برگردان: امیر یزدیان
منا نادعلی ,پیام آزادی
ایدهی اصلی: الگوهای مالکیت، نشانگر نهضتی نیرومند به سمت تمرکزگرایی و پرهیز از گرایشات محلی است.
از زمانی که رسانههای جمعی شکل گرفتند، این موضوع نیز مطرح شد که چه کسی باید بر آنها نظارت داشته باشد. ریشههای این موضوع در نگرانی از این مسئله نهفته است که یک فرد یا نهاد تجاری منفرد در جامعه امریکا تا چه اندازه میتوانند قدرتمند شوند. در جریان پایهریزی این کشور و وقتی قانونگذاران امریکایی میکوشیدند قدرت دولت را محدود و آن را بین اکثریت مردم تقسیم کنند، به این نگرانی توجه شد. دیگر قانونگذاران، خواستار دولت مرکزی قدرتمندی بودند تا سریع تصمیمگیری کنند و تنها یک مجموعه، مسئول و پاسخگوی این تصمیمها باشد. در پی یک مصالحه، قانون اساسی، دولت مرکزی قدرتمندی ایجاد کرد، ولی قدرت را در بین ایالات و دولتهای محلی نیز تقسیم کرد.
از این موضوع در حوزهی تجارت نیز بحث شد. بسیاری، انحصارطلبی را قبول نداشتند؛ چون معتقد بودند موجب تمرکز قدرت در دست یک شرکت میشود و این شرکت میتواند قیمتها را افزایش و خدمات را کاهش دهد. در این بین، مصرفکنندگان متضرر میشوند، و هیچ گزینهای برای خرید کالا از شرکتهای رقیب وجود نخواهد داشت. برخی دیگر، تمرکز قدرت در یک صنعت را خوب میپندارند؛ چون به فروشگاههای زنجیرهای اجازه رشد میدهد و کالاهای یکدست با قیمتی کاهش یافته در اختیار مردم در سراسر کشور قرار میگیرد. همانطور که از سلطه فروشگاههای زنجیرهای در بیشتر صنایع جزئی آشکار است، مصرفکنندگان از یکدستی و قیمت پایین کالاها استقبال میکنند.
موضوع تمرکز قدرت در مورد رسانههای جمعی نیز اهمیت دارد؛ چون رسانههای جمعی، اطلاعات را در اختیار دارند. اگر تنها یک شرکت کنترل تمام اخبار را در دست داشته باشد، آنگاه تمام مردم جهان، هدف امیال و خواستههای آن شرکت قرار میگیرند.
بحث و جدل بر سر چگونگی مالکیت متمرکز تنها به رسانههای جمعی محدود نمیشود و دو ارزش رقیب در فرهنگ امریکایی را نیز دربر میگیرد: ارزش محلیگرایی؛ جایی که قدرت، تقسیم میشود و ارزش بازدهی؛ جایی که قدرت در دستان عدهی معدودی قرار دارد. سپس نشان خواهیم داد که چهطور ارزش بازدهی با هرچه بزرگتر شدن شرکتهای رسانهای، قویتر شده است. با در اختیار داشتن این اطلاعات به عنوان بستری مناسب، به موضوعهای ویژهای توجه میکنیم که امروزه در حوزهی تمرکز در صنایع رسانهای از آنها بحث میشود. شناخت این موضوع برای شما از اهمیت برخوردار است که دو جبهه در مورد این موضوع وجود دارد. به عبارت دیگر، هر دو رویکرد، مزایا و معایبی دارند. هرگاه مباحثههای هر یک از طرفین یک موضوع را درک کنید، بهتر میتوانید دیدگاه خود را آگاهانه مطرح سازید.
ارزشهای رقیب
در فرهنگ امریکایی، هرگاه سخن از تمرکز قدرت به میان میآید، دو ارزش قدرتمند و رقیب نیز وجود داشتهاند؛ محلیگرایی و بازدهی. محلیگرایی، تقسیم قدرت میان بیشترین تعداد از مردم را ارج مینهد. در مقابل، بازدهی، تمرکز قدرت در دستان عدهی معدودی را گرامی میدارد که توانایی تصمیمگیری مناسب و سریع دارند. تنش اساسی میان توزیع قدرت و تمرکز آن را آشکارا در توسعهی صنایع رسانهای میتوان مشاهده کرد. گاهی اوقات، مصرفکنندگان به محلیگرایی تمایل نشان میدهند؛ آنها بازاری میخواهند که تا جای ممکن، بازتاب دهندهی صداهای مختلف باشد. از اینرو، انتخابهای متنوعی برای برآوردن نیازهای اطلاعاتی و تفریحی خود دارند. بعضی وقتها نیز مصرفکنندگان، تمرکزگرایی را ترجیح میدهند؛ چون آنها بازاری میخواهند که در آن، کالاهای استاندارد و تا جای ممکن، با قیمت پایین، به راحتی در دسترس باشد. از اینرو، از خردهفروشان متمرکز نظیر رستورانهای زنجیرهای بزرگ و فروشگاههای زنجیرهای بزرگ حمایت میکنند. در این بخش، شیوهی رقابت این دو نیرو بررسی میشود.
محلیگرایی
محلیگرایی، ارزشی مردمگرایانه است. این ارزش بر پایهی این اعتقاد است که کنترل نهادهای مهم باید در دست تمام مردم باشد و اینکه بهترین روش برای این کار، جلوگیری از تمرکزگراییِ کنترل و نظارت است؛ یعنی کنترل در سطح محلی باشد؛ چون به افراد بیشتر نزدیک است. این ارزش بر پایهی این نظر است که هر شخص، موجودی منطقی است. از اینرو، هر شخص، در صحنههای سیاسی و اقتصادی از حقی برابر برخوردار است. چنین رویکردی، آزادی افراد را به حداکثر میرساند. همچنین این دیدگاه با درگیر نگه داشتن افراد در مهمترین تصمیمگیریها، آنها را قدرتمند میسازد.بنیانگذاران ایالات متحده وقتی الگوی یک حکومتِ دموکراتیک – به جای انتخاب یک حکومت تمامیتخواه کارآمدتر در سطح ملی – را طرحریزی میکردند، در واقع، این ارزش را دنبال میکردند. همچنین ایشان با محدودسازی حکومت فدرال در مناطق و اختصاص دادن حق تصمیمگیری به دولتهای محلی و ایالتی، قدرت را توزیع کردند. بنابراین، قدرت سیاسی به گونهای شکل گرفت که در لایههای متعدد توزیع گردید. 18 هزار شهر و 17 هزار شهرستان در ایالات متحده وجود دارد و 500 هزار واحد نظارتی محلی که ساکنان همان محل آنها را انتخاب میکنند، در این شهرها و شهرستانها مشغول به فعالیت هستند. از این میان نیز 170 هزار واحد نظارتی این قدرت را دارند که مالیات وضع کنند.
محلیگرایی بخشی از سنت امریکایی است. این کشور بر این عقیده بنیان نهاده شد که افراد در برابر نهادها یا دولتها از اهمیت بیشتری برخوردارند. هرگاه لزوم تشکیل یک دولت احساس شود، باید از آن تمرکززدایی کرد و آن را به خواستههای مردم، هرچه بیشتر نزدیک ساخت تا در برابر آنها پاسخگو باشد. در گذر زمان، مردم جامعهی امریکا، ارزش تقسیم قدرت را در اذهان خود حفظ کرده و به حمایت خود از ساختار چندلایه و همپوشان حکومت ادامه دادهاند؛ حتی اگر در بیشتر موارد، این رویکرد، ناکارآمد به نظر برسد. همچنین امریکاییها این اعتقاد عمومی را حفظ کردهاند که در حوزهی اقتصادی، انحصارطلبی، ناخوشایند است و بهتر است رقابتپذیری میان شرکتها را حفظ کرد.
در مورد رسانههای جمعی نیز بسیاری از مردم امریکا معتقدند که اگر قرار است رسانهها به بهترین صورت ممکن، خواستههای افراد و جامعه را ارضا کنند، صداهای رسانهای باید در سطح محلی به فعالیت خود ادامه دهند. هرگاه از دولتی خواسته شد تا در عرصهی رسانهها قانونگذاری کند، مقامات مسئول معمولاً به این اصول اخلاقی محلیگرایی در سیاستگذاری خود توجه نشان دادهاند. شیوهی برخورد دولت مرکزی با موضوع توسعهی صنایع پخش برنامه، شاهد مثال خوبی است: اگر بخواهید سیگنال رادیویی یا تلویزیونی پخش کنید، باید آن را روی یک فرکانس ارسال کنید. اگر من و شما بخواهیم از فرکانسی مشابه برای پخش سیگنالهای متفاوت استفاده کنیم، آن گاه در کار یکدیگر اخلال ایجاد میکنیم و شنوندگان یا بینندگان، سیگنالهایی به همریخته را دریافت میکنند. تعداد محدودی فرکانس برای پخش برنامهها در آنچه طیف الکترومغناطیس شناخته میشود، تخصیص داده شده است. یک نفر باید تصمیم بگیرد که چه کسی از کدام فرکانس استفاده کند و این تصمیمگیری را به گونهای حمایت کند که دیگران وارد عرصهی تصمیمگیری نشوند و دخالت نکنند. دولت مرکزی با این منطق که طیف الکترومغناطیس همانند منابع ملی، به تمام مردم امریکا تعلق دارد، خود را مسئول تصمیمگیری در این عرصه معرفی کرد.
در اوایل پخش رادیویی، دولت مرکزی تصمیم گرفت افراد، درخواست خود را برای کسب فرکانس پخش برنامه به کمیسیون مرکزی ارتباطات (1) ارائه دهند. درخواستهای متعددی برای فرکانسهای رادویی اِی. ام. به سرعت به سمت این کمیسیون سرازیر شد. با این حال، پهنای باند اِی. ام. در طیف الکترومغناطیس تنها ظرفیت 170 فرکانس را داشت. این کمیسیون باید 117 متقاضی را انتخاب میکرد و به هر کدام فرکانسی میداد. در نتیجه، 117 ایستگاه رادیویی ایجاد میشد که هر یک با فرکانس خاص میتوانستند برنامهها را در سرتاسر امریکا پخش کند. کمیسیون مرکزی ارتباطات چنین کاری نکرد، بلکه کشور را به تعداد زیادی از بازارهای محلی تقسیم کرد و فرکانسهایی را به هر یک از این بازارها اختصاص داد. همچنین قدرت هر ایستگاه رادیویی برای پخش سیگنال به گونهای محدود شد که سیگنالها از بازارهای محلی فراتر نرود. چنین تصمیمی به کمیسیون اجازه میداد تا فرکانسی مشابه را به بسیاری از بازارها اختصاص دهد بدون نگرانی از این موضوع که سیگنالها با یکدیگر تداخل ایجاد کنند. از آنجا که کمیسیون میخواست منابع محدود فرکانسهای پخش برنامه را در بین حداکثر افراد ممکن پخش کند، چنین گزینهای را برگزید.
با حفظ مالکیت مجوز پخش رادیویی در سطح محلی، کمیسیون مرکزی ارتباطات معتقد بود ایستگاههای رادیویی به بهترین صورت در راستای برآوردن خواستههای اجتماعات محلی خود عمل خواهند کرد. فعالیتهای تجاری خصوصی نیز مجاز بودند در حوزهی این فرکانسها، برنامههای خود را پخش کنند، به گونهای که در راستای «نیاز، راحتی و منافع عمومی» عمل کنند. بنابراین، مبنای منطقی قانونمندسازی عرصهی پخش برنامهها از این قرار است: کمبود دامنهی پخش، محلیگرایی، منافع عمومی، ارتقای تنوع در محتوای مطالب و جلوگیری از انحصارطلبی.
اکنون تعداد بازارهای پخش برنامه در کشور به 215 بازار همراه با 6.894 ایستگاه رادیویی رسیده است. وقتی در دههی 1940، تلویزیون پدیدار شد، کمیسیون مرکزی ارتباطات برای اعطای مجوزهای پخش برنامه به ایستگاههای محلی از همین راهبرد استفاده کرد. در حال حاضر، 1.895 ایستگاه تلویزیونی در امریکا مشغول فعالیت هستند.
کمیسیون مرکزی ارتباطات با محدودسازی تعداد ایستگاههایی که یک شرکت میتوانست در اختیار داشته باشد (در مجموع 7 ایستگاه اِی. ام.، 7 ایستگاه اف. ام. و 7 ایستگاه تلویزیونی که هیچگاه دو تا از آنها نمیتوانست در حالی که در اختیار یک شرکت بود، در یک بازار وجود داشته باشد)، چندین دهه از گسترش انحصارطلبی در عرصهی پخش برنامهها جلوگیری کرد. در دههی 1980 از شدت قوانین کاسته شد و تعداد ایستگاهها به 12 ایستگاه ای. ام.، 12 ایستگاه اف. ام. و 12 ایستگاه تلویزیونی افزایش یافت. سپس در سال 1996 و با تصویب قانون مخابرات، محدودیتها تا اندازه چشمگیری با ادعای فراهمسازی بستر رقابتی، از میان برداشته شد. همچنین این محدودیت که یک شرکت نمیتواند در بازاری مشترک هم ایستگاه رادیویی داشته باشد و هم تلویزیونی از بین رفت. رفع این محدودیتها سبب شد بسیاری از شرکتهای رسانهای با هم ادغام شوند. در طول دههی 1990، ارزش قراردادهای رسانهای کلان در مجموع، بیش از 300 میلیارد دلار بود که به موجب آن، شرکتها، ایستگاههای تلویزیونی و رادیویی چندگانه را خریده بودند. (Croteau & Hoynes, 2001) سپس در پاییز سال 2006، کمیسیون یک بار دیگر، جلسههایی را برای بررسی امکان کاهش محدودیتهای مالکیت ایستگاه پخش برنامه برگزار کرد. در طول 25 سال گذشته، کنگرهی امریکا، پیوسته بر محدودیتهای مالکیت افزوده و اکنون چنین مقرر ساخته است که تعداد ایستگاههای تلویزیونی در اختیار یک شرکت نباید به قدری باشد که به بیش از 39.5% از مخاطبان دسترسی داشته باشد. (Puzzanghera & Granelli, 2006)
چرا کمیسیون مرکزی ارتباطات باید از صنعت پخش برنامه محدودیتزدایی کند؟ پاسخ اینجاست که تهیهکنندگان برای محدودیتزدایی بر دولت مرکزی فشار زیادی وارد میکنند. تهیهکنندگان معتقدند که حق مالکیت فعالیتهای تجاری چندگانه، به طور غیرمنصفانه، محدود شده است. آنها اشاره میکنند که هیچ محدودیتی برای مالکیت مجلههای، ناشران کتاب، روزنامهها، عاملان تلویزیون کابلی و سایتهای اینترنتی وجود ندارد. همچنین محدودیتهایی که در گذشته بر استودیوهای فیلمسازی اِعمال میشد، اکنون لغو شده است. گروههای پشتیبان حقوق مصرفکنندگان نیز نتوانستند دلیلی قانع کننده مبنی بر زیانبار بودن مالکیت چندگانهی فعالیت در عرصهی پخش برنامه برای عموم ارائه دهند. تهیهکنندگان برنامه نشان دادند که وقتی فعالیتها در یکدیگر ادغام شوند و منسجم باشند، کارآیی بیشتری دارند.
بازدهی
در برابر اصول اخلاقی محلیگرایی، رویکردی بسیار قوی در جهت تمرکز، ادغام و مرکزیت وجود دارد. هر چند تقریباً تمام شرکتهای رسانهای در آغاز فعالیت، کوچک و حوزهی فعالیت آنها محلی بوده است، با رشد این شرکتها، ویژگیهای شرکتهای بزرگ نیز در آنها پدیدار میشود. فعالیتهای تجاری بزرگ در واقع، سازمانهای پیچیدهای هستند که برای تولیدات و خدمات متنوع به دنبال بازار هستند و این کار را تحت نظارت ساختاری متمرکز و نیرومند انجام میدهند تا به حداکثر بازدهی ممکن برسند. فعالیتهای تجاری بزرگ همچنان که سهم بیشتری از بازارها طلب میکنند، رشد مییابند؛ بازارهایی که در آنها با دیگران رقابت میکنند. آنها با دستیابی به منابع بیشتر و در نهایت، خرید – یا دستکم، سرمایهگذاری در – دیگر شرکتها به چنین هدفی میرسند.گرایشهای کلی در صنعت نشان میدهد که هرچه نظارت مردم کمتر باشد، کنترل رسانهها بیشتر است. با روند رو به افزایش هزینهی خرید و راهاندازی یک صدای رسانهای و دشواری بیش از پیش ورود به این صنعت، این گرایش احتمالاً ادامه خواهد یافت. امروزه، یک شخص برای خرید یکی از رسانههای جمعی به تخصص و پول بسیار نیاز دارد. از اینرو، تنها شرکتهایی در عرصهی خرید صداهای جدید، موفق هستند که پیش از این نیز رسانههایی را در اختیار داشتهاند. در این عرصه، دیگر جایی برای افراد تازه کار نیست.
