نویسنده: حیدر کامل
در حدیث صحیحی از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است که فرمودند:
«إن یأجوج و مأجوج لیحفرون السد کلّ یوم حتّی إذا کادوا یرون شعاع الشمس قال الّذی علیهم: ارجعوا فستحفرونه غداً فیعیده الله عزّوجل أشد ما کان حتّی إذا بلغت مدتهم و إراد الله أن یبعثهم إلی الناس حفروا حتّی إذا کادوا یرون شعاع الشمس قال: ارجعوا فستحفرونه غداً إن شاء الله و استثنوا فیعودون إلیه و هو کهیئته حین ترکوه فیحفرونه و یخرجون علی یالأرض فینشفون المیاه و یتحصن الناس منهم فی حصونهم فیرمون بسهامهم إلی السّماء فیرجع علیهم الدم الذی أجفط فیقولون: قهرنا أهل الأرض و علونا أهل السماء فیبعث الله علیهم نغفاً فب أقفائهم فیقتلهم بهای: والذی نفسی بیده إن دواب الأرض لتسمن و تشکر شکراً من لحومهم و دمائهم؛
یأجوج و مأجوج هر روز آنقدر آن سدّ میان خود و خورشید را حفر می کنند که چیز زیادی به از بین رفتن آن باقی نمی ماند؛ امّا کسی که بر آن امیر است، فرمان می دهد، باز گردید و فردا دوباره برای حفر کردن بیایید. پس از رفتن آنان، خداوند دوباره سد را به وضع اوّل خود باز می گرداند. هنگامی که زمان آنان فرا رسد و خداوند اراده نماید، آنان را به سوی مردم برانگیزد و سد را حفر می کنند تا اینکه نزدیک به رؤیت خورشید می گردند. باز آن شخص می گوید: باز گردید. به خواست خداوند فردا آن را خواهید کاوید؛ امّا آنان استثنائاً این بار را به فردا موکول نمی کنند و به سوی سد باز می گردند و آن را همانگونه می یابند که ترک کرده بودند. پس مبادرت به حفر آن می نمایند و از محلّ خود خارج گشته و بر روی زمین منتشر می شوند و آب ها را خشک می کنند و مردم از شرّ آنها به محل های امن پناه می برند، آنان تیرهای خود را به سوی آسمان پرتاب می کنند و این تیرها، خون آلود به سوی آنان باز می گردد. آنگاه می گویند اهل زمین را متعهّد نموده و بر اهل آسمان ها چیره گشتیم. آنگاه خداوند کرمی را بر پشت گردن آنان قرار می دهد و بدین وسیله آنان را به هلاکت می رساند. «سوگند به آن کس که جانم در دست اوست، جنبندگان زمین رو به فربهی می گذارند و به سبب حفظ گوشت و خونشان، خداوند را بسیار سپاس می گزارند.»
و در حدیث دیگری آمده است:
خداوند به عیسی (علیه السلام) وحی می نماید که من بندگانی را برای خویش برگزیدم که احدی را قدرت کشتن آنان نیست. پس بندگانم را در وادی طور مورد محافظت قرار ده. در همین حال خداوند یأجوج و مأجوج را بر می انگیزد و آنها همانگونه که خداوند فرموده است از هر تپّه و بلندی سرازیر می گردند. آنگاه که گروه اوّل آنان به دریاچه ی طبریّه می رسد. همه ی آنچه را در آن وجود دارد، می نوشند. پس گروه بعدی که به آنجا می رسد، می گویند: گویا زمانی آبی در اینجا جریان داشت و آنچنان نبیّ خدا، عیسی (علیه السلام) و اصحاب او در محاصره قرار می گیرند که «رأس الثور» (1) برای هر یک از آنان از صد دینار برای شما در امروز ارزشمندتر خواهد بود. پس پیامبر خدا، عیسی (علیه السلام) و اصحاب وی روی به خداوند می آورند و خدا نیز کرمی را بر گردن های یأجوج و مأجوج مسلّط می گرداند و موجب قطع نخاع آنان گشته و همگی چون یک تن هلاک می گردند و خداوند پیامبر خود، عیسی (علیه السلام) و اصحابش را فرود می آورد و آنان یک وجب از خاک را پاکیزه از بوی تعفّن و گند آنان و خون هایشان نمی یابند، پس آنگاه دوباره روی به خداوند می آورند و از او درخواست یاری می نمایند و خداوند پرندگانی چون سیمرغ را به سوی آنان می فرستند تا آنان را حمل و از آنجا دور نموده و به مکانی که خواست خداوند است، ببرند. سپس بارانی بر آنان فرو می فرستد که هر خانه ی گلین یا مویین را شست و شو داده و پاکیزه می گرداند و چیزی از ناپاکی و پلیدی باقی نمی گذارد. سپس به زمین گفته می شود میوه های خود را برویان و برکت خود را بازگردان. پس در آن روز یک گروه از مردم از تنها یک انار می خورند و سیر می شوند و از پوست آن سایبان درست می کنند و خداوند در پیامبران برکت قرار می دهد تا جایی که یک شتر آبستن برای جماعتی از مردم و یک گاو باردار برای یک قبیله و یک گوسفند آبستن برای یک خانواده کافی است و در این هنگام، خداوند بادی پاکیزه را می فرستد و این باد زیر بغل های آنان را می گیرد و روح هر مسلمان را قبض می نماید و بقیه ی مردم را در فتنه و آشوب و نزاع، همچون پرندگان جنگلی باقی می گذارند. آنگاه قیامت برپا می گردد.
و در حدیث صحیح از عبدالله بن مسعود روایت شده که گفت:
شبی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را به معراج بردند، ابراهیم، موسی و عیسی (علیه السلام) را ملاقات کرد و مدّتی درباره ی قیامت با هم گفت و گو نمودند. نخست از ابراهیم (علیه السلام) سؤال کردند و از او درباره ی قیامت پرسیدند. دانشی از آن نزد وی نبود. سپس از موسی (علیه السلام) پرسیدند. او نیز هیچ آگاهی از آن نداشت. نوبت سخن به عیسی (علیه السلام) رسید. او گفت: «خداوند زمان قطعی آن را برای من نگفته؛ امّا سفارش هایی درباره ی آن به من نموده است و از زمان قطعی آن جز خداوند، کسی خبر ندارد.» آنگاه از خروج دجّال سخن گفت و فرمود: «من فرود می آیم و او را به قتل می رسانم و مردم به شهرهای خود باز می گردند . در آنجا یأجوج و مأجوج از آنها استقبال می کنند و از هر تپّه و بلندی سرازیر می گردند. به هیچ آبی نمی رسند؛ مگر آنکه آن را می نوشند و به هیچ شیئی برخورد نمی کنند؛ مگر آنکه آن را فاسد می نمایند. در این هنگام مردم به خداوند پناه می برند و من نیز از خدا درخواست می کنم که آنان را هلاک گرداند و پس از آن زمین از بوی بد اجسام آنان پر می شود و مردم باز به خدا پناه می برند و من نیز خدا را می خوانم و در این هنگام از آسمان آبی فرو می ریزد که آنها را با خود به دریا می برد، سپس کوه ها متلاشی و خاک آنها پراکنده گشته و زمین همچون پوست دبّاغی شده، کشیده می شود. خداوند به من گفته است که در هنگام روی دادن این حوادث، ساعت قیامت نسبت به مردم همچون زن بارداری می گردد که اهل آن نمی دانند، حمل خود را ناگهان در چه زمانی بر زمین می گذارد.»
عوام بن حوشب که از راویان این حدیث است، می گوید:
تأیید این خبر در کتاب خدای تعالی یافت می شود:
«حَتَّی إِذَتا فُتِحَت یأجُوجُ وَ مَأجوجُ وَ هُم مِّن کُلِّ حَدَبٍ یَنسِلُونَ؛ (2)
تا اینکه سدّ مانع در برابر یأجوج و مأجوج گشوده می شود و آنها از هر تپّه و بلندی سرازیر می گردند.»
«وَ اقتَرَبَ الوَعدُ الحَقُّ؛ (3)
و وعده ی حق نزدیک گردید.»
و در حدیث دیگری از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است که فرمودند:
«یفتح یأجوج و مأجوج فیخرجون کما قال الله تعالی: وَ هُم مِّن کُلِّ حَدَبٍ یَنسِلُونَ فیعمون الأرض و ینحاز منهم المسلمون حتّی تصیر بقیة المسلمین فی مدائنهم و حصونهم و یضمون إلیهم مواشیهم، حتّی إنهم لیمرون بالنهر فیشربونه حتّی ما یذرئن فیه شیئاً. فیمر آخرهم علی أخرهم فیقول قائلهم: لقد کان بهذا المکان مرة ماء و یظهرون علی الأرض، فیقول قائلهم: هولاء اهل الأرض قد فرغنا منهم و لننازلن أهل السماء، حتّی إن أحدهم لیهز حربته إلی السماء فترجع مخضبة بالدم، فیقولون: قد قتلنا أهل السماء. فبینما هم کذلک إذ بعث الله دواب کنغف الجراد فتأخذ بأغناقهم فیموتون موت الجراد یرکب بعضهم بعضاً، فیصبح المسلمون لایسمعون لهم حساً، فیقولون» من رجل یشری نفسه و ینظر ما فعلوا، فینزل منه رجل قد وطن نفسه علی أن یقتلوه فیجدهم موتی، فینادیهم: ألا ابشروا فقد هلک عدوکم، فیخرج الناس و یخلون سبیل مواشیهم فما یکون لهم رعی إلا لحومهم فتشکر علیها کأحسن ما شکرت من نبات أصابته قط؛
یأجوج و مأجوج سد را گشوده و از محلّ خود خارج می شوند، همان طور که خدای تعالی فرمودند: «و آنان از هر تپّه و بلندی سرازیر می گردند.» و زمین را می پوشانند و مسلمانان از اقدامات آنان زمین گیر می گردند تا جایی که بقیه ی مسلمانان در شهرها و حصارهای خود باقی می مانند و چهارپایان خود را نیز در کنار خویش نگه می دارند و یأجوج و مأجوج به هر نهری می رسند، آن را می نوشند و چیزی در آن باقی نمی گذارند و گروه بعدی آنان که به آن نهر می رسد، می گوید: مثل اینکه زمانی در اینجا آبی جاری بود. آنان بر اهل زمین غلبه می یابند و فردی از میان آنان می گوید: از اهل زمین فارغ گشتیم و اکنون با اهل آسمان ها به جنگ و پیکار خواهیم پرداخت. آنگاه یکی از آنان تیر خود را به سوی آسمان پرتاب می کند. تیر خون آلود باز می گردد. آنگاه می گویند: اهل آسمان ها را نیز کشتیم. آنان در گرماگرم گفتن این سخنان هستند که خداوند جنبدگانی همچون کرم و ملخ را به سوی آنان گسیل می دارد، این کرم ها به گردن های آنان می چسبند و آنان بر اثر حمله ی این کرم ها همچون ملخ می میرند؛ به گونه ای که برخی بر روی برخی دیگر می افتند. صبح هنگام مسلمانان هیچ اثری از آنان حس نمی کنند و می گویند: کیست که خود را به خطر اندازد و ببیند آنها چه کرده اند؟ مردی از آنان مرگ را به جان می خرد و از پناهگاه خود خارج می گردد و همه ی آنها را مرده می یابد. آنگاه فریاد می زند: مژده! دشمن شما هلاک شد، سپس مردم از محل های خود خارج و راه را برای چهارپایان خود نیز باز می کنند و آنها هیچ چراگاهی را برای خود جز گوشت های بدن یأجوج و مأجوج نمی یابند و خداوند را بهتر از زمانی که از گیاه زمین استفاده می کردند، شکر می گویند؛ زیرا تا قبل از این، چراگاه گیاهی به این وفور برای آنان فراهم نبود.
از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده است که فرمودند:
«سیوقد المسلمون من قسی یأجوج و مأجوج و نشابهم و أترستهم سبع سنین و الله المعین؛ (4)
مسلمانان از آتش قساوت قلب و تیر و سلاح یأجوج و مأجوج هفت سال در عذاب خواهند بود و یاری از آن خداست.»
و از بقیة ، از صفوان، از شریح بن عبید، از کعب روایت شده که:
خداوند یأجوج و مأجوج را بر سه نوع آفرید. گروهی از آنان جسمی شبیه درخت صنوبر دارند، گروهی دارای طول و عرضی چهار ذرعی هستند که نوع نیرومند آنان هستند و گروهی دیگر یک گوش خود را لحاف و گوش دیگر را زیرانداز می نماید و رحم های زنان خود یا زنان شوم خود را می خورند. (5)
و از ابن عبّاس روایت شده است:
زمین هفت بخش است، شش جزء آن را یأجوج و مأجوج تشکیل می دهند و یک جزء دیگر را سایر مردم.
حسّان بن عطیه می گوید:
یأجوج و مأجوج دو امّت هستند؛ در هر امّتی صد هزار امّت دیگر وجود دارد که هیچ کدام به یکدیگر شباهت ندارند. هر یک از مردان آنان تا صد نسل از فرزندان خود را نبینند، از دنیا نمی روند.
همچنین از زید بن مسلم از پدرش روایت شده که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«إن یأجوج و مأجوج حین یخرجون یخرج أولهم بالبحیرة بحیرة طبریة فیشربونها ثمّ یأتی آخرهم علیها فیقولون: کأنه کان هامنا مرة ماء فإذا غلبوا علی الأرض قالوا: قد غلبنا علی الأرض تعالوا نقاتل أهل السّماء فقالوا یا رسول الله فأین یکون المسلمون؟ قال: یتحصنون فیرسل الله سحاباً یقال لها العنان و کذلک اسمه عند الله فیرمونه بنبالهم فتسقط نبالهم مختضبة دماً فیقولون: قد قتلنا الله و الله قاتلهم فیمکثوا ما شاء الله فیوحی الله تعالی إلی السّحاب فتمطر علهم دوداً کانغف نغف الإبل تخرج منها فتأخذ کلّ واحدة فی عنق واحد منهم فتقتله فبینما هم علی ذلک إذ قال رجل المسلمین: فاتحوا لی الباب أخرج إنظر ما فعلوا أعداء الله لعل الله یکون قد أهلکهم فیخرج فإذا جاءهم وجدهم قیاماً موتی بعضهم علی بغض فیحمدالله و ینادی إلی أصحابه: إنّ الله قد أهلکهم فیبعث الله مطراً فیغسل الأرض منهم. فیستوقد بعد المسلمون بقسیهم و نبلهم کذا و کذا سنة و تأکل مواشی المسلمین من جیفه فتسمن علیهم و تکبر؛ (6)
هنگامی که یأجوج و مأجوج از محلّ خود خارج می شوند، گروه اوّل آنان به «دریاچه ی طبریّه» می رسند و از آن می نوشند. سپس گروه بعدی که به آنجا می رسند، می گویند: مثل اینکه زمانی در اینجا آبی جاری بود و هنگامی که بر زمین استیلا می یابند، می گویند: اکنون بر زمین چیره گشتیم، بیایید با اهل آسمان پیکار کنیم. گفتند: ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)! در آن روز مسلمانان در چه وضعیّتی قرار دارند؟ فرمودند: «در پناهگاه ها هستند. سپس خداوند ابری را می فرستد که عنان نامیده می شود. نام این ابر در نزد خداست. یأجوج و مأجوج با تیرهای خود آن را هدف قرار می دهند. تیرها پس از اصابت به ابر، خون آلود بر می گردند. آنگاه می گویند: ما خداوند را کشتیم؛ حال آنکه خداوند کشنده ی آنان است و تا زمانی که او بخواهد آنها در زمین می مانند. آنگاه خداوند به ابر دیگری وحی می نماید و آن ابر کرم هایی همچون کرم اشتران بر آنها فرو می ریزد. هر کرم بر گردن یکی از آنان می چسبد و او را می کشد. در این هنگام مردی از مسلمانان می گوید: در را بگشایید تا خارج شوم و ببینم دشمنان خدا چه کردند؟ شاید خداوند، خود آنان را به هلاکت رسانده باشد و هنگامی که خارج می شود، مشاهده می کند که آنان برخی در حالت ایستاده مرده اند و برخی دیگر بر روی هم افتاده اند. آنگاه خداوند را سپاس می گوید و یارانش را صدا می زند که خداوند آنها را هلاک گرداند. در این هنگام خداوند از آسمان بارانی را فرو می فرستد تا زمین را از لوث وجود آنان، بشوید و پاک گرداند و پس از آن، به مدّت یک سال مسلمانان از بقایای تیر و پیکان های آنها برای افروختن آتش استفاده می کنند و چهارپایان آنها از اجساد آنها می خورند و چاق و فربه می گردند.»
چنین مطلبی از کعب نیز روایت شده است که گفت:
هنگام خروج یأجوج و مأجوج آنان آن قد سدّ حائل بین خود و مردم را حفر می کنند که اگر کسی نزدیک باشد، صدای استخوان های نوک تیزی را که با آن به حفر سد مشغولند، می شنود. هنگامی که شب فرا می رسد، می گویند: فردا سد را خواهیم گشود؛ امّا خداوند شب هنگام دیوار سد را به حالت اوّلیه ی خود باز می گرداند و دوباره به حفّاری ادامه می دهند و تا سه بار این رخداد تکرار می شود تا اینکه برای بار سوم که به سد نزدیک می شوند، آن را همان گونه می یابند که شب پیش ترک کردند؛ آنگاه آن را سوراخ می کنند و از آن خارج می شوند و گروهی از آنان به «دریاچه ی بحیره» می رسند و آب آن را به طور کامل می نوشند. سپس گروه دوم آنان که به آنجا می رسد، گِل آن را می لیسند و سپس گروه سوم که به دریاچه می رسند، می گویند: مثل اینکه زمانی در اینجا آبی جاری بوده است. مردم از آنان می گریزند و چیزی در برابر آنان یارای ایستادگی و مقاومت ندارد. سپس تیرهای خود را به آسمان پرتاب می کنند. تیرها خون آلود به سوی آنان باز می گردد و می گویند: اهل زمین و آسمان را کشتیم. در این هنگام حضرت عیسی بن مریم (علیه السلام) آنان را نفرین می نماید و به خداوند عرض می کند که: «بارالها! ما را توان ایستادگی در برابر آنان نیست. هر گونه خود صلاح می دانی ما را از شرّ آنان کفایت فرما.» آنگاه خداوند کرم هایی بر آنان مسلّط می گرداند که به آن نغف می گویند. این کرم ها به شدّت به گردن آنها می چسبند (و آنان را می کشند). آنگاه خداوند پرندگانی را بر می انگیزد که با منقارهای خود آنان را بر می دارند و به دریا می اندازند و خدای تعالی چشمه ای را خلق می نماید که به آن «حیات» گفته می شود. این چشمه زمین را پاکیزه می گرداند و موجب رویش و حاصل خیزی آن می گردد، به گونه ای که یک انار واحد، اهل خانه ای را سیر می گرداند. (7)
و از مقاتل بن حیان، از عکرمه، از ابن عبّاس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است که فرمودند:
«بعثنی الله تعالی حین أسری بی ألی یأجوج و مأجوج فدعوتهم إلی دین الله و ألی عبادته فأبوا أن یجیبونی فهم فی النّار مع من عصا من ولد آدم (علیه السلام) و ولد إبلیس؛ (8)
در شب معراج، خداوند مرا به سوی یأجوج و مأجوج مبعوث نمود. من آنان را به دین خدا و عبادتش دعوت نمودم. آنها از اجابت دعوت من خودداری ورزیدند و از این رو آنان همراه با عصیانگران از فرزندان آدم و از فرزندان ابلیس، در آتشند.»
در اینجا باید خاطر نشان نمود که خروج یأجوج و ماجوج بر اساس وعده ی سابق خداوند، همانطور که از حدیث درک می شود، قطعی است و آیات و احادیث، صرف نظر از جزئیّات حوادث اشاره شده در روایات، یکدیگر را تصدیق می کنند.
و ما قصد وارد شدن در تفصیل این مطلب که منظور از یأجوج و مأجوج چیست و اثبات حقیقت آنها و کیفیّت ساختن سد در برابر آنها را نداریم. این موضوع مجال دیگری را می طلبد و خودداری «قرآن کریم» از پرداختن به این جزئیّات ما را کفایت می نماید و خالی از عجایبی است که در بعضی منابع در این باره آمده است.
آنچه از ظاهر قرآن کریم بر می آید، این است که آنها قومی بدوی و وحشی بوده اند که در زمین فساد می کرده اند و سدّ ایجاد شده توسط ذوالقرنین در برابر آنها، سبب نجات مردم از تباهکاری آنان گردید. آنها تا زمانی که تعدادشان به لحاظ عقلی و عرفی به حدّی برسد که توانایی غلبه را داشته باشند، در پشت آن باقی خواهند ماند و آنگاه که زمان آن فرا رسد، بار دیگر بر صحنه ی گیتی پدیدار شده و فساد را از سر می گیرند و بشر یک بار دیگر حضور و فساد آنان را تجربه می نماید. آنان به سبب وجود سدّی که توسط بشر اوّلیه در برابر آنان ایجاد شده، کینه ی بشر آخرالزّمان را در دل دارند.
بنابر اقتضای فهم ما از آیات کریمه و احادیث، خروج آنها از پشت سد، فاصله ی اندکی با زمان ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) دارد. (9).
کامل، حیدر؛ (1391)، دجال آخرالزمان، تهران: موسسه فرهنگی موعود عصر (عج)، چاپ اول
«إن یأجوج و مأجوج لیحفرون السد کلّ یوم حتّی إذا کادوا یرون شعاع الشمس قال الّذی علیهم: ارجعوا فستحفرونه غداً فیعیده الله عزّوجل أشد ما کان حتّی إذا بلغت مدتهم و إراد الله أن یبعثهم إلی الناس حفروا حتّی إذا کادوا یرون شعاع الشمس قال: ارجعوا فستحفرونه غداً إن شاء الله و استثنوا فیعودون إلیه و هو کهیئته حین ترکوه فیحفرونه و یخرجون علی یالأرض فینشفون المیاه و یتحصن الناس منهم فی حصونهم فیرمون بسهامهم إلی السّماء فیرجع علیهم الدم الذی أجفط فیقولون: قهرنا أهل الأرض و علونا أهل السماء فیبعث الله علیهم نغفاً فب أقفائهم فیقتلهم بهای: والذی نفسی بیده إن دواب الأرض لتسمن و تشکر شکراً من لحومهم و دمائهم؛
یأجوج و مأجوج هر روز آنقدر آن سدّ میان خود و خورشید را حفر می کنند که چیز زیادی به از بین رفتن آن باقی نمی ماند؛ امّا کسی که بر آن امیر است، فرمان می دهد، باز گردید و فردا دوباره برای حفر کردن بیایید. پس از رفتن آنان، خداوند دوباره سد را به وضع اوّل خود باز می گرداند. هنگامی که زمان آنان فرا رسد و خداوند اراده نماید، آنان را به سوی مردم برانگیزد و سد را حفر می کنند تا اینکه نزدیک به رؤیت خورشید می گردند. باز آن شخص می گوید: باز گردید. به خواست خداوند فردا آن را خواهید کاوید؛ امّا آنان استثنائاً این بار را به فردا موکول نمی کنند و به سوی سد باز می گردند و آن را همانگونه می یابند که ترک کرده بودند. پس مبادرت به حفر آن می نمایند و از محلّ خود خارج گشته و بر روی زمین منتشر می شوند و آب ها را خشک می کنند و مردم از شرّ آنها به محل های امن پناه می برند، آنان تیرهای خود را به سوی آسمان پرتاب می کنند و این تیرها، خون آلود به سوی آنان باز می گردد. آنگاه می گویند اهل زمین را متعهّد نموده و بر اهل آسمان ها چیره گشتیم. آنگاه خداوند کرمی را بر پشت گردن آنان قرار می دهد و بدین وسیله آنان را به هلاکت می رساند. «سوگند به آن کس که جانم در دست اوست، جنبندگان زمین رو به فربهی می گذارند و به سبب حفظ گوشت و خونشان، خداوند را بسیار سپاس می گزارند.»
و در حدیث دیگری آمده است:
خداوند به عیسی (علیه السلام) وحی می نماید که من بندگانی را برای خویش برگزیدم که احدی را قدرت کشتن آنان نیست. پس بندگانم را در وادی طور مورد محافظت قرار ده. در همین حال خداوند یأجوج و مأجوج را بر می انگیزد و آنها همانگونه که خداوند فرموده است از هر تپّه و بلندی سرازیر می گردند. آنگاه که گروه اوّل آنان به دریاچه ی طبریّه می رسد. همه ی آنچه را در آن وجود دارد، می نوشند. پس گروه بعدی که به آنجا می رسد، می گویند: گویا زمانی آبی در اینجا جریان داشت و آنچنان نبیّ خدا، عیسی (علیه السلام) و اصحاب او در محاصره قرار می گیرند که «رأس الثور» (1) برای هر یک از آنان از صد دینار برای شما در امروز ارزشمندتر خواهد بود. پس پیامبر خدا، عیسی (علیه السلام) و اصحاب وی روی به خداوند می آورند و خدا نیز کرمی را بر گردن های یأجوج و مأجوج مسلّط می گرداند و موجب قطع نخاع آنان گشته و همگی چون یک تن هلاک می گردند و خداوند پیامبر خود، عیسی (علیه السلام) و اصحابش را فرود می آورد و آنان یک وجب از خاک را پاکیزه از بوی تعفّن و گند آنان و خون هایشان نمی یابند، پس آنگاه دوباره روی به خداوند می آورند و از او درخواست یاری می نمایند و خداوند پرندگانی چون سیمرغ را به سوی آنان می فرستند تا آنان را حمل و از آنجا دور نموده و به مکانی که خواست خداوند است، ببرند. سپس بارانی بر آنان فرو می فرستد که هر خانه ی گلین یا مویین را شست و شو داده و پاکیزه می گرداند و چیزی از ناپاکی و پلیدی باقی نمی گذارد. سپس به زمین گفته می شود میوه های خود را برویان و برکت خود را بازگردان. پس در آن روز یک گروه از مردم از تنها یک انار می خورند و سیر می شوند و از پوست آن سایبان درست می کنند و خداوند در پیامبران برکت قرار می دهد تا جایی که یک شتر آبستن برای جماعتی از مردم و یک گاو باردار برای یک قبیله و یک گوسفند آبستن برای یک خانواده کافی است و در این هنگام، خداوند بادی پاکیزه را می فرستد و این باد زیر بغل های آنان را می گیرد و روح هر مسلمان را قبض می نماید و بقیه ی مردم را در فتنه و آشوب و نزاع، همچون پرندگان جنگلی باقی می گذارند. آنگاه قیامت برپا می گردد.
و در حدیث صحیح از عبدالله بن مسعود روایت شده که گفت:
شبی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را به معراج بردند، ابراهیم، موسی و عیسی (علیه السلام) را ملاقات کرد و مدّتی درباره ی قیامت با هم گفت و گو نمودند. نخست از ابراهیم (علیه السلام) سؤال کردند و از او درباره ی قیامت پرسیدند. دانشی از آن نزد وی نبود. سپس از موسی (علیه السلام) پرسیدند. او نیز هیچ آگاهی از آن نداشت. نوبت سخن به عیسی (علیه السلام) رسید. او گفت: «خداوند زمان قطعی آن را برای من نگفته؛ امّا سفارش هایی درباره ی آن به من نموده است و از زمان قطعی آن جز خداوند، کسی خبر ندارد.» آنگاه از خروج دجّال سخن گفت و فرمود: «من فرود می آیم و او را به قتل می رسانم و مردم به شهرهای خود باز می گردند . در آنجا یأجوج و مأجوج از آنها استقبال می کنند و از هر تپّه و بلندی سرازیر می گردند. به هیچ آبی نمی رسند؛ مگر آنکه آن را می نوشند و به هیچ شیئی برخورد نمی کنند؛ مگر آنکه آن را فاسد می نمایند. در این هنگام مردم به خداوند پناه می برند و من نیز از خدا درخواست می کنم که آنان را هلاک گرداند و پس از آن زمین از بوی بد اجسام آنان پر می شود و مردم باز به خدا پناه می برند و من نیز خدا را می خوانم و در این هنگام از آسمان آبی فرو می ریزد که آنها را با خود به دریا می برد، سپس کوه ها متلاشی و خاک آنها پراکنده گشته و زمین همچون پوست دبّاغی شده، کشیده می شود. خداوند به من گفته است که در هنگام روی دادن این حوادث، ساعت قیامت نسبت به مردم همچون زن بارداری می گردد که اهل آن نمی دانند، حمل خود را ناگهان در چه زمانی بر زمین می گذارد.»
عوام بن حوشب که از راویان این حدیث است، می گوید:
تأیید این خبر در کتاب خدای تعالی یافت می شود:
«حَتَّی إِذَتا فُتِحَت یأجُوجُ وَ مَأجوجُ وَ هُم مِّن کُلِّ حَدَبٍ یَنسِلُونَ؛ (2)
تا اینکه سدّ مانع در برابر یأجوج و مأجوج گشوده می شود و آنها از هر تپّه و بلندی سرازیر می گردند.»
«وَ اقتَرَبَ الوَعدُ الحَقُّ؛ (3)
و وعده ی حق نزدیک گردید.»
و در حدیث دیگری از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمده است که فرمودند:
«یفتح یأجوج و مأجوج فیخرجون کما قال الله تعالی: وَ هُم مِّن کُلِّ حَدَبٍ یَنسِلُونَ فیعمون الأرض و ینحاز منهم المسلمون حتّی تصیر بقیة المسلمین فی مدائنهم و حصونهم و یضمون إلیهم مواشیهم، حتّی إنهم لیمرون بالنهر فیشربونه حتّی ما یذرئن فیه شیئاً. فیمر آخرهم علی أخرهم فیقول قائلهم: لقد کان بهذا المکان مرة ماء و یظهرون علی الأرض، فیقول قائلهم: هولاء اهل الأرض قد فرغنا منهم و لننازلن أهل السماء، حتّی إن أحدهم لیهز حربته إلی السماء فترجع مخضبة بالدم، فیقولون: قد قتلنا أهل السماء. فبینما هم کذلک إذ بعث الله دواب کنغف الجراد فتأخذ بأغناقهم فیموتون موت الجراد یرکب بعضهم بعضاً، فیصبح المسلمون لایسمعون لهم حساً، فیقولون» من رجل یشری نفسه و ینظر ما فعلوا، فینزل منه رجل قد وطن نفسه علی أن یقتلوه فیجدهم موتی، فینادیهم: ألا ابشروا فقد هلک عدوکم، فیخرج الناس و یخلون سبیل مواشیهم فما یکون لهم رعی إلا لحومهم فتشکر علیها کأحسن ما شکرت من نبات أصابته قط؛
یأجوج و مأجوج سد را گشوده و از محلّ خود خارج می شوند، همان طور که خدای تعالی فرمودند: «و آنان از هر تپّه و بلندی سرازیر می گردند.» و زمین را می پوشانند و مسلمانان از اقدامات آنان زمین گیر می گردند تا جایی که بقیه ی مسلمانان در شهرها و حصارهای خود باقی می مانند و چهارپایان خود را نیز در کنار خویش نگه می دارند و یأجوج و مأجوج به هر نهری می رسند، آن را می نوشند و چیزی در آن باقی نمی گذارند و گروه بعدی آنان که به آن نهر می رسد، می گوید: مثل اینکه زمانی در اینجا آبی جاری بود. آنان بر اهل زمین غلبه می یابند و فردی از میان آنان می گوید: از اهل زمین فارغ گشتیم و اکنون با اهل آسمان ها به جنگ و پیکار خواهیم پرداخت. آنگاه یکی از آنان تیر خود را به سوی آسمان پرتاب می کند. تیر خون آلود باز می گردد. آنگاه می گویند: اهل آسمان ها را نیز کشتیم. آنان در گرماگرم گفتن این سخنان هستند که خداوند جنبدگانی همچون کرم و ملخ را به سوی آنان گسیل می دارد، این کرم ها به گردن های آنان می چسبند و آنان بر اثر حمله ی این کرم ها همچون ملخ می میرند؛ به گونه ای که برخی بر روی برخی دیگر می افتند. صبح هنگام مسلمانان هیچ اثری از آنان حس نمی کنند و می گویند: کیست که خود را به خطر اندازد و ببیند آنها چه کرده اند؟ مردی از آنان مرگ را به جان می خرد و از پناهگاه خود خارج می گردد و همه ی آنها را مرده می یابد. آنگاه فریاد می زند: مژده! دشمن شما هلاک شد، سپس مردم از محل های خود خارج و راه را برای چهارپایان خود نیز باز می کنند و آنها هیچ چراگاهی را برای خود جز گوشت های بدن یأجوج و مأجوج نمی یابند و خداوند را بهتر از زمانی که از گیاه زمین استفاده می کردند، شکر می گویند؛ زیرا تا قبل از این، چراگاه گیاهی به این وفور برای آنان فراهم نبود.
از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده است که فرمودند:
«سیوقد المسلمون من قسی یأجوج و مأجوج و نشابهم و أترستهم سبع سنین و الله المعین؛ (4)
مسلمانان از آتش قساوت قلب و تیر و سلاح یأجوج و مأجوج هفت سال در عذاب خواهند بود و یاری از آن خداست.»
و از بقیة ، از صفوان، از شریح بن عبید، از کعب روایت شده که:
خداوند یأجوج و مأجوج را بر سه نوع آفرید. گروهی از آنان جسمی شبیه درخت صنوبر دارند، گروهی دارای طول و عرضی چهار ذرعی هستند که نوع نیرومند آنان هستند و گروهی دیگر یک گوش خود را لحاف و گوش دیگر را زیرانداز می نماید و رحم های زنان خود یا زنان شوم خود را می خورند. (5)
و از ابن عبّاس روایت شده است:
زمین هفت بخش است، شش جزء آن را یأجوج و مأجوج تشکیل می دهند و یک جزء دیگر را سایر مردم.
حسّان بن عطیه می گوید:
یأجوج و مأجوج دو امّت هستند؛ در هر امّتی صد هزار امّت دیگر وجود دارد که هیچ کدام به یکدیگر شباهت ندارند. هر یک از مردان آنان تا صد نسل از فرزندان خود را نبینند، از دنیا نمی روند.
همچنین از زید بن مسلم از پدرش روایت شده که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
«إن یأجوج و مأجوج حین یخرجون یخرج أولهم بالبحیرة بحیرة طبریة فیشربونها ثمّ یأتی آخرهم علیها فیقولون: کأنه کان هامنا مرة ماء فإذا غلبوا علی الأرض قالوا: قد غلبنا علی الأرض تعالوا نقاتل أهل السّماء فقالوا یا رسول الله فأین یکون المسلمون؟ قال: یتحصنون فیرسل الله سحاباً یقال لها العنان و کذلک اسمه عند الله فیرمونه بنبالهم فتسقط نبالهم مختضبة دماً فیقولون: قد قتلنا الله و الله قاتلهم فیمکثوا ما شاء الله فیوحی الله تعالی إلی السّحاب فتمطر علهم دوداً کانغف نغف الإبل تخرج منها فتأخذ کلّ واحدة فی عنق واحد منهم فتقتله فبینما هم علی ذلک إذ قال رجل المسلمین: فاتحوا لی الباب أخرج إنظر ما فعلوا أعداء الله لعل الله یکون قد أهلکهم فیخرج فإذا جاءهم وجدهم قیاماً موتی بعضهم علی بغض فیحمدالله و ینادی إلی أصحابه: إنّ الله قد أهلکهم فیبعث الله مطراً فیغسل الأرض منهم. فیستوقد بعد المسلمون بقسیهم و نبلهم کذا و کذا سنة و تأکل مواشی المسلمین من جیفه فتسمن علیهم و تکبر؛ (6)
هنگامی که یأجوج و مأجوج از محلّ خود خارج می شوند، گروه اوّل آنان به «دریاچه ی طبریّه» می رسند و از آن می نوشند. سپس گروه بعدی که به آنجا می رسند، می گویند: مثل اینکه زمانی در اینجا آبی جاری بود و هنگامی که بر زمین استیلا می یابند، می گویند: اکنون بر زمین چیره گشتیم، بیایید با اهل آسمان پیکار کنیم. گفتند: ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)! در آن روز مسلمانان در چه وضعیّتی قرار دارند؟ فرمودند: «در پناهگاه ها هستند. سپس خداوند ابری را می فرستد که عنان نامیده می شود. نام این ابر در نزد خداست. یأجوج و مأجوج با تیرهای خود آن را هدف قرار می دهند. تیرها پس از اصابت به ابر، خون آلود بر می گردند. آنگاه می گویند: ما خداوند را کشتیم؛ حال آنکه خداوند کشنده ی آنان است و تا زمانی که او بخواهد آنها در زمین می مانند. آنگاه خداوند به ابر دیگری وحی می نماید و آن ابر کرم هایی همچون کرم اشتران بر آنها فرو می ریزد. هر کرم بر گردن یکی از آنان می چسبد و او را می کشد. در این هنگام مردی از مسلمانان می گوید: در را بگشایید تا خارج شوم و ببینم دشمنان خدا چه کردند؟ شاید خداوند، خود آنان را به هلاکت رسانده باشد و هنگامی که خارج می شود، مشاهده می کند که آنان برخی در حالت ایستاده مرده اند و برخی دیگر بر روی هم افتاده اند. آنگاه خداوند را سپاس می گوید و یارانش را صدا می زند که خداوند آنها را هلاک گرداند. در این هنگام خداوند از آسمان بارانی را فرو می فرستد تا زمین را از لوث وجود آنان، بشوید و پاک گرداند و پس از آن، به مدّت یک سال مسلمانان از بقایای تیر و پیکان های آنها برای افروختن آتش استفاده می کنند و چهارپایان آنها از اجساد آنها می خورند و چاق و فربه می گردند.»
چنین مطلبی از کعب نیز روایت شده است که گفت:
هنگام خروج یأجوج و مأجوج آنان آن قد سدّ حائل بین خود و مردم را حفر می کنند که اگر کسی نزدیک باشد، صدای استخوان های نوک تیزی را که با آن به حفر سد مشغولند، می شنود. هنگامی که شب فرا می رسد، می گویند: فردا سد را خواهیم گشود؛ امّا خداوند شب هنگام دیوار سد را به حالت اوّلیه ی خود باز می گرداند و دوباره به حفّاری ادامه می دهند و تا سه بار این رخداد تکرار می شود تا اینکه برای بار سوم که به سد نزدیک می شوند، آن را همان گونه می یابند که شب پیش ترک کردند؛ آنگاه آن را سوراخ می کنند و از آن خارج می شوند و گروهی از آنان به «دریاچه ی بحیره» می رسند و آب آن را به طور کامل می نوشند. سپس گروه دوم آنان که به آنجا می رسد، گِل آن را می لیسند و سپس گروه سوم که به دریاچه می رسند، می گویند: مثل اینکه زمانی در اینجا آبی جاری بوده است. مردم از آنان می گریزند و چیزی در برابر آنان یارای ایستادگی و مقاومت ندارد. سپس تیرهای خود را به آسمان پرتاب می کنند. تیرها خون آلود به سوی آنان باز می گردد و می گویند: اهل زمین و آسمان را کشتیم. در این هنگام حضرت عیسی بن مریم (علیه السلام) آنان را نفرین می نماید و به خداوند عرض می کند که: «بارالها! ما را توان ایستادگی در برابر آنان نیست. هر گونه خود صلاح می دانی ما را از شرّ آنان کفایت فرما.» آنگاه خداوند کرم هایی بر آنان مسلّط می گرداند که به آن نغف می گویند. این کرم ها به شدّت به گردن آنها می چسبند (و آنان را می کشند). آنگاه خداوند پرندگانی را بر می انگیزد که با منقارهای خود آنان را بر می دارند و به دریا می اندازند و خدای تعالی چشمه ای را خلق می نماید که به آن «حیات» گفته می شود. این چشمه زمین را پاکیزه می گرداند و موجب رویش و حاصل خیزی آن می گردد، به گونه ای که یک انار واحد، اهل خانه ای را سیر می گرداند. (7)
و از مقاتل بن حیان، از عکرمه، از ابن عبّاس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است که فرمودند:
«بعثنی الله تعالی حین أسری بی ألی یأجوج و مأجوج فدعوتهم إلی دین الله و ألی عبادته فأبوا أن یجیبونی فهم فی النّار مع من عصا من ولد آدم (علیه السلام) و ولد إبلیس؛ (8)
در شب معراج، خداوند مرا به سوی یأجوج و مأجوج مبعوث نمود. من آنان را به دین خدا و عبادتش دعوت نمودم. آنها از اجابت دعوت من خودداری ورزیدند و از این رو آنان همراه با عصیانگران از فرزندان آدم و از فرزندان ابلیس، در آتشند.»
در اینجا باید خاطر نشان نمود که خروج یأجوج و ماجوج بر اساس وعده ی سابق خداوند، همانطور که از حدیث درک می شود، قطعی است و آیات و احادیث، صرف نظر از جزئیّات حوادث اشاره شده در روایات، یکدیگر را تصدیق می کنند.
و ما قصد وارد شدن در تفصیل این مطلب که منظور از یأجوج و مأجوج چیست و اثبات حقیقت آنها و کیفیّت ساختن سد در برابر آنها را نداریم. این موضوع مجال دیگری را می طلبد و خودداری «قرآن کریم» از پرداختن به این جزئیّات ما را کفایت می نماید و خالی از عجایبی است که در بعضی منابع در این باره آمده است.
آنچه از ظاهر قرآن کریم بر می آید، این است که آنها قومی بدوی و وحشی بوده اند که در زمین فساد می کرده اند و سدّ ایجاد شده توسط ذوالقرنین در برابر آنها، سبب نجات مردم از تباهکاری آنان گردید. آنها تا زمانی که تعدادشان به لحاظ عقلی و عرفی به حدّی برسد که توانایی غلبه را داشته باشند، در پشت آن باقی خواهند ماند و آنگاه که زمان آن فرا رسد، بار دیگر بر صحنه ی گیتی پدیدار شده و فساد را از سر می گیرند و بشر یک بار دیگر حضور و فساد آنان را تجربه می نماید. آنان به سبب وجود سدّی که توسط بشر اوّلیه در برابر آنان ایجاد شده، کینه ی بشر آخرالزّمان را در دل دارند.
بنابر اقتضای فهم ما از آیات کریمه و احادیث، خروج آنها از پشت سد، فاصله ی اندکی با زمان ظهور حضرت مهدی (علیه السلام) دارد. (9).
پینوشتها:
1. نام کوهی است در دو منزلی حلیطه شهری با آب و هوای بسیار سرد در غرب فرات است.
2. سوره انبیاء (21)، آیه 96.
3. همان، آیه 97.
4. المصنّف، ج 8، ص 652.
5. الدرّ المنثور، ج 4، ص 250؛ الفتن، ص 356.
6. الفتن، ص 359.
7. همان، ص 361 .
8. همان، ص 363.
9. نک: تاریخ الغیبة الکبری و تاریخ مابعدالظهور از سیّد محمّد صادق صدر.
کامل، حیدر؛ (1391)، دجال آخرالزمان، تهران: موسسه فرهنگی موعود عصر (عج)، چاپ اول