ویژگیهای آیت الله محمد کوهستانی(رحمت الله علیه)(4)

8. مهمان نوازی از جمله ویژگی های اخلاقی انسانی مرحوم آیت الله کوهستانی که تقریباً از امتیازات منحصر به فرد ایشان بود مهمان نوازی و سفره باز و بابرکت اطعام وی بوده است تا آن جا که طعام و آش آقاجان کوهستانی...
چهارشنبه، 16 مرداد 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ویژگیهای آیت الله محمد کوهستانی(رحمت الله علیه)(4)
ویژگیهای آیت الله محمد کوهستانی(رحمت الله علیه)(4)
ویژگیهای آیت الله محمد کوهستانی(رحمت الله علیه)(4)

8. مهمان نوازی

از جمله ویژگی های اخلاقی انسانی مرحوم آیت الله کوهستانی که تقریباً از امتیازات منحصر به فرد ایشان بود مهمان نوازی و سفره باز و بابرکت اطعام وی بوده است تا آن جا که طعام و آش آقاجان کوهستانی در مازندران حتی نقاط مختلف کشور از شهرت به سزایی برخوردار گشته بود به حدی که برخی از بزرگان و مراجع نیز تمایل داشتند از آن میل نمایند و از برخی دوستان ایشان نیز خواستار آن آش ساده بودند.
در خانه وی همواره بر روی همگان باز بود. معظم له با کمال میل و رغبت توأم با خوش رویی از مهمانان پذیرایی می نمود و منزلش جای گاه امنی برای مستمندان و عموم ارادتمندان بود که از نقاط مختلف استان به خدمت ایشان می رسیدند .
جناب شیخ ولی الله عموزادی از پدر بزرگوارش نقل می کند که می گفت:
در زمان ما شخص فقیری آمده بود که نمی دانستم اهل کجا بود، ولی آن قدر در منزل آقا ماندگار شد که در همان جا از دنیا رفت.
به ندرت اتفاق می افتاد که بر سر سفره اش مهمانانی حضور نداشته باشند و روزهای جمعه و تعطیلی بر تعداد آنان افزوده می شد به ویژه در ایام عید فطر و یا ایام نوروز بیش از صد نفر بود و گاه به سی صد نفر می رسیدند همگی از خوان گسترده آقاجان بهره مند می گشتند و معمولاً هم بدون اطلاع قبلی بود .
حتی روزی پس از شمردن قاشق ها مشخص شد که سی صد نفراز مهمانان غذا میل کرده بودند. طبق معمول هر روز پذیرایی و ناهار عبارت بود از یک کاسه آش و مقداری نان محلی همراه قاشق چوبی که پس از اقامه نماز جماعت در مسجد آن را با اشتیاق میل می کردند و آن را مایه سعادت و برکت و موجب شفای امراض می دانستند، از این رو هر چه نان بر سر سفره باقی می ماند پس ازجمع آوری در سینی بزرگ، معظم له بر آن ها دعا می خواند و مهمان ها برای تبرک باخود می بردند.
نکته جالب توجه این که مهمانان ایشان فقط از قشر فقیر یا مستمند نبودند، بلکه هر کس که وارد می شد ـ چه غنی و چه فقیر عالم یا غیر عالم ـ با این آش ساده یکسان پذیرایی می شدند. آقا جان نیز خود با مهمانان غذا می خورد و در اواخر عمرشان که به خاطر کسالت پرهیز غذایی داشت به هنگام پذیرایی در حسینیه می نشست تا مهمانان ناهار را میل کنند.
از این رو اغلب یک یا دو ساعت از ظهر گذشته به اندرونی تشریف می بردند و ناهار خود را میل می کردند؛ چه بسا بر اثر کثرت مهمان ها چیزی برای خوردن باقی نمی ماند و به اهل خانه می فرمود:
« هر چه در بساط دارید بیاورید، ولو این که مقداری نان و ترشی باشد. »
گاهی پیش می آمد که ناهار تناول نمی کرد و شب به شام اکتفا می نمود.

چقدر فقیر هستیم!

در واقع مرحوم کوهستانی نه تنها از کثرت مهمانان اظهار ناخشنودی نمی کرد، بلکه اگر روزی برسرسفره اش مهمانی نبود که با وی هم غذا گردد بسیار ناراحت و متأسف می شد.
یکی از نوادگان ایشان دراین باره چنین می گوید:
در ایام کودکی در حیاط حسینیه با عده ای از بچه های محل مشغول بازی بودیم و آن روز برای آقا جان مهمان نیامده بود چند مرتبه آقا از اندرونی بیرون آمد و از من پرسید :
« مهمان نداریم؟»
گفتم: نه!
آقا اظهار تأسف کرد و فرمود:
« امروز ما چه قدر فقیریم. »