با بزرگتر و متمرکزتر شدن شرکتهای رسانهای، این خطر وجود دارد که گسترهی صداها محدود و محدودتر شود. برای مثال، اگر نامهای برای سردبیر روزنامهای با شمارگان هزارتایی بفرستید، شانس چاپ نامهی شما بسیار زیاد است. اگر همان نامه را برای روزنامهای با شمارگان یک میلیونی ارسال کنید، احتمال انتشار نامه به مراتب کمتر خواهد بود. از اینرو، هرچه شرکت رسانهای، بزرگتر و پرقدرتتر باشد، احتمال همکاری شما در تهیهی پیامها یا اثرگذاری بر شیوهی تصمیمگیریهای آن شرکت، کمتر خواهد شد. شرکتهای بزرگتر مجبورند درخواستهای بیشتری را از فیلتر بگذرانند و در این فرآیند نیز خطر حذف برخی از صداها وجود دارد.
با در نظر گرفتن ادغامها و مالکیتهای اخیر در صنایع رسانهای، الگوهای مالکیت به سرعت تغییر کرده است، ولی الگوی ثابت در این عرصه، گرایش به سمت تمرکزگرایی هرچه بیشتر است. برای مثال، باجیکیان (1992) تحلیلی در زمینهی الگوهای مالکیت رسانهای در سال 1983 انجام داد و دریافت که کنترل رسانهها اساساً در دست 50 نفر است. این عده، مدیران ارشد اجرایی بزرگترین شرکتهای رسانهای هستند که در کنار یکدیگر، بیش از نیمی از منابع مالی و مخاطبان بازارهای رسانهای را در اختیار دارند. وی دریافت که این تعداد به 23 مدیر ارشد اجرایی تقلیل یافته است که بخش بزرگی از 25 هزار فعالیت تجاری در عرصهی رسانهای کشور را در اختیار دارند. کنترل بیشتر روزنامهها در دستان یازده شرکت است. در مورد مجلات باید گفت بخش عمدهی درآمد سالانهی این صنعت به سمت دو شرکت سرازیر میشود. پنج شرکت، بیش از نیمی از فروش کل کتابها را در اختیار دارند. پنج شرکت بزرگ، 95% از بازار ضبط برنامه را در اختیار دارند. در این بین، شرکتهای وارنر و سی. بی. اِس. به تنهایی 65% از این بازار را در دست دارند. بیش از 89% از درآمد حاصل از فروش فیلمهای شبکهی خانگی در ایالات متحده به هشت استودیوی بزرگ هالیوودی میرسد. بیش از دو سوم کل درآمدهای تلویزیونی در امریکا نیز به جیب سه شبکهی تلویزیونی میرود. (Bagdikian, 1992) باجیکیان در سال 2000 نیز تحلیل خود در این زمینه را به روز کرد و چنین نتیجه گرفت که «شش شرکت بر تمام رسانههای جمعی ایالات متحده تسلط دارند» (ص. X) هر یک از این شش شرکت (برتلسمان، دیزنی، جنرال الکتریک، نیوز کورپوریشن، تایم وارنر و یاکام) تقریباً در تمام رسانههای جمعی، ابزارهای رسانهای در اختیار دارند. در بسیاری از کشورها، شرکتهای تابعهی این شش شرکت مشغول فعالیتند و پیامهایشان را در سرتاسر جهان منتشر میسازند.
مالکیت چندگانه و نظارت
انواع تمرکز
در مورد تمرکز، سه گرایش وجود دارد1. ادغام افقی: این ادغام زمانی صورت میپذیرد که یک شرکت رسانهای، شرکتی از نوع خودش را خریداری کند. برای مثال، یک مجموعهی روزنامهای، روزنامهای دیگر را بخرد. در طی دههی 1980، این الگو بسیار فراگیر بود و مجموعهها 50 تا 60 روزنامه را در سال میبلعیدند.
2. ادغام عمودی: این ادغام زمانی صورت میگیرد که یک شرکت رسانهای برای ادغام بخشهای تولید و توزیع پیام، توزیعکنندگان یا تهیهکنندگان را خریداری کند. برای نمونه میتوان ناشر کتابی را مثال زد که چاپخانه و برخی کتاب فروشیها را میخرد. ویاکام، نمونهای دیگر است. این شرکت در فیلادلفیا، بوستون، دالاس، دترویت، پیتزبورگ و میامی، ایستگاههای تلویزیونی دارد. ویاکام با داشتن مغازههایی پرفروش و در اختیار گرفتن مالکیت شرکت پارامونت پیکچرز (2) بر ادغام عمودی به طور قابل ملاحظهای افزود و از این طریق توانست کنترل بخش تولید و توزیع برنامههای تلویزیونی در شبکههای تلویزیونی (سی. بی. اس. یا یو. پی. ان.) را نیز در اختیار بگیرد. علاوه بر این، ویاکام توانست موزیک ویدئوهای پخش شده در شبکههای ام. تی. وی. و وی. اچ. وان. را تبلیغ و از طریق انتشارات سیمون و شوستر، قراردادهای چاپ و نشر کتاب منعقد کند. تمام اینها در مالکیت ویاکام هستند.
3. ادغام چندگانه: این ادغام نیز زمانی صورت میپذیرد که یک شرکت رسانهای، ترکیبی از شرکتهای رسانهای دیگر و / یا شرکتهای غیررسانهای را خریداری کند. برای مثال، یک استودیو فیلمسازی برای خرید یک روزنامه، ایستگاههای رادیویی متعدد، آژانسهای انتخاب هنرپیشه و چند رستوران اقدام میکند. از منظر تجاری، مالکیت چندگانه بسیار جذاب است؛ یعنی نه تنها سودآور است، بلکه چنین اقدامی، امکان تبلیغ چندگانهی کالاها را نیز فراهم میآورد.
ادغامهای عظیم
طی دههی 1980، 2308 ادغام و کسب مالکیت صورت گرفت که در مجموع، هزینهای بیش از 214 میلیارد دلار برای شرکتهای رسانهای داشت. (Ozanich & Wirth, 1993) این اقدام موجب تمرکز منابع در دستان شرکتهای کمتری شد. از اینروی، مدیران ارشد اجرایی این شرکتهای جدید و بزرگتر با مدیریت این منابع، تمرکز قدرت بیشتری در اختیار داشتند. در جریان دههی 1990، همچنان که شرکتهای رسانهای، دیگر شرکتهای رسانهای (نک: کادر 1) و شرکتهای غیررسانهای نیز داراییهای رسانهای (نک: کادر 2) را خریداری میکردند، ادغامها هرچه بیشتر فراگیر شد. این اقدامات به این دلیل صورت میگرفت که فعالیت در عرصهی رسانه بسیار سودآور بود. برای مثال، شرکت وستینگهووس الکتریک که سازندهی قطعات ریل راهآهن در پیتزبورگ (1886) بود، تصمیم گرفت مسیر تجاری خود را تغییر دهد. در سال 1995، این شرکت با پرداخت 5.4 میلیارد دلار، یکی از شبکههای تلویزیونی مهم – سی. بی. اس. – را خرید. سپس در دو سال بعدی با پرداخت 9 میلیارد دلار، شبکههای کابلی و ایستگاههای رادیویی را خریداری کرد. در سال 1997، این شرکت، ساختمان مرکزی خود را به شهر نیویورک منتقل کرد و به سی. بی. اس. تغییر نام داد.شرکتهای تلفن همچنان در پی خرید شرکتهای فعال در عرصهی سرگرمی هستند. برای مثال، شرکت جی. تی.ای.، 17 میلیون خط تلفن و درآمدی بیش از 20 میلیارد دلار در سال دارد. شرکت بِل سوث، (3) بزرگترین شرکت تلفن محلی با 19 میلیون خط تلفن و درآمد سالانهی 16 میلیارد دلاری است. با وجود این درآمدها، شرکتهای تلفن به دنبال سرمایهگذاری در فعالیتهای تجاری سودآور هستند؛ به ویژه فعالیتهایی که امکان دسترسی آنها به مشتریان خواهان اطلاعات و سرگرمی را فراهم آورد.
کادر1: ادغامهای عظیم رسانهای |
ژانویه 1986: شرکت ارتباطات کپیتال سیتیز، (4) شرکت اِمریکن برود کستینگ (5)را با پرداخت 3.5 میلیارد دلار خرید و شرکت ای. بی. سی. / کپیتال سیتیز را ایجاد کرد. |
منابع: برگرفته از: سایت آسوشیتد پرس (2000)؛ فابریکانت (1995)؛ گریمِل (2000)؛ هافمیستر (a1997، b1997)؛ هولستین (1999)؛ لوریمر (1994)؛ لیال (1996)؛ مک دونالد (2000)؛ مِن (2007)
کادر2: خرید شرکتهای رسانهای از سوی شرکتهای غیررسانهای |
* ژوئن 1986: شرکت جنرال الکتریک، کمپانی اصلی نشنال برود کستینگ، آر. سی.ای. و شبکهی تلویزیونی ان. بی. سی. را خرید. در آن زمان، این قرارداد، بزرگترین دستاورد غیر نفتی در تاریخ ایالات متحده به حساب میآمد. در همان سال، شرکت کپیتال سیتیز، شرکت ای. بی. سی. را خرید. |
منابع: برگرفته از: سایت آسوشیتدپرس (2000)؛ «ساختمان مرکزی سی. بی. اس». (1997)؛ هافمیستر (a1997، b1997)؛ لیال (1996)؛ مانی (1995)
چشمانداز بینالمللی
سرمایهگذاری یا خرید شرکتهای رسانهای امریکایی از سوی شرکتهای خارجی چندان غیرمعمول نیست. در طول یک سال، شرکتهای بریتانیایی، 188 قرارداد مجموعاً به ارزش 23.6 میلیارد دلار برای خرید شرکتهای رسانهای امریکایی منعقد کردند. همچنین شرکتهای ژاپنی، 45 معامله به ارزش 11.9 میلیارد دلار؛ شرکتهای کانادایی، 46 قرارداد به ارزش 9.7 میلیارد دلار؛ شرکتهای فرانسوی، 26 قرارداد به ارزش 3 میلیارد دلار و شرکتهای آلمانی، 27 قرارداد به ارزش 1.2 میلیارد دلار با شرکتهای رسانهای در امریکا به امضا رساندند. در دههی 1990، شرکتهای خارجی، اموال رسانهای به ویژه استودیوهای فیلمسازی در امریکا را نیز خریدند. برای مثال، پَثِ (25) یک شرکت ایتالیایی – فرانسوی، استودیو ام. جی. ام. و یونایتد آرتیست را خرید. شرکت ژاپنی سونی، شرکت کلمبیا پیکچرز را از کوکاکولا خرید. همچنین حدود 13% از روزنامههای امریکایی تحت تملک شرکتهای غیر امریکایی هستند. (Albarran & Chan-Olmsted, 1998) روپرت مرداک، نمونهای از شیوهی جذب سرمایهگذاران خارجی به وسیله امریکاییهاست. این سرمایهگذار استرالیایی، روزنامههای بیشتر کلان شهرها، تنها روزنامهی ملی کشور، ایستگاههای تلویزیونی، چاپخانهها، شرکتهای ضبط موسیقی و یک شرکت هواپیمایی را در اختیار دارد. وی در بریتانیا، نشریهی لندن تایمز، (26) دو نشریهی سکس و رسوایی با شمارگانی بیش از هشت میلیون نسخه، زنجیرهای از مجلههای، زنجیرهای از روزنامههای محلی و شرکتهای تولید کاغذ، چاپ و توزیع مطالب خبری را خرید. او در ایالات متحده، نشریههای نیویورک پست، (27) نیویورک مگزین، (28) ویلیج وویس، (29) شیکاگو – سان تایمز، (30) وال استریت ژورنال، (31) دو روزنامهی دیگر و 17 هفته نامهی شهری را خرید. همچنین مرداک، هفت ایستگاه تلویزیونی مترومدیا در شهرهای نیویورک، بستون و دیگر کلان شهرها را خرید که در مجموع امکان دسترسی وی به 21% از مخاطبان را فراهم میآورد. امپراتوری مرداک، سالانه یک میلیارد دلار درآمد دارد. اخیراً، شرکت استرالیایی مرداک به نام نیوز کورپوریشن، (32) 18% باقی مانده از شرکت سرگرمی فاکس فاکس در ایالات متحده را خرید که بدین ترتیب، مالکیت کامل استودیوهای فیلمسازی فاکس قرن بیستم و شبکههای فاکس را برای وی به همراه دارد. فرآیند جهانی شدن در هر دو سو فعالیت میکند. شرکتهای امریکایی برای خدمات سرگرم کنندهی خود بازاری جهانی پیدا میکنند. برای مثال، در سال 1993، شبکهی ام. تی. وی. در سیستمهای کابلی در بیش از 71 کشور قابل دسترسی بود که این موضوع به معنای دسترسی به بیش از 500 میلیون مخاطب است. (Barber, 1995) در سال 1995، شبکهیای. اس. پی. ان. برای 150 کشور و به 18 زبان مختلف، برنامه پخش میکرد.آلِن آلباران (2002)، یک اقتصاددان رسانهای، معتقد است جهانی شدن یکی از مهمترین گرایشهای اقتصادی در سالهای اخیر است. وی توضیح میدهد که بازارهای پیامهای رسانهای در امریکا اشباع شده بودند. از اینرو، شرکتهای رسانهای در ایالات متحده برای افزایش درآمدهای خود باید بازارهای جدید برای پیامهایشان در دیگر کشورها به دست میآوردند.
تمرکز در میان آژانسهای تبلیغاتی
با تمرکز هرچه بیشتر رسانهها، صنعت تبلیغات نیز متمرکز میشود. آژانسهای بزرگ ملی همچنان بزرگتر میشوند و بهتر میتوانند با شرکتهای رسانهای بزرگتر معامله کنند. هرچه آژانسهای تبلیغاتی بزرگتر شوند، به خردهفروشان محلی و بازارهای محلی، علاقهی کمتری نشان میدهند و در عوض، بیشتر به سمت بازارهای بزرگتر ملی روی میآورند؛ جایی که میتوانند قراردادهای بزرگتر ببندند و پول بیشتری به دست آورند. از اینرو، امروزه بیشتر آگهیهای تجاری در زمینهی برندهای ملی است. برای مثال، وقتی از همبرگر سخن به میان میآید، بیشتر مردم، برگر کینگ، (33) مک دونالد و همبرگر وِندی (34) – نه یک همبرگر یک رستوران محلی – را به یاد میآورند. بنابراین، مشاهده میشود که تمرکزگرایی تنها در میان صنایع رسانهای نیست، بلکه در میان خردهفروشان و آژانسهای تبلیغاتی نیز میتوان گرایش به سمت تمرکز را دید.نیمی از آگهیهای تجاری در ایالات متحده را یکی از بیست آژانس تبلیغاتی مطرح در سطح جهان ارائه میدهد و این یعنی وجود تمرکز فراوان در این عرصه. آژانسها همچنان به خرید یکدیگر و یکی شدن ادامه میدهند، به گونهای که هرچند ماه، شاهد ایجاد «بزرگترین آژانس تبلیغاتی در دنیا» هستیم. برای مثال، در سال 1986، سه آژانس تبلیغاتی – بی. بی. دی. او.، (35) دویِل دان، (36) برنبَک و نیدام هارپر (37) – در یکدیگر ادغام شدند تا بزرگترین آژانس تبلیغاتی دنیا را شکل دهند. یک ماه بعد، آژانس بریتانیایی ساچی و ساچی با تملک آژانس تِد بَتز، (38) به بزرگترین آژانس بدل شد (با فعالیت تجاری به ارزش 7.5 میلیارد دلار) در می2000، شرکت بریتانیایی دبیلو. پی. پی. گروپ پی. ال. سی. (که پیشتر آژانس امریکایی جی. والتر تامپسون و او گلیوی و مَثِر (39) را خریده بود)، آژانس امریکایی یانگ و رابیکَم (40) را تصاحب کرد. در حال حاضر، این شرکت ادغامی، فعالیتهای تجاری آگهیدهندگان بزرگی را اداره میکند که نام آنها را ادامه میآید: ای. تی. و تی.، کادبری شووپز، (41) کالگیت – پالمولیو، (42) فورد موتور، (43) کرَفت فوودز (44) و سییرز. (45)
تمرکز در میان آگهیدهندگان
تولیدکنندگان کالا نیز در راستای بزرگ و بزرگتر شدن، یکدیگر را میخرند. این اقدام موجب میشود تا در بازار قدرت بیشتری به دست آورند و با تنوعپذیری فعالیتهای اقتصادی، سود بیشتری برای آنها به همراه بیاورد. همچنین در مقام آگهیدهنده به تولیدکنندگان قدرت بیشتری بخشیده میشود. برای مثال، از 1913 تاکنون، شرکت پروکتور و گَمبِل (46) معمولاً رتبهی نخست را در میان آگهیدهندگان در دنیا در اختیار داشته است. محصولات این شرکت در 140 کشور به فروش میرسد و تبلیغات سنگینی نیز برای آنها صورت میگیرد. این شرکت امسال [2008] بیش از 3 میلیارد دلار برای تبلیغات خود هزینه خواهد کرد. تنها در تلویزیون، 28 هزار فضای پخش آگهی خریداری میکند که تماشای بیوقفهی تمام آنها، ده روز تمام (24 ساعت) به طور خواهد انجامید. از اینرو، شرکت پروکتور و گمبل قدرت عظیمی را به کار میگیرد. به عنوان نمونهای دیگر میتوان به مک دونالد اشاره کرد که در 90 کشور 17 هزار رستوران دارد و تنها در ژاپن، تعداد رستورانهای این شرکت به 760 عدد میرسد. بزرگترین این رستورانها در پکن است. (Barber, 1995) کوکاکولا نیز در 160 کشور شعبه دارد و در مجموع، دو سوم از درآمد این شرکت از خارج از بازار ایالات متحده به دست میآید.بسیاری از شرکتهای بزرگ، کالاهای متنوع زیادی تولید میکنند و ما به عنوان مصرف کننده متوجه نمیشویم که بسیاری از این کالاها که در انواع مختلف در دسترس هستند، یک شرکت به بازار عرضه میکند. برای مثال، شرکت پپسی کولا، نوشیدنیهایی به بازار عرضه میکند، ولی بد نیست بدانیم که این شرکت، مالک بزرگترین سیستم رستورانی (از جمله مرغ سوخاری کنتاکی، (47) پیتزا هات (48) و تاکو بِل (49)) در جهان نیز هست. در پاییز 1998، کوکاکولا در قراردادی به ارزش 1.85 میلیارد دلار، امتیاز برندهای نوشیدنی شرکت کادبری شووپز (شووپز، (50) دکتر پِپِر، (51) کراش (52) و کانادا درای (53)) در خارج از ایالات متحده را خرید. حتماً فکر میکنید که کواکِر اوآتز (54) تنها یک نوع برشتوک است ولی این طور نیست. این شرکت بلغور جو، دیگر برشتوکها، گاتوریید، (55) وَن کَمپس پورک اندبینز، (56) رایس –ای – رونی، (57) غذای سگ گینز، (58) غذای سگ کِن – ال. رییشِن، (59) گرانولا بارز، (60) کیک برنجی، صبحانهی آنت جمیعا (61) و اسباببازیهای فیشر – پرایس (62) را نیز به بازار عرضه میکند. از نظر آگهی تجاری، شرکت کواکر او آتز یکی از سی شرکت نخست در دنیا به حساب میآید.
نظرتان درباره سیگار چیست؟ آیا میکوشید از نظر اجتماعی، مسئولپذیر باشید و کالاهایی را نخرید که به نوعی به شرکتهای تولید کنندهی محصولات زیانبار، سود میرساند؟ نام فیلیپ موریس را به عنوان یک شرکت تولید سیگار میشناسید؟ این شرکت، برندهای ماربرو، (63) مِریت، (64) ویرجیانا اِسلیمز، (65) و بنسوناند هِجز (66) را تولید میکند و میفروشد. آیا میدانستید که شرکت فیلیپ موریس، شرکتهای جنرال فوودز (67) و میلر برووینگ (68) را نیز در اختیار دارد؟ جنرال فوودز متشکل است از محصولاتی با نامهای: مکسول هووس کافی (69) (مکسول هووس، سانکا، (70) اینترنشنال کافی، (71) بریم (72) و یوبان (73))، غذاهای منجمد بِردز آی، (74) کورن فلکسهای پست (75) (رایزن برَن، (76) گریپ – ناتز، (77) هانی کامز، (78) فروتاند فیبر، (79) دانههای سبوس دار 40%، (80) کریسپی کریتِرز، (81) پِبِلز، (82) سوپر کریپس (83) و آلفا بیتز (84))، تنگ، (85) کانتری تایم، (86) کوول – اِیید، (87) برنج مینت، (88) استاو تاپ استافینگ، (89) دریم ویپ، (90) جل – او کریستال لایت، (91) رانزونی، (92) شیکاند بیک، (93) شربت کبین، (94) گوشتهای اسکار مِیِر، (95) لوئیز ریچ (96) و بسیاری دیگر از محصولات.
آر. جی. رینالدز، (97) یکی دیگر از شرکتهای تولید کنندهی دخانیات است. این شرکت، سازنده و فروشندهی محصولات سالم، (98) وَنتِج، (99) ریتز، (100) دورال، (101) مَگنا، (102) نَو، (103) مور (104) و وینستون (105) است. همچنین شرکت رینالدز شامل شرکتهای لایف سیووِرز، (106) آدامس کِرفری، (107) غذاهای دِل مونتِ (108) و نابیسکو (109) میباشد. دقت داشته باشید آنچه به عنوان دو شرکت دخانیاتی میشناسیم، در واقع، سازنده بسیاری دیگر از محصولات به جز سیگار نیز هستند.
دغدغهها
چنین فعالیتهای ادغامی، دغدغههایی را با خود به همراه دارد. در این بخش به چهار مورد از آنها اشاره میکنیم: جدال برآمده از محدودیتزدایی، سطح پایین رقابت، نبود دسترسی عمومی به صداهای رسانهای و شیوهی برخورد با اینترنت.محدودیتزدایی (رفع نظارت دولتی)
آگاهی عمومی چنین است که فعالیت تجاری در امریکا باید قانونمند شود به گونهای که بر فرآیند ادغام عمودی نظارت شود؛ ادغامی که به موجب آن، یک شرکت، دیگر شرکتهای تولیدکنندهی مواد خام و خدمات مورد نیاز خود برای تولید محصول را در اختیار میگیرد و ابزار توزیع و فروش محصولات را نیز کنترل میکند. به موجب این باور، شرکتهایی که به طور عمودی ادغام شدهاند، چنان قدرتمند هستند که معیار رقابت را کنار میزنند و مصرفکنندگان را به استثمار میکشند. این ترس در مورد شرکتهای رسانهای نیز مطرح است؛ چون این شرکتها کنترل اطلاعات را در دست دارند. در گذشته، وقتی شرکتای. تی.اند تی. قطعات الکترونیک و تجهیزات مخابراتی تولید میکرد و خدمات تلفن را به فروش میرساند، دولت مرکزی این روند را متوقف میکرد تا رقابت بیشتری در بازار مشاهده شود. (Samuelson, 2006) همچنین در نخستین روزهای شکلگیری صنعت فیلمسازی، چند استودیوی فیلمسازی چنان پرقدرت به طور عمودی با یکدیگر ادغام شدند که فرآیند توزیع، تولید و نمایش فیلم را به کنترل خویش درآوردند. دولت مرکزی از آنها خواست تا برخی از فعالیتهای اقتصادی خود را به دیگران واگذار کنند. در پی آن، استودیوهای فیلم سازی سالنهای نمایش فیلم را فروخته و از بخش نمایش فیلم کنار رفتند و در نتیجه، سینماها برای نمیاش فیلمها با یکدیگر به رقابت پرداختند. کمیسیون مرکزی ارتباطات با هدف حفظ رقابت بر مالکیت ایستگاههای پخش تلویزیونی و رادیویی نظارت میکند.در دهههای اخیر، تمایل و گرایش فعالیت اقتصادی در این عرصه به سمت ادغام و یکی شدن در مقایسه با الزام دولت برای قانونمندسازی، نیرومندتر شده است. برای مثال، در کنگره سال 1996، قانون مخابرات را تصویب کرد و محدودیتهای باقیمانده بر سر راه ادغام را به طور گستردهای از میان برداشت. تنها در همان سال، 25 میلیارد دلار در صنعت پخش برنامه و 23 میلیارد دلار در بخش تلویزیون کابلی صرف ادغام شد. (Jensen, 1997) از سال 1996 تاکنون، کمیسیون مرکزی ارتباطات از تمرکز خود بر جلوگیری از انحصارطلبی در خاک ایالات متحده کاسته و بیشتر به این سمت معطوف شده است که به شرکتهای امریکایی اجازه داده شود تا به منظور رقابت و تسلط بر بازار جهانی، به طور چشمگیری قدرتمند شوند. (Albarran & Chan-Olmsted, 1998) رئیس کمیسیون مرکزی ارتباطات، ویلیام کنارد، میگوید که در حال شناخت واقعیتهای جهانی شدن و فنآوریهای جدید است.
یکی از جنبههای محدودیتزدایی در سال 1996، رفع این مانع بلندمدت بر سر راه مالکیت بود که یک شرکت نمیتواند دو ایستگاه تلویزیونی در بازاری واحد در اختیار داشته باشد. برای مدتی طولانی، اعتقاد بر این بود که ایستگاههای تلویزیونی، منبع محلی بسیار ارزشمندی هستند و یک شرکت نباید بیش از یک ایستگاه در یک بازار تلویزیونی مفروض در اختیار داشته باشد. تقریباً تمام بازارهای محلی، ایستگاههای محدودی داشتند (سه تا پنج ایستگاه تلویزیونی) از اینرو، برای تضمین تنوع صداها، در اختیار داشتن حداکثر مالک ممکن از اهمیت برخوردار بود. با این حال، با گذشت زمان و اشتراک هرچه بیشتر مردم در بخش خدمات تلویزیون کابلی، قانونگذاران به این اعتقاد رسیدند که افراد در تمام اجتماعات محلی به صداهای مختلف و متنوع دسترسی دارند. از اینرو، محدودیت مالکیت ایستگاه پخش برنامه دیگر اهمیت چندانی ندارد.
صنایع رسانهای هم در بطن هر صنعت و هم به ویژه در بین صنایع رسانهای، حرکتی تدریجی و پیوسته به سمت تمرکز هرچه بیشتر داشتهاند. منتقدان از آن بیم دارند که این گرایش تاکنون قدرت زیادی را در اختیار افراد معدودی قرار داده است. برای مثال، جدول1 نشان میدهد که هشت شرکت برتر در عرصهی ضبط موسیقی و صنایع فیلمسازی در عمل، تمام درآمدها را در این صنایع در اختیار دارند. به علاوه، اعداد و ارقام جدول 1 سطح بالایی از تمرکز را نشان میدهد و چنین به نظر میرسد که این سطح از تمرکز را دست کم گرفتهاند؛ چون به الگوهای مالکیت چندگانه توجه نکردهاند. به عبارت دیگر، این ارقام، مالکیت و نظارت یک شرکت بر چند صنعت رسانهای جمعی در آنِ واحد را در نظر نگرفتهاند. برای آنکه بدانید مالکیت چندگانه در چه سطحی است، به آنچه هر یک از هفت غول رسانهای در اختیار دارد، نگاهی بیاندازید. (نک: کادر3)
جدول1: شاخصهای تمرکز در قسمتهای رسانههای جمعی |
||
رسانهی جمعی |
CR8 |
CR4 |
صنعت ضبط موسیقی |
99 |
98 |
فیلمسازی |
99 |
78 |
مجلهها |
91 |
77 |
رادیو |
88 |
77 |
تلویزیون ماهوارهای و کابلی |
80 |
53 |
روزنامه |
69 |
48 |
کتاب |
50 |
30 |
تلویزیون |
غیرقابل اجرا |
غیرقابل اجرا |
اینترنت |
غیرقابل اجرا |
غیرقابل اجرا |
منبع: برگرفته از آلباران (2002)
توضیحات:
CR4: نسبت تمرکز در بین چهار شرکت برتر: درصد درآمد کل چهار بازیگر اصلی در هر صنعت.
CR8: نسبت تمرکز در بین هشت شرکت برتر: درصد درآمد کل هشت بازیگر اصلی در هر صنعت.
کادر 3: قدرتمندترین شرکتهای رسانهای در ایالات متحده |
اِی. او. ال. تایم وارنر (110) (درآمد سالانه، 41 میلیارد دلار) |
منابع: برگرفته از آلباران (2002)؛ بتیگ و هال (2003)؛ کروتو و هوینِس (2001)؛ فلانیگان (2003)؛ پلمن (2003)؛ وری یر و جیمز (2003)
تغییر در محتوا
منتقدان اعتقاد دارند که با کاهش رقابت میان شرکتهای رسانهای، محتوای پیامها تغییر میکند. علاوه بر این، تغییرات یاد شده در جهت منفی رخ میدهد؛ نظیر از بین رفتن کیفیت یا گرایش به سمت مطالبی که برای مخاطبان زیانبار هستند.آیا کیفیت محصولات رسانهای کاهش یافته است؟ هیچ مدرکی دال بر این ادعا وجود ندارد. برای مثال، تحقیقات چنین چیزی را نشان ندادند که وقتی یک شرکت بزرگ، یک ایستگاه رادیویی را بخرد، محتوای مطالب آن تنزل کیفی مییابند. لیسی و ریف (1994)، مطالب خبری ایستگاههای رادیویی و آثار مالکیت گروهی را مقایسه کردند. آنها دریافتند که مالکیت گروهی بر تعهدات مالی و یا تأکید محلی پوشش خبری هیچ تأثیری ندارد. همچنین تحقیقی که به بررسی مطالب روزنامه پرداخته بود، هیچ نشانی از تغییر پس از خریداری شدن روزنامه از سوی مجموعهای بزرگتر را مشاهده نکرد. هیچ مدرکی دال بر تغییر در مطالب خبری، طیف عقاید مطرح شده در سرمقاله یا سهم اختصاص داده شده به مطالب خبری در روزنامه مشاهده نشد.
از سوی دیگر، این ادعا مطرح میشود که تمرکزگرایی موجب افزایش مطالب زیانبار میشود. این موضوع تاکنون به طور مستقیم آزمایش نشده است، ولی شواهد غیرمستقیمی وجود دارد مبنی بر اینکه تمرکزگرایی مالکیت در صنعت رادیو، با افزایش سخنان منفی و الفاظ ناشایست همراه بوده است. در یک مطالعه مشخص شد از آنجا که تهیهکنندگان بزرگ، ایستگاههای رادیویی بیشتری را خریداری میکنند، برنامههای جنجالی در بیشتر موارد، جایگزین مطالب محلی میشوند. از سال 2000 تا 2003، 96% از جرایم تعیین شده از سوی کمیسیون مرکزی ارتباطات به چهار شرکت نخست ایالات متحده اختصاص داشت. این در حالی است که تنها نیمی از شنوندههای کشور، مخاطب ایستگاههای آنها بودند. (Hofmeister, 2005)
طرح این انتقاد که تمرکز، مالکیت رقابت را در بازار کاهش میدهد شاید از نظر سطحی، معتبر به نظر برسد ولی وقتی این ادعا دقیق بررسی شود، درهم میشکند. برای تشریح بهتر موضوع، شهری را در نظر بگیرید که دو روزنامه دارد. یک مجموعهی بزرگ، یکی از این روزنامهها را خریداری میکند. روزنامهی متعلق به این مجموعه، هزینههای حق اشتراک و نرخ درج آگهی را کاهش میدهد. خوانندگان و آگهیدهندگان نیز به دلیل ارزان بودن، به این روزنامه اقبال نشان میدهند. سرانجام، روزنامهی دیگر از عرصهی فعالیت اقتصادی خارج میشود. سطح تمرکز در آن بازار بالا میرود. البته این سخن بدان معنا نیست که این روزنامه هیچ رقیبی ندارد؛ چون صرفاً تنها روزنامهی موجود در بازار است. این روزنامه برای جلب مخاطب و آگهیدهنده باید با ایستگاههای رادیویی، تلویزیونی و تلویزیون کابلی موجود در بازار به رقابت بپردازد. از اینرو، اگر روزنامه، مطالب خبری خود را تنزل دهد، مردم اشتراکشان را لغو میکنند و به دیگر منابع خبری روی میآورند. در صورت داشتن شمارگان پایین، روزنامه باید نرخ درج آگهی را نیز کاهش دهد و این به معنای کاهش درآمد است. با کاهش درآمد، روزنامه باید گزارشگران خود را بیرون کند و در پی آن، مطالب خبری کاهش مییابد. این چرخهی نزولی تا خروج روزنامه از عرصهی اقتصادی و تعطیلی ادامه پیدا میکند. البته چنین اتفاقی هیچگاه رخ نمیدهد؛ چون روزنامههای تحت تملک مجموعههای بزرگ، در پی کسب سود فراوان هستند و برای رسیدن به این مقصود، هر آنچه در توان دارند، برای بالا بردن شمارگان و جذب هرچه بیشتر آگهیدهنده انجام میدهند.
روزنامهها بسان دیگر رسانهها، تنها با خدماتدهی بیشتر و بهتر به مشتریان، درآمدهای خود را افزایش میدهند. آنها چه طور خواستههای مصرف کنندگان را میشناسند؟ روزنامهها به طور پیوسته و با انجام دادن تحقیقات در بازار، ایدههای جدید را آزمایش میکنند. همچنین با دقت، واکنشهای عمومی – کلامی و پولی – را کنترل و محصولات و پیامهای جدید عرضه میکنند.
به طور کلی، فعالان اقتصادی در سازمانهای رسانهای، افراد خلاق را آزاد میگذراند تا هر آنچه میخواهند، انجام دهند و مخاطبان بیشتری جلب کنند، ولی در برخی موارد، جنبهی اقتصادی به قسمت سردبیری نیز نفوذ میکند. این موضوع در پاییز 1999 به روشنی به تصویر کشیده شد. مجلهی لس آنجلس تایمز، پوشش خبری کاملی را به مجموعهی ورزشی اسپِلز سِنتر اختصاص داد و ناشر این نشریه، کاترین ام. دوونینگ، با مسئولان استپِلز سِنتر وارد شراکت شد و در ازای دریافت سهم از سود این باشگاه، توافق کرد در مجله به تبلیغ این تیم بپردازد. دوونینگ به گزارشگران یا سردبیران خود درباره این توافقنامهی اقتصادی چیزی نگفت. وقتی روزنامهنگاران این نشریه از موضوع اطلاع یافتند، از اینکه نشریه به ابزار روابط عمومی باشگاه استپلز سنتر تبدیل شده است، شکایت کردند. دوونینگ با سابقهای در مقام مدیر اقتصادی و نه روزنامهنگار، از این اتفاق عذرخواهی کرد و چنین اظهار داشت که متوجه این موضوع نبوده است که چنین فعالیتی میتواند به شرافت مطبوعاتی نشریه آسیب بزند. («ناشر لس آنجلس تایمز، معذرت میخواهد»، 1999)
خطر ادغام بیش از اندازه، از بین رفتن کیفیت پیامهای تولید شده نیست. شرکتهای رسانهای، چه در رقابت باشند و چه نباشند، سهم بسزایی در جذب و حفظ مخاطبان دارند. در مقابل، خطر واقعی، سادگی و تجاری بودن بیش از اندازه پیامهاست؛ چون این موضوع، گسترهی پیامهای ممکن و در دسترس عموم را به طور چشمگیری محدود میسازد.
فقدان دسترسی
منتقدان معتقدند با افزایش تمرکزگرایی، دسترسی افراد به رسانهها کاهش مییابد. در اینجا، دسترسی دو معنای متفاوت دارد. در یک معنا، مالکیت است، یعنی فرد برای تملک اموال رسانهای تا چه اندازه دسترسی دارد؟ از آنجا که بیشتر شرکتهای رسانهای، مؤسساتی عمومی هستند، هر فرد میتواند سهمی از شرکت را خریداری کند. با این وصف، این پرسش مطرح است که آیا یک شخص میتواند رسانهای را به طور کامل تملک کند؟ پاسخ همچنان مثبت است. برای ورود به مجله، نشر کتاب، هفتهنامه و صنایع رایانهای، موانع کمتری وجود دارد. با در اختیار داشتن هزاران دلار پول، یک رایانه و ابتکار عملی قوی، بیشتر مردم میتوانند در یکی از این صنایع رسانهای، یک شرکت را راهاندازی کنند. البته چنین فردی برای مقابله با رقابتی دشوار در جهت جلب توجه یک مخاطب و اعتماد آگهیدهندگان باید آماده باشد. با این حال، ایجاد صدای رسانهای شخصی در این صنایع امری امکانپذیر است. در مقابل، موانع ورود به صنایع رادیویی، تلویزیونی، تلویزیون کابلی و فیلمسازی همواره مرتفعتر است و ادغامهای عظیم در دهههای گذشته این موانع را بزرگتر ساختهاند. تقریباً این موانع به سطحی رسیدهاند که به استثنای ثروتمندترین افراد و بزرگترین شرکتها، برای دیگران، بازدارنده هستند.همچنین دسترسی ممکن است به معنای توانایی بیان دیدگاه خاص خود از طریق رسانهی فردی دیگر باشد. چنین کاری در سطح محلی و در رسانههایی نظیر روزنامه و مجلههای دارای شمارگان پایین، همچنان کاری نسبتاً آسان به نظر میرسد. بیشتر این رسانهها هنوز نامههای رسیده به دفتر سردبیر را چاپ میکنند و مقالات افرادی را که تجربه اندک روزنامه نگاری دارند میخرند. همچنین، در بیشتر بازاهای رادیویی، برنامههایی تلفنی وجود دارد که فرد میتواند صدای خود را به گوش دیگران برساند. در مقابل، طرح دیدگاههای شخصی در رسانههای ملی نظیر مجلهی نیوزویک یا شبکهای تلویزیونی یا کابلی، مستلزم مهارت بسیار و روابطی خوب است؛ چون رقابت بر سر استفاده از این رسانهها بسیار بالا و شدید است.
بسیاری از منتقدان اعتقاد دارند وقتی صنایع رسانهای متمرکزتر شوند، تنوع خود را از دست میدهند. صداهای کمتر به معنای طرح دیدگاههای محدودتر است. با وجود این، آینستین (2004) اشاره دارد که «با انجام شدن مطالعات بیشتر، محققان دریافتند که هیچ رابطه علت و معلولی تأیید شدهای میان مالکیت رسانهای و محتوای برنامهها وجود ندارد.» (صVii) آینستین معتقد است که کاهش گزینههای برنامه به دلیل ادغام و یکی شدن نیست، بلکه به دلیل این وابستگی، محدودیتهای شدیدی در مورد مطالب اعمال میشود که شامل محدودیت زمانی برای برنامه، «پایینترین مخرج مشترک» برای توانایی ذهنی و پرهیز از مجادله میشود. اینستین در تحلیلی از صنعت تلویزیونی در چهار دههی گذشته آشکار ساخت که با متمرکزتر شدن این صنعت، برنامه سازی متنوعتر شده است. وی اظهار میدارد که تنوع در دههی 1960 به اوج خود رسید و با اِعمال مقرراتی از سوی کمیسیون مرکزی ارتباطات در مورد تقسیم برنامهها از طریق تشکیل سندیکا، رو به افول نهاد. سپس با کاستن از قواعد دست و پا گیر سندیکا و فراهم آمدن امکان حفظ برنامههای تولیدی به وسیله خودِ تهیه کنندگان، تنوع برنامهها در ساعتهای پربیننده به سرعت افزایش یافت.
اینترنت
هرچند اینترنت همچنان رسانهای جدید محسوب میشود، نشانههایی دال بر متمرکز شدن آن وجود دارد. برای مثال، ارزیابیها نشان میدهد که 100 وب سایت برتر از نظر بیننده، نیمی از آمار مراجعه به تمام وب سایتها را به خود اختصاص میدهند. همچنین از مارس 1999 تا مارس 2001، تعداد کل شرکتهایی که به طور آنلاین، زمان نیمی از کاربران امریکایی را در اختیار داشتند، از 11 دقیقه به 4 دقیقه کاهش یافت. (Betting & Hall, 2003) با وجود جدید بودن اینترنت و تنوع گستردهوب سایتهای موجود، این آمار، گواهی مستدل در مورد تمرکز بسیار زیاد در عرصهی اینترنت است.موتور جست و جوگر یکی از ابزاری است که تسریع تمرکزگرایی را موجب شده است. افراد از موتورهای جست و جوگر - نظیر گوگل و یاهو- استفاده میکنند تا دریابند از چه سایتهایی میتوانند اطلاعات مورد نیاز خود را در موضوعهای مختلف به دست آورند. کاربران کلیدواژهی موضوع مورد نظر خود را تایپ میکنند و موتور جست و جوگر، فهرستی از سایتها را ردیف میکند. برای مثال، هنگام نگارش این متن، نگارنده در موتور جست و جوگر گوگل کلیدواژهی اخبار را تایپ میکند؛ گوگل ظرف چهارصدم ثانیه، دو میلیار رکورد در اختیار نگارنده قرار میدهد. به عبارت دیگر، این موتور جست و جوگر، بیش از دو میلیارد وب سایت پیدا کرده که به نوعی با موضوع «اخبار» مرتبط است. گوگل سپس نشانی 10 سایت نخست را نشان میدهد که میتوان با کلیک روی هر کدام وارد آن وب سایت شد. این 10 وب سایت به ترتیب عبارتند از: abc.news, news.yahoo, msnbc, Fox.news, news.google. CNN.com, Washington Post, news.bbc, cbs.newsو New York Times. قاعدتاً این سایتها، جزو محبوبترینها هستند. البته اجازه دهید نگاهی بیاندازیم به روند محبوبیت آنها. این سایتها در صدر فهرست گوگل قرار دارند؛ چون محبوبترین سایتها هستند، و از آنجا که محبوبترین هستند در رتبهی نخست گوگل هستند. به نظر میرسد با نوعی فراگرد روبه رو هستیم. آیا چنین نیست؟ یک وب سایت چه طور وارد این چرخه میشود؟ پاسخ این است: پرداخت پول به گوگل برای کسب جایگاه. به همین دلیل، گوگل درآمد بالایی دارد؛ چون مکان و جایگاه فهرستهای خود را میفروشد. شما با خرید جایگاهی مناسب در فهرت جستوجوی گوگل میتوانید محبوبیت را خریداری کنید. سپس بیشتر کاربران نشانی وبسایت شما را مشاهده میکنند و احتمالاً به وبسایت شما مراجعه خواهند کرد. وقتی در بین رقیبان، بیشترین تعداد مراجعه به سایت شما تعلق داشته باشد، شما محبوبترین هستید و همچنان به رشد جایگاه خود در فهرست جستوجوهای گوگل ادامه خواهید داد. شرکتهای پولدار میتوانند جایگاههای بالاتر را خریداری کنند. پس از این منظر که تعداد معدودی از وبسایتها در هر زمینه، بیشترین آمار مراجعه را به خود اختصاص میدهند، اینترنت هرچه بیشتر متمرکز میشود.
همزمان، همینطور که شاهد تمرکزگرایی در استفاده از سایتهای اینترنتی هستیم، شواهد کمی از ادغام عمومی در بین شرکتهای خدمات دهنده و سختافزارهای رایانهای وجود دارد. «صنعت رایانهای به طور گستردهای منشعب شده است. برخی از شرکتها به فروش قطعات (اینتل، اِی. ام. دی.)؛ برخی به فروش نرمافزار (مایکروسافت، اس.ای. پی.)؛ برخی به فروش خدمات (ای. بی. ام.،ای. دی. اس.) و برخی به فروش سختافزار (دِل، اَپل) روی آوردهاند. همپوشانیهایی در این عرصه وجود دارد، ولی چندان زیاد نیست». (Samuelson, 2006, p. 45) همچنین، امروزه به جای آنکه شاهد تسلط شرکتهای قدیمی در عرصهی اینترنت باشیم، شرکتهای جدید نظیر گوگل، ایبای و یاهو، اینترنت را به سیطرهی خود آوردهاند.
با تلاش افراد و شرکتها برای یکی کردن شرکتهای موجود در عرصهی فنآوری نوین و اینترنتی، این روند ممکن است تغییر کند. برای مثال، بَری دیلِر یکی از غولهای رسانهای است که از دههی 1970 تا 1980، کمپانی پارامونت پیکچرز را میگرداند. وی در اواسط دههی 1990، بیش از 20 ملیارد دلار صرف دور هم جمع کردن مجموعهای وسیع از شرکتهای اینترنتی کرد. سپس با 1.7 میلیارد دلار، جایگاه چهارم فهرست جستوجوی موتور جستوجوگر (Ask.com) را خرید و از این امکان برای پیوند زدن میان خدمات ارائه شده از سوی شرکتهای مختلف خود بهره خواهد برد. بنابراین، 40 میلیون کاربر ماهانهی Ask.com وقتی خدماتی خاص را جستوجو میکنند، به دیگر شرکتهای دیلر ارجاع داده میشوند. (Stone, 2006)
نتیجهگیری
منتقدان رسانهای از میزان تمرکز در صنایع رسانهای بیمناک هستند. نگرانی آنها متوجه این موضوع اساسی است که کدام مهمتر است: بازدهی (نتیجهی ادغام صنعتی و افزایش حجم تولید در راستای کاهش هزینهها (194)) یا استقلال (تنوع محتوا و ورود آسانتر به بازار و در نتیجه، اجازهی طرح صداهای جایگزین).این موضوعی است که احتمالاً شما، نظرهایی درباره آن دارید. با این حال، برای تلفیق دیدگاهی مناسب، باید شرایط را تحلیل کنید. شما باید تفکر در این زمینه را در نظر گرفتن این نکته ادامه دهید که چه اخلاقی باید در فرمولبندی صنایع رسانهای مسلط باشد. آیا طرفدار محلیگرایی هستید؛ محلیگرایی با تمرکز بر قدرت جامعه – به دلیل فعالیت شهروندی و نظارت دولتی – و در راستای مسئول ساختن رسانهها در برابر نیازهای متفاوت شهروندی و نظارت دولتی – و در راستای مسئول ساختن رسانهها در برابر نیازهای متفاوت طیف وسیعی از مردم جامعه یا طرفدار تمرکزگرایی به عنوان یکی از اهداف فعالیتهای اقتصادی هستید؟ فعالیتهایی که در جهت اثرگذاری و بازدهی بیشتر عمل میکنند و در نتیجه، تا جای ممکن، سودهای کلان برای صاحبان خود به همراه دارند؟
همین که به این موضوع علاقهمند شده و طرحریزی دیدگاه خود را شروع کردید، باید تغییرات این عرصهی پویا را در نظر بگیرید و مرتباً ساختارهای دانش خود را به روزرسانی کنید. با گذشت زمان، دولت از نظارتها کاسته و در نتیجه، فعالیتهای تجاری با قدرت به سمت تمرکزگرایی پیش رفتهاند. از آنجا که شرکتهای رسانهای درصدد جلب هرچه بیشتر توجه ما و کسب سهمی بیشتر از دلارهای آگهیدهندگان هستند، همچنان رقابتی عظیم در بین صنایع رسانهای جریان دارد.
پینوشتها:
1. Federal Communications Commission.
2. Paramount Pictures.
3. BellSouth.
4. Capital Cities communications.
5. American Broadcasting.
6. Boston Globe.
7. Blockbuster.
8. Chancellor Media.
9. Conde Nast Publications.
10. Wired.
11. King World Productions.
12. Clear Channel.
13. Spelling Entertainment.
14. Virgin Interactive.
15. American Media.
16. National Enquirer.
17. Star.
18. Glob.
19. Sun.
20. Mannesmann AG.
21. Vodafone.
22. Seagram.
23. Poly Gram.
24. AT & T.
25. Pathe.
26. London Times.
27. New York Post.
28. New York Magazine.
29. Village Voice.
30. Chicago-Sun Times.
31. Wall Street Journal.
32. News Corporations.
33. Burger King.
34. Wendy.
35. BBDO.
36. Doyle Dane.
37. Bernback and Needham Harper.
38. Ted Bates.
39. Ogilvy & Mather.
40. Young & Rubicam.
41. Cadbury Schweppes.
42. Colgate-Palmolive.
43. Ford Motor Co.
44. Kraft Foods.
45. Sears.
46. Proctor & Gamble.
47. Kentucky Fried Chicken.
48. Pizza Hut.
49. Taco Bell.
50. Schweppes.
51. Dr. Pepper.
52. Crush.
53. Canada Dry.
54. Quaker Oats.
55. Gatorade.
56. Van Camp"s Pork & Beans.
57. Rice-A-Roni.
58. Gaines dog food.
59. Ken-L Ration dog food.
60. Garanola Bars.
61. Aunt Jemima breakfast.
62. Fisher-Price toys.
63. Marlboro.
64. Merit.
65. Virginia Slims.
66. Benson & Hedges.
67. General Foods.
68. Miller Brewing.
69. Maxwell House Coffee.
70. Sanka.
71. International Coffee.
72. Brim.
73. Yuban.
74. Birds Eye frozen foods.
75. Post cereals.
76. Raisin Bran.
77. Grape-Nuts.
78. Honeycombs.
79. Fruit & Fibre.
80. 40% Bran Flakes.
81. Crispy Critters.
82. Pebbles.
83. Super Golden Crisp.
84. Alpha Bits.
85. Tang.
86. Country Time.
87. Kool-Aid.
88. Minute Rice.
89. Stove Top Stuffing.
90. Dream Whip.
91. Jell-O Crystal Light.
92. Ronzoni.
93. Shake"n Bake.
94. Log Cabin Syrup.
95. Oscar Meyer meats.
96. Louis Rich.
97. RJ Reynolds.
98. Salem.
99. Vantage.
100. Ritz.
101. Doral.
102. Magna.
103. Now.
104. More.
105. Winston.
106. Life Savers.
107. Carefree Gum.
108. Del Monte foods.
109. Nabisco.
110. AOL Time Warner.
111. Cinemax.
112. Turner Broadcasting.
113. Headline News.
114. Warner Brothers Pictures.
115. New Line Cinema.
116. Fine Line Features.
117. New Line International.
118. New Line Television.
119. Castle Rock Entertainment.
120. Telepictures Production.
121. Friends.
122. Lord of the Rings.
123. Looney Tunes.
124. Hanna-Barbera.
125. Time.
126. Life.
127. People.
128. Fortune.
129. Money.
130. Sports Illustrated.
131. Entertainment Weekly.
132. In Style.
133. Sunset.
134. Parenting.
135. Southern Living.
136. Teen People.
137. CompuServe.
138. McAfee Virus Scan.
139. Mapquest.
140. Netscape.
141. Winamp.
142. Little Brown.
143. Book of the Month Club.
144. DC Comics.
145. Mad Magazine.
146. Atlanta Braves.
147. Atlanta Hawks.
148. Atlanta Thrashers.
149. Fox.
150. Family.
151. Toon Disney.
152. Disney Channel.
153. Lifetime.
154. A & E.
155. History Channel.
156. Touchstone.
157. Miramax.
158. Pixar.
159. Discover.
160. Los Angeles Magazine.
161. Hyperion Books.
162. Mammoth Records.
163. Anaheim Angels.
164. Mighty Ducks of Anaheim.
165. Spelling TV.
166. King World Productions.
167. Comedy Central.
168. Nickelodeon.
169. TV Land.
170. Infinity Broadcasting chain.
171. Westwood One.
172. Metro networks.
173. Archway Paperbacks.
174. Star Trek Books.
175. Washington Square Press.
176. Republic Entertainment.
177. Worldvisions.
178. Famous Players Theaters.
179. United Cinema International.
180. Columbia TriStar.
181. Game Show.
182. Sony Pictures Entertainment.
183. Spiderman.
184. Men in Black.
185. Epic.
186. Legacy.
187. Fox Sports Net.
188. Golf Channel.
189. National Geographic.
190. TV Guide.
191. Direct TV.
192. Los Angeles Dodgers.
193. Staples Center.
194. Economics of scale.
پاتر، دیوید جیمز؛ (1391)، بازشناسی رسانههای جمعی با رویکرد سواد رسانهای، ترجمه امیر یزدیان، منا نادعلی و پیام آزادی، قم: صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران، مرکز پژوهشهای اسلامی، چاپ اول