ترس معاويه از قرآن
در مسافرت معاويه به حج در دوراني كه در مدينه توقف داشت روزي از يكي از كوچههاي مدينه ميگذشت، عبورش بر گروهي از قريش افتاد كه گرد هم نشسته بودند. آنان همه چون معاويه را ديدند به احترام برخاستند! تنها ابن عباس بود كه اعتنا نكرد و از سرجاي خود حركت ننمود. معاويه از اين موضوع ناراحت شد و به اعتراض گفت: اي ابن عباس، چطور با آنكه دوستان تو برخاستند،تو برنخاستي! اين نيست مگر بر اثر اندوهي كه از من در دل داري و آن، خاطره جنگ من با شماها در روز صفين است. اي ابن عباس، عموزاده من عثمان مظلومانه كشته شد!
ابن عباس گفت: عمر بن خطاب نيز كشته شد. (يعني اگر تو ميخواهي از مظلوم دفاع كني عمر هم به نظر تو بايد مظلومانه كشته شده باشد. چرا نامي از او نميبري؟) پس خلافت را به فرزنداو واگذار كن.
معاويه: عمر را مردي مشرك به قتل رسانيد!
ابن عباس: پس عثمان را چه كسي به قتل رسانيد؟
معاويه: مسلمانان او را كشتند.
ابن عباس: اين كه بيشتر حجت تو را از بين برده و به ضرر تو تمام ميشود و موجب حليّت خون او خواهد بود. چه آنكه اگر مسلمانان او را كشتند و خوار كردند، حتما بجا و بحق بوده است.
معاويه: ما بخشنامه كرده و به همه آفاق نوشتهايم و همه را از ذكر مناقب علي و اهل بيتش نهي كردهايم. بنابراين اي ابن عباس زبانت را نگهدار و خويشتن را حفظ كن!
ابن عباس: حتما ما را از قرآن منع ميكني؟
معاويه: نه.
ابن عباس: شايد از تاويل آن ممنوع ميداري؟
معاويه: آري؟
ابن عباس:حتما ميگويي كه ما قرآن بخوانيم ولي كاري نداشته باشيم كه مقصود خداوند از آن آيات چيست و در اين باره سخني نگوييم!
معاويه: آري!
ابن عباس: آيا قرائت قران واجبتر است يا عمل به آن؟
معاويه: عمل به آن.
ابن عباس: تا مقصود از آيات را درك نكنيم و ندانيم كه خداوند، از آنچه نازل فرموده چه چيز را قصد كرده، چگونه ميتوانيم به آن عمل كنيم؟
معاويه: معاني و تاويلات آن را از ديگران كه به غير از روش تو و اهل بيت تو تاويل نمايند پرسش كن.
ابن عباس: شگفتا! قرآن بر اهل بيت و بستگان من فرود آمده، چگونه معاني آن را از آل ابيسفيان و آل ابي معيط، و يهود و نصارا و مجوس بپرسيم!
معاويه: آيا تو ـ آل ابي سفيان ـ را با اينها (يهود و نصارا و مجوس) در رديف هم قرار دادي؟
ابن عباس: زماني تو را با آنان در رديف هم قرار دادم كه امت را از پذيرش و عمل به قرآن و آنچه كه در قرآن است از امر و نهي و حلال و حرام و ناسخ و منسوخ و عام و خاص و محكم و متشابه نهي كردي!
در حالي كه اگر امت از اين مطالب پرسش نكنند، هلاك گردند و اختلاف بين آنان واقع شده، سرگردان خواهند شد.
معاويه: خوب، قرآن بخوانيد و ليكن از آنچه كه خداوند دربارة شما اهل بيت و خاندان پيامبر نازل كرده و آنچه كه رسول خدا فرموده نقل نكنيد بلكه مطالب ديگر بگوييد:
ابن عباس:خدا در قرآن ميفرمايد:
«يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ»[1]
«ميخواهند نور خدا را با دهان خاموش كنند وليكن پروردگار جز اين نميخواهد نور خود را كامل گرداند، هر چند كافران خوش نداشته باشند.»
معاويه: اي ابن عباس، زبانت را نگاه دار و جان خود را حفظ كن و اگر چاره از گفتن نداري و حتما بايد بگويي پس در پنهاني باشد و احدي آشكارا از تو نشنود...[2]
ابن عباس گفت: عمر بن خطاب نيز كشته شد. (يعني اگر تو ميخواهي از مظلوم دفاع كني عمر هم به نظر تو بايد مظلومانه كشته شده باشد. چرا نامي از او نميبري؟) پس خلافت را به فرزنداو واگذار كن.
معاويه: عمر را مردي مشرك به قتل رسانيد!
ابن عباس: پس عثمان را چه كسي به قتل رسانيد؟
معاويه: مسلمانان او را كشتند.
ابن عباس: اين كه بيشتر حجت تو را از بين برده و به ضرر تو تمام ميشود و موجب حليّت خون او خواهد بود. چه آنكه اگر مسلمانان او را كشتند و خوار كردند، حتما بجا و بحق بوده است.
معاويه: ما بخشنامه كرده و به همه آفاق نوشتهايم و همه را از ذكر مناقب علي و اهل بيتش نهي كردهايم. بنابراين اي ابن عباس زبانت را نگهدار و خويشتن را حفظ كن!
ابن عباس: حتما ما را از قرآن منع ميكني؟
معاويه: نه.
ابن عباس: شايد از تاويل آن ممنوع ميداري؟
معاويه: آري؟
ابن عباس:حتما ميگويي كه ما قرآن بخوانيم ولي كاري نداشته باشيم كه مقصود خداوند از آن آيات چيست و در اين باره سخني نگوييم!
معاويه: آري!
ابن عباس: آيا قرائت قران واجبتر است يا عمل به آن؟
معاويه: عمل به آن.
ابن عباس: تا مقصود از آيات را درك نكنيم و ندانيم كه خداوند، از آنچه نازل فرموده چه چيز را قصد كرده، چگونه ميتوانيم به آن عمل كنيم؟
معاويه: معاني و تاويلات آن را از ديگران كه به غير از روش تو و اهل بيت تو تاويل نمايند پرسش كن.
ابن عباس: شگفتا! قرآن بر اهل بيت و بستگان من فرود آمده، چگونه معاني آن را از آل ابيسفيان و آل ابي معيط، و يهود و نصارا و مجوس بپرسيم!
معاويه: آيا تو ـ آل ابي سفيان ـ را با اينها (يهود و نصارا و مجوس) در رديف هم قرار دادي؟
ابن عباس: زماني تو را با آنان در رديف هم قرار دادم كه امت را از پذيرش و عمل به قرآن و آنچه كه در قرآن است از امر و نهي و حلال و حرام و ناسخ و منسوخ و عام و خاص و محكم و متشابه نهي كردي!
در حالي كه اگر امت از اين مطالب پرسش نكنند، هلاك گردند و اختلاف بين آنان واقع شده، سرگردان خواهند شد.
معاويه: خوب، قرآن بخوانيد و ليكن از آنچه كه خداوند دربارة شما اهل بيت و خاندان پيامبر نازل كرده و آنچه كه رسول خدا فرموده نقل نكنيد بلكه مطالب ديگر بگوييد:
ابن عباس:خدا در قرآن ميفرمايد:
«يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ يُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ»[1]
«ميخواهند نور خدا را با دهان خاموش كنند وليكن پروردگار جز اين نميخواهد نور خود را كامل گرداند، هر چند كافران خوش نداشته باشند.»
معاويه: اي ابن عباس، زبانت را نگاه دار و جان خود را حفظ كن و اگر چاره از گفتن نداري و حتما بايد بگويي پس در پنهاني باشد و احدي آشكارا از تو نشنود...[2]
[1] . توبه، 32.
[2] . كتاب سليم بن قيس، ص 127.