توطئه شاه عليه حوزه علميه قم
منبع:www.ir-psri.com
پس از رحلت آيتالله العظمي بروجردي، شاه با ارسال پيامهاي تسليت براي مراجع نجف كوشيدتا پايگاه مرجعيت را از ايران به عراق منتقل كند.1 هدف اين بود تا با تضعيف مرجعيت ايران، موانع اصلي پيشبرد برنامههاي دولت در داخل كشور از ميان برداشته شود. امام خميني دو سال پس از رحلت آيتالله بروجردي به نقشه شاه براي حذف حوزه علميه قم و كوبيدن مرجعيت ايران اشاره كردند. امام در اين رابطه فرمودند:
«... اينها از زمان مرحوم آقاي بروجردي اين نقشه را داشتند منتها با بودن ايشان ميديدند كه مفسده دارد اگر بخواهند كارهايي را انجام بدهند. بعد از اينكه ايشان تشريف بردند به جوار رحمت حق تعالي، از همان اول اينها شروع كردند به اسم احترام به مركز، كوبيدن اين مركز را ... نه از باب اينكه به نجف علاقه داشتند [بلكه] از باب اينكه قم را نميخواستند. قم ... نزديك بود به اينها، مفاسد را زود ادراك ميكرد و كارهاي اينها زود در آن منتشر ميشد. اينها قم را نميخواستند منتها نميتوانستند به صراحت لهجه بگويند قم نه، ميگفتند نجف آره، مشهد آره. 2 ...»
از سوي ديگر نگرش سياسي امام خميني در حوزه علميه قم، عاملي بود كه شاه و حكومتش از آن هراس داشتند. رفتار و منشي كه در درون حوزه نهادينه شده و آن را به مجموعهاي غير سياسي تبديل كرده بود، 3 مورد حمايت امام خميني نبود. ايشان بردرگير شدن حوزه با مصالح مسلمانان و واكنش در برابر رفتار حكومت اصرار داشت. 4 و اين موجب خشم شاه بود. امام خميني در حوزه علميه قم خط مبارزه با تفكر جدائي دين از سياست و طرد عناصر مقدس نما و انزواطلب را دنبال ميكردند. اين تفكر براي شاه و حكومتش غير قابل تحمل بود.
با اين حال، امام خميني خود پس از رحلت آيتالله بروجردي عليرغم استقبال حوزة علميه و مردم، همچون ادوار گذشته، كوچكترين قدمي براي مرجعيت برنداشت و حتي در مقابل پيشنهادات و اقدامات دوستان در اين مسير سرسختانه مقاومت ميكرد. او حتي با انتشار رساله خود نيز مخالفت ميكرد. اين در حالي بود كه تحرير فتاواي امام خميني بر تمام ابواب كتاب عروۀالوثقي پنج سال قبل از رحلت آيتالله بروجردي پايان يافته بود و در همين سالها نيز حاشيه امام خميني بر كتاب وسيلهالنجاه ـ به عنوان رسالة عمليه ـ نگارش يافته بود. 5
فاصله گرفتن امام از مقام مرجعيت در حالي صورت ميگرفت كه حوزويان به مقام علمي و معنوي ايشان اعتراف داشتند. از اين رو عدهاي از شاگردان امام تصميم گرفتند طي يك برنامه منسجم وارد صحنه شده و از مقام علمي و صلاحيت ايشان براي احراز مقام مرجعيت حمايت كنند. آقايان مرتضي مطهري، يوسف صانعي، سيد محمدحسين بهشتي، صادق خلخالي، طاهري خرم آبادي، صالحي نجفآبادي، مسعودي خميني، رباني شيرازي، فاضل لنكراني، حسين نوري، ابراهيم اميني، خزعلي و احمد جنتي، از جمله فعالين و فضلايي بودند كه در گسترش مرجعيت امام در حوزه علميه قم و نيز برخي از شهرهاي ايران نقش به سزايي ايفا نمودند. 6
امام خميني با وجود تواضعي كه در پذيرفتن مسئوليت مرجعيت از خود نشان ميداد، در برابر هيچيك از اقدامات نامطلوب شاه ودولتش سكوت نميكرد و از تمامي مراجع عصر خود در اين خصوص فعالتر بود.
