مقدونیه

مقدونیه سرزمینی کوهستانی است که با شیبی ملایم به دریا منتهی می‌گردد و کوهستانهای آن به وسیله‌ی دره‌هائی از هم جدا می‌شوند و در این دره‌ها رودخانه‌هائی جریان دارند، در شمال وضع زمین از لحاظ ناهمواریها غیر مساعد ولی در
پنجشنبه، 14 آبان 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مقدونیه
 مقدونیه

 

نویسنده: شارل دو لاندلن
برگردان: احمد بهمنش



 

مقدونیه سرزمینی کوهستانی است که با شیبی ملایم به دریا منتهی می‌گردد و کوهستانهای آن به وسیله‌ی دره‌هائی از هم جدا می‌شوند و در این دره‌ها رودخانه‌هائی جریان دارند، در شمال وضع زمین از لحاظ ناهمواریها غیر مساعد ولی در جنوب دره‌ها بتدریج عریض شده، در ساحل جلگه‌هائی تشکیل می‌دهند که از لحاظ حاصلخیزی و آبیاری استعداد کافی دارند. ناحیه‌ی کالسیدیک کوهستانی و دارای بریدگیهای زیادی است و تا دریای اژه کشیده می‌شود. آب و هوای این نواحی مدیترانه‌ای ولی در نواحی مختلف تغییرات زیادی به خود می‌گیرد چنانکه در ساحل گرم و مرطوب و در داخل خشک‌تر و خنک‌تر می‌باشد.
یونانیان، هنگام نخستین مهاجرت‌های خود از مقدونیه گذشتند ولی در این ناحیه ساکن نشدند چون آنان را بیگانه و بربر می‌خواندند. پادشاهان مقدونی خود را یونانی می‌دانستند و ظاهراً در مملکت خود که مردم آن به زبان یونانی تکلّم می‌کردند و عقاید مذهبی یونان را داشتند، به رواج آداب هلنی پرداختند. نفوذ آداب یونانی در مقدونیه بر اثر استقرار کوچ نشین‌های ایونی در کالسیدیک پیشرفت شایان توجهی داشت، ولی برخورد و تماس با اقوام شمالی یعنی ایلیری‌ها، پئونی‌ها (1) و تراس‌ها این پیشرفت را تعدیل می‌کرد. اگرچه سلطنت و حکومت سلطنتی در سراسر یونان از بین رفت ولی مقدونیه حکومت سلطنتی را همچنان محفوظ نگاه داشت و زمامداران آن کشور خود را از اعقاب هراکلس می‌دانستند و بتدریج در توسعه قلمرو خویش کوشیدند.
مقدونیه در قرن پنجم میلادی به اطاعت پارس‌ها درآمد و پس از جنگ سالامین استقلال از دست رفته را بازیافت و از همان تاریخ به مداخله در کارهای یونان پرداخت لیکن نزاع خانواده‌های سلطنتی موجب تضعیف و تزلزل وی شد.

فیلیپ دوم:

در سال 359 فیلیپ دوم به تخت سلطنت مقدونیه نشست. او که مردی باهوش، نیرومند و کاردان بود به عقب راندن ایلیری‌ها و پئونی‌ها همّت گماشت و سپس به اصلاح قوای نظامی که مهمترین قسمت آن فالانژ یا پیاده نظام سنگین بود پرداخت. سربازان، سپری گرد و بزرگ و نیزه‌ای بلند (2) (هفت متر) داشتند. گذشته از این عده‌ای سواره نظام، کماندار و مزدور در ارتش خدمت می‌کردند. پایتخت مقدونیه شهر پلا (3) بود.
فیلیپ ابتدا درصدد مطیع ساختن کوچ نشین‌های یونانی ساحل که مزاحم توسعه‌ی مقدونیه بودند، برآمد و چندین شهر را که آمفی پولیس (4)، پیدنا (5)، پوتیده از آن جمله بودند به تصرف درآورده و در نتیجه جاه طلبی شدیدی که داشت به فکر مداخله در کارهای یونان افتاد و در این راه خود یونانیان تسهیلاتی برای او فراهم کردند. هیچ یک از دولت‌های یونانی قدرت لازم برای انقیاد دیگر دولت‌ها نداشت و اغلب منازعاتی میان آنها بروز می‌کرد. تب که از ادعای سیادت خود دست نکشیده بود به بهانه‌ی اینکه فوسیدی‌ها به اراضی معبد دلف تجاوز کرده‌اند به فوسید حمله برد. تب و فوسید هر یک متحدینی داشتند و عملیات جنگی ناچار مدّتی ادامه یافت. فیلیپ این پیش آمد را مغتنم شمرده در جنگ دخالت کرد و تسالی را متصرف شد.
این واقعه، و فتوحاتی که به دنبال آن در سواحل مقدونیه انجام گرفت آتنی‌ها را به وحشت افکند؛ دموستن خطیب معروف آتنی، همشهریان خود را به گرفتن سلاح و دفاع از اولنت (6)، بزرگترین شهر کالسیدیک تشویق کرد. آتن با آنکه به کندی و با تأنی وارد عمل شده بود شهر اولنت را گرفت و چون خود را خسته و ناتوان می‌دید با عقد معاهده‌ی صلحی به این گرفتاری خاتمه داد و فیلیپ که از این بابت آسوده شده بود مجدداً به فوسید حمله برد و جنگ مقدس را پایان بخشید.
از این پس فیلیپ نیرومندترین زمامدار یونانی به شمار می‌رفت و در منازعات داخلی دولتها به عنوان حَکم مداخله می‌کرد. تنها دموستن از کوبیدن او دست برنمی‌داشت و می‌خواست آتنی‌ها را متوجه خطر سازد و برای آنکه به مقصود برسد مجبور بود با صلح طلبان افراطی و هم با دسته‌ای که خود را به فیلیپ فروخته بود (اشین (7) مبارزه کند.
مبارزه مدّتها با اقدامات دیپلماتیک ادامه یافت؛ فیلیپ با تقسیم پول کمک بسیاری از شهرها را به خود جلب می‌کرد و حال آنکه دموستن، رقیب عمده‌ی او، احساسات ملّی را برمی‌انگیخت و آتنی‌ها را متوجه آزادی قدیم خود ساخته و می‌کوشید سایر دولت‌ها را نیز علیه این فعالیت‌ها بشوراند. وی به ایراد خطابه‌های معروفی که (فیلیپیک) شاهکار فصاحت و سخندانی بود، پرداخت و به ایجاد اتحادیه‌ای علیه مقدونیه توفیق یافت. جنگ بار دیگر آغاز شد.
آتنی‌ها و متحدین آنها به پیروزیهائی نائل شدند. فیلیپ که می‌خواست تراس و همه‌ی بلاد یونانی ساحل را به تصرف درآورد از این منظور چشم پوشید و برای نیل به هدف به اقدامات دیگری دست زد. بهانه‌ی او برای مداخله در جنگ، که آن هم به جنگ مقدس معروف شد، اتهامی بود که به لوکری‌ها بستند و آنها را به تجاوز به دلف متهم ساختند.
در همان هنگام که فیلیپ در ناحیه‌ی لوکرید به تاراج و یغماگری مشغول بود، دموستن، آتنی‌ها را به ادامه‌ی جنگ تشویق می‌کرد و تب را واداشت تا به مقدونیه اعلان جنگ بدهد. در سال 338 فیلیپ ناحیه‌ی لوکرید را گرفت و وارد بئوسی شد. ارتش ملّی یونان که از آتنی‌ها، قوای تب، فوسیدی‌ها، آکئی‌ها و کرنتی‌ها تشکیل می‌یافت به مقابله‌ی با او شتافت، جنگ سختی در کرونه میان دوطرف درگرفت و مقدونی‌ها در این جنگ فاتح شدند.
فیلیپ، اهالی تب را که متهم به خیانت کرده بود به مجازات رسانید و قسمتی از قوای خود را در کادمه (8) گذاشت. با آتنی‌ها عهدنامه صلحی عادلانه بست و به پلوپونز که دوستانی در آنجا داشت رفته دشمنان خود را به آشتی و ترک سلاح واداشت. فقط اسپارت درصدد مقاومت برآمد و درنتیجه نیمی از اراضی او منتزع و به همسایگان واگذار شد.
پس از این فیلیپ مجمعی از نمایندگان دولتهای یونانی در کرنت تشکیل داد و آنها را مجبور کرد تا عملیات او را تأیید کنند و آماده جهاد ملّی علیه پارس‌ها شوند.
سیادت و برتری مقدونیه به این ترتیب بر سراسر یونان تحمیل شد؛ یونانیان به سبب نفاق و تفرقه از پا درآمدند و از آزادی سابق صورت ظاهری حفظ کردند. دموستن با وجود سخندانی، وطن پرستی و درستکاری سخت ناتوان شده بود. فیلیپ، در عین جاه طلبی و جباری، با مهارت و تدبیر قدم برمی‌داشت و در فکر از میان بردن حس میهن پرستی یونانیان نبود بلکه می‌خواست از این احساسات برای جنگ با دشمن موروثی یعنی پارس‌ها نتیجه‌ای به دست آورد. وی تصمیم داشت یونانیان را به انتقام شکست‌های گذشته و آزادی ایونی برانگیزد. ولی در این راه موفق نشد و به دست یکی از نجبای مقدونی به قتل رسید (336).

