برای بررسی جایگاه زن در عصر جاهلیت و در هر دوره و عصر دیگری، باید بحث را از شخصیت زن آغاز کرد؛ زیرا ارائهی هر تصویری از شخصیت زن، بیانگر باورهای آن جامعه دربارهی مسائل دیگر زنان است.
الف - فتنهی زنان
زنان جامعهی جزیرةالعرب را انسانهایی مکار و حیله گر میپنداشتند که همانند شیطان در پی فریب دادن مردان هستند.البته این دیدگاه دربارهی زن با درجاتی متفاوت، در همهی امتها و در همهی زمانها، یافت میشود. آنان به توانایی بسیار زن در مکر و نیرنگ زدن به مرد ایمان داشتند و بر این باور بودند که اگر زنان فرصت چنین کاری را پیدا کنند، مردان از دسیسه و نیرنگهای او در امان نخواهند ماند؛ به طوری که زنان را در مکر به مار تشبیه میکردند (1) و داستان زبّاء و فریب دادن جذیمة الابرش را بهترین نمونه در این زمینه میدانستند. (2)
وجود ضرب المثلهایی دربارهی «کیدالنساء» (3) نیز بیانگر رسوخ چنین دیدگاهی در فرهنگ آنهاست. دربارهی کید زنان آوردهاند:
«کادنی المازِنی عند ابی *** العباس و الفضل ما علمت کریمٌ
شبّها بالنساء فی کلّ امر *** ان کید النساء کیدٌ عظیمٌ (4)
مازنی نزد ابوالعباس با من نیرنگ کرد؛ در حالیکه فضل، مرد کریمی است. و تو به این به خوبی آگاهی، و در هر امری او به زنان شبیه شده و حیلهی زنان حیلهای بس بزرگ است».
ب - شومی زنان
از جمله دلایلی که برای اثبات جایگاه پست زنان در دوران جاهلیت ارائه میشود، شومی آنها در باور مردم و ضرب المثلها است، چنان که از ضرب المثلهای رایج قبل از اسلام دربارهی زنان عبارت بود از: «الطیرة فی ثلاث، فی المرأةو الدابة والدار؛ (5) شومی در سه چیز است: زن، مرکب و خانه».همچنین استفاده از ضرب المثلهایی همچون «مرأة مشؤمه و عقری حلقی» (6) برای عدهای از زنان به خوبی بیانگر باور آنها دربارهی شومی بعضی از زنان است. البته ضرب المثل اخیر را برای شومی زوج و اهلش نیز به کار میبردند. (7) به طور کلی، عرب به شومی برخی اشیاء اعتقاد راسخی داشت و خیلی از چیزها را برای خود شوم میدانست.
آنها زیبایی زن را در حلاوت چشم و لطافت و نرمی زبانش میدانستند. شاعری میگوید: «خزاعیّة الأطراف مُرّیه الحشا فزاریة العینین طائیة الفم؛ (8) آن زن دستهایی همچون دستهای زنان قبیلهی خزاعه و درونی همچون درون قبیلهی مُرّه و چشمانی همچون چشمهای زنان فزاره و دهانی همچون دهان زنان قبیلهی طی دارد».
ج - کنایههای عرب از زنان
عرب از الفاظ متفاوتی برای کنایه از زن استفاده میکرد که به نوعی، بیانگر دیدگاه آنان به زن است.آنها از زن به ذمیه (صورت منقوش، بت)، (9) عتبه (آستانهی در)، نعل (کفش)، قاروره (شیشه، بطری دارو)، بیت (خانه)، غل (زنجیر)، قید (دست بند)، ریحانه (شاخهای از گیاه خوشبو)، شاة (میش، گوسفند) و نعجه (گوسفند ماده) کنایه میآوردند. (10) همچنین آنها به زن زشت روی و بد اخلاق، سعلاة (غول) میگفتند. (11)
د - نقصان عقل زنان
اهمیت ندادن به دیدگاههای زنان و ضعیف و سست دانستن رأی آنها، از دیگر باورهای عرب بود. آنها بر این باور بودند که رأی زنان دقت و حسن کمتری دارد؛ از این رو، رایزنی با زنان را امری احمقانه میپنداشتند و هر وقت خواستار بیان ضعف و سستی نظری بودند، از ضرب المثل «رأی النساء» (12) برای بیان سستی آن بهره میبردند.به دلیل حساسیت و لطافت روحی و کثرت عاطفهای که برای زنان قائل بودند، با آرای زنان مخالفت میکردند؛ لذا میگفتند: «شاوروهن و خالفوهن؛ (13) با زنان مشورت کنید، ولی در عمل با نظرات آنان مخالفت کنید».
تا آنجا که میدانیم، این جمله به پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) هم نسبت داده شده است، اما صدور آن از آن حضرت مسلم نیست. مرحوم مجلسی در بحار، (14) از کتاب عوالی اللآلی به صورتی غیر مستند نقل کرده است؛ در حالی که ضعف سند کتاب عوالی بر صاحب نظران پوشیده نیست و نظیر آن به صورت مرسل در نهج البلاغه وارد شده است.
