شاخص‌های شناخت « شارلاتانیسم عرفانی » در اندیشه امام خمینی

خدای کلاهبردار

بر اساس شاخص‌های عرفان امام که معیار تمایز عرفان الهی از شبه عرفان‌های تقلبی است، عرفان دینی مبتنی بر مفهومی به نام « تقوا » یا « کفّ نفس » است؛ یعنی هرکس به ما بشارت عرفان و رشد معنوی دهد. ولی مفهوم کف نفس و تقوا را
يکشنبه، 4 بهمن 1394
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خدای کلاهبردار
خدای کلاهبردار

 

نویسنده: استادحسن رحیم‌پورازغدی




 

شاخص‌های شناخت « شارلاتانیسم عرفانی » در اندیشه امام خمینی

مفهوم « کف نفس » در عرفان الهی

بر اساس شاخص‌های عرفان امام که معیار تمایز عرفان الهی از شبه عرفان‌های تقلبی است، عرفان دینی مبتنی بر مفهومی به نام « تقوا » یا « کفّ نفس » است؛ یعنی هرکس به ما بشارت عرفان و رشد معنوی دهد. ولی مفهوم کف نفس و تقوا را از دستورالعمل‌هایشان حذف کرده باشد، کلاهبرداری معنوی می‌کند. انواعی از عرفان‌های قدمایی، معنویت‌های مدرن سکولار و اسپریچوالیتی بر اساس عرفانِ منهای تقواست؛ یعنی در آن تقوا یا اساساً مطرح نیست، یا کاملاً رقیق‌شده و تشریفاتی است. مفهوم تقوا و کف نفس، مُخ همه عرفان‌های انبیایی و الهی است. عرفان حقیقی نوعی تقرب نظری و عملی به خداوند است. کسی که بگوید راه وصل به خداوند را نشان می‌دهم، اما در آن معرفةالله، تقوا و کف نفس نباشد، قطعاً یک معنویت انحرافی و قلابی است. علاوه بر اینکه اساساً معرفةالله و تقوای الهی در عرفان‌های قلابی از نوع شرقی و غربی یا قدیم و جدید وجود ندارد، برخی از آن‌ها اساساً آن را غیرممکن می‌دانند و مدعی‌اند معرفةالله کما هو اهل و حقه محال است. این ادعا که برای معنوی‌بودن احتیاجی به الله و معرفت‌الله وجود ندارد، یا باب معرفت‌الله در حوزه عمل و نظر کاملاً بسته است و نیازی به مبارزه با نفس در آن نیست، قطعاً شاخصی برای تشخص عرفان‌های قلابی است.
عرفان‌های قلابی مردم را به آسایش نفس دعوت می‌کنند و اسم عرفان را روی لذت روانی و راحتی و وادادگی دنیوی می‌گذراند. تخدیر، آرامش اعصاب و تکنیک‌های کنترل اعصاب را که امروزه به اسم عرفان ترویج می‌کنند، نباید با عرفان و معرفة الله یکی دانست. بسیاری از معنویت‌هایی که تحت عنوان عرفان مدرن و معنویت سکولار به خورد بشر می‌دهند، معنویت‌های دنیاگراست و تکنیک‌هایی برای کنترل اعصاب، راهی برای فرار از مشکلات نظری و معرفتی و تعطیل عقل برای توجیه مشکلات عملی هستند. این نوع معنویت‌ها دو رکن اصلی خدا و آخرت، مبداء و معاد را ندارند. هر نوع معنویتی که در آن پیرامون مبداء و معاد صحبتی نشود، معنویتی قلابی و شبه‎‌عرفان است. در حلقه‌های شبه عرفانی تخدیر را با آرامش اشتباه می‌گیرند. تخدی محصول فلج‌شدن عقل است، اما آرامش محصول فلج‌کردن و تعطیلی عقل نیست، بلکه مبنای عقلانی دارد، هرچند که تدریجاً به مفاهیم و حقایقی فوق عقل می‌رسد. در واقع، هیچ نوع آرامش معنوی بدون معرفت و بدون تضمینی برای ابدیت ممکن نیست یا دوام و ریشه ندارد. این یکی از شاخص‌های عرفان امام است.

تجلی جهاد اجتماعی در عرفان ناب

تفاوت دیگر میان عرفان الهی و عرفان‌های قلابی، نسبت عرفان با جهاد و مبارزه است. شاخص اول، جهاد با نفس و جهاد درونی و شاخص دیگر نسبت عرفان با جهاد بیرونی است؛ نه فقط جهاد با شیطان درون، بلکه جهاد با شیطان و شیاطین در بیرون؛ یعنی جهاد در عرصه‌های اقتصاد، سیاست، حقوق و فرهنگ، عرفان امام مستلزم جهاد اجتماعی توأم با مسئولیت‌پذیری در برابر خدا، در برابر خود، در برابر جامعه، در برابر جهان و کل بشریت و موضع‌گیری عدالت‌خواهانه به هم گره‌خورده‌اند. عرفانی که در درون و در بیرون با نفس، ظالمین و دشمنان خدا و خلق مبارزه نمی‌کند، عرفان قلابی است. البته اسلام به نابودکردن نفس دعوت نمی‌کند و عقل نیز نماینده شیطان نیست. بزرگان کلیسای کاتولیک می‌گفتند که عقل سخنگو و نماینده شیطان است. حتی بزرگان مسیحیت پروستانی مثل لوتر می‌گفت عقل پتیاره و فاحشه است. یعنی هم پروتستان‌ها و هم کاتولیک‌ها موضع ضدعقل داشتند. معنویت بودیسم نیز هیچ نوع ابتناء بر عقل و ارتباطی با آن نداشت. بلکه در ضدیت با عقل پیامبر می‌گوید: « العقل رسول‌الحق » عقل رسول خداست. می‌فرماید: « انبیا حجت بیرونی‌اند و عقل حجت درونی است » و بنابراین عقل و انبیا، عقل و دین یک چیز را می‌گویند، چون در منطق پیامبر هر دو رسول خدا هستند. بنابراین، یک شاخص این است که جهاد اجتماعی در عرفان کجاست ؟ پیامبر می‌فرمودند: رهبانیت در امت من الغزو ( جهاد ) است. اگر می‌خواهید راهب باشید و ریاضیت بکشید لازم نیست در چاهی بروید و یا در بیابان‌ها راه بیفتید. بلکه در کنار خلوت و انزوا، جلوت نیز داشته باشید و در جامعه برای خدا به خلق خدمت کنید. پیامبر می‌فرمودند: « اگر می‌خواهید ریاضت بکشید، تهذیب نفس کنید که تهذیب نفس بزرگترین ریاضت است. » ریاضت در عرفان اسلامی که امام خمینی مظهر آن است، از این نوع است.
تفاوت بعدی عرفان اصیل با عرفان‌های قلابی در نسبت با شرع و شریعت است. هر نوع معنویتی که منجر به حذف شریعت یا دورزدن شرع و احکام شرعی یا مسکوت‌گذاشتن آن شود، عرفان قلابی است. امام در حالی که یک عارف است، یک فقیه هم هست، یک عارف نظری و یک عارف عملی است. در مباحث سلوک معرفتی و معنوی امام دیده و شنیده نشده است که بگویند واجب و حرام شرعی متعلق به عرفا نیست و به عوام و متوسطین تعلق دارد. در عرفان الهی چنین آموزه‌ای دیده نمی‌شود. در این نوع عرفان در اوج حال و مقام عرفانی التزام به شریعت وجود دارد.

3 بُعد از یک سلوک

شریعت و طریقت و حقیقت در منطق حضرت امام در تضاد با هم قرار ندارند، بلکه سه بُعد از یک حقیقت و یک سلوک به شمار می‌روند. امام این عناصر را در تقابل با هم تفسیر نمی‌کند، بلکه این‌ها در طول هم و سوار بر یکدیگر هستند. همه، ابعاد سه‌گانه‌ای از یک چیز هستند. معنویت‌های تقلبی راحت‌طلبانه یا از همان اول به حوزه شرع‌گریزی و شریعت‌ستیزی و اباحه‌گری کشیده می‌شود یا به تدریج به این مسیر می‌روند. این هم ملاکی برای تشخیص عرفان قلابی از عرفان‌های حقیقی است. عرفان‌های حقیقی در اوج حالات عرفانی تابع شریعت الهی هستند، زیرا اساساً شریعت جاده‌ای است که برای سلوک کشیده شده است. شریعت و احکام در عرفان امام جاده‌ای است که از طرف شارع به طرف کسی که به او واصل خواهد شد، کشیده شده است.
خدای عرفان‌های تقلبی و منهای شریعت یک خدای کلاهبرداری است که بشریت را فریب داده است. آن‌ها مدعی هستند راهی بهتر و نزدیکتر از شریعت به سوی آن خدا می‌شناسند، ولی خدا راه دیگری را از طریق انبیاء نشان داده و چیزهای دیگری را واجب و حرام کرده است! این بزرگترین تهمت و اتهام به خداوند است. در عرفان‌های قلابی ابتدا می‌گویند عرفان در تقابل با فقه است و هرکس تابع تجربه معنوی شخصی خود است و در عرصه عرفانی، واجب و حرام معنی ندارد. در مرحله بعد، این عرفان‌ها به سمت حدشکنی‌های عقلی، معرفتی، تناقض‌گویی، شطحیات و حدشکنی‌های اخلاقی و حتی حقوقی می‌روند. برای هر یک از این موارد نمونه‌های نظری و عملی در تاریخ و عرفان‌های اسلامی و غیراسلامی وجود دارد. بنابراین، عرفان منهای شریعت، باید پاسخگو باشد که چگونه با حریم‌شکنی و بی‌مبالاتی و اخلاق‌ستیزی و حتی مفاسد اخلاقی جمع می‌شود ؟ این مسأله در میان برخی قدمای تصوف و برخی شبه‌عرفان‌ها مشاهده می‌شود. این شبه‌عرفان‌ها به تدریج در حلقه‌های داخلی‌شان به زنا و لواط و شرابخواری و مواد مخدر روی می‌آورند و آن را توجیه می‌کنند.
عرفان‌های قلابی تناقض و ضدیت صریح با بدیهیات عقلی دارند و فکرشان این است که چطور کاریزما برای خودمان درست کنیم و چطور در دیگران نفوذ کنیم ؟ این عرفان، عرفان دنیاگراست، حتی اگر با ادبیات دینی صحبت کند؛ چه از نوع عرفان هندی و چه از نوع معنویت لیبرال پروتستان باشد، چه از نوع سرخ‌پوستی و آمریکایی یا درویشی بومی ما باشد. این‌ها همه انواعی از معنویت هستند که بیشتر به راحت‌طلبی مسئولیت‌ستیزانه و به نوعی خودخواهانه شبیه‌اند تا تقوای الهی و عرفانی. معنویت توحیدی که نمونه‌ای از آن در عرفان امام است، برای اهل‌اش آرامش دنیوی می‌آورد، اما هدفش آرامش در دنیا نیست. هدف سلوک الی‌الله و نظرش به ابدیت و آخرت است، اما در دنیا و عالم طبیعت هم اثرش را می‌گذارد.
در عرفان الهی اصالت با « دعوت به خدا » است، اما در معنویت‌های انحرافی پشت پرده عرفان و به نام عرفان « دعوت به خود » است؛ هدفشان مریدبازی است. کسی به اسم قطب و مراد و استاد عرفان و ... مطرح می‌شود و در اطرافیان او توجه به خدا بیشتر نشده، بلکه توجه به آن فرد بیشتر شده است. این علامت انحرافی‌بودن مسیر و قلابی‌بودن آن عرفان است. این هم یک علامت برای شناسایی عرفان‌های انحرافی است. روش و منش امام خمینی « دعوت به خود » نبوده است و « دعوت به خدا » می‌کند.

بنیاد عقلیِ مفاهیم فراعقلی

شاخص دیگر « خرافه » است. خرافه‌بافی‌های عرفانی و تناقض‌گویی علیه بدیهیات عقلی، علامت عرفان‌های قلابی است. مفاهیم فراعقلی بنیاد عقلی دارند و ضدعقل نیستند. هیچ مفهوم ضدعقل یا مادون عقل نمی‌تواند عرفانی باشد. عرفان الهی و اسلام تضاد با عقل، با بدیهیات و قطعیات عقل ندارد. دروغ، آرامش نمی‌آورد. باطل، کار حق را نمی‌کند. خرافه، کار حقیقت را نمی‌کند. عرفان‌هایی که تعطیل عقل را می‌خواهند، سخنان ضدعقل، ضداخلاق، ضد فطرت و ضدوجدان می‌گویند. بنابراین، عرفان‌هایی که منجر به اعمال ظالمانه مثل قتل نفس، خودکشی، تحقیر دیگران و ... می‌شوند، عرفان راستین نیست. اگر کسی مدعی عرفان است و مردم را تحقیر می‌کند، او عارف نیست. اگر مرز میان معنویت و متافیزیک الهی و مرز عقلی دینی با خرافه روشن نشود، عده‌ای به اسم معنویت گرفتار خرافات می‌شوند و سپس عده‌ای نیز به نام خرافات، حقایق ماورای عقل و متافیزیک را انکار می‌کنند، چون فکر می‌کنند این مفاهیم هم خرافه است! معنویتی که بنیان‌های فکری‌اش مبتنی بر خرافه است ( مثل تناسخ ) آرامش نمی‌آورد.
در عرفان اسلامی، عرفان نظری به وجود آمد؛ عرفان نظری یعنی گره‌زدن معنویت با استدلال، عرفان برای دورماندن از خرافه باید با استدلال و عقلانیت پیوند داشته باشد. عرفان نظری امری میان سلوک عملی و فلسفه است؛ نه فلسفه محض است و نه عرفان محض. عرفان عملی این دو را به هم نزدیک کرده است.
شاخص دیگر هم استفاده از مواد مخدر است؛ چه طبیعی و چه مصنوعی. سکر، مستی و مصرف مواد توهم‌زا چه از نوعی قدیمی آن مثل بنگ، حشیش و... را به اسم عرفان، خلسه معنوی، آرامش و این عناوین به مردم قالب‌کردن، در حلقه‌های عرفانی قلابی وجود دارد. در شبه‌عرفان‌های هندی نوع دیگرش وجود دارد و آن استفاده از موسیقی و افراط در آن به اسم عرفان و معنویت است. می‌گویند از طریق موسیقی به عرفان می‌رسیم، اما گره‌زدن عرفان به موسیقی، غلط است. هیچ دلیلی نه عقلی و نه وحیانی به نفع این نوع عرفا نداریم؛ حتی یک آیه و یک حدیث از پیامبر و اهل بیت به اولیای دین ( به عنوان اولین معلمان عرفان ) نیست که توصیه به استفاده از موسیقی برای عارف‌شدن کرده باشند.
منبع مقاله :
نشریه عصر اندیشه، شماره 9، آبان 1394



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط