نویسنده: یان راتلج
بازگردان: عبدالرضا غفرانی
بازگردان: عبدالرضا غفرانی
با انقلاب 1917 در مكزیك، یكی از پیشرفتهترین قوانین اساسی آن روز از نظر اجتماعی و اقتصادی در این كشور تدوین گردید. در این قانون اساسی پیش بینی و تصریح شد كه تمامی ذخایر طبیعی كشور متعلق به مردم است. اما اجرای این بخش از قانون اساسی مكزیك با مقاومت و مخالفت شركتهای نفتی روبرو شد، چون لازم بود برای عملی ساختن آن، صنعت نفت مكزیك كه به آمریكا و انگلستان تعلق داشت با نظام جدید حقوق موادمعدنی، بهره مالكانه و سیستم مالیات بر نفت موافقت كند كه این هم در آن موقع امكان پذیر نبود. به طور كلی شركتهای نفتی آمریكایی و سایر كشورها، با حمایت نیروی نظامی ایالات متحده، در جریان حوادث و ناآرامیهای دهه 1920 در مكزیك، تقریباً دچار هیچ صدمه و مشكلی نشدند.
در فاصله سالهای 1926-1919 مكزیك بزرگترین صادركننده نفت جهان با 193 میلیون بشكه تولید در سال 1921، كه یك چهارم كل تولید جهان بود، دومین كشور تولیدكننده نفت در جهان بود. 65 درصد از تولید نفت مكزیك و سه چهارم صادرات نفت آن كشور به ایالات متحده آمریكا ارسال میشد.
این كشور تا سال 1928 همچنان بزرگترین تولیدكننده نفت در جهان بود. اما بعد از این تاریخ به علت نفوذ آب نمك در بسیاری از ذخایر نفتی مكزیك و به دلیل «ثبات سیاسی» در ونزوئلا، تحت حكومت دیكتاتوری ژنرال گومز شركتهای نفتی آمریكایی، عملیات اكتشاف و حفاری خود را در مكزیك كم كردند و فعالیتهای خود را به میادین زرخیزتر دریاچه «ماراكایی بو» (1) منتقل نمودند.
كاهش سرمایه گذاری شركتهای نفتی و خودداری این شركتها از مذاكره با دولت مكزیك كه از حمایت های اتحادیه كارگری برخوردار بود، از جمله عواملی بودند كه موجب گردیدند مكزیك نخستین كشوری در جهان باشد كه صنعت نفت خود را ملی كند. در سال 1938، كه حزب انقلاب اساسی به رهبری «لازارو كاردناس» (2)، رئیس جمهور ملی گرای چپ، حكومت را در مكزیك در دست داشت، تمامی شركت های نفتی آمریكا به مالكیت عمومی درآمد. پس از آن هم، شركت دولتی نفت مكزیك نماد انقلاب مكزیك شد و گروههای چپ و راست در بزرگداشت آن تلاش میكردند و این شركت را مظهر عزت و استقلال و سربلندی مكزیك میدانستند. بنابراین از همان ابتدا آشكار و واضح بود كه شركت دولتی نفت مكزیك، با حقوق تام و تمام برای اكتشاف و تولید نفت و گاز مكزیك، مشكل بزرگی برای پروژه یكپارچگی و وحدت انرژی در نیمكره غربی، كه توسط ایالات متحده طراحی شده بود، به شمار میرود. مكزیك با 26/9 میلیارد بشكه ذخایر نفتی بعد از ونزوئلا (77/7 میلیارد بشكه) و ایالات متحده (30/4 میلیارد بشكه) سومین ذخایر بزرگ نفتی را در نیمكره غربی داشت. اگر مكزیك میتوانست مانند كانادا موافقتنامهای همچون موافقتنامه «تجارت آزاد» را امضا كند. قطعاً «امنیت انرژی» ایالات متحده تا سالیان سال تضمین می گردید. اما هنگامی كه مذاكرات برای «نفتا» آغاز شد، مكزیك صراحتاً اعلام كرد كه به هیچ وجه با «تضمین عرضه نسبی نفت»، از آن نوعی كه كانادا در موافقتنامه تجارت امضا كرده بود و اكنون بخشی از تعهدات كانادا در پیمان «نفتا» شده است، موافقت نخواهد كرد، به علاوه درهای بخش صنعت نفت خود را به روی شركتهای آمریكایی جهت سرمایه گذاری در زمینه عملیات اكتشاف و تولید نفت باز نخواهد كرد و هرگونه احتمالی را در این زمینه رد كرد. مكزیك صرفاً موافقت نمود كه شركتهای خارجی از طریق مناقصه برای انتقال گاز مجوزهایی جهت احداث و راه اندازی تأسیسات لازم در این زمینه دریافت دارند. شركتهای ایالات متحده هم اعلام كردند مادام كه به آنها اجازه بهره برداری بالا دستی از ذخایر گاز داده نشود، علاقهای به كار در زمینهای كه مكزیك پیشنهاد كرده ندارد.
نظر مكزیك در مورد اوپك هم مبهم بود. مكزیك عضو اوپك نیست، اما مقامات نفتی مكزیك گاهی از تلاش های اعضای تندروی اوپك در كاهش تولید و بالا بردن قیمت استقبال میكردند. مثلاً هنگامی كه عراق در ژوئیه 1990، امارات متحده و كویت را متهم نمود كه تعمداً سهمیه تولید خود را نادیده میگیرند و از اوپك درخواست مینمود قیمتهای نفت را تا سقف 25 دلار در هر بشكه بالا ببرد، گفته میشد مقامات شركت دولتی نفت مكزیك این اقدام و موضع متهورانه عراق را بسیار ستودند و یكی از مقامات این شركت، ضمن ستایش از صدام حسین، او را «قهرمانی در میان ما كشورهای نفت خیز» خواند. به علاوه مكزیك در دو نوبت؛ یعنی مارس 1988 و مارس 1999، ضمن موافقت با اقدام دسته جمعی در كاهش تولید به منظور بالا بردن قیمتها، همگام با اوپك عمل نمود. ایالات متحده گاهی با دخالت مكزیك به منظور كمك به اوپك جهت جلوگیری از سقوط قیمتهای نفت مخالفت نمی كرد، چون، سقوط قیمتها را برای تولید كنندگان داخلی آمریكا فاجعه میدانست، اما آمریكا به طور كلی خواهان آن بود كه مكزیك تولید خود را افزایش دهد تا از وابستگی ایالات متحده به خاورمیانه كم كند و این گفته «خوزه آلبرو» یكی از اساتید علوم سیاسی دانشگاه كالیفرنیا بود. آلبرو كه خود مكزیكی است، ضمن اشاره به مذاكرات ایالات متحده- مكزیك در چارچوب «نفتا» توضیح میدهد كه چگونه آمریكا «مكزیك را تا سرحد قطع مذاكرات تحت فشار گذاشت تا بلكه آن كشور اجازه دهد سرمایههای خارجی به صنعت نفتش راه یابد و معتقد بود كه این امر در جهت منافع خود مكزیك است» اما مكزیك در مقابل فشار و خواسته آمریكا مقاومت نمود.
علی رغم بینتیجه بودن فشارهای آمریكا بر مكزیك به منظور اتخاذ سیاست درهای باز، شواهد زیادی در دست است كه ایالات متحده همچنان طرح و برنامه ریزی برای نیل به این هدف را دنبال مینمود. در آوریل 2001 دقیقاً یك ماه قبل از انتشار گزارش سیاست انرژی چنی، یك گروه كاری مستقل تحت نظر مؤسسه جیمز بیكر سوم و شورای روابط خارجی ایالات متحده اقدام به تهیه و انتشار گزارش در زمینه سیاست استراتژیكی انرژی آمریكا نمود.
در این گزارش پیشنهاداتی در مورد نفت و گاز مكزیك ارائه شده بود. در ابتدای این گزارش با اشاره به اینكه منافع مكزیك نزدیكتر و حتی عملیات اكتشاف در آنها ممكن است اقتصادیتر از میادین آلاسكا باشد، از اینكه قانون اساسی مكزیك اجازه مالكیت و مشاركت در میادین نفت و گاز را به شركتهای خارجی نمیدهد و اتحادیههای كارگری مكزیك شدیداً مخالف هرگونه مشاركت خارجی هستند اظهار تأسف شده بود. این گزارش صریحاً خبرگان و روشنفكران مكزیكی را تشویق میكرد برای تحقق این هدف آمریكا، اعمال نفوذ (حتی غیر قانونی) نمایند و بالاخره در لفافه ظرافت و لطافت خاصی پیشنهاد مینمود دولت ایالات متحده از «وسائل و اهرمهایی» استفاده كند تا رهبران سیاسی مكزیك را وادار سازد كه امكان سرمایه گذاری خارجی در صنعت نفت كشور را فراهم آورند. این گروه بیاعتنا به افكار عمومی مكزیك، از ادامه مذاكره برای گشودن درهای بخش هیدروكربن مكزیك به روی سرمایه گذاریهای خارجی حمایت میكرد؛ منتها معتقد بود كه این امر در چارچوب «ترتیبات منطقهای نیمكره غربی» صورت گیرد تا جنبههای منفی افكار عمومی مكزیك نسبت به سرمایه گذاری ایالات متحده در منابع نفتی آن كشور از بین برود. جای تعجب نیست وقتی با مطالعه پیشنهاد مطرح شده در این گزارش پی میبریم یكی از اعضای گروه كاری مؤسسه «جیمز بیكر سوم»، رئیس بركنار شده شركت دولتی نفت ونزوئلا؛ یعنی «لویز گیوستی» است كه اكنون بیمحابا در جهت منافع امنیت انرژی ایالات متحده در حال خدمت و انجام وظیفه است.
در سال 2001 حتی تصور انعقاد یك پیمان در نیمكره غربی در قالب یك استراتژی به منظور تأمین امنیت دائمی انرژی آمریكا، حداكثر تا آنجا كه مربوط به مكزیك و ونزوئلا میشد غیرممكن به نظر میرسید. اما ایالات متحده كماكان استراتژی نیمكره غربی خود را پی میگرفت. در ژوئن 2002 دو ماه پس از شكست كودتای مورد حمایت آمریكا در ونزوئلا دولت جرج بوش توانست موافقت كنگره آمریكا را در مورد اجرای برنامه كمك نظامی 2 میلیارد دلاری به كلمبیا، كه در زمان دولت كلینتون پیشنهاد شده بود، را به دست آورد. طی این برنامه؛ كه به «برنامه كلمبیا» معروف بود، 70 نفر از نیروهای ویژه كلاه سبزها به كلمبیا اعزام شدند تا در ایالت «آرائوكای» (3) آن كشور نیروهای كلمبیایی را آموزش دهند تا با چریك های چپی مبارزه كنند.
دلیل این كار چه بود؟ در حدود 50 درصد از تولید نفت كلمبیا (كه در سال 2002بالغ بر 600 هزار بشكه می شد) به ایالات متحده صادر میگردید. اما این روند از 1999 به تدریج رو به كاهش گذارده بود و این كاهش هم عمدتاً ناشی از حملات چریكها به خطوط لوله نفت از میدان «كانولیمون» (4) متعلق به شركت «اكسیدنتال پترولیوم» بود. این میدان نفتی دومین منطقه نفتی بزرگ كلمبیا به شمار میرفت. به دلیل همین ناآرامیها در مناطق و حومه شهرهای كلمبیا كه از دهه 1950 همچنان ادامه داشت، در اغلب مناطق نفتی این كشور عملیات اكتشافی صورت نگرفته و میادین این كشور دست نخورده باقی مانده بود و برخی از این میادین مهم نفتی مانند «كوسیانا» (5) كه بزرگترین میدان نفتی بود و شركت بی.پی. از آن بهره برداری میكرد، تا سال 1998 كشف نشده بود. طرفداران جرج دبیلو بوش از جمله «مارك سودر» نماینده مجلس نمایندگان از ایالت ایندیانا (كه فصلنامه كنگره او را یكی از معتقدان پروپا قرص و واقعی محافظه كاران معرفی میكرد)، خواهان دخالت در كلمبیا بودند و با توجیه «مسأله امنیت انرژی آمریكا»، بر عقاید خود پافشاری میكردند. «سودر» در ماه مه 2002 اعلام كرد: خیلی روشن است كه ما از نظر تأمین انرژی در معرض خطر قرار داریم. كلمبیا هفتمین و یا هشتمین تأمین كننده نفت و انرژی ما میباشد، هم اكنون در خاورمیانه با بیثباتی مواجه هستیم و لذا دلایل متقنی وجود دارد كه دخالت ما را در كلمبیا بیش از هر نقطه دیگر در جهان توجیه میكند.
بنابراین هنگامی كه دولت بوش در حال طراحی تهاجم نظامی به عراق بود، آمریكای لاتین را فراموش نكرده بود؛ و در حالی كه عملیات علیه ونزوئلا را با اعزام چهارصد سرباز و نیز استفاده از مزدور دوران سیاه «داین»(6) به كلمبیا هدایت میكرد، محور نفت؛ یعنی بوش، چنی و رایس قدم در میدان جنگ دیگری در خارج از آمریكا گذاشتند.
پینوشتها:
1. Lake Maracaibo.
2. Lazaro Cardenas.
3. Arauca.
4. Cano Limon.
5. Cusiana.
6. Dyne Corp.
راتلج، یان، (1385)، اعتیاد به نفت: تلاش بیپایان آمریكا برای امنیت انرژی، ترجمه: عبدالرضا غفرانی، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ دوم