سفره بابرکت

جناب آقای راسخی درباره سفره بابرکت ایشان که خود بسیار از آن بهره مند گشته بود چنین می گوید:
تا آن جا که من می دانم و دیدم ظهرها به تعداد افراد یک کاسه گلی آش با قاشقی چوبی و نان خانگی و شب ها یک بشقاب پلو از برنجی ارزان قیمت با خورشتی بسیار ساده بر روی سفره چیده می شد و آقا می فرمود:
« بفرمایید! »
من توجه داشتم هنگامی که غذا کم بود سر مبارک پایین و دعاهایی آهسته بر لبان جاری می شد که واقعاً و حقیقتاً همگی سیر می شدند.
ممکن است خواننده ای بگوید: راسخی! تو چون به ایشان ارادت داشتی و به قول معروف « حب الشی ء یعمی و یصمّ » اغراق می گویی.
چنین نیست که میهمانان وقتی می دیدند غذا کم است رعایت می کردند و سیر نشده دست می کشیدند.
برای این که خوانندگان عزیز این ماجرا را باور کنند، من این جریان را از زبان مردی بیان می کنم که سیّد بود و چندان پای بند تکالیف نبود و شاگرد دبیرستان و بعد آموزگار شده بود به طوری که کارهای زشت بسیار مرتکب گردیده و برایم نقل می کرد، من او را منع می کردم که گناهان را نباید ذکر کرد تا می توانی جبران کن و استغفار.
او می گفت: استغفار کرده ام و می ترسم خدای بر من نبخشاید و من می گفتم بازآی، هر آن چه هستی باز آی این درگه ما درگه نومیدی نیست...
به هر حال او می گفت که در زمان جهالتم دوستانی ناباب داشتم و آن ها اصلاً خدایی قبول نداشتند و من با وصف آن که در فساد از آن ها کمی نداشتم، ولی خدا را قبول داشته و به اصطلاح معروف حضرت عباس علیه السلام سرم می شد، به ایشان می گفتم بالاخره قیامتی در کار است و حساب و کتابی.
هر چه می گفتم فایده نداشت... به نظرم آمد مثل این که خدای کمک کرد، گفتم: بیایید شبی برویم خدمت آقای کوهستانی و آن جا شام بخوریم و بابت آن پولی نمی دهید و آن وقت ببینید با غذای کم، چگونه ایشان اعجاز می کند و شما هر چه می خواهید بخورید تا سیر شوید و به چشم خود این کرامت را ببینید.
گفتند: باز داری آسمان و ریسمان می کنی سید؟
بالاخره از من اصرار و از ایشان انکار. به هر حال حاضرشان کردم و آن ها بسیار پرخور بودند مخصوصاً ناهار کم تر خورده و به قول معروف شکم را صابون زده تا این که مرا رسوا کنند و به گفته آن ها دروغ هایم آشکار گردد.
به هر حال رفتیم، تقریباً دو ساعت از شب گذشته بود که مبادا دو رکعت نماز از ترس صاحب خانه بخوانیم. سفره حاضر و اتفاقاً آن شب جز ما چند نفر کسی نبود، سلامی کرده و به سفره نشستیم و غذا هم بسیار کم بود.
آقا فرمود:
« بفرمایید بسم الله »
این ها شروع کردند به خوردن، من هم زیر چشمی مواظب بودم و می دیدم لقمه ها یکی پس از دیگری به حلقومشان فرو می رود. مثل این که پس از هر لقمه کاسه پر می شد و دست نخورده به جای خود، آن ها تا توانستند شکمی از عزا درآوردند و من پی در پی به آنان اشاره می کردم که بخورید.
آن ها نیز به شکمشان اشاره می کردند که پر شده و جا نداریم؛ یعنی تا بلغت الحلقوم خوردیم.
آری! برادر چنین بود. وقتی بیرون آمدیم ( البته پس از نصایح دل پسند آقا) آنان به من گفتند: ای والله! عجب، خیلی جای تعجب بود این غذای کم چه قدر خوشمزه و زیاد می شد؟
ما کوشیدیم تا تو را رسوا کنیم، نشد که نشد، خداوند آن سید را بیامرزد و آن رفقای کذایی را هدایت کرده باشد.
« والله یرزق من یشاء بغیر حساب ».

پذیرایی ساده چرا؟

فرزند گرامی ایشان می گوید:
روزی حضرت آقا به من فرمود:
« من دوست داشتم از مهمانان بهتر پذیرایی کنم و برای من خیلی دشوار است که غذایی بسیار ساده برای مهمانان خود بیاورم، ولی اگر چنین نمی کردم ناچار بودم از وجوهات استفاده نمایم، از این رو در حد توان مالی خود از آنان پذیرایی می کنیم. »

دشوارترین روزهای زندگی

مرحوم کوهستانی خود دراین باره جریانی را نقل فرموده است:
« فراموش نمی کنم روزی را که مهمان محترمی بر من وارد شد و من سرگرم تدریس و مباحثات بودم، نزدیک ظهر به اندرون رفتم و جویا شدم که برای پذیرایی مهمان محترمی که از راه دور آمده چه داریم؟
معلوم شد که جز نان و دوغ چیزی در بساط نیست، چاره ای نبود جز آن که مهمان را با آن غذای ناچیز پذیرایی کنم. نان و دوغ را نزد مهمان فرستادم مدتی از خجالت در اندرون تأمل کردم، وقتی به نزد مهمان عزیز آمدم معلوم بود که غذای مطبوعی نبود و او نیز انتظار نداشت که با این وضع پذیرایی شود. آن روز یکی از دشوارترین روزهای زندگی من بود. »

9. دستگیری از فقرا و نیازمندان

آقای بنی کاظمی در این باره چنین می گوید:
آقاجان به بنده دستور فرمودند با تفحص و تحقیق خصوصی لیستی از فقرا و مستمندان ـ از سادات و غیر سادات ـ به طور جداگانه تهیه نمایم تا کمک های مناسبی برای هر یک پرداخت شود.
معظم له محرمانه به وضع آنان رسیدگی می کرد و در این مورد گاه پیش می آمد افرادی که تصور نمی کردم نیازمند باشند ایشان خصوصی معرفی و مبلغی حواله می کرد که می بایست در تاریکی شب و به طور ناشناس به آنان برسانیم.
هیچ گاه سائل را رد نمی کرد و در حد توان مالی خود مبلغی را در اختیار سائل قرار می داد.
جناب روحانی نژاد نقل می کند:
روزی در محضرشان افتخار حضور داشتم ناشناسی که خود را فقیر معرفی کرد از معظم له درخواست کمک کرد، آقا مختصر پولی به او داد و از قرائن پیدا بود که آقا جان پولی ـ که بتواند در اختیارش بگذارد ـ ندارد، مرد ناشناس هم دست بردار نبود و با سماجت و اصرار کمک بیشتری می خواست.
آقا در حالی که دستی بر روی سینه داشت با خوش رویی و تبسم فرمود:
« آقا من غلام شما هستم در حال حاضر بیش از این مقدور نیست، سهم امام علیه السلام موجود است ولی از خدا می ترسم و آن را نمی توانم در اختیار شما بگذارم، اگر پولی برسد در خدمت شما هستم. »

سخاوت در پاسخ توهین سائل

حجت الاسلام سید رسول حسینی کوهستانی درباره اهتمام و بزرگواری ایشان درباره فقرا ماجرایی را چنین نقل کرد:
غروب یکی از روزهای ماه مبارک رمضان من و یک دیگر از طلاب همراه مرحوم آقا جان برای اقامه نماز مغرب و عشا به سمت مسجد حرکت کردیم، به محض ورود به مسجد فقیری از راه رسید و از معظم له درخواست کمک کرد.
آقا برای پرداخت وجه استخاره کرد ( گاهی برای دادن پول استخاره می کردند) سپس رو به من کرد و فرمود:
« پنج قران دارید به من قرض بدهید؟ »
من عرض کردم: بله و از جیب خود پنج قران درآوردم و به آن فقیر دادم.
فقیر از مبلغ کم پول ناراحت شد و رو به آقا کرد و با تندی گفت:
من یک تومان خرج کردم تا این جا آمدم این مقدار پول را می خواهم چه کنم؟ تو چه قدر متکبری!
آقا به خاطر اهانت وی متأثر شد و از روی ناراحتی چند مرتبه تکبیر گفت و دیگر چیزی نفرمود و مشغول نماز گردید.
در بین نماز مغرب و عشا یا بعد از نماز بود که آن فقیر می خواست از مسجد خارج شود ولی جایی نداشت، آقا خطاب به وی گفت:
« کجا می روی؟ برو منزل همان متکبر. »
او چاره ای نداشت با کمال شرمندگی به منزل آقا آمد، ایشان دستور داد از وی پذیرایی کنید. برخی از دوستان می خواستند به خاطر اهانتی که به آقا جان کرده بود او را اذیت کنند ولی آقا جان سفارش کرده بود آزارش ندهید او شب را در آن جا استراحت کرد و صبح رفت.

توصیه به پزشکان در رعایت حال فقرا

حجت الاسلام سید ولی نعمتی درباره اهتمام آقا جان در مورد فقرا چنین اظهار نمود:
هنگامی که مرحوم کوهستانی در اثر کسالت و عمل جراحی در بیمارستان گرگان بستری گشتند، پس از بهبودی ایشان مبلغی را برای تصفیه حساب بیمارستان در اختیار دامادشان مرحوم حجت الاسلام هاشمی نسب گذاشتند که به دکتر جباری پزشک معالج ایشان بپردازند، جناب دکتر از گرفتن این مبلغ امتناع ورزید و گفت: حضرت آقا شما شنیدید که ما اطبا از بیماران پول می گیریم، ولی ما هم مورد را نگاه می کنیم حساب شما فرق دارد.
معظم له در جواب ایشان فرمود:
« درست است، ولی بجاست از امثال ما پول بگیرید از قشر فقیر و محروم پول نگیرید. »
منبع:www.salehin.com




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما