اصالت وجود که بنیاد فلسفهی صدرایی است، یکی از نظریاتی است که در پاسخ به کهنترین و رایجترین سؤال فلسفه دربارهی اساس واقعیت تدوین شده است، زیرا همواره مباحث فلسفی به خصوص در حوزهی وجودشناسی از بحث دربارهی واقعیت آغاز میشود؛ بلکه باور یا تردید دربارهی واقعیت اشیاء از جمله مهمترین سؤالات دانش بشر است. شاید بتوان گفت رایجترین سؤال انسان تاکنون دربارهی چیستی جهان و اشیای آن بوده است؛ در حالی که رنجآورترین سؤال او دربارهی هستی جهان و اشیاء است. به نظر میرسد تردید دربارهی واقعیتِ دریافتهای دانش، ویژگی روانشناختی عموم انسانهاست که منجر به سؤال کلی او دربارهی واقعیت هستی است.
در هر صورت، تصدیق واقعیت به عنوان مرز جدایی از شکاکیت بدون فاصله به دومین سؤال وجودشناختی دربارهی اساس واقعیت منجر میشود. این سؤال البته پس از تولید و تکثیر اصل کلی «واقعیتی هست» و یافتن امور واقعیتدار متعددی برای ذهن پیش میآید. (1) یعنی تصدیق واقعیت اشیای گوناگون سبب میشود که وجه اشتراک و وجه افتراق آنها توجه شود و معلوم شود که همهی اشیاء در عین اختلافات بسیاری که با هم دارد و علیرغم تنوع بیحسابی که دارد، ولی از جهت واقعیت داشتن همه با هم مشترک است. واقعیت داشتن که وجه اشتراک اشیاء است، در زبان فلسفی «وجود» نامیده میشود. چنان که وجه اختلاف آنها که مجموعهی خصایص خاص هر دسته از اشیاء را شامل میشود، در زبان فلسفی «ماهیت» مینامند.
البته در مورد اشتراک وجود که لفظی یا معنوی است، صدرا وجه دوم را قبول دارد و اشتراک لفظی را نفی میکند.
«صدرالمتألهین مشترک بودن وجود را در مورد مصادیق مختلف و ماهوی آن نزدیک به بدیهیات شمرده است، زیرا عقل آدمی به آسانی درمییابد که بین یک موجود و هرگونه موجود دیگر، نوعی مناسبت و سنخیت تحقق دارد که این مناسبت و سنخیت بین موجود و معدوم متحقق نیست.» (2)
«[به نظر او] کسی که اشتراک معنوی وجود را انکار میکند، بدون این که خودآگاه باشد، به اثبات اشتراک معنوی وجود فتوا میدهد؛ زیرا اگر وجود در هر یک از موجودات با وجود در موجود دیگر، از هر جهت مغایرت داشته باشد، چیزی باقی نمیماند که بتوان گفت این موجود با موجود دیگر در چیزی مشارکت ندارد، همانگونه که حکم به مشارکت باید در چیزی انجام پذیرد، حکم به عدم مشارکت نیز باید براساس چیزی تحقق پذیرد.» (3)
پس، اگر هیچ وجه مشترکی میان موجودات نباشد، انسان با سلسلهی نامتناهی از مفاهیم مقایسهناپذیر روبهروست و تنها در صورت استقصای همهی آن مفاهیم میتواند حکم به اشتراک یا عدم اشتراک آنها بدهد.
«صدرالمتألهین از طریق تحقق رابطه در قضایا و احکام نیز برای اثبات اشتراک معنوی وجود استفاده کرده است... در نظر این فیلسوف بزرگ رابطه میان موضوع و محمول نحوهای از هستی به شمار میآید.» (4)
اکنون سؤالاتی که به ترتیب فلسفی بروز میکند، این است که آیا این وجه اشتراک اشیاء یعنی «وجود» صرفاً ناشی از تحلیلهای دانشی یا ذهنی متفکران است یا مستقل از ذهن شناسندگان در جهان واقعی موجودیتی دارد؛ به عبارت دیگر، آیا وجود صرفاً یک مفهوم است و این در حد اشتراک لفظی برای همهی موجودات استفاده میشود، یا مفهوم وجود مفهوم عاملی است که با معنایی یکسان دربارهی همهی موجودات استفاده میشود. دوم، در صورت فرض دوم، یعنی پذیرش اشتراک معنوی مفهوم وجود، آیا این مفهوم صرفاً بافتهی ذهن و پیامد تحلیلهای فاعل شناساست، یا اینکه مفهوم وجود فارغ از تحلیلهای اذهان شناسندگان حقیقتی در جهان دارد.
حکمت متعالیه در گام اول، برای مفهوم وجود اشتراک معنوی (5) و در گام دوم، برای آن حقیقتی مستقل از ذهن اثبات میکند. (6) علاوه بر این دو گام که با دیگر دو مفهوم مذکور (ماهیت و وجود) کدام یک اصیل است، به اصالت وجود فتوا میدهد.
«ان الوجود عندنا اصیل دلیل من خالفنا علیل.» (7)
یعنی اگر مثلاً ما پنج چیز از اشیای پیرامون خود را ادراک کردیم و به واقعیتدار بودن آنها اطمینان یافتیم و فهمیدیم که اینها اولاً پنج چیز واقعیتدار است؛ نه یک چیز؛ پس علیرغم اختلافاتشان، همه در هستی مشترک است و از جهت موجود بودن و واقعیت داشتن مشترک است. اکنون سؤال این است که ماهیتهای آنها که منشأ اختلاف و تعدد یا کثرت است، اصل است یا وجودشان که منشأ وحدت است؟
نکتهی مهم این است که منظور از اصالت در واژهی کلیدی اصالت وجود، حقیقت، عینیت و منشئیت اثر است.
«مقصود این نیست که آیا وجود اساسی است و ماهیت خاصیت و یا ماهیت اساسی است و وجود خاصیت؟ بلکه مقصود این است که ما نسبت به هر امر واقعیتدار که حکم به واقعیت داشتنش میکنیم، دو تصور و دو مفهوم داریم. از این دو مفهوم کدام یک جنبهی عینی و خارجی دارد و کدام یک جنبهی ذهنی و اعتباری؟ هر یک از وجود یا ماهیت را که ما اعتباری بدانیم، به هیچ وجه برای او جنبهی عینی قائل نیستیم، نه به عنوان اصل و اساس بودن و نه به عنوان فرع و نتیجه بودن.» (8)
به عبارت دیگر، سؤال دربارهی اصالت وجود، مربوط است به اینکه آیا وجود در جهان خارج منشأ اثر است و تحول و تغییر ایجاد میکند، یا ماهیت اصل و منشأ اثر است و وجود صرفاً مفهومی است که ذهن از ماهیت انتزاع کرده است و در خارج حقیقتی یا فرد بالذاتی ندارد و منشأ اثر هم نیست؟
«بعد از تسلیم این معنا که وجود صرف اعتبار ذهن و عقل نیست، بلکه مفهوم هستی بدون تعمل عقلی از ماهیت خارجیه انتزاع میشود، آیا برای آن فردی بالذات تحقق دارد یا آن که وجود امری انتزاعی و فرد بالذاتش ماهیت است. اصالت در مورد نزاع به معنای تحقق و منشئیت اثر است، قائل به اصالت وجود جاعلیت و مجعولیت، شدت و ضعف، تقدم و تأخر و آنچه که خارج از ذات ماهیت من حیث هی هی است، در حقیقت وجود میداند و برای ماهیت حقیقت و واقعیتی قائل نیست، ماهیت نزد او حد و نفاد وجود است. [در حالی که] قائل به اصالت ماهیت، واقعیت را اختصاص به ماهیت داده و برای وجود تحققی قائل نیست. صدرالمتألهین فائض از حق و صادر از مبدأ، وجودات خاصه را میداند و برای مفهوم انتزاعی وجود، افراد حقیقی قائل است، در اسفار (9) گوید: ’فصل فی ان للوجود حقیقة عینیة لما کانت حقیقة کل شیء هی خصوصیة وجودة التی یثبت له فالوجود اولی من ذلک الشیء، بل من کل شیء فان یکون ذا حقیقة کما ان البیاض اولی بکونه ابیض مما لیس ببیاض و یعرض له البیاض فالوجود بذاته موجود و سائر الاشیاء غیر الوجود لیست بذاتها موجودة‘.» (10)
لازم است متذکر شویم که از دو طرف تنازع، یعنی وجود و ماهیت، همواره باید یکی را اصیل و دیگری را اعتباری دانست و نمیتوان هر دو را اصیل یا هر دو را اعتباری دانست؛ زیرا تفکیک ماهیت و وجود هر چیز در ذهن ممکن است، ولی در خارج این دو تفکیکبردار نیست؛ یعنی میان مثلاً خط و وجود خط یا میان گربه و وجود گربه یا میان میز و وجود میز در خارج هیچ تفکیکی وجود ندارد و این از خصایص ذاتی ذهن است که همواره از یک شیء واحد، مفاهیم متعددی را از جمله مفهوم ماهیت و مفهوم وجود انتزاع میکند؛ ولی در خارج اینها دو چیز نیست. وحدت هر شیء با وجودش امری وجدانی است و البته با کمک برهان نیز قابل اثبات است؛ (11) چنان که فلاسفه سه محذور برای اصالت وجود و ماهیت (هر دو) تبیین کردهاند. (12)همچنین، ماهیت و وجود نمیتواند هر دو اعتباری باشد؛ یعنی نمیتواند ماهیت شیء و واقعیت این ماهیت شیء هیچ کدام اصیل نباشد؛ یعنی هیچ کدام عینیت، واقعیت یا منشئیت اثر نداشته باشد؛ زیرا فرض اول در پاسخ سؤال پیشین، دربارهی واقعیت اشیاء این بود که اشیاء و امور واقعیتداری در ماورای ذهن شناسندگان وجود دارد و طبق فرض ما ابتدا واقعیت شیء یا اشیاء را تصدیق کردهایم و سپس دربارهی اصالت ماهیت یا وجود یا وجود آنها پرسش کردهایم.
البته سؤال از اصالت وجود یا ماهیت، یک سؤال تفننی و اغماضپذیر نیست، بلکه سؤالی بسیار اساسی است و پاسخ آن جریان تفکر فلسفی را به طور کامل متأثر میکند (این مسئله از مسائل مهم فلسفه است و روی مبنای اصالت وجود عویصات زیادی از فلسفه حل میشود و بنا بر اصالت ماهیت و اعتباریت وجود محذوراتی پیش میآید). (13)
اگرچه برای اصالت وجود استدلالهای فراوان شده است، (14) ولی برای ممانعت از اطالهی کلام تنها به دو دلیل رایج که در منابع مربوط به فلسفهی صدرا، به طور مکرر استفاده شده است، اشاره میشود:
دلیل اول: در برخورد با موجودات خارجی دو مفهوم ماهیت و وجود توسط ذهن انتزاع میشود که لزوماً یکی از آنها اصیل و دیگری اعتباری است؛ یعنی یکی از آنها واقعی است و دیگری حقیقتی غیر از آنچه ناشی از تحلیل ذهنی و فرایندهای انتزاعی آن است، ندارد. (15)
دلیل دوم: صدرا در کتاب «المشاعر» در اثبات اصالت وجود میگوید: حقیقت هر شیئی عبارت از وجود خارجی آن شیء است که دارای آثار است و صرف مفاهیم منشأ اثر نیست؛ پس خود وجود سزاوارترین شیء به داشتن وجود خارجی است؛ چون همه چیز به وساطت وجود متحقق میشود؛ پس چگونه میتوان گفت که خود وجود محقق نباشد.
«تحقق و تعین خارجی هر ماهیتی از ماهیات همانا صدق آن ماهیت است بر خارج بالذات به حمل متعارف به نحوی که آثار مترتبه بر ماهیت به واسطه تحقق خارجی آن ماهیت باشد، که این مفهوم و ماهیت عنوان و صادق بر خارج است؛ مثلاً مفهوم شجر و حجر و حیوان و سایر مفاهیم به حسب نفس مفهوم و ذات منشأ آثار و احکام نیستند و موقعی آثار مترتب میشود بر ماهیت و مفهوم که در خارج تحقق پیدا نماید و فرد بالذات به حمل شایع صناعی از برای ماهیت باشد نه به حمل اولی ذاتی و چنین چیزی که منشأ احکام و آثار واقع شود، شاید از سنخ مفاهیم و ماهیات باشند، چون نفس ذات ماهیت اگر ملاک ترتیب آثار باشد، باید به هر نحوی که مستحقق شود، آثار مطلوبه از آن ماهیت بر او مترتب شود، در حالی که مفاهیم بما هی مفاهیم منشأ آثار نیستند، باید آن چیزی که منشأ آثار است، امری باشد غیر از سنخ ماهیات و امر غیر سنخ ماهیات یا وجود است یا عدم، پس باید از برای وجود غیر مفهوم اعتباری فردی بالذات موجود باشد که منشأ آثار و ترتب احکام شود. نتیجه چنین گرفته میشود از این تقریر که وجود موجود است بالذات و ماهیات بتبع وجودات خاصه تحقق دارند؛ معین و مشخص کردن افراد وجودیه بالذات است و تعیین ماهیات و کلیات طبیعیه بوجودات خاصه خارجیه.» (16)
بنابراین، هرگاه سخن از تحقق و ثبوت یا عینیت خارجی مطرح باشد، «وجود» فی حد ذاته رخ مینماید، چه اینکه از همان ابتدای فرایند فلسفیدن از لحظهای که وجود واقعیت خارج از ذهن تصدیق شود، ناخواسته اصالت وجود نیز تأیید شده است؛ چون سرحد شکاکیت و مرز تفکر، از یقین به واقعیت واقعیات، یعنی تصدیق وجود خارجی اشیاء آغاز میشود. به عبارت دیگر، اندیشیدن دربارهی پیامدهای عمل انتزاعی ذهن و تشکیل مفاهیم ماهیت و وجود مسبوق به تأیید تحقق خارجی یا تصدیق فرد بالذات داشتن وجود است و در حقیقت منشأ نزاع بر سر اصالت وجود یا اصالت ماهیت دشوار بهای بسیاری است که بعداً در هنگام توجیه گوناگونیهای چشمگیر و تنوع محاسبهناپذیر اشیاء رخ میدهد و این تنوع گسترده یا به تعبیر فلسفی کثرت است که اسباب غفلت ما از تصدیق پیشین نسبت به تحقق خارجی وجود میشود و این شعبدهبازیهای کثرت است که «خامهی نقاش» را از چشم ما پنهان کرده است؛ یعنی از فریب نقش نتوان خامهی نقاش دید.
«[وگرنه] وجود اول الاوائل در تصورات است؛ برای آنکه وجود اعرف اشیاء است و معرفت هر شیئی به آن است که آن شیء حاصل شود در نفس و چون علم به شیء مستلزم حصول آن شیء از برای عالم است و حصول مضاف هم متضمن حصول مطلق میباشد و حصول مرادف با وجود است، وجود اولیالتصور و اول الاوائل در تصورات است.» (17)
تحقق وجود هم وجود خارجی و هم وجود ذهنی قبل از گام نهادن در اندیشه به طور پیشینی مورد تأیید هر متفکر است و دلایل گوناگونی که برای اثبات اصالت وجود اقامه میشود، به سبب تنگنایی است که ظهور گستردهی کثرت بالتبع جلوه بارز ماهیت از یک سو و امتناع اثبات اصالت برای وجود و ماهیت هر دو از سوی دیگر تحمیل میکند.
پینوشتها:
1. طباطبایی و مطهری، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 3، ص 44.
2. غلامحسین ابراهیمی دینانی، اسماء و صفات حق، ج 1 (تهران: اهل قلم، 1375).
3. همان، ص 81.
4. همان، ص 84.
5. صدرالمتألهین، اسفار، ترجمهی محمد خواجوی، ج 1 (تهران: مولی، چاپ اول 1378)، فصل (2)، مرحلهی اول، صص 36-39، فصل دوم (مفهوم وجود مشترک است) از مرحلهی اول.
6. رک. همان، فصل 4 (وجود را حقیقی عینی است) از مرحلهی اول (وجود و اقسام اولی آن) صص 40-45.
7. (منظومهی سبزواری غرر 4) رک. مرتضی مطهری، شرح منظومه، ج 1 (تهران: حکمت، 1360)، ص 34 (وجود و اقسام اولی آن).
8. مطهری، پیشین، ص 46.
9. ترجمه عبارت اسفار: «فصلی در اینکه وجود را حقیقتی عینی (خارجی) است؛ چون حقیقت هر چیزی عبارت است از خصوصیت وجودش که برایش ثابت است؛ پس وجود از این چیز و بلکه از هر چیزی سزاوارتر است که دارای حقیقت باشد، همچنان که سفید سزاوارتر است از آنچه که سفید نیست و سفیدی بر آن عارض میشود، سفیدتر باشد؛ پس وجود به ذات خود موجود است و دیگر اشیاء که غیر وجود است، به ذات خود موجود نیست، بلکه وجودات عارض بر آنهاست؛ پس در حقیقت، وجود است که موجود است» (صدرالمتألهین، اسفار، ترجمهی محمد خواجوی، صص 40-41).
10. جلالالدین آشتیانی، شرح حال و آرای فلسفی ملاصدرا (دفتر تبلیغات اسلامی، ویرایش دوم، 1377)، ص 34؛ همچنین، رک. مرتضی مطهری، شرح منظومه، ج 1، صص 36-37، پاورقی.
11. رک. همان، صص 50-51.
12. رک. همو، هستی از نظر فلسفه و عرفان، صص 57-59.
13. جلالالدین آشتیانی، هستی از نظر فلسفه و عرفان، ص 55.
14. (برای اطلاع از دلایل هشتگانه اصالت وجود) رک. همان، صص 72-103.
15. رک. طباطبایی و مطهری، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 3، ص 53.
16. آشتیانی، هستی از نظر فلسفه و عرفان، ص 63.
17. همان، ص 18.
علمالهدی، جمیله؛ (1384)، مبانی تربیت اسلامی و برنامهریزی درسی «براساس فلسفهی صدرا»، تهران: انتشارات امام صادق (علیه السلام)، چاپ اول