عراق پس از صدام و مرجعيت شيعه (اصول فکر سياسي آيت الله سيستاني)
به طور کلي آمدن امريکا يکي بر اساس طرح خاورميانه بزرگ بود، ديگري بر پايه کنترل کردن تروريسم که تصور مي شد، يا چنين وانمود مي گشت که دولت عراق با القاعده ارتباط دارد، و سوم تأثيري که برخي از معارضين عراقي امثال چلبي روي امريکا گذاشته و آنان را وارد ماجراي عراق کردند. افزون بر اينها، يک بهانه هم تحت عنوان وجود سلاح هسته اي در عراق براي تحميق ملت ها و فريب افکار عمومي مطرح مي شد.تا آنجا که به عراقي ها مربوط مي شد، اين معارضين لائيک، بعثي هاي سابق و نيز گروه هاي کرد و شيعه و عرب سني بودند که طي جلسات مداومي برنامه آينده سقوط صدام را طراحي کرده و از فرصت به دست آمده در امريکا، تلاش خود را براي سرنگون کردن نظام صدام که بيش از سه دهه سبب کشتار ميليونها انسان شده بود، فراهم کردند. آنان به امريکا تفهيم کردند که سقوط صدام امري آسان بوده و مردم عراق از اين امر راضي هستند. زماني که نظام بعثي ساقط شد (4 آوريل 2003 / 20 فروردين 1382)، در ماه¬هاي نخست، اين رضايت عمومي کاملا مشهود بود، اما در ادامه، به دليل ندانم کاري امريکايي ها براي حل و فصل سريع مسائل عراق و واگذاري امور به مردم، انتقال تروريست ها از تمامي بلاد عرب سني و پاکستان به عراق، و توطئه مشترک کشورهاي عرب سني به خصوص سعودي و يمن و اردن و امارات و غيره عليه عراق سبب شد تا وضعيت بحراني در اين کشور پديد آيد. با اين همه، باز هم بايد تأکيد کرد که به رغم خوشحالي شيعيان، مرجعيت شيعه تا اين مرحله هيچ نقشي در اوضاع و احوال عراق نداشت.
از زماني که مجلس حُکم در عراق تشکيل شده و بر اساس آمار و ارقام، به دليل کثرت شيعيان، نقش آنان در اين مجلس جدي تر شد، آيت الله سيستاني وارد قضاياي عراق شد. اين ورود بر اساس ديدگاه ها و ملاحظاتي بود که به صورت تعريف شده و يکسان در طول دوران مجلس حُکم، انتخابات براي تدوين قانون اساسي، رأي گيري براي آن، تشکيل مجلس، و انتخاب نخست وزير و نيز در برخورد با اشغالگران مد نظر ايشان بود. به طور کلي در اين ارتباط، روي چند اصل مي توان سخن گفت:
1. اصل اول براي ايشان باور عميق به نقش مردم در تعيين سرنوشت براي کشورشان در چهارچوب عراقي متحد بود. مهم ترين بروز اين اصل، در جريان تدوين قانون اساسي بود. آگاهيم روزهاي نخست، امريکايي ها بر آن بودند تا خود عده اي را براي نوشتن قانون اساسي انتخاب کنند و يا اصولا همان مجلس حکم اول اين کار را انجام دهد. براي تحميل اين کار، اخضر ابراهيمي به عنوان نماينده سازمان ملل به عراق آمد و با آيت الله سيستاني ديدار کرد. آنان چنين مطرح مي کردند که در اين شرايط امکان انتخابات وجود ندارد. اما آيت الله رسما با اين امر مخالفت کرده اعلام کرد که تنها و تنها اين نمايندگان مردم عراق هستند که بايد تدوين قانون اساسي را بر عهده بگيرند و مجلس حکم براي اين کار صلاحيت و مشروعيت ندارد.(2) ايشان در پاسخ سوالي در اين باره نوشتند: ان تلک السلطات لاتتمتع بأية صلاحية في تعيين أعضاء مجلس کتابة الدستور. ايشان افزود: چه تعهدي هست که اينان بتوانند يک قانون اساسي که منبعث از هويت ملي و دين اسلامي و ارزش هاي اجتماعي اين مردم باشد، تدوين کنند؟ اين طرح – که منصوبين از طرف امريکا قانون اساسي بنويسند – از اساس غير قابل قبول بوده و تنها راه، اجراي انتخابات عمومي براي تعيين مجلسي است که منبعث از رأي مردم باشد و قانون اساسي را تدوين کند.(3) در اين زمينه، امريکايي ها ابتدا راضي نمي شدند، اما پافشاري ايشان و تصريح به اين که تنها راه انتخابات بوده و هيچ راه جايگزيني براي آن وجود ندارد،(4) آنان را وادار کرد تا تن به اين کار بدهند. تأثير اين مسأله در تدوين قانون اساسي موجود عراق بسيار روشن است.
2. اصل ديگر در باره نقش ايشان به عنوان يک مرجع در مسائل جاري عراق بود. آيت الله سيستاني اعتقادي به دخالت مرجعيت ديني در امور اجرايي و جزئي در عراق نداشت و رسما در پاسخ سوالي نوشت «والمرجعية لاتمارس دورا في السلطة و الحکم».(5) اين امر صرف نظر از اعتقاد ايشان، امري بود که در عراق ناممکن به حساب مي آمد. بنابرين در پاسخ اين پرسش که آيا مايل هستند دولتي مانند دولت ايران در عراق پديد آيد يا نه، گفتند: چنين نيست بلکه طالب دولتي هستند که اصل دين و احکام آن را به عنوان دين اکثريت جامعه عراقي محترم بشمارد.(6) ايشان به روحانيون و رجال دين هم توصيه کردند که خود را درگير کارهاي اجرائي و اداري نکرده و به کار توجيه و ارشاد و اِشراف بر نهادهايي که کارشان اداره امور شهر و تأمين امنيت و خدمات عمومي براي مردم است بپردازند.(7) تمام تلاش ايشان اين بود تا از نفوذ کلي خود در کلي ترين مسائل استفاده کرده و مسائلي حتي مربوط به نخست وزيري را به خود نمايندگان واگذار کند و تا آن جا که ممکن است در اين باره اظهار نظر نکنند. طبعا مهم ترين نکته قانون اساسي بود و ايشان تا آن جا که مقدور بود بر پايه حق تعيين سرنوشت براي مردم و باور به اين که هر قوم و طائفه از مردم عراق حق واقعي خود را دريافت کنند، نظرات خود را به تدوين کنندگان قانون اساسي منتقل مي¬کرد. اين موضع گيري ايشان برخاسته از اين اصل بود که به عنوان يک مرجع دينيِ فراملي مي بايست در خطوط کلي يک نظام آن هم در ميان ملتي با اکثريت مسلمان تأثير گذار و ناظر باشد. جالب است بدانيم که ايشان پس از بيش از چهل سال اقامت در عراق، همچنان خود را ايراني مي دانست و با گذرنامه ايراني به لندن سفر کرد.
3. اصل مهم ديگر از نظر ايشان اين بود که نظام بين الملل به لحاظ خارجي و در چهارچوب سازمان ملل، و اصول دمکراتيک به لحاظ داخلي بايد مبناي انتخابات و پيشرفت امور در جهت خلع يد عراق از اشغالگران باشد. بنابرين با هر نوع حرکت نظامي و تروريستي و تشکيل ميليشيا مخالف بوده و تلاش داشت تا با تحقق يک دولت قومي و مجلس مؤثر، به آرامي زمينه خروج اشغالگران را از عراق فراهم کند. البته اين طبيعي بود که آيت الله سيستاني روي جمعيت شصت و چهار درصدي شيعيان نفوذ داشت نه روي همه مردم عراق. به علاوه، شيعيان طي چندين دهه زير سخت¬ترين ضربات قرار گرفته و صدها هزار شهيد داده بودند. بسيار روشن بود که رهبري ايشان آن هم بر اساس اعطاي حق هر ذي حقي بر پايه اصول دمکراتيک خود به خود به برآمدن شيعه ها منجر شود. اين حق طبيعي آنان بود. اما ديگران که اين راه را به ضرر خويش تشخيص مي دادند، راه را براي تروريسم باز کرده و عراق را در گردابي خونين فرو برده اند. در مقابل آيت الله سيستاني به طور مدام در بيانيه هاي خود روي ملت عراق تکيه داشت و هيچ گاه بحث شيعه و سني را مطرح نکرد. ايشان در همان اوائل در پاسخ سؤالي نوشت: او طالب شرايطي است که در آن حکومتي منبعث از مردم عراق، شامل همه طوايف در عراق پديد آيد.(8) وقتي خبرنگار رويتر از ايشان مي پرسد که مي خواهيد دولتي با هويت «قومي» عربي پديد آوريد يا «اسلامي» مي نويسد: شکل حکومت جديد عراق را مردم عراق با تمام قوميت ها و مذاهب تعيين خواهند کرد و وسيله آن هم انتخابات آزاد خواهد بود.(9) بر همين اساس، ايشان از حکومت آينده عراق انتظار داشت تا ملاحظه اداره اکثريت را کرده و دين غالب را احترام بگذارد و چيزي برخلاف احکام آن تصويب نکند.(10) در باره شيعه و سني، نظر ايشان تعامل و تصالح کلي ميان آنان با مذاکره و گفتگو بود. ايشان در اين باره نوشتند: تواصل و ارتباط با برادران اهل سنت از طريق ديدارهاي مستقيم و غير مستقيم برقرار بوده و ديدگاه هاي ما در باره مسائل اصلي مشترک يا به هم نزديک است. گفتگو تنها راه حل و بهترين راه حