نویسنده: الهه رشمه
مورد استفاده:
در مورد افرادی است كه با رفتارشان به دیگران آسیب میرسانند، اما نیت بدی ندارد.روزی روزگاری لاك پشت و عقربی وسط یك بركه زندگی میكردند و دور تا دور آنها را آب فراگرفته بود. آنها در خشكی كوچكی كه وسط آب قرار داشت با چند حیوان دیگر به خوبی و خوشی زندگی میكردند، چند سال بعد به دلیل خشكسالی و نباریدن باران آب بركه كم شد و در نتیجه دیگر غذایی برای خوردن حیوانات پیدا نمیشد. حیوانات دیگر مرداب مثل قورباغهها و غیره در حال از بین رفتن بودند. لاك پشت و عقرب كه نزدیك هم زندگی میكردند و با هم خیلی دوست بودند برای اینكه جان خود را از دست ندهند به فكر چارهای افتادند، عقرب با ناراحتی گفت: من باید در این خشكی كوچك بمانم تا بمیرم من نمی توانم از آب عبور كنم چون در آب غرق میشوم. لاك پشت كه نمیتوانست برود و دوست و همسایهی قدیمی خود را تنها بگذارد به فكر چارهای افتاد. به عقرب گفت: غصه نخور تو بر لاك من بنشین من به سلامت تو را از بركه بگذرانم. آنها فردای آن روز حركت كردند بر لب آب كه رسیدند، عقرب به پشت لاك پشت پرید و او هم سینهی خود را به آب زد و خیلی راحت توانستند بر روی آب شناور شوند.
عقرب كه خیلی خوشحال شده بود و باورش نمیشد كه بتواند از روی آب بگذرد نیشش را بر لاك، لاك پشت فرو كرد. لاك پشت كه متوجه قضیه شد، گفت: من دارم تو را از بركه به سلامت میگذرانم، بعد تو در حال نیش زدن منی، عقرب گفت: نه اینطوری نیست كه تو فكر میكنی من زمانی كه خیلی خوشحالم باید نیش بزنم تا خوشحالی خودم را نشان دهم. لاك پشت هم گفت: چه جالب! من هم وقتی خیلی خوشحال میشوم باید در آب برقصم و شروع كرد به رقصیدن در آب و پیچ و تاب دادن به خودش، عقرب هم كه بر روی لاك او نشسته بود به راحتی سر خورد، در آب افتاد و خفه شد.
منبع مقاله :
رشمه، الهه، (1392)، ضرب المثل و داستانهایشان (معنی ضرب المثل و ریشههای آن)، تهران: انتشارات سما، چاپ اول