نویسنده: جان ماریال
ترجمهی: غلامرضا اصفهانی
ترجمهی: غلامرضا اصفهانی
در حالی که دربارهی چگونگی شکلگیری شوخی در میان انسانهای نخستین چیزی جز حدس و گمان در اختیار نداریم، میدانیم که در قرن ششم پیش از میلاد یونانیها آن را در آیینی به نام کمدی نهادینه کرده بودند، و این آیین همراه با قالب نمایشی متضادی به نام تراژدی به اجرا درمیآمد. هر دو بر بنیاد نقض الگوهای ذهنی و انتظارات قرار داشتند، و در هر دو جهان عرصهی کشاکشی است میان منظومههای ناسازگاری که در آن انسانها در سایهی ناکامی، نادانی و مرگ زندگی میکنند. کمدی، بهسان تراژدی، زندگی را پر از تنش، خطر و کشاکش همراه با موفقیت یا ناکامیای که اغلب وابسته به عوامل تقدیر است تصویر میکند. تفاوت این دو در واکنش شخصیتهای اصلی به ناسازگاریهای زندگی است. مخاطبان کمدی و تراژدی از راه همذات پنداری با این شخصیتها واکنشهای متضادی نسبت به وقایع نمایش نشان میدهند. و به این دلیل که این واکنشها به موقعیتهای مشابه در زندگی انتقال پیدا میکنند، کمدی و تراژدی تجسم واکنشهای متضاد به ناسازگاریهای زندگانیاند.
تراژدی بر درگیری جدی و هیجانآمیز یا عاطفی با مشکلات زندگی، حتی کشاکش تا سرحد مرگ، ارج مینهد. تراژدی، در کنار حماسه، بخشی از سنت قهرمانی غرب است که آرمانها، میل به مبارزه در راه آنها و شرافت را میستاید. روحیهی تراژیک با پدرسالاری و جنگطلبی در پیوند است - بسیاری از قهرمانانش پادشاهان و کشورگشایانند - و برای آنچه کنراد هایرز (Hyers 1996) فضایل جنگآورانه میخواند ارزش قائل میشود - یعنی اطاعت کورکورانه، میل به کشتن یا کشته شدن به دستور فرمانده، وفاداری بیچون و چرا، مصمم بودن، استواری در راه هدف و سربلندی.
در مقابل، کمدی رویکردی ضد قهرمانانه و عملگرایانه را نسبت به ناسازگاریهای زندگی به تصویر میکشد. از لوسیستراتا (1) ی آریستوفانس (2) تا دیکتاتور بزرگ (3) چارلی چاپلین و از آنجا تا فارنهایت 9/11 (4) مایکل مور، کمدی، نامعقولیِ جنگطلبی و احترام کورکورانه به قدرت و اقتدار را به باد استهزا گرفته است. روشهای کمدی در برخورد با کشمکش شامل معامله، حیلهگری، مست کردن دشمن و فرار است. چنان که ضربالمثل مشهور ایرلندی میگوید، یک لحظه فقط ترسو هستی، اما در باقیِ زندگیات مردهای. کمدی، به جای فضایل جنگآورانه، تفکر نقادانه، زیرکی، سازگاری و قدرشناسی لذات جسمانی نظیر خوردن و آشامیدن و همآغوشی را میستاید.
نخبهگرایی دست در دست آرمانگرایی تراژدی دارد. انسانهایی که در تراژدی اهمیت دارند پادشاهان، شهبانوها و امیرانند. در کمدی، شمار بیشتری شخصیت و انواع بیشتری از شخصیتها وجود دارد. زنان برجستهترند و بسیاری از قهرمانان متعلق به طبقات فرودستند. همه به حساب میآیند. این امر در زبان کمدی، که برخلاف زبان فاخر تراژدی زبان معمولی است، آشکار میشود. واحد بنیادین در تراژدی فرد است، اما در کمدی خانواده، گروهی از دوستان یا جمعی از همکاران است.
در حالی که قهرمانان تراژیک به گونهای هیجانی و عاطفی با مشکلاتشان درگیرند، قهرمانان کمیک انفصال و عدم درگیری هیجانی و عاطفی را از خود بروز میدهند. اینان راه گریز از مشکلاتشان را میاندیشند به جای اینکه احساسش کنند. کمدی با ارائهی چنین شخصیتهایی به عنوان الگوهای نقش، منافع شوخی را که اکنون به صورت تجربی اثبات میشوند به طور ضمنی ارج مینهد - منافعی مانند اینکه شوخی مایهی سلامت روحی و جسمی است، انعطافپذیری ذهنی را پرورش میدهد، و بهسان روانکنندهای (5) اجتماعی عمل میکند. فیلسوفان، البته با چند استثنا نظیر آکویناس، این منافع را نادیده گرفتهاند.
اگر فلاسفه میخواستند پیشداوریهای سنتی علیه شوخی را خنثی کنند، میتوانستند قرابتهای میان یک گونهی معاصر کمدی - کمدی ایستاده - و خود فلسفه را مورد ملاحظه قرار دهند. این قرابتها دستکم هفت مورد را شامل میشوند. نخست اینکه کمدی ایستاده و فلسفه هر دو مبتنی بر گفتگو هستند: همانند قالب گفتگو که با افلاطون آغاز شد، کمدیهای ایستادهی متعارف، تعاملی هستند. دوم اینکه هر دو دربارهی تجربههای آشنا تأمل میکنند، به ویژه تجربههای معماگونه. برای مثال، از رؤیایی روشن بیدار میشویم و مطمئن نیستیم که چه اتفاق افتاده یا چه چیز دارد اتفاق میافتد. سوم اینکه بازیگران کمدیهای ایستاده، مانند فیلسوفان، غالباً با پرسش به تجربههای معماگونه روی میکنند. «اگر گمان کنم که خواب واقعی است، از کجا بدانم که در این لحظه خواب نمیبینم؟» اساسیترین نکته هم در فلسفه و هم در کمدی ایستاده این است: «فلان چیز چیست؟» چهارم اینکه هر دو گروه در حالی که به تجربههای آشنا میاندیشند، به لحاظ هیجانی و عاطفی از آن فاصله میگیرند. هانری برگسون (Bergson 1911 [1900]) از «بیهوشی موقت قلب» در خنده سخن میگوید. مدتها پیش عدم درگیری هیجانی و عاطفی یکی از معانی کلمهی «فلسفی» [بودن] شد - یعنی «آرامش عقلانی و توأم با خویشتنداری عاطفی از جمله در موقعیت دشوار». پنجم اینکه هر دو گروه نقادانه میاندیشند. آنها میپرسند آیا ایدههای آشنا معقولند، و از تمکین به اقتدار و سنت سر باز میزنند. سقراط به دلیل تفکر نقادانهاش بود که اعدام شد. بازیگران کمدیهای کابارهای در آلمان نیز که رایش سوم را مسخره میکردند چنین بودند. ششم اینکه در تفکر نقادانه، هر دو گروه دقت زیادی به زبان دارند. حمله به کاربردهای شلخته و غیرمنطقی کلمات و نیز یافتن واژههای درست برای بیان ایدهها در هر دو ملاک است. هفتم اینکه لذت حاصل از کمدی ایستاده غالباً شبیه لذت فلسفهورزی است. در هر دو از راههای جدید دیدن چیزها و از اندیشههای غافلگیر کننده لذت میبریم. ویلیام جیمز (James 1979 [1911], 11) میگفت فلسفه «چیزهای آشنا را چنان میبیند که گویی غریبند و چیزهای غریب را چنان که گویی آشنا هستند». همین سخن در مورد کمدی ایستاده هم صدق میکند. سایمون کریچلی نوشته است که هر دو از ما میخواهند «به چیزها چنان بنگریم که گویی هماکنون از سیارهای دیگر فرود آمدهایم (Critchley 2002, 1)
یکی از فیلسوفان اخیر که با نزدیکی میان کمدی و فلسفه اخت شده بود برتراند راسل بود. وی میگفت: «جانمایهی فلسفه عبارت است از آغازیدن با چیزی آنچنان ساده که به نظر میرسد ارزش گفتن ندارد و پایان دادن با چیزی آنچنان خارق عادت که هیچ کس آن را باور نخواهد کرد» (Russell 1918, 53). او یک بار در میانهی استدلالی چنین آورد: «این آشکارا نامعقول به نظر میرسد، اما کسی که میخواهد فیلسوف شود باید بیاموزد که از چیزهای نامعقول وحشتزده نشود» (Russell 2008 [1912], 17).
راسل که اغلب برای مخاطبان عام مینوشت، لطیفهها و کنایههای زیادی به کار میبرد که به خوبی با شیوهی کمیک دمساز است:
* علت اصلی نابسامانی این است که در جهان مدرن احمقها خیلی به خود مطمئن هستند، در حالی که عقلا سرشار از تردیدند (Russell 1998, 28).
* اکثر مردم حاضرند بمیرند ولی فکر نکنند - عملاً هم چنین میکنند (Russell 1925a, 166).
* دستکم آنطور که به من گفتهاند، انسان حیوان ناطق [یا عاقل] است. من در طی عمری طولانی با جدیت به دنبال شواهدی برای این گزاره گشتهام، اما تاکنون بخت آن را نداشتهام که به چنین شواهدی بربخورم، اگرچه در بسیاری از کشورهای سه قاره جستجو کردهام (Russell 1950, 71).
* ریاضیات را میتوان چنین تعریف کرد: مبحثی که در آن هیچگاه نمیدانیم در باب چه سخن میگوییم و اینکه آیا آنچه میگوییم درست است یا نه (Russell 1925b, 75).
برای آگاهی از مثالهای بیشتری دربارهی قرابتهای کمدی و فلسفه میتوانید مراجعه کنید به مجموعه کتابهایی در باب فلسفه و فرهنگ عامه که به همت انتشارات اوپن کورت منتشر شده است؛ از آن جملهاند:
Seinfeld and Philosophy (2002), The Simpsons and Philosophy (2001), Woody Allen and Philosophy (2004), Monty Python and Philosophy (2006).
تامس کتکارت (6) و دنیل کلاین (7) نیز این آثار را نوشتهاند
Plato and Platypus Walked into a Bar...: Understanding Philosophy through Jokes (2008), & Heidegger and a Hippo Walk Through Those Pearly Gates: Using Philosophy (and Jokes!) to Explore Life, Death, the Afterlife, and Everything in Between (2009)
در فلسفهی ذهن، ماتیو هرلی، دنیل دنت و رجینالد آدامز (Hurley, Dennett & Adams 2011) از شوخی برای تبیین بالندگی ذهن انسان استفاده کردهاند. در زیباییشناسی، نوئل کرول (Carroll 1999, 2003, 2007, 2013) در باب دلالتهای فلسفی کمدی و شوخی و نیز دربارهی ارتباطات آنها با ژانر وحشت مطلب نوشته است.
پینوشتها:
1. Lysistrata.
2. Aristophanes.
3. Great Dictator.
4. Farenheit 9/11.
5. lubricant.
6. Thomas Cathcart.
7. Daniel Klein.
منبع مقاله :
ماریال، جان؛ (1394)، فلسفه شوخی، ترجمهی غلامرضا اصفهانی، تهران: نشر ققنوس، چاپ اول