اسکندر:

پس از فیلیپ، پسرش اسکندر جانشین وی شد. وی که در این تاریخ جوانی بیست ساله بود شهامت و کاردانی قابل ملاحظه‌ای در جنگ کرونه از خود نشان داده بود. وی تعلیماتی ممتاز دید (ارسطو، فیلسوف معروف، مربی وی بود) ولی از زمانی که پدرش همسری جدید اختیار کرد اسکندر با او میانه‌ی خوبی نداشت. اسکندر یکی از سرداران بزرگ عصر قدیم به شمار می‌آید و در امور جنگی استعداد و قریحه‌ی سرشار داشت، خیلی زود تصمیم می‌گرفت و به حدّی بی باک بود که چند بار خطرات بزرگی را از خود دور کرد، وی خصائص و صفاتی بیش از آنچه برای یک فرمانده نظامی لازم است، داشت. پشتکار، جوانمردی و ذوق و علاقه‌ی او به هنر و ادبیات قابل تحسین بود منتهی معایبی نیز داشت و بخصوص در موقع خشم و غضب فوق العاده، گاهی کارهائی از او سر می‌زد که موجب ندامت و پشیمانی خود او می‌شد.
وی از آغاز زمامداری در اجرای تصمیماتی که می‌گرفت ثبات و قدرت فوق العاده‌ای نشان داد. با آنکه خطر توطئه‌های خانوادگی او را تهدید می‌کرد، همسایگان شمالی سر به شورش برداشته بودند، پارس‌ها مقدمات جنگ تازه‌ای را فراهم می‌ساختند، سراسر یونان در آتش طغیان می‌سوخت، سیادت مقدونیه و کوشش‌های فیلیپ در معرض مخاطره بود، اسکندر بدون فوت وقت عموزاده، نامادری و نابرادریهای خود را کشت و سپس مردم تراس را که علیه او قیام کرده بودند به اطاعت واداشت و به گت‌ها (9) وایلیری‌ها حمله برده به یونان بازگشت و تب را به تصرف درآورده آن را به ویرانه‌ای مبدل ساخت و مردم یاغی آن دیار را به فروش رسانید.
این اقدام هولناک سایر یونانیان را متوحش کرد و موجب شد که آنها اسلحه‌ی خویش را به زمین گذاشته تن به اطاعت دهند. اسکندر پس از این اقدامات نقشه‌های پدر را برای جنگ با پارس‌ها دنبال کرد.
سپاهیان مقدونی به سی و سه هزار تن بالغ می‌شدند و از فالانژ یعنی پیاده نیزه دار که متهورترین قسمت‌های نظامی آن زمان بود، از پیاده سنگین اسلحه (10)، پیاده سبک (11) (که سپرهای کوچکی داشتند) و گروهی کماندار یونانی، از اهالی مقدونیه یا بیگانگان و همواره نظام سنگین و همواره نظام سبک تشکیل می‌یافتند. تعداد این قوا اگرچه قابل ملاحظه نبود ولی فرماندهی کاردان و انضباط عالی داشت. نیروی دریائی مقدونیه از یکصد و شصت کشتی که بیشتر آنها متعلّق به یونانی‌ها بود تشکیل می‌شد.

شاهنشاهی پارس‌ها:

سلطنت اردشیر دوّم فاقد نیرو و شوکت گذشته بود و تنها بر اثر نفاق یونانی‌ها پارس‌ها نفوذ و تسلّط خود را در ایونی محفوظ نگاه داشته و در برابر اردوکشی آژزیلاس پایداری کردند. ولی مصری‌ها بار دیگر به مخالفت برخاستند و به کمک مزدوران یونانی از اطاعت پارس‌ها سرپیچی کردند. اردشیر سوم که در سال 359 به جای پدر بر تخت نشست، نیرومندتر، خشن‌تر و بیرحم‌تر از پدر بود. وی شورش قبرس را خوابانید و صیدا را به تصرف درآورده، مصر را مجدداً گرفت و با شورشیان بسختی رفتار کرد. وی در احیای شاهنشاهی ایران کوشش بسیار به کار برد ولی او را به قتل رساندند. پس از سلطنت کوتاه ارشک، داریوش سوم در سال 336 به سلطنت رسید؛ او مردی ناتوان و سست اراده بود و از آغاز شهریاری با مشکلاتی بزرگ روبرو شد.

پی‌نوشت‌ها:

1- Péoniens
2- Sarisse
3- Pella
4- Amphipolis
5- Pydna
6- Olynthe
7- Eschine
8- Cadmée
9- Gètes
10- Hoplites
11- Peltastes

منبع مقاله :
لاندلن، شارل دو، (1392) تاریخ جهانی (جلد اول)، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، چاپ چهاردهم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.