مقاومت امام در برابر طرحهاي شاه از جمله لايحه اصلاحات ارضي، انقلاب سفيد، رفراندوم 6 بهمن، لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي، كاپيتولاسيون و ... از يكسو شاه و دولتش را به عقبنشيني در برابر روحانيت واداشت و از جانب ديگر بيش از پيش سبب تثبيت مرجعيت امام در كشور شد. علاوه بر اين، قيام 15 خرداد 1342 كه در اعتراض به بازداشت امام صورت گرفت، رويداد ديگري بود كه بر مرجعيت امام صحه گذاشت. نگرش و عملكرد امام درحوزه علميه قم به آشكار شدن شكاف عميق ميان «مذهب» با آنچه كه شاه به عنوان«مذهب» تبليغ ميكرد انجاميد. 7
در سالهاي اوليه دهه چهل شمسي قدرت روز افزون امام خميني و محبوبيت وي در بين مردم چنان بالا گرفت كه به خارج از مرزها نيز سرايت كرد. طبق گزارش ساواك در 4/2/42 «اقدامات مخالفتآميز چند ماه اخير آيتالله خميني و پيش قدمي مشاراليه در مخالفت با عمليات اصلاحي اعليحضرت همايوني و دولت موجب تمركز قدرتهاي روحاني در اطراف وي گرديده و به خاطر همين مركزيت، هم اكنون حوزههاي علمي ـ مذهبي خارج از ايران نيز نامبرده را مشخصترين ركن جامعهي روحانيت ايران ميشناسند.» 8
رحلت آيتالله العظمي حكيم در خرداد 1343 نيز فرصت تازهاي بود تا شاه در سايه آن در جهت مقابله با مرجعيت امام خميني كوشش كند. پيامهاي تسليت شاه به سيد كاظم شريعتمداري و سيد احمد خوانساري و تجليلي كه مطبوعات ايران تحت فشار دولت، از مراجع عراق به عمل آوردند، همين هدف را دنبال ميكرد. از سوي ديگر دولت عراق نيز كه در آن زمان ميزبان امام خميني بود با همدستي شاه تلاش كرد تا مانع از مطرح شدن امام در عراق شده و افراد ديگري را به عنوان «مرجع» مطرح كند. در هر حال هر چه شاه و حاميان داخلي و خارجيش در جهت مبارزه با مرجعيت امام خميني بيشتر كوشيدند، بر اقتدار و منزلت امام بيش از پيش افزودند و هر كس مورد حمايت شاه و حكومت قرار گرفت در جامعه منزويتر شد.
«... اينها از زمان مرحوم آقاي بروجردي اين نقشه را داشتند منتها با بودن ايشان ميديدند كه مفسده دارد اگر بخواهند كارهايي را انجام بدهند. بعد از اينكه ايشان تشريف بردند به جوار رحمت حق تعالي، از همان اول اينها شروع كردند به اسم احترام به مركز، كوبيدن اين مركز را ... نه از باب اينكه به نجف علاقه داشتند [بلكه] از باب اينكه قم را نميخواستند. قم ... نزديك بود به اينها، مفاسد را زود ادراك ميكرد و كارهاي اينها زود در آن منتشر ميشد. اينها قم را نميخواستند منتها نميتوانستند به صراحت لهجه بگويند قم نه، ميگفتند نجف آره، مشهد آره. 2 ...»
از سوي ديگر نگرش سياسي امام خميني در حوزه علميه قم، عاملي بود كه شاه و حكومتش از آن هراس داشتند. رفتار و منشي كه در درون حوزه نهادينه شده و آن را به مجموعهاي غير سياسي تبديل كرده بود، 3 مورد حمايت امام خميني نبود. ايشان بردرگير شدن حوزه با مصالح مسلمانان و واكنش در برابر رفتار حكومت اصرار داشت. 4 و اين موجب خشم شاه بود. امام خميني در حوزه علميه قم خط مبارزه با تفكر جدائي دين از سياست و طرد عناصر مقدس نما و انزواطلب را دنبال ميكردند. اين تفكر براي شاه و حكومتش غير قابل تحمل بود.
