جنگ های عرب بدوی

تتچر (Thetcher) معتقد است [که از نظر تاریخی] ارزشمندترین قصه های متداول در زمان پیامبر، داستان های جنگ های عرب است با جنگ های داخلی که در سرزمین های عربی و میان قبیله های مختلف، درمی گرفت (1). بدیهی است که در
چهارشنبه، 14 فروردين 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جنگ های عرب بدوی
جنگ های عرب بدوی

نویسنده: محمود سلیم الحوت
ترجمه و تحقیق: منیژه عبداللهی و حسین کیانی



 
تتچر (Thetcher) معتقد است [که از نظر تاریخی] ارزشمندترین قصه های متداول در زمان پیامبر، داستان های جنگ های عرب است با جنگ های داخلی که در سرزمین های عربی و میان قبیله های مختلف، درمی گرفت (1). بدیهی است که در این نوشتار به همه ی این حوادث پرداخته نمی شود، زیرا تعداد آن ها فراوان است و گفت و گو درباره ی این وقایع به تنهایی به نوشتن یک کتاب نیاز دارد، از این رو از میان همه ی آن ها به داستان دو جنگ بسوس و ذوقار (2) اشاره می شود.

بسوس

جسّاس بن مره [رییس قبیله ی بنی بکر] با خاله ی خود بسوس، اهل تمیم همسایه بود و بسوس ناقه ای داشت به نام سراب. (در روایتی دیگر این ناقه به همسایه - یا پناه آورنده به- بسوس از طایفه ی جرم به نام سعد تعلّق داشته است) در هر حال شتر نری متعلق به کلیب، بر این ناقه گذر کرد، و ماده شتر افسار خود را پاره کرد و به دنبال شتر نر روانه شد. و کلیب وائل همان کسی که ریزش گاه های باران [مراتع سبز] را در اختیار داشت و پناه دهنده ی حیوانات وحشی [قرق گاه حیوانات وحشی از آن او بود]، چگونه سراب [اجازه می یابد] با شتر او همراه شود؟!
به هر حال، کلیب وقتی ناقه ی غریب را می بیند، شدّت عمل نشان می دهد و تیری به سمتش می افکند که پستان او را هدف قرار می دهد. ناقه ی بی چاره می گریزد و هم چنان نعره می کشد تا به بسوس می رسد و بسوس با دیدن ناقه، فریاد وای از خواری، وای از همسایه، سر می دهد و اشعاری می خواند که «جساس» را به شدت ملتهب می کند و برمی انگیزاند و او همراه با دوستش عمرو بن حارث برای منازعه به سوی کلیب می روند. جساس [با دیدن کلیب] او را سرزنش می کند و او پاسخ می دهد: آیا مرا از این که از قرق گاه خود محافظت کنم، منع می کنی؟
جساس و عمرو، کلیب را با نیزه می زنند. به این ترتیب این دو تن جنگ را علیه «بکر» برپا می کنند و بنی شیبان [برای جنگ] حرکت می کنند.
عدی بن زید برادر مقتول که همواره به خوش باشی عمر می گذرانید [چون خبر را شنید] برپا خواست و آماده شد و سپس فریادی کشید و او همان مهلهل شاعر معروف است (3). سپس برای جنگ علیه بکر آماده می شود ... موهایش را کوتاه می کند... و زنان و مغازله را رها می سازد ... و قمار و شراب را بر خود حرام می کند تا انتقامی وحشتناک بگیرد.
به این ترتیب، آتش جنگی پراکنده (و درازدامنه) میان بکر و تغلب برافروخته می شود و مظاهر قهرمانی و پهلوانی در این جنگ به عالی ترین صورت ممکن بیان می شود و [داستان های] این جنگ به سبب به نظم کشیدن زیباترین حماسه ها می شود، چنان که تنها الهه ی [شعر] می تواند از آن کامل تر سخن بگوید [!؟] تا آن که داستان این جنگ به بالاترین حد قصه های ماندگار پهلوانی، دست می یابد.
مهلهل هیچ اهمیتی نمی داد که جنگ به کدام یک از طایفه های بکر کشانده می شود، به این ترتیب دامنه ی آن گسترده شد و جنگی که برای انتقام خون ماده شتری برپا شد، چهل سال دوام یافت تا این که عمروبن هند دو طرف را از جنگ بازداشت و میان آن ها صلح برقرار کرد ... .
این جنگ که برای بکر و تغلب به یکسان شوم و نامبارک بود، بسوس و ماده شتر او را به عنوان ضرب المثل وارد زبان عرب کرد، چنان که گفته می شود: شوم تر از بسوس، (أشام من البسوس) و شوم تر از سراب (اشأم من سراب).
چنان که پیش از این گفتیم، در این نوشتار بنا نیست که تمام جنگ های عرب برشمرده شود، حتی روزها و حادثه های مهم همین جنگ بسوس نیز ناگفته ماند و وقایع مفصل آن خلاصه گردید، از این رو بهتر است [برای اطلاعات دقیق تر و مفصل تر] به منابعی چون مجموعه های ادبی و تاریخی مراجعه کرد (4) زیرا لحظات مهم و دشواری های این جنگ بهترین منبع برای شعرا و ادبایی بوده است که به جنگ های عرب توجه کرده اند و از آن الهام پذیرفته اند.
همان طور که به کثرت جنگ های موسوم به ایام عرب اشاره شد، ناگزیر باید این نکته نیز ذکر شود که مطالعه ی حوادث این جنگ ها برای خواننده بسیار جذاب است و آن کاملاً بهره می برد و حقیقت آن است که بسیاری از وجوه زندگی عرب از خلال داستان های همین جنگ آشکار می شود و تصویرهایی زیبا از دوران حیات جاهلی به دست می دهد. از جنگ های چون الفجار (5) که میان هوازن و کنانه روی داد و جنگ «داحس و غبراء (6)» که میان عبس و ذُبیان واقع شد، تنها به ذکر نام بسنده می کنیم و به جنگ ذوقار می پردازیم، اهمیت این حادثه در آن است که در واقع جنگ ذوقار نخستین باری ست که عرب توانست از عجم داد خود را بگیرد.

ذوقار

ذوقار، نام آبی در نزدیکی کوفه است که به بکر بن وائل تعلّق داشته است. قهرمان این ماجرا، هانی بن مسعود همان کسی ست که نعمان سلاح [و اموال و خانواده ی] خود را نزد او به امانت سپرده بود و او از تسلیم آن ها به پادشاه ایران خودداری کرد. با این حال، ابن عبدریه می گوید:
این هانی بن مسعود نبود که نعمان اموال خود را نزد او به امانت گذاشت، بل که فرزند فرزند او، هانی بن قبیصه بن هانی بن مسعود بود، زیرا در زمان واقعه ی ذوقار، پیامبر(ص) به رسالت مبعوث شده بود و خبر این جنگ را به یارانش داد. (7)
این اختلاف آرا در این که هانی بن مسعود قهرمان این ماجراست یا نوه ی او هانی بن قبیصه (8)نتیجه ی مشابهت اسمی میان آن هاست. به هر حال، این که نام قهرمان این ماجرا «هانی» ست، مورد تأیید همگان است. داستان از این قرار است که: نعمان، عدی بن زید را به دلیلی به قتل رسانید ... فرزند او، زید بن عدی به نزد پادشاه ایران رفت تا او را علیه نعمان برانگیزد و از خشم او به سود خود بهره بگیرد ... نعمان در بیابان آواره شد و به دنبال قبیله ای می گشت تا او را پناه دهد و هیچ کس او را پناه نداد تا آن که به بنی شیبان رسید و هانی را ملاقات کرد و نزد او در محل ذوقار اقامت گزید. نامه ای از پادشاه ایران به نعمان رسید که او را امان داده است، پس او سلاح و اموال و خانواده اش را نزد هانی به امانت گذاشت... و به نزد پادشاه ایران شتافت... اما از آن پادشاه چیزی به جز بند و زندان ندید تا مرگ او فرا رسید- گفته شده که کسری او را به قتل رسانید- پس به جای او شخصی از قبیله ی طی، به حکمرانی برگزیده شد [آن مرد] ودیعه های نعمان را از هانی طلب کرد ... اما هرگز، آیا پهلوان بنی شیبان در پیمانی که با جان بسته است، خیانت خواهد کرد؟
در این میان، پادشاه ایران لشکرش را به جنگ عرب فرستاد و دو گروه در ذوقار به یکدیگر برخوردند ... نخست سواران ایرانی به اعراب تاختند... سپس اعراب دست از جان شسته و به یک باره بر ایرانیان حمله بردند. تا آن که تشنگی بر ایرانیان چیره شد و میل به نوشیدن آب بر آنان غلبه کرد پس اعراب حمله ی خود را شدیدتر کردند و گروه آنان را پراکنده کردند. طایفه ی بنی عجل در این روز به خوبی جنگ کردند و بکربن وائل به این جنگ افتخار می کرد و شهرت قهرمانی هانی به همه جا رسید و عرب ها اشعار پیروزی را با صدایی رسا در هر مکان تکرار می کردند (9).

پی نوشت ها :

1. Enc.Brit، ج3، ص 263.
2. نام این رویدادها یا جنگ ها، اغلب از سرزمین یا آبی است که جنگ را در آن جا روی داده، برگرفته شده است. هم چون «یوم عین اباغ»، «یوم ذی قار»، یوم «شعب جبله» و ...، (نقل از تاریخ ادبی عرب، ترجمه ی فارسی، ص 72).
3. در متن آمده: شقیف القتیل ثم یهلّ، وهو المهلهل الشاعر المعروف ...مطابق پاورقی کتاب الکامل فی التاریخ در متن الکامل که مرجع مؤلف است، چنین آمده است: «و انما لُقَّبَ مُهلهلاً لانَهُ اولٌ من هلهل الشعرَ... (تاریخ کامل، ج2، ص 615) واژه نامه ها «هلهل الشعر» را به معنی: شعر را به بدیهه گویی و نااستوار و نادرست گفت، معنی کرده اند».
4. ر.ک. المعقد الفرید، ج3، ص 355-361 و المیدانی، ج1، ص 319-320 و الکامل، ج1، ص 384-397 و سایر منابع.
5. ر.ک. اسواق العرب فی الجاهلیه و الاسلام، ص 145-162. اگرچه اعراب از جنگ در ماه های حرام پرهیز می کردند، با این حال زد و خوردهای گه گاه به حتی در این ایام در میان قومی که به جنگ و نزاع خو گرفته بودند، اجتناب ناپذیر بود. اعراب این گونه جنگ ها را که در ماه های حرام روی می داد «الفجار» می نامیدند. از آن جمله جنگ میان قبیله ی «کنانه» با قبیله ی «هوازن» است که نویسنده در متن کتاب به آن اشاره دارد. گویا جنگ دیگری موسوم به فجار ثبت شده که میان بنی کنانه و قریش با بنی عامر اتفاق افتاده است.
6. الکامل فی التاریخ، ج1، ص 420-435. نام دو اسب است که به ترتیب داحس متعلق به رییس قبیله ی عبس و غیراء متعلق به ریس قبیله ی ذبیان بوده است. در مسابقه و شرط بندی بر سر این دو اسب، حادثه ای اتفاق افتاد که به دشمنی طولانی میان دو قبیله منتهی شد.
7. العقد الفرید، ج3، ص 383.
8. ر.ک. تاریخ الطبری، ج1، ص 1028-1029.
9. ر.ک. تاریخ الطبری، ج1، ص 1028-1037 و العقد الفرید، ج3، ص 383-387.

منبع: سلیم الحوت؛ محمود، (1390)، باورها و اسطوره های عرب پیش از اسلام، منیژه عبداللهی و حسین کیانی، تهران، نشر علم، چاپ اول.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.