عبدصالح
.... به جهت کثرت زهد و عبادتش معروف به (العبد الصالح) و به جهت علم و فرو خوردن خشم و صبر بر مشقات و آلام زمانه مشهور به (الکاظم) گرديد آن حضرت به کنيه هاى ابو ابراهيم و ابو على نيز معروف بوده است. مادر آن حضرت حميده کنيزى از اهل مغرب يا اندلس (اسپانيا) بوده است و نام پدر حميده را صاعد مغربى (بربري) گفته اند ..... برادران ديگر امام از اين بانو اسحاق و محمد ديباج بوده اند. امام موسى الکاظم (ع) هنوز کودک بود که فقهاى مشهور مثل ابوحنيفه از او مسئله مى پرسيدند و کسب علم ميکردند. بعد از رحلت پدر بزرگوارش امام صادق (ع( )148 ق) در بيست سالگى به امامت رسيد و 35 سال رهبرى و ولايت شيعيان را برعهده داشت
برادر ديگر امام موسى کاظم (ع) اسحق که برادر تنى آن حضرت بود. به ورع و صلاح و اجتهاد معروف بود اما برادرش موسى کاظم (ع) را قبول داشت و حتى از پدرش روايت مى کرد که او تصريح بر امامت آن حضرت کرده است.
برادر ديگر آن حضرت به نام محمد بن جعفر مردى سخى و شجاع بود و از زيديه جاروديه بود و در زمان مامون در خراسان وفات يافت اماجلالت قدر و علو شان و مکارم اخلاق و دانش وسيع امام موسى کاظم (ع) بقدرى بارز و روشن بود که اکثريت شيعه پس از وفات امام صادق (ع) به امامت او گرويدند و علاوه بر اين بسيارى از شيوخ و خواص اصحاب حضرت صادق (ع) مانند مفضل ابن عمر جعفى و معاذين کثير و صغوان جمال و يعقوب سراج نص صريح امامت حضرت امام موسى الکاظم (ع) را از امام صادق (ع) روايت کردند و بدين ترتيب امامت ايشان در نظر اکثريت شيعه مسجل گرديد.
شبها بطور ناشناس در کوچه هاى مدينه مى گشت و به مستمندان کمک مى کرد. مبلغ دويست، سيصد و چهارصد دينار در کيسه ها مى گذاشت و در مدينه ميان نيازمندان قسمت مى کرد. صرار (کيسه ها) موسى بن جعفر در مدينه معروف بود. و اگر به کسى صره اى مى رسيد بى نياز مى گشت. معذلک در اطاقى که نماز مى گذارد جز بوريا و مصحف و شمشير چيزى نبود.
زمخشرى در (ربيع الابرار) آورده است که هارون فرزند مهدى در يکى از ملاقاتها به امام پيشنهاد نمود فدک را تحويل بگيرد و حضرت نپذيرفت وقتى اصرار زياد کرد فرمود مى پذيرم به شرط آن که تمام آن ملک را با حدودى که تعيين مى کنم به من واگذاري، هارون گفت حدود آن چيست؟ امام فرمود يک حد آن به عدن است حد ديگرش به سمرقند و حد سومش به افريقيه (آفريقا) و حد چهارمش کناره درياى خزر است. هارون از شنيدن اين سخن سخت برآشفت و گفت: پس براى ما چه چيز باقى مى ماند؟ امام فرمود:
مى دانستم اگر حدود فدک را تعيين کنم آن را به مامسترد نخواهى کرد (يعنى خلافت و اداره سراسر کشور اسلام حق من است) از آن روز هارون کمر به قتل موسى بن جعفر (ع) بست. در سفر هارون به مدينه هنگام زيارت قبر رسول الله (ص) در حضور سران قريش و روساى قبايل و علما و قضات بلاد اسلام گفت: السلام عليک يا رسول الله، السلام عليک يا بن عم و اين را از روى فخر فروشى به ديگران گفت. امام کاظم (ع) حاضر بود و فرمود: السلام عليک يا رسول الله، السلام عليک يا ابت (يعنى سلام بر تو اى پدر من)مى گويند هارون دگرگون شد و خشم از چهره اش نمودار گرديد.
عيسى پس از مدتى نامه اى به هارون نوشت وگفت که موسى بن جعفر در زندان جز عبادت ونماز کارى ندارد يا کسى بفرست که او را تحويل بگيرد يا من او را آزاد خواهم کرد. هارون امام را به بغداد آورد و به فضل بن ربيع سپرد و پس از مدتى از او خواست که امام را آزارى برساند اما فضل نپذيرفت و هارون او را به فضل بن يحيى بن خالد برمکى سپرد. چون امام در خانه فضل نيز به نماز و روزه و قرائت قرآن اشتغال داشت فضل بر او تنگ نگرفت و هارون از شنيدن اين خبر در خشم شد و آخر الامر يحيى امام را به سندى بن شاهک سپرد و سندى آن حضرت را در زندان مسموم کرد و چون آن حضرت از سم وفات يافت، سندى جسد آن حضرت را به فقها و اعيان بغداد نشان داد که ببيند در بدن او اثر زخم يا خفگى نيست. بعد او را در باب التبن در موضعى به نام مقابر قريش دفن کردند. تاريخ وفات آن حضرت را جمعه هفتم صفر يا پنجم يا بيست و پنجم رجب سال 183 ق در 55 سالگى گفته اند.
چگونگى به امامت رسيدن آن حضرت
برادر ديگر امام موسى کاظم (ع) اسحق که برادر تنى آن حضرت بود. به ورع و صلاح و اجتهاد معروف بود اما برادرش موسى کاظم (ع) را قبول داشت و حتى از پدرش روايت مى کرد که او تصريح بر امامت آن حضرت کرده است.
برادر ديگر آن حضرت به نام محمد بن جعفر مردى سخى و شجاع بود و از زيديه جاروديه بود و در زمان مامون در خراسان وفات يافت اماجلالت قدر و علو شان و مکارم اخلاق و دانش وسيع امام موسى کاظم (ع) بقدرى بارز و روشن بود که اکثريت شيعه پس از وفات امام صادق (ع) به امامت او گرويدند و علاوه بر اين بسيارى از شيوخ و خواص اصحاب حضرت صادق (ع) مانند مفضل ابن عمر جعفى و معاذين کثير و صغوان جمال و يعقوب سراج نص صريح امامت حضرت امام موسى الکاظم (ع) را از امام صادق (ع) روايت کردند و بدين ترتيب امامت ايشان در نظر اکثريت شيعه مسجل گرديد.
شخصيت اخلاقى
شبها بطور ناشناس در کوچه هاى مدينه مى گشت و به مستمندان کمک مى کرد. مبلغ دويست، سيصد و چهارصد دينار در کيسه ها مى گذاشت و در مدينه ميان نيازمندان قسمت مى کرد. صرار (کيسه ها) موسى بن جعفر در مدينه معروف بود. و اگر به کسى صره اى مى رسيد بى نياز مى گشت. معذلک در اطاقى که نماز مى گذارد جز بوريا و مصحف و شمشير چيزى نبود.
برخورد حاکمان سياسى معاصر با امام
زمخشرى در (ربيع الابرار) آورده است که هارون فرزند مهدى در يکى از ملاقاتها به امام پيشنهاد نمود فدک را تحويل بگيرد و حضرت نپذيرفت وقتى اصرار زياد کرد فرمود مى پذيرم به شرط آن که تمام آن ملک را با حدودى که تعيين مى کنم به من واگذاري، هارون گفت حدود آن چيست؟ امام فرمود يک حد آن به عدن است حد ديگرش به سمرقند و حد سومش به افريقيه (آفريقا) و حد چهارمش کناره درياى خزر است. هارون از شنيدن اين سخن سخت برآشفت و گفت: پس براى ما چه چيز باقى مى ماند؟ امام فرمود:
مى دانستم اگر حدود فدک را تعيين کنم آن را به مامسترد نخواهى کرد (يعنى خلافت و اداره سراسر کشور اسلام حق من است) از آن روز هارون کمر به قتل موسى بن جعفر (ع) بست. در سفر هارون به مدينه هنگام زيارت قبر رسول الله (ص) در حضور سران قريش و روساى قبايل و علما و قضات بلاد اسلام گفت: السلام عليک يا رسول الله، السلام عليک يا بن عم و اين را از روى فخر فروشى به ديگران گفت. امام کاظم (ع) حاضر بود و فرمود: السلام عليک يا رسول الله، السلام عليک يا ابت (يعنى سلام بر تو اى پدر من)مى گويند هارون دگرگون شد و خشم از چهره اش نمودار گرديد.
زندانى نمودن امام و چگونگى شهادت
عيسى پس از مدتى نامه اى به هارون نوشت وگفت که موسى بن جعفر در زندان جز عبادت ونماز کارى ندارد يا کسى بفرست که او را تحويل بگيرد يا من او را آزاد خواهم کرد. هارون امام را به بغداد آورد و به فضل بن ربيع سپرد و پس از مدتى از او خواست که امام را آزارى برساند اما فضل نپذيرفت و هارون او را به فضل بن يحيى بن خالد برمکى سپرد. چون امام در خانه فضل نيز به نماز و روزه و قرائت قرآن اشتغال داشت فضل بر او تنگ نگرفت و هارون از شنيدن اين خبر در خشم شد و آخر الامر يحيى امام را به سندى بن شاهک سپرد و سندى آن حضرت را در زندان مسموم کرد و چون آن حضرت از سم وفات يافت، سندى جسد آن حضرت را به فقها و اعيان بغداد نشان داد که ببيند در بدن او اثر زخم يا خفگى نيست. بعد او را در باب التبن در موضعى به نام مقابر قريش دفن کردند. تاريخ وفات آن حضرت را جمعه هفتم صفر يا پنجم يا بيست و پنجم رجب سال 183 ق در 55 سالگى گفته اند.
فرزندان امام
تاثير علمى آن بزرگوار