975) تکمیل شد.
منبع مقاله :
کولستون گیلیپسی، چارلز؛ (1387)، زندگینامه علمی دانشوران، ترجمهی احمد آرام... [و دیگران]؛ زیرنظر احمد بیرشک، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول