ویژگیهای آیت الله محمد کوهستانی(رحمت الله علیه)(1)
1. زهد ورزی
« ما اتخذ الله نبیاً الا زاهداً؛
خدای متعال هیچ پیامبری را به پیامبری برنگزید مگر آن که زاهد بود. »
از جمله مواعظی که حضرت امیر علیه السلام در نهج البلاغه زیاد به آن سفارش نمود و با تعابیر مختلفی از آن یاد کرده عامل زهد و ساده زیستی است.
وقتی درباره زهد و حقیقت آن از حضرت پرسیدند، در جمله ای معروف فرمود:
« الزهد کله بین کلمتین من القرآن قال الله سبحانه
« لکیلا تأسوا علی مافاتکم و لاتفرحوا بما اتاکم»
و من لم یأس علی الماضی و لم یفرح بالآتی فقد اخذ الزهد بطرفیه:
تمام زهد در دو جمله قرآن آمده است، خداوند می فرماید:
« برای گذشته غم مخورید و به آینده شاد و دلبند نباشید »
بنابراین آن کس که غم گذشته نمی خورد و به آینده شاد و دلبند نیست، هر دو جانب زهد را در اختیار گرفته است. اشاره به این که حقیقت زهد ترک وابستگی ها و اسارت ها در چنگال گذشته و آینده است.
امام صادق علیه السلام فرمود:
« اذا اراد الله بعبد خیراً زهّده فی الدنیا وفقّهه فی الدین و بصّره عیوبها و من اتیهن فقد اوتی خیر الدنیا و الاخره؛
هنگامی که خداوند، اراده کند برای بنده ای از بندگانش خیر و صلاح پیش بیاورد به او توفیق زهد عنایت می کند و او را در احکام دین فقیه و بینا می گرداند و عیب های دنیا را به وی می شناساند و کسی که دارای این اوصاف باشد، خیر دنیا و آخرت به او داده شده است. »
مرحوم آیت الله کوهستانی را به حق می توان از مصادیق روشن این احادیث و نمونه ای از زهّاد و صلحای سلف برشمرد، چرا که زهد و ساده زیستی و بی اعتنایی به مظاهر دنیوی در سراسر زندگی او به خوبی مشهود بود.
رفتارش مصداق فرمایش مولایش بود که هیچ گاه در مسائل دنیوی بر آن چه از دستش می رفت، تأسف نمی خورد و آن چه از دنیا به او روی می آورد به گونه ای شاد و مغرورش نمی کرد که همه چیز را به فراموشی بسپارد.
مقام والای زهد، سکون و آرامش روحی فوق العاده ای را برای ایشان فراهم کرده بود که هر کس می خواست از فشارها و تنگناهای زندگی و علایق مادی آسوده شود، به محضر آن بزرگوار می رسید و با مشاهده زندگی ایشان احساس آرامش و اطمینان می کرد.
بارها ارادتمندان آن جناب نقل نمودند وقتی که با تهاجم اندوه مواجه می گشتیم، به محضرش می رفتیم و از غم و اندوه رها شده، با آرامش خاطر و سبک بار باز می گشتیم.
آسودگی از دنیا
« در ایامی که در نجف مشغول به تحصیل بودم، روزی متوجه شدم که مدتی است قلبی گرفته و خاطری افسرده دارم.
در اندیشه فرو رفتم و خاطرات و ارادات قلبی ام را کنترل کردم تا این که عقده غم را پیدا کنم که آیا ریشه دنیایی دارد یا آخرتی؟
علاقه به دنیا و کمبود مطامع دنیوی است یا چیز دیگر. پس از بررسی متوجه شدم علاقه به دنیا است که این چنین مرا اندوهناک ساخته است، از این رو با توجه و اخلاص به سوی حرم مطهر امیرالمؤمنین علیه السلام شتافتم و با تضرع و زاری از مقام ولایت خواستم که علاقه به دنیا را برای همیشه از دلم بیرون کند و در آن جا تصمیم گرفتم که هیچ گاه برای دنیای فانی ناراحت نشوم، در حالی از حرم به خانه برمی گشتم که دیگر برای همیشه از علاقه به دنیا آسوده شده بودم. »
پوچی دنیا
در یکی از ملاقات هایی که با آیت الله کوهستانی داشتم درباره دنیا و بی ارزشی آن فرمودند:
« سال هایی که در نجف بودم، اوایل کمی از نهج البلاغه را می خواندم و در قسمت هایی که امام امیرالمؤمنین علیه السلام در مورد دنیا و پوچی آن بیاناتی ایراد فرمودند، با خود می گفتم، اگر گوینده آن حضرت امیر علیه السلام نبود می گفتم در مذمت دنیا مبالغه کردند، ولی چون گوینده حضرت امیر است تسلیم فرمایش ایشان هستیم.
بعدها که خداوند عنایتی فرمود و فهمیدم که باطن دنیا چیست، آن وقت اگر گوینده این سخنان در پوچی و بی ارزشی دنیا حضرت نبود می گفتم کم گفته و کم مذمت نموده اند. »
حجت الاسلام شیخ قلی پارچی می گوید:
روزی آقاجان به من فرمود:
« اگر دنیا را به مویی ببندند، کاری می کنم دنیا سر جای خود بماند و مو هم پاره نشود. »
عرض کردم چگونه؟
گفت:
« آن را رها می کنم که مو هم پاره نمی شود. یعنی هیچ گاه خودم را به دنیا وابسته نمی کنم و به طرف خود نمی کشم. »
مبارزه با هوای نفس
روزی در محضر مبارک ایشان افتخار حضور داشتم به مناسبتی خاطره ای از دوران نجف را چنین بازگو فرمودند:
« من در نجف تحصیل می کردم و با قناعت و ساده زیستی روزگار می گذراندم تا آن که روزی مادرم برای من یک طاقه پارچه قبایی برک فرستاد.
ابتدا خیلی خوشحال شدم، ولی با خود اندیشیدم که اگر این پارچه را برای خود قبا بدوزم این قبای نو عبای نو لازم دارد و آن گاه عبای نو نعلین نو هم می خواهد و کم کم خانه و اثاثیه منزل نیز باید عوض شود.
لذا فکر کردم که بهتر است از همین جا جلوی خواهش و هوای نفس را بگیرم و آن قبا را به یک طلبه فقیر هدیه دادم تا اینکه خیالم از بابت آن آسوده گردید. »
ساده زیستی و قناعت
فرش اتاق های آن را نمد و حصیر دست بافت ساده تشکیل می داد.
به راستی سرای آن بزرگوار انسان را به یاد کلام امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه می انداخت که درباره رسول خدا صلی الله و علیه وآله و سلم فرمود:
« خرج من الدنیا خمیصاً و ورد الاخره سلیماً لم یضع حجراً علی حجرٍ حتی مضی لسبیله واجاب داعی ربه؛
با سلامت روح وارد عالم آخرت گردید، در حالی که در دنیا سنگی بر روی سنگی نگذاشت تا دعوت خدا اجابت کرد و درگذشت. »
برخی از مردم ضعیف الایمان فکر می کردند، وضع زندگی اندرونی آقا غیر از وضع بیرونی است که در معرض مشاهده مردم است.
شخصی از گرگان در این زمینه دوگانگی زندگی اندرون و بیرونی را احساس می کرد و به نظرش می رسد فرش های حصیر بیرون برای فریب مردم است، در وقت دیگر با آقا در قسمت اندرونی ملاقات کرد و سادگی تشکیلات آن را ملاحظه کرد، از سوء ظن خود پشیمان شد و لب به استغفار گشود.
برخی از دوستان ایشان که از شهرستان ها به دیدنشان می آمدند تغییر منزل را پیشنهاد می کردند، ولی آقا جوابی مطابق فهم خود آن ها می داد و می فرمود:
« همین کافی است چون خانه اجدادی ماست به آن علاقه مند می باشیم. »
استفاده از وسائل ساده ایرانی
در واقع تمام لباس های ایشان سنتی و ایرانی بود، وقتی یکی از دوستان آیت الله شعرانی از تهران به دیدن ایشان آمده بود پس از بازگشت ، آیت الله شعرانی از وی پرسید: آقای کوهستانی را چگونه یافتید؟
گفت: آیت الله کوهستانی را ملاقات کردم در حالی که هیچ آثار خارجی در لباس ایشان ندیدم. ظرف های چینی در منزل نداشت به جز چند پارچ چینی موروثی که از آن ها استفاده نمی شد.
تمام ظروف منزل آقا از مس یا ظروف گلی سفالی بود که آن را سفالگر معین و مورد اطمینان پخته بود.
قاشق های غذاخوری همه چوبی بودند و برای مهمانان طعام با برکت خانه معظم له در چنین ظرف هایی بسیار لذیذ و فراموش نشدنی بود، در حالی که طعام و پذیرایی ایشان یک کاسه آش و یک قرص نان محلی بیش نبود.
قناعت در خوراک
هر چه بر روی سفره می آوردند همان را میل می کرد و غذای مخصوص نداشت. در خوردن غذا به حداقل اکتفا می کرد.
تنقلات و میوه کم تر می خورد و مواد غذایی منزل ایشان از برنج و گندم و حبوبات، تمامی از محصولات اراضی موروثی و یا از درآمد و سود آسیاب آبی تهیه می گردید، لبنیات منزل از دام های شخصی که در منزل نگهداری می شده تأمین می گردید، از غذای بازار استفاده نمی کرد مگر به ندرت و یا در مسافرت.
صبح ها بیشتر نان و چای میل می کرد، ظهرها ناهار را با مهمانان که اغلب یک قرص نان و یک کاسه آش ساده که معمول غذای مردم بی بضاعت بود صرف می کرد.
فرزند ایشان می گوید:
صبحی دیدم آقا مشغول خوردن نان است در حالی که نان خیلی خشک بود، در آن سال محصول گندم ما خوب نبود، جو را آرد می کردیم و با آرد گندم مخلوط می نمودیم و با آن نان می پختیم، به همین خاطر نان خیلی سریع خشک می شد.
ایشان نیز دندان نداشت می دیدم به سختی مشغول جویدن نان است، گفتم آقا جان نان خیلی خشک است! فرمود:
« سیر می کند خوب است. »
مقامات علمی و تحمل سختیها
چرا که او خوب می دانست نیل به مقام عالی اجتهاد و کسب فضایل علمی و نفسانی جز با تحمل سختی ها امکان پذیر نیست
همان گونه که از حضرت امیر علیه السلام نقل شده است:
« لا یدرک العلم براحة الجسم:
علم با راحتی تن به دست نمی آید. »
ایشان خاطره ای از دوران نجف را چنین نقل کرد:
« شبی پس از تشرف به حرم برای خرید وسیله ای از صحن حرم بیرون آمدم، دیدم آقای شاهرودی در بیرون قدم می زند تعجب کردم این وقت شب موقع قدم زدن ایشان نیست .
این در حالی بود که مغازه ها تعطیل کرده بودند و فقط یک مغازه باز بود، چون می دانستم دیرتر می بندد رفتم از صاحب مغازه وسیله ای بخرم، هنگامی که خواستم پول آن را بپردازم متوجه شدم که مقدار سهم ساداتی که مادرم از زادگاه فرستاده بود و می بایست به آقای شاهرودی می پرداختم فراموش کردم و داخل جیب من جا مانده است .
بلافاصله آن وسیله را گرفتم و برگشتم دیدم هنوز آقای شاهرودی مشغول قدم زدن است آن مقدار سهم سادات را به ایشان دادم همین که آقای شاهرودی پول را از من گرفت بی درنگ و بدون خداحافظی مرا تنها گذاشت.
شگفت زده شدم، چرا چنین کرد! فردا سر درس از ایشان پرسیدم جریان شب گذشته چه بود و چرا بدون خداحافظی مرا ترک کردی؟
ابتدا نمی خواست چیزی بگوید ولی با اصرار من گفت: سه شبانه روز بود که نتوانستم نان به منزل ببرم لذا شب دیرتر به منزل می رفتم و صبح زودتر از خانه بیرون می آمدم چرا که تحمل گریه بچه ها را نداشتم،
گفتم چرا به من نگفتی؟
گفت: وضع تو هم که بهتر نیست وقتی که تو پول را به من دادی دیگر عذری نداشتم که بیش از این صبر کنم و با خود گفتم پول هر چه باشد به او برمی گردانم لذا با شتاب رفتم از آن مغازه که دیرتر تعطیل می کرد تا مغازه را نبسته چیزی تهیه کنم و به منزل ببرم. »
2. اتّکا و توکل به خدا
پس از بازگشت از نجف اشرف، یکی از بازرگانان متدیّن بهشهر از ایشان دعوت به عمل آورده و پس ار پذیرایی و احترام میزبان، از معظم له تقاضا کرد که شما در شهر اقامت کنید و مردم به وجود شما در شهر نیازمندند.
آقا در پاسخ او فرمود:
« وضعیت من طوری است که مراجعات و رفت وآمد مردمی زیاد خواهد بود و در نتیجه هزینه هم زیاد در برخواهد داشت. »
میزبان گفت، من در خدمت شما هستم و هزینه را تأمین می نمایم.
آقا فرمود:
« اگر شما پشیمان شدید و یا دیگر نتوانستید هزینه را تأمین کنید، آن وقت چه؟»
میزبان گفت: آن وقت خدا هست.
معظم له در جواب گفت:
« حال که آخر باید به خدا تکیه کنم، چرا از اول به خدا تکیه نکنم! »
خدا بهترین وکیل
شبی ضمن بیان مراحل توکل علی الله فرمود:
« انسان ضعیف و عاجز است، پس چه خوب است برای خود وکیل بگیرد و کارها را به او واگذارد.
وکیل باید اولا: قادر و توانا باشد.
ثانیاً از خیر و شر خود کاملاً اطلاع داشته باشد
و ثالثاً: سرمد و دایم و همیشه بوده و تغییر نکند و عادل و فاضل و دیگر صفات حسنی را نیز دارا باشد و این غیر از خدای تبارک و تعالی کسی نیست. »
بهترین چیز، توکل
من به همراه چند تن دیگر از بازاری ها خدمت آیت الله کوهستانی شرف یاب شدیم و از حوادث و گرفتاری های زمانه نزد ایشان شکایت کردیم که امروزه اوضاع خیلی بد شده است؛ به طوری که انسان، صبح دین دار و معتقد از خانه بیرون می رود و ظهر بی دین به خانه بر می گردد.
از ایشان خواستیم که دعا یا دستوری جهت حفظ دین سالم ماندن ازفساد و بی دینی به ما یاد بدهند.
ایشان فرمود:
« بهترین چیز توکل است. انسان در هر حال باید خود را به خدا بسپارد و تسلیم اراده خدای متعال باشد، چرا که انسان اگر بخواهد با اراده و فکر خودش از این حوادث و مشکلات جلوگیری کند موفق نمی شود. »
ای محمد بچش!
« اگر در امری غیر ذات مقدس او، در ذهن من جلوه می کرد؛ مثلاً فکر می کردم فلانی می تواند این کار را انجام دهد، می دیدم آن کار انجام نمی گیرد یا به طول می انجامد، آن گاه به خودم خطاب می کردم ای محمد، بچش تا تو باشی که به غیر او توجه نکنی. »
منبع:www.salehin.com