نویسنده: جان ماریال
ترجمهی: غلامرضا اصفهانی
ترجمهی: غلامرضا اصفهانی
دیدگاهی نسبت به خنده که با افلاطون و کتاب مقدس شروع شد و به مدت دو هزار سال بر اندیشهی غربی در باب خنده حاکم بود، در قرن بیستم، نظریهی خودبرتربینی نامیده شد. تعبیر سادهی آن این است که خندهی ما احساس خودبرتربینی نسبت به دیگران یا وضع گذشتهی خودمان را بیان میکند. یکی از مدافعان معاصر این نظریه، راجر اسکروتون است، که تفریح را «نابود کردنِ توأم با توجه» شخص یا چیزی که به شخصی مربوط است برمیشمارد. وی میگوید: «اگر مردم نمیخواهند اسباب خنده قرار گیرند مطمئناً به این دلیل است که خنده موضوع خود را در نظر کسی که به آن میخندد تنزل میدهد» (در Morreall 1987, 168).
در قرن هجدهم، زمانی که فرانسیس هاچیسون (1750) نقدی بر روایت هابز از خنده نوشت، غلبهی نظریهی خودبرتربینی رو به ضعف نهاد. او استدلال کرد که احساس خودبرتربینی برای خنده نه لازم است و نه کافی. هنگام خندیدن ممکن است خودمان را با هیچ کسی مقایسه نکنیم، مثل زمانی که به صنایع ادبی غریبی همچون آنچه در این شعر دربارهی طلوع خورشید آمده است میخندیم:
خورشید دیرزمانی در دامان تتیس (1) بود و چرتش را میزد، و چون خرچنگی بامدادان در آب جوشان سرخ میشد از سیاه رو به سرخی میرفت.
اگر خودسنجی و نیز خشنودی ناگهانی برای خنده شرط لازم نیستند، شرط کافی آن را نیز تشکیل نمیدهند. در این جا هاچیسون به نمونههایی از شفقت اشاره میکند. برای مثال، نیکمردی که در کالسکهای گردش میکند و گدایان ژندهپوش را در خیابان میبیند، احساس میکند که وی حال و روز بهتری از آنها دارد، اما بعید است چنین احساسهایی مایهی تفریح او بشوند. در چنین موقعیتهایی، «ما در معرض ناگواری بزرگتر گریستن هستیم تا خندیدن».
می توانیم بر این مثالهای نقض نظریهی خودبرتربینی بیفزاییم. گاهی پیش میآید که وقتی شخصیتی کمیک شیرینکاریهایی را که از ما بر نمیآید به معرض نمایش میگذارد، به خنده میافتیم. در فیلمهای صامت چارلی چاپلین، هارول لوید (2) و باستر کیتون (3) قهرمان غالباً در موقعیتی گیر میافتد که به نظر میرسد به خاک سیاه خواهد نشست. اما در همان موقع با شیرینکاری آکروباتیک هوشمندانهای که فکرش را نمیکنیم تا چه رسد به اینکه از عهدهاش برآییم، جان سالم به در میبرد. به نظر نمیرسد خندیدن در چنین صحنههایی مستلزم آن باشد که خودمان را با قهرمان مقایسه کنیم؛ و اگر هم چنین مقایسهای انجام دهیم، خودمان را برتر نخواهیم یافت.
نیز دستکم برخی افراد به خودشان میخندند- نه به وضع قبلی خودشان، بلکه به آنچه اکنون دارد اتفاق میافتد. اگر من همه جا را به دنبال عینکم بگردم و عاقبت آن را روی سرم بیابم، به نظر نمیرسد نظریهی خودبرتربینی بتواند خندهی من را به خودم تبیین کند.
در حالی که این نمونهها مستلزم وجود اشخاصی هستند که بتوانیم خودمان را با آنها مقایسه کنیم، نمونههای دیگری از خنده نیز وجود دارند که در آنها به نظر نمیرسد مقایسههای شخصی در کار باشد.
در آزمایشهای لمبرت دکرز (Deckers 1993) از آزمودنیها درخواست شد مجموعهای از وزنههای به ظاهر یکسان را بلند کنند. چند وزنهی نخست یکسان بودند، و این توقع تقویت شد که وزنههای باقیمانده نیز چنان باشند. اما سپس آزمودنیها وزنهای را که بسیار سنگینتر یا سبکتر از بقیه بود برداشتند. اغلب آنها خندیدند، اما ظاهراً نه به دلیل «خشنودی ناگهانیِ» هابزی، و به ظاهر بدون مقایسهی خودشان با دیگری.
پینوشتها:
1. Thetis: ایزدبانوی دریایی در اساطیر یونان که حاضر نشد به همسری زئوس درآید. -م.
2. Harold Lloyd.
3. Buster Keaton.
ماریال، جان؛ (1394)، فلسفه شوخی، ترجمهی غلامرضا اصفهانی، تهران: نشر ققنوس، چاپ اول