با اين حال، امام خميني خود پس از رحلت آيتالله بروجردي عليرغم استقبال حوزة علميه و مردم، همچون ادوار گذشته، كوچكترين قدمي براي مرجعيت برنداشت و حتي در مقابل پيشنهادات و اقدامات دوستان در اين مسير سرسختانه مقاومت ميكرد. او حتي با انتشار رساله خود نيز مخالفت ميكرد. اين در حالي بود كه تحرير فتاواي امام خميني بر تمام ابواب كتاب عروۀالوثقي پنج سال قبل از رحلت آيتالله بروجردي پايان يافته بود و در همين سالها نيز حاشيه امام خميني بر كتاب وسيلهالنجاه ـ به عنوان رسالة عمليه ـ نگارش يافته بود. 5
فاصله گرفتن امام از مقام مرجعيت در حالي صورت ميگرفت كه حوزويان به مقام علمي و معنوي ايشان اعتراف داشتند. از اين رو عدهاي از شاگردان امام تصميم گرفتند طي يك برنامه منسجم وارد صحنه شده و از مقام علمي و صلاحيت ايشان براي احراز مقام مرجعيت حمايت كنند. آقايان مرتضي مطهري، يوسف صانعي، سيد محمدحسين بهشتي، صادق خلخالي، طاهري خرم آبادي، صالحي نجفآبادي، مسعودي خميني، رباني شيرازي، فاضل لنكراني، حسين نوري، ابراهيم اميني، خزعلي و احمد جنتي، از جمله فعالين و فضلايي بودند كه در گسترش مرجعيت امام در حوزه علميه قم و نيز برخي از شهرهاي ايران نقش به سزايي ايفا نمودند. 6
امام خميني با وجود تواضعي كه در پذيرفتن مسئوليت مرجعيت از خود نشان ميداد، در برابر هيچيك از اقدامات نامطلوب شاه ودولتش سكوت نميكرد و از تمامي مراجع عصر خود در اين خصوص فعالتر بود.
مقاومت امام در برابر طرحهاي شاه از جمله لايحه اصلاحات ارضي، انقلاب سفيد، رفراندوم 6 بهمن، لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي، كاپيتولاسيون و ... از يكسو شاه و دولتش را به عقبنشيني در برابر روحانيت واداشت و از جانب ديگر بيش از پيش سبب تثبيت مرجعيت امام در كشور شد. علاوه بر اين، قيام 15 خرداد 1342 كه در اعتراض به بازداشت امام صورت گرفت، رويداد ديگري بود كه بر مرجعيت امام صحه گذاشت. نگرش و عملكرد امام درحوزه علميه قم به آشكار شدن شكاف عميق ميان «مذهب» با آنچه كه شاه به عنوان«مذهب» تبليغ ميكرد انجاميد. 7
در سالهاي اوليه دهه چهل شمسي قدرت روز افزون امام خميني و محبوبيت وي در بين مردم چنان بالا گرفت كه به خارج از مرزها نيز سرايت كرد. طبق گزارش ساواك در 4/2/42 «اقدامات مخالفتآميز چند ماه اخير آيتالله خميني و پيش قدمي مشاراليه در مخالفت با عمليات اصلاحي اعليحضرت همايوني و دولت موجب تمركز قدرتهاي روحاني در اطراف وي گرديده و به خاطر همين مركزيت، هم اكنون حوزههاي علمي ـ مذهبي خارج از ايران نيز نامبرده را مشخصترين ركن جامعهي روحانيت ايران ميشناسند.» 8
رحلت آيتالله العظمي حكيم در خرداد 1343 نيز فرصت تازهاي بود تا شاه در سايه آن در جهت مقابله با مرجعيت امام خميني كوشش كند. پيامهاي تسليت شاه به سيد كاظم شريعتمداري و سيد احمد خوانساري و تجليلي كه مطبوعات ايران تحت فشار دولت، از مراجع عراق به عمل آوردند، همين هدف را دنبال ميكرد. از سوي ديگر دولت عراق نيز كه در آن زمان ميزبان امام خميني بود با همدستي شاه تلاش كرد تا مانع از مطرح شدن امام در عراق شده و افراد ديگري را به عنوان «مرجع» مطرح كند. در هر حال هر چه شاه و حاميان داخلي و خارجيش در جهت مبارزه با مرجعيت امام خميني بيشتر كوشيدند، بر اقتدار و منزلت امام بيش از پيش افزودند و هر كس مورد حمايت شاه و حكومت قرار گرفت در جامعه منزويتر شد.
پينوشتها:
1ـ زندگينامه سياسي امام خميني، محمدحسن رجبي، مركز اسناد انقلاب اسلامي، ج 1، ص 225.
2ـ صحيفه نور، ج 1 ( با تجديد نظر و اضافات)، ص 66.
3ـ تحولات حوزه علميه قم،مركز اسناد انقلاب اسلامي، علي شيرخاني و عباس زارع، ص 37.
4ـ همان.
5ـ حديث بيداري، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، حميد انصاري، ص 37
6ـ تاريخ شفاهي انقلاب اسلامي (از مرجعيت امام خميني تا تبعيد)، عبدالوهاب فراتي، مركز اسناد انقلاب اسلامي، چاپ دوم، ص 26.
7ـ فرهنگ سياسي شيعه و انقلاب اسلامي، يدالله هنري لطيفپور، مركز اسناد انقلاب اسلامي، چاپ دوم، ص 142
8ـ 3 سال ستيز مرجعيت شيعه، روحالله حسينيان، مركز اسناد انقلاب اسلامي، ص 262.