نویسنده: حیدر کامل
گفته می شود او از فرزندان شقّ اوّل است و آن شقّ بن حویل بن ارم بن سام بن نوح (علیه السلام) است و او، اوّلین کاهن در اعراب عاربه (اصیل و بدوی) است و ارم، پدر جبابره یعنی عاد، ثمود، طسم، جدیس و دیگران است و گفته می شود او یک چشم در پیشانی اش داشته و گفته می شود از صورتش آتش می بارد. گفته شده همانا دجّال از فرزندان اوست. همچنین گفته شده همانا او خود دجّال است. خداوند او را تا وقتش نگه داشته و در یکی از جزایر دریا محبوس و زندانی است.
و در حدیث تمیم داری آمده است:
او در یکی از سفرهایش در جزیره ای ساکن شد. دجّال را دید و با او سخن گفت و از ظهورش سؤال کرد و او را در حالی که در غل و زنجیر بود و به صخره ای بسته شده بود، پیدا کرد و شیاطین برایش غذا می آوردند.
و در خبر دیگری است که او به غذا نیاز ندارد و تنها یک چشم دارد و تمیم داری او را دیده است و آن را برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرد و حضرت آن را از او روایت می کرد و فرمودند:
«حدّثنی تمیم داری و یذکر طرفاً من خبر الدّجال؛ (1)
تمیم داری به من خبر داد و شمّه ای از خبر دجّال را ذکر می کرد.»
و گفته شده:
مادرش زنی از جنّ است که عاشق پدر او، حویل شد. پس با آن مرد ازدواج کرد و برایش دجّال را به دنیا آورد و او خوص بن حویل است. او ناقص الخلقه، بدترکیب و مسخ شده بود و ابلیس برای او کارهای شگفتی می کرد. سلیمان (علیه السلام) او را فرا خواند؛ ولی پاسخ نداد. به همین دلیل حضرت سلیمان (علیه السلام)، او را در جزیره ای زندانی کرد.
و گفته شده که:
شیاطین، پدر او را به دلیل اینکه مادرش از آنان بود، اغوا کردند و او از شهر «ماریول» بود که اجنّه بر آن تسلّط داشتند. این شهر از شهرهای مغرب است و جنیّان فرمان بردار و [دجّال] هستند.
گفته شده که:
خوص، دزدان را احضار می کرد و به آنها دستور می داد آنچه را به سرقت برده اند، باز گردانند. پس اگر این کار را انجام می دادند (که هیچ)؛ وگرنه به ماری مبدّل می شد و دور گردنشان می پیچید و آنان را می کشت.
و گفته شده:
او مردم را مورد خطاب قرار می داد؛ در حالی که مردم وی را نمی دیدند و اگر بر کسی حکم می کرد و او از حکمش راضی نمی شد، به یکی از دو چشمش خیره می شد و او را کور می کرد.
گفته شده که:
محلّ جلوس او در گنبدی در «بیابان برهوت» در «یمن» بوده است.
و گفته شده:
او هرگز نخوابیده است، هر کس قصد دیدار او را می کرد، آتشی سفید در بالای چشمانش می دیده.
همچنین گفته شده است:
از جایی که او در آنجا زندانی بوده، آتش نورانی در شب و دود در روز بالا می رفته است. (2)
و گفته شده:
او ابن صیّاد است (که خبر آن در جایگاه خود خواهد آمد).
از المعلیّ بن منصور روایت شده که گفت:
عبدالواحد بن زیاد برای ما نقل کرد و گفت: حارث بن حصیره از زید بن وهب نقل کرد و گفت: شنیدم ابوذر می گوید: برای من اینکه ده بار قسم بخورم که ابن صیّاد همان دجّال است، دوست داشتنی تر است از اینکه یک بار قسم بخورم او دجّال نیست و این به سبب چیزی است که آن را رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم؛ ایشان مرا به سوی مادر ابن صیّاد فرستاد و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «از او بپرس چه مدّت به او حامله بود؟» آن زن گفت: من دوازده ماه به او حامله بودم. آنگاه به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمدن و او را با خبر کردم.پس فرمود: «از او بپرس آیا به هنگام وضع حملش فریادی کشید؟» زن گفت: او فریادی همانند بچّه ای دو ماهه کشید.
عامّه در اینکه آیا ابن صیّاد خود دجّال است یا شخصی دیگر، اختلاف نظر دارند. گروهی از آنها معتقدند که ابن صیّاد، دجّال نیست؛ چرا که روایت شده که او توبه کرده و در «مدینه» مرده است و آنها پارچه را از روی او برداشته اند و او را مرده دیده اند. همچنین از ابوسعید خدری روایت کرده اند آنچه را که دلالت می کند بر این است که او دجّال نیست. گروهی معتقدند که او همان دجّال است و به گفته های ابن عمر و جابر انصاری استناد می کنند.
همچنین از یزید بن هارون از حماد بن سلمه از علیّ بن زید از عبدالرّحمن بن ابی بکره از پدرش روایت شده که گفت:
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«یمکث أبوالدّجال ثلاثین عاماً لا یولد لهما، ثمّ یولد لهما غلام أعور أضر شیءٍ و أقلّه نفعاً، تنام عیناه و لا ینام قلبه، ثمّ نعت أبویه فقال: أبوه رجل طوال ضرب اللحم طویل الأنف، کأن أنفه منقار و أمه امرأة فرغانیة عظیمة الثدیین؛
والدین دجّال سی سال به سر می برند، بی آنکه دارای فرزندی شوند. سپس پسر بچّه ای یک چشم برای آنها به دنیا می آید که زیان بارترین است و کم سودترین. چشمانش می خوابد و قلبش نمی خوابد»، سپس والدینش را توصیف کرده و فرمودند: «پدرش مردی بلند قد، چاق، دماغ کشیده است که گویی بینی اش منقار است و مادرش زنی «فرغانی» با سینه های بزرگ است.» (3)
ابونعیم اصفهانی در «تاریخ اصفهان» روایت کرده، چیزی که تأکید می کند ابن صیّاد همان دجّال است، روایتی از حسان بن عبدالرّحمن از پدرش است که گفت:
هنگامی که «اصفهان» را فتح کردیم، بین اردوگاه ما و یهودیان یک فرسخ بود. پس به آن (شهر) می رفتیم و خوار و بار از آن تهیه می کردیم. روزی یهودیان، پای کوبی و خوشحالی می کردند. از یکی از دوستان یهودی که اهل آنجا بود، علّت شادمانی را سؤال کردم. گفت: این پادشاه ماست که به واسطه ی او بر عرب چیره می شویم. پس داخل شدم و شب را روی بام به سر کردم و نماز صبح را خواندم. هنگامی که خورشید طلوع کرد، نوری از سوی اردوگاه ساطع شد. نگاه کردم و دیدم که او ابن صیّاد است و داخل شهر شد.
حافظ در «الفتح» پس از اینکه این داستان را بیان کرد، گفت:
و حسان بن عبدالرّحمن را نمی شناسم؛ امّا بقیه ی راویان قابل اعتمادند. ابوداوود با سندی صحیح از جابر نقل کرده است:
ابن صیّاد را در روز حرّه و فتح اصفهان که در زمان خلافت عمر بود، گم کردیم.
ابونعیم نیز این مطلب را در تاریخش نقل کرده است و طبرانی در «الاوسط» از حدیث فاطمه بنت قیس نقل کرده است که:
دجّال از اصفهان خروج می کند.
او آن را از حدیث عمران بن حصین نقل کرده است. او همچنین به گفته ی حافظ آن را با سندی صحیح، همان گونه که حافظ گفته، از حدیث انس نقل کرده است؛ امّا در آن آمده، او از یهودیه ی اصفهان است. ابونعیم می گوید:
اصفهان، یهودیّه نامیده شد؛ چون به سکونت یهودیان اختصاص داشت. حافظ در فتح می گوید:
و نزدیکترین رأی به حقیقت برای جمع بندی و آنچه که حدیث تمیم در بردارد که ابن صیّاد همان دجال است، این می باشد که آن کسی را که دجّال است و تمیم او را در بند مشاهده کرده، همان ابن صیّاد شیطانی است که به صورت دجّال در آن مدّت ظاهر شده تا اینکه به اصفهان رفته در مورد آن و با هم زادش پنهان شده تا اینکه زمانی که خداوند متعال خروجش را در آن مقدّر کرده، فرا رسد و داستان تمیم بعضی را به توهّم انداخته که چرا بخاری آن را نقل نکرده است و از این نتیجه گرفته اند که آن، داستانی عجیب و خیالی است؛ امّا آن داستان نزد ابوداوود به نقل از ابوهریره صحیح است و ابن ماجه به نقل از فاطمه بنت قیس نیز آن را صحیح می شمارد.
ابویعلی نیز از ابوهریره به شکل و صورت دیگری آن را نقل کرده است و ابوداوود نیز با سندی حسن از حدیث جابر و دیگران، آن را نقل کرده است.
درباره ی داستان ابن صیّاد با وجود اینکه جای سخن درباره ی آن نیست، سخن گفتیم؛ زیرا از جمله مشکلات دشواری است که اهل علم همواره از آن سؤال می کنند. خواستیم اینجا به بررسی آن اشکال و نظرات بپردازیم و در حدّ امکان به پاسخی درست برسیم.
در اینجا ناگزیر باید به اختلاف نظر در مورد سنّ و سال دجّال به هنگام مرگ، طبق اقوال ذکر شده در کتاب های تاریخی، اشاره کرد. (4)
شیخ صدوق بعد از نقل و بیان این خبر می گوید:
به درستی که معاندان و کافران، چنین خبرهایی را تصدیق می کنند و آن را در مورد دجّال، غیبتش، طول ماندگاری اش در آن مدّت طولانی و خروجش در آخرالزّمان روایت می کنند؛ امّا قائم (علیه السلام) (ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) را تصدیق نمی کنند و اینکه مدّتی طولانی غیبت می کند، سپس ظاهر می شود و زمین را پر از عدل می کند؛ همانگونه که از جور و ستم پر شده است؛ در حالی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان پس از او که درود خدا بر آنها باد، به اسم، مشخّصات، نسب امام مهدی (علیه السلام) و غیبت طولانی ایشان تأکید کرده اند. آنان برای خاموش کردن نور خدا و باطل کردن کار ولیّ خدا می کوشند؛ ولی خداوند حتماً نورش را کامل می کند؛ هر چند مشرکان را ناخوشایند باشد و اکثر آنچه که به آن، به عنوان دلیل برای رد کردن امر (ظهور) حضرت حجّت (علیه السلام) استناد می کنند، این است که آنها می گویند:
این اخبار که در شأن وی روایت می کنید، برای ما روایت نشده است و ما آن را نمی شناسیم؛ و با وجود اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده اند:
«کلّ ما کان فی الامم السالفة یکون فی هذه الأمة مثله حذو النعل بالنعل و القذة بالقذة و قد کان فیمن مضی من أنبیاءالله عزّ و جلّ و حججه معمّرون؛
هر آنچه که در امّت های گذشته بوده، در این امّت مانندش هست و طابق النعل بالنعل و مو به مو شبیه به آن وجود دارد و در میان پیامبران خداوند عزّوجلّ و حجّت هایش (علیه السلام)، در گذشته (انسان های) طویل العمری بودند.» (5)
حدیث ابن صیّاد از احادیث مهم در زمینه ی عقاید است و حدیث تمیم داری یا جسّاسه تأکید می کند. دجّال که خداوند او را لعنت کند، از زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) متولّد شده و اینکه او همچنان زنده می ماند تا اینکه در آخرالزّمان، خروج کند.
تنها منابع برادران اهل سنّت ما این روایت را نقل کرده اند و اگر این امر صحّت داشته باشد، بنابراین نباید اعتقاد به اینکه امام مهدی (علیه السلام) به دنیا آمده و زنده است تا زمانی که خداوند متعال اجازه ی ظهورش دهد، مورد عیب جویی قرار گیرد یا زشت و ناپسند تلقّی شود.
در احادیث ابن صیّاد و جسُاسه زمینه برای دقیق شدن، تحقیق کردن و جای سؤال های زیادی، باقی است؛ در حالی که اعتقاد به وجود حضرت مهدی (علیه السلام) در نزد ما غیر قابل شک است؛ چون احادیثش نزد ما قطعی و متواتر است و حتّی آن احادیث و روایات از جمله اصول مذهب است که شیعه، از صدر اسلام با آن شناخته شده است.
کامل، حیدر؛ (1391)، دجال آخرالزمان، تهران: موسسه فرهنگی موعود عصر (عج)، چاپ اول
و در حدیث تمیم داری آمده است:
او در یکی از سفرهایش در جزیره ای ساکن شد. دجّال را دید و با او سخن گفت و از ظهورش سؤال کرد و او را در حالی که در غل و زنجیر بود و به صخره ای بسته شده بود، پیدا کرد و شیاطین برایش غذا می آوردند.
و در خبر دیگری است که او به غذا نیاز ندارد و تنها یک چشم دارد و تمیم داری او را دیده است و آن را برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل کرد و حضرت آن را از او روایت می کرد و فرمودند:
«حدّثنی تمیم داری و یذکر طرفاً من خبر الدّجال؛ (1)
تمیم داری به من خبر داد و شمّه ای از خبر دجّال را ذکر می کرد.»
و گفته شده:
مادرش زنی از جنّ است که عاشق پدر او، حویل شد. پس با آن مرد ازدواج کرد و برایش دجّال را به دنیا آورد و او خوص بن حویل است. او ناقص الخلقه، بدترکیب و مسخ شده بود و ابلیس برای او کارهای شگفتی می کرد. سلیمان (علیه السلام) او را فرا خواند؛ ولی پاسخ نداد. به همین دلیل حضرت سلیمان (علیه السلام)، او را در جزیره ای زندانی کرد.
و گفته شده که:
شیاطین، پدر او را به دلیل اینکه مادرش از آنان بود، اغوا کردند و او از شهر «ماریول» بود که اجنّه بر آن تسلّط داشتند. این شهر از شهرهای مغرب است و جنیّان فرمان بردار و [دجّال] هستند.
گفته شده که:
خوص، دزدان را احضار می کرد و به آنها دستور می داد آنچه را به سرقت برده اند، باز گردانند. پس اگر این کار را انجام می دادند (که هیچ)؛ وگرنه به ماری مبدّل می شد و دور گردنشان می پیچید و آنان را می کشت.
و گفته شده:
او مردم را مورد خطاب قرار می داد؛ در حالی که مردم وی را نمی دیدند و اگر بر کسی حکم می کرد و او از حکمش راضی نمی شد، به یکی از دو چشمش خیره می شد و او را کور می کرد.
گفته شده که:
محلّ جلوس او در گنبدی در «بیابان برهوت» در «یمن» بوده است.
و گفته شده:
او هرگز نخوابیده است، هر کس قصد دیدار او را می کرد، آتشی سفید در بالای چشمانش می دیده.
همچنین گفته شده است:
از جایی که او در آنجا زندانی بوده، آتش نورانی در شب و دود در روز بالا می رفته است. (2)
و گفته شده:
او ابن صیّاد است (که خبر آن در جایگاه خود خواهد آمد).
از المعلیّ بن منصور روایت شده که گفت:
عبدالواحد بن زیاد برای ما نقل کرد و گفت: حارث بن حصیره از زید بن وهب نقل کرد و گفت: شنیدم ابوذر می گوید: برای من اینکه ده بار قسم بخورم که ابن صیّاد همان دجّال است، دوست داشتنی تر است از اینکه یک بار قسم بخورم او دجّال نیست و این به سبب چیزی است که آن را رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم؛ ایشان مرا به سوی مادر ابن صیّاد فرستاد و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «از او بپرس چه مدّت به او حامله بود؟» آن زن گفت: من دوازده ماه به او حامله بودم. آنگاه به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمدن و او را با خبر کردم.پس فرمود: «از او بپرس آیا به هنگام وضع حملش فریادی کشید؟» زن گفت: او فریادی همانند بچّه ای دو ماهه کشید.
عامّه در اینکه آیا ابن صیّاد خود دجّال است یا شخصی دیگر، اختلاف نظر دارند. گروهی از آنها معتقدند که ابن صیّاد، دجّال نیست؛ چرا که روایت شده که او توبه کرده و در «مدینه» مرده است و آنها پارچه را از روی او برداشته اند و او را مرده دیده اند. همچنین از ابوسعید خدری روایت کرده اند آنچه را که دلالت می کند بر این است که او دجّال نیست. گروهی معتقدند که او همان دجّال است و به گفته های ابن عمر و جابر انصاری استناد می کنند.
همچنین از یزید بن هارون از حماد بن سلمه از علیّ بن زید از عبدالرّحمن بن ابی بکره از پدرش روایت شده که گفت:
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«یمکث أبوالدّجال ثلاثین عاماً لا یولد لهما، ثمّ یولد لهما غلام أعور أضر شیءٍ و أقلّه نفعاً، تنام عیناه و لا ینام قلبه، ثمّ نعت أبویه فقال: أبوه رجل طوال ضرب اللحم طویل الأنف، کأن أنفه منقار و أمه امرأة فرغانیة عظیمة الثدیین؛
والدین دجّال سی سال به سر می برند، بی آنکه دارای فرزندی شوند. سپس پسر بچّه ای یک چشم برای آنها به دنیا می آید که زیان بارترین است و کم سودترین. چشمانش می خوابد و قلبش نمی خوابد»، سپس والدینش را توصیف کرده و فرمودند: «پدرش مردی بلند قد، چاق، دماغ کشیده است که گویی بینی اش منقار است و مادرش زنی «فرغانی» با سینه های بزرگ است.» (3)
ابونعیم اصفهانی در «تاریخ اصفهان» روایت کرده، چیزی که تأکید می کند ابن صیّاد همان دجّال است، روایتی از حسان بن عبدالرّحمن از پدرش است که گفت:
هنگامی که «اصفهان» را فتح کردیم، بین اردوگاه ما و یهودیان یک فرسخ بود. پس به آن (شهر) می رفتیم و خوار و بار از آن تهیه می کردیم. روزی یهودیان، پای کوبی و خوشحالی می کردند. از یکی از دوستان یهودی که اهل آنجا بود، علّت شادمانی را سؤال کردم. گفت: این پادشاه ماست که به واسطه ی او بر عرب چیره می شویم. پس داخل شدم و شب را روی بام به سر کردم و نماز صبح را خواندم. هنگامی که خورشید طلوع کرد، نوری از سوی اردوگاه ساطع شد. نگاه کردم و دیدم که او ابن صیّاد است و داخل شهر شد.
حافظ در «الفتح» پس از اینکه این داستان را بیان کرد، گفت:
و حسان بن عبدالرّحمن را نمی شناسم؛ امّا بقیه ی راویان قابل اعتمادند. ابوداوود با سندی صحیح از جابر نقل کرده است:
ابن صیّاد را در روز حرّه و فتح اصفهان که در زمان خلافت عمر بود، گم کردیم.
ابونعیم نیز این مطلب را در تاریخش نقل کرده است و طبرانی در «الاوسط» از حدیث فاطمه بنت قیس نقل کرده است که:
دجّال از اصفهان خروج می کند.
او آن را از حدیث عمران بن حصین نقل کرده است. او همچنین به گفته ی حافظ آن را با سندی صحیح، همان گونه که حافظ گفته، از حدیث انس نقل کرده است؛ امّا در آن آمده، او از یهودیه ی اصفهان است. ابونعیم می گوید:
اصفهان، یهودیّه نامیده شد؛ چون به سکونت یهودیان اختصاص داشت. حافظ در فتح می گوید:
و نزدیکترین رأی به حقیقت برای جمع بندی و آنچه که حدیث تمیم در بردارد که ابن صیّاد همان دجال است، این می باشد که آن کسی را که دجّال است و تمیم او را در بند مشاهده کرده، همان ابن صیّاد شیطانی است که به صورت دجّال در آن مدّت ظاهر شده تا اینکه به اصفهان رفته در مورد آن و با هم زادش پنهان شده تا اینکه زمانی که خداوند متعال خروجش را در آن مقدّر کرده، فرا رسد و داستان تمیم بعضی را به توهّم انداخته که چرا بخاری آن را نقل نکرده است و از این نتیجه گرفته اند که آن، داستانی عجیب و خیالی است؛ امّا آن داستان نزد ابوداوود به نقل از ابوهریره صحیح است و ابن ماجه به نقل از فاطمه بنت قیس نیز آن را صحیح می شمارد.
ابویعلی نیز از ابوهریره به شکل و صورت دیگری آن را نقل کرده است و ابوداوود نیز با سندی حسن از حدیث جابر و دیگران، آن را نقل کرده است.
درباره ی داستان ابن صیّاد با وجود اینکه جای سخن درباره ی آن نیست، سخن گفتیم؛ زیرا از جمله مشکلات دشواری است که اهل علم همواره از آن سؤال می کنند. خواستیم اینجا به بررسی آن اشکال و نظرات بپردازیم و در حدّ امکان به پاسخی درست برسیم.
در اینجا ناگزیر باید به اختلاف نظر در مورد سنّ و سال دجّال به هنگام مرگ، طبق اقوال ذکر شده در کتاب های تاریخی، اشاره کرد. (4)
شیخ صدوق بعد از نقل و بیان این خبر می گوید:
به درستی که معاندان و کافران، چنین خبرهایی را تصدیق می کنند و آن را در مورد دجّال، غیبتش، طول ماندگاری اش در آن مدّت طولانی و خروجش در آخرالزّمان روایت می کنند؛ امّا قائم (علیه السلام) (ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) را تصدیق نمی کنند و اینکه مدّتی طولانی غیبت می کند، سپس ظاهر می شود و زمین را پر از عدل می کند؛ همانگونه که از جور و ستم پر شده است؛ در حالی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و امامان پس از او که درود خدا بر آنها باد، به اسم، مشخّصات، نسب امام مهدی (علیه السلام) و غیبت طولانی ایشان تأکید کرده اند. آنان برای خاموش کردن نور خدا و باطل کردن کار ولیّ خدا می کوشند؛ ولی خداوند حتماً نورش را کامل می کند؛ هر چند مشرکان را ناخوشایند باشد و اکثر آنچه که به آن، به عنوان دلیل برای رد کردن امر (ظهور) حضرت حجّت (علیه السلام) استناد می کنند، این است که آنها می گویند:
این اخبار که در شأن وی روایت می کنید، برای ما روایت نشده است و ما آن را نمی شناسیم؛ و با وجود اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرموده اند:
«کلّ ما کان فی الامم السالفة یکون فی هذه الأمة مثله حذو النعل بالنعل و القذة بالقذة و قد کان فیمن مضی من أنبیاءالله عزّ و جلّ و حججه معمّرون؛
هر آنچه که در امّت های گذشته بوده، در این امّت مانندش هست و طابق النعل بالنعل و مو به مو شبیه به آن وجود دارد و در میان پیامبران خداوند عزّوجلّ و حجّت هایش (علیه السلام)، در گذشته (انسان های) طویل العمری بودند.» (5)
حدیث ابن صیّاد از احادیث مهم در زمینه ی عقاید است و حدیث تمیم داری یا جسّاسه تأکید می کند. دجّال که خداوند او را لعنت کند، از زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) متولّد شده و اینکه او همچنان زنده می ماند تا اینکه در آخرالزّمان، خروج کند.
تنها منابع برادران اهل سنّت ما این روایت را نقل کرده اند و اگر این امر صحّت داشته باشد، بنابراین نباید اعتقاد به اینکه امام مهدی (علیه السلام) به دنیا آمده و زنده است تا زمانی که خداوند متعال اجازه ی ظهورش دهد، مورد عیب جویی قرار گیرد یا زشت و ناپسند تلقّی شود.
در احادیث ابن صیّاد و جسُاسه زمینه برای دقیق شدن، تحقیق کردن و جای سؤال های زیادی، باقی است؛ در حالی که اعتقاد به وجود حضرت مهدی (علیه السلام) در نزد ما غیر قابل شک است؛ چون احادیثش نزد ما قطعی و متواتر است و حتّی آن احادیث و روایات از جمله اصول مذهب است که شیعه، از صدر اسلام با آن شناخته شده است.
پینوشتها:
1. مسعودی، علیّ بن حسین، اخبار الزّمان، ص 122.
2. همان، ص 123.
3. معجم احادیث الامام المهدی، ج 2، ص 23؛ و در روایتی آمده (فرضاخیه با سینه های بزرگ) و فرغانیه منسوب به فرغانه: دشتی در ازبکستان است.
4. نیل الاوطار، ج 8، ص 21 و ن: ر.ک: سنن ابی داوود، ج 2، ص 434؛ صحیح بخاری، ج9، ص 75؛ صحیح مسلم، ج 4، صص 2240-2267؛ و در آن آمده: نام ابن صیّاد: صاف است.
5. بحارالأنوار، ج 25، ص 199.
کامل، حیدر؛ (1391)، دجال آخرالزمان، تهران: موسسه فرهنگی موعود عصر (عج)، چاپ اول