افزون برآن، عدهای نیز به نبود عقل در زنان معتقد بودند. آنها در اثبات دیدگاه خود، به استفادهی مردم از کلمه فَند (سستی و سبکی عقل) برای مرد در زمان پیری یا مرض برای نشان دادن سستی عقل او و استفاده نکردن از این کلمه برای پیرزن و زن مریض استناد میکردند؛ زیرا بر این باور بودند که زنان رأی و عقل ندارند تا ضعیف و سست شوند؛ (15) هر چند که برخی این قول را مردود شمرده و دیدگاه صحیح را ناقص بودن عقل زنان دانستهاند که به وقت پیری این نقصان و ضعف به اوج خود میرسد و شدت مییابد. (16)
البته آنچه گفته شد، فقط بیانگر دیدگاه عمومی مردم جاهلی به زنان بود و در میان زنان جاهلی، شخصیتهایی بودند که در عقل و حکمت شهرهی زمانهی خود بودند و مرجع بسیاری از مردان در تصمیم گیری به حساب میآمدند.
هـ - زنان همتای مردان
در ضرب المثلهای عرب جاهلی آمده است که «أن النساء شقائق الأقوام»؛ (17) در اینجا، منظور از اقوام مردان هستند. (18)ابن منظور و زبیدی در معنای شقائق نوشتهاند: «النساء شقائق الرجال، ای نظائرهم و امثالهم فی الاخلاق و الطباع کانهن شققن منهم؛ (19) زنان مانند مردان در خلق و خوی و سرشتاند. گویا، قسمتی از مرداناند که، از آنها جدا شدهاند».
یکی از دختران عرب خطاب به پدرش که او را از ازدواج با کفوش منع میکرد، میگوید:
«أیزجر لاهینا و نلحَی علی الصّبا *** و ما نحن و الفتیان الاّ شقائق (20)
آیا عاشقان پسر معذور و ما معذور نیستیم در حالی که ما دختران و پسران با هم مساوی هستیم».
پینوشتها:
1. زبیدی، محمدمرتضی، تاج العروس، ج1، ص 467 (خطب).
2. جذیمة بن مالک بن نصر معروف به جذیمة الابرش پادشاه فرات در عراق و زباء دختر عمروبن ظرب پادشاه حیره بود. جذیمه چون پدر زباء را به قتل رسانید، زباء به فکر انتقام خون پدرش افتاد، ولی چون از راه جنگ نمیتوانست بر جذیمه پیروز شود و به هدفش نائل آید، به فکر حیله افتاد. به وی نامهای نوشت و خواستار ازدواج و صلح با او شد و نوشت که حاضر است گسترهی حکومت خود را با جذیمه یکی کند و با هم حکومت کنند. پس از رسیدن نامهی او به جذیمه، وی همهی وزرای حکومت خود را جمع کرده و با آنها در این باره به مشورت پرداخت. در این میان، یکی از وزیرانش به نام قصیر او را از این کار نهی کرد و به او پیشنهاد داد که او نیز نامهای بنویسد و از زباء درخواست کند که به آنجا بیاید و در صورتی که این درخواست از زباء بپذیرد، صداقت او آشکار خواهد شد و در غیر این صورت، او به فکر انتقام پدرش است. جذیمه با وجود اینکه خواهر زادهاش، عمروبن عدّی نیز او را از این کار نهی کرده بود، به سوی زباء به راه افتاد. پس از ورودش به قصر زباء و نشستی که با هم داشتند، زباء او را به قتل رساند. نک: احمدبن محمدمیدانی، مجمع الامثال، به تحقیق جان عبدالله توما، ج1، چ1، بیروت: دارصادر، 1422ق، ص 570-572.
3. ابومنصور ثعالبی نیشابوری، ثمارالقلوب، ترجمهی رضا انزابی نژاد، مشهد: دانشگاه فردوسی، چ1، 1376ش، ص 458.
4. همان.
5. افغانی، سعید، الاسلام و المرأة، ص 28 و 29.
6. جوادعلی، المفصل، ج4، ص 619.
7. همان.
8. عبدالله بن قتیبه، عیون الاخبار، ج4، ص 27.
9. ابن منظور، لسان العرب، ج4، ص 415 (ذمی).
10. زبیدی، محمدمرتضی، تاج العروس، ج2، ص 200.
11. همان، ج14، ص 346.
12. ثعالبی نیشابوری، ابومنصور، ثمارالقلوب، ص 240.
13. جوادعلی، المفصل، ج4، ص 618.
14. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج74، ص 165.
15. زبیدی، محمدمرتضی، تاج العروس، ج5، ص 618 و 619.
16. همان، ص 619.
17. میدانی، احمدبن محمد، مجمع الامثال، ج1، ص 26.
18. برقوقی، عبدالرحمن دولة النساء، ج1، ص 1.
19. ابن منظور، لسان العرب، ج2، ص 58؛ تاج العروس، ج25، ص 517.
20. قالی، الامالی، ج2، ص 105.
مشهدی علی پور، مریم؛ (1390)، مطالعهی تطبیقی جایگاه زن در جاهلیّت، تهران: مؤسسهی انتشارات امیرکبیر، چاپ اول