نویسنده: شارل دو لاندلن
برگردان: احمد بهمنش
برگردان: احمد بهمنش
وضع جغرافیائی:
سرزمین چین در دورترین قسمت شرقی آسیا قرار گرفته، با کشورهای مدیترانهای هیچ نوع ارتباطی نداشته و به وسیلهی کوهستانهای بلند از هندوستان جدا میشود. کشور چین از جانب شرقی مشرف بر اقیانوس کبیر است و با در نظرگرفتن این وضع میتوان دریافت که چین در طول قرنهای متمادی دور از سایر ملتها به سر برده است.کشور چین از زمینهای وسیعی، پوشیده از کوهستانها تشکیل شده است. ارتفاع این کوهها هر قدر از فلات مرتفع تبت به طرف مشرق و سواحل اقیانوس پیش رویم کمتر میشود. نواحی جلگهای بیشتر در شمال شرقی قرار دارند و حاصلخیزترین قسمت چین در همین نواحی که از قدیمترین ایام منطقه مسکونی بوده، واقع شده است. همهی رودخانهها از کوههای غربی سرچشمه گرفته و به طرف مشرق رهسپار میشوند. دو رودخانهی عمدهی چین هوانگ هو (رود زرد) و یانگ تسه کیانگ (رود آبی) میباشند. این دو رود با سرعت زیاد از پیچ و خمهای متعدد گذشته پس از حفر درههای عمیق در جلگههای وسیع شرقی گسترده میشوند و طغیان آنها اغلب اراضی اطراف را فرا میگیرد.
در وضع اقلیمی و آب و هوای آن انوع مختصات منطقهی معتدله دیده میشود. آب و هوا در شمال خشک و سخت است و هر قدر به طرف جنوب نزدیک شویم بر اثر وزش بادهای موسمی گرم و مرطوب میگردد.
در قدیم جنگلهای انبوهی سراسر مملکت را میپوشانده ولی بر اثر توسعهی کشاورزی از وسعت آنها کاسته شده. یکی از گیاهان مخصوص چین بامبو میباشد. نوع حیوانات به نسبت عرض جفرافیایی نقاط متفاوت است و به طور کلّی خرس، پلنگ، یوزپلنگ، میمون، انوع گاوهای وحشی و تعداد زیادی پرندگان مختلف از قبیل طاووس در این سرزمین زندگی میکنند.
سابقه تاریخی:
چینیها یکی از ملل نادری هستند که ظاهراً همیشه در همین سرزمین زندگی کردهاند و از نژاد مغول بوده، براکی سفال، دارای چشمان مورب، موهای سیاه و صاف و پوست زرد میباشند. از دورههای پیش از تاریخ، تمدنی در درهی هوانگ هو ظهور کرده. تاریخ اولیهی این سرزمین آمیخته با افسانههاست. در چین سلسلههای متعددی سلطنت کردهاند و نخستین آنها یعنی سلسله ی هیا (1) مسلّماً بر قسمت کوچکی حکومت داشته است.سلسلهی شانگ (2):
زمامداری این سلسله در حدود سال 1400 پیش از میلاد شروع شده و فقط حوضهی وسطای هوانگ هو را در اختیار داشته است. زمامداران این سلسله با همسایگان خود که آنها هم از نژاد مغول بودهاند همیشه در جنگ و پیکار بوده. چینیها این اقوام را بربر و غیرمتمدّن میدانستند چون اقوام مزبور صحرانشین بودند و با خط و کتابت آشنائی نداشتند. نیروی نظامی آنها از پیاده نظام و ارابههای جنگی تشکیل میشد و سلاح آنها تیر و کمان، تبر، شمشیر و نیزه بود و برای دفاع از خود کلاه خودهای مفرغی و جوشن چرمی به کار میبردند.همهی اختیارات نظامی، مدنی و مذهبی در دست پادشاه بود و او برای ادارهی امور کشور از وزیران و عمال متعددی که در اختیار داشت استفاده میکرد. مردم به دو طبقه تقسیم میشدند: نجبا (سپاهیان و ملک داران) و دهقانان و پس از این دو طبقه که مردان آزاد به شمار میآمدند، غلامان قرار داشتند.
زندگی چینیها بیشتر از راه کشاورزی تأمین میشد و گندم و ارزن از غلات مورد استفاده آنها بود، گذشته از این گله داری و تربیت مواشی (اسب، گاو، خوک، گوسفند) و همچنین شکار و صید ماهی معمول بود. از صنایع عمدهی آنها بافت کتان، سفالگری (ظروف منقوش یا لعاب دار ) و ساخت اسلحه و آلات و افزار مفرغی را میتوان نام برد و چون فلز کمیاب بود تراش و صیقلی کردن سنگ هنوز هم رواج داشت.
در چین مراسم مذهبی به طور خصوصی (دربارهی احترام و ستایش نیاکان، که همیشه اهمیت شایانی در چین داشته است) و عمومی انجام میگرفت. خدای عمدهی آنها شانگ تی (3)، تجسم آسمان بود، و پس از او قوای طبیعت و ارواح بیشماری که به آنها نماز میگزاردند و قربانی و هدایائی تقدیم میکردند، قرار داشتند.
زبان چینی و چند زبان دیگر که در کشورهای همسایهی چین به آنها تکلّم میشد (زبانهای تبتی، برمهای و سیامی) گروه زبان شناسی خاصی را تشکیل میدادند که یک هجائی بودند یعنی هر کلمه فقط یک سیلاب داشت و تابع تغییرات دستوری نبود. محلّ کلمات و لحن تلفظ و زبر و بم ادا کردن (4) آنها دارای اهمیت زیادی بود. چینیها از دورهی سلاطین شانگ با نوشتن آشنائی داشتند و علائمی که به کار میبردند متعدد و پیچده و مشکل بود.
از هنر اولیهی چینیها جز مقداری ظروف تزئین شده و چند حکاکی مذهبی بر مفرغ اثری در دست نیست و چون بناها را از چوب میساختند، ناگزیر همهی آنها نیز از بین رفته و منهدم شدهاند.
سلسله چئو:
در سال 1122 امیر سلسلهی چئو (5) که در شانسی (6) سلطنت میکرد، شانگها را مورد حمله قرار داد و با شکست آنها تمام حوضه وسطی و سفلای رود هوانگ هو را به تصرف درآورد.مردم چین از دو طبقه که بعکس طبقات هندی کاملاً از هم متمایز و جدا نبودند تشکیل میشد. پایه و اساس جامعه، خانواده بود. قدرت و اختیارات مرد بر زنان (تعدد زوجات معمول بود) و فرزندان خود حدّی نداشت و پس از مرگ همان اختیارات به دست همسر اوّل وی میافتاد.
در مذهب مدّتها تغییری پدید نیامد. احترام به نیاکان و ستایش شانگتی و ارواح همچنان رواج داشت. با آنکه تعداد کاهنان بسیار کم بود چون هرکس، و امپراتور قبل از همه، خود مراسم مذهبی را انجام میداد ولی تعداد زیادی پیشگو و جادوگر وجود داشت.
لائوتسه (7) در سال 604 متولد شد ولی از زندگانی او اطلاعی در دست نیست و حتی جمعی منکر وجود او بودهاند. وی فیلسوف و حکیمی بود که مذهب را به وسیلهی اصل مهمی، یعنی تائو (8) (وجود، روح عالم) تفسیر میکرد و مخصوصاً میخواست قوانین اخلاقی را تنظیم و تدوین نماید. به عقیدهی او انسان باید هوسها و شهوات خود را معدوم کند و فروتنی، پاکدامنی، نیکوکاری، عدالت و سادگی را دستور زندگی خویش قرار دهد و به زندگی طبیعی بازگشته از تمایلات نادرست و کبر و غرور دست بردارد. این عقاید به تائوئیسم معروف و با تغییرات زیادی هنوز هم باقی است.
کنفوسیوس (Koung tse) در حدود سال 551 به دنیا آمد. در اول زندگی به کارهای اداری پرداخت و این دوره از حیات او مصادف با دوران آشفتگی و هرج و مرج اوضاع بود. وی تلاش زیادی برای پایان بخشیدن به این اوضاع کرد. منتهی نتیجهای که میخواست به دست نیاورد. ناچار از خدمات عمومی دست کشید و به مسافرت پرداخت و در سال 478 درگذشت. کنفوسیوس نیز مانند لائوتسه معلّم و مربی اخلاق بود. وی به مسائلی که صرفاً جنبهی مذهبی داشت توجهی نشان نمیداد. اصول تعلیمات او توجه به کمال، معرفت نفس و صفات نیکو بود. وی برخلاف لائوتسه، که بیشتر متوجه اشراق و عرفان (جذبه، اتصال به خدا) و دوری از خدمات عمومی بود، حکیمی واقع بین بود و مردم را به انجام وظایف عرفی و اخلاقی خویش دعوت میکرد. تعلیمات وی (کنفوسیانیسم) که ارتباط نزدیک با مذهب چین دارد هنوز هم مورد قبول و احترام اهالی این سرزمین بزرگ میباشد.
ادبیات اولیهی چین در پنج کتاب (تاریخ، منظومهها، تغییر و تبدیلها، مناسک، سالنامهها) جمع آوری شده و تنظیم آنها را بدون آنکه دلیل کافی در دست باشد به کنفوسیوس نسبت دادهاند. در این زمان علوم حقوق و تاریخ و پزشکی پیشرفتهائی کرد و علم پزشکی مبهم و پیچیده و با ریاضی و سحر و افسون مخلوط بود.
از معماری جز آنچه در روایات نقل شده اطلاعی در دست نمیباشد. ساختمان معابد مطبق و خانههای چوبی با بامهای شیب دار (خرپشته) و ایوان و رواق که در داخل به وسیلهی کتیبه و نقاشی و کاشیهای لعابی زینت میشد، معمول بود.
سلسلهی چئو در آغاز کار با شکست دشمنان چین افتخاراتی کسب کرد ولی موجباتی برای ایجاد ملوک الطوائفی فراهم ساخت، حکومت قسمتهائی از مملکت به دست ارباب ملک افتاد و املاک و اختیارات آنها پس از مرگ به فرزندانشان منتقل شد. قدرت امپراتور سخت متزلزل گشت و اشراف و مالکان بزرگ ادعای استقلال کردند و به جنگ با همدیگر پرداختند ولی با تمام این احوال زمامداران سلسلهی چئو عنوان امپراتوری را تا قرن سوم در اختیار خویش نگاه داشتند.
پینوشتها:
1- Hia
2- Changs
3- Changti
4- Accent
5- Tchéou
6- Chensi
7- Lao tse
8- Tao
لاندلن، شارل دو، (1392) تاریخ جهانی (جلد اول)، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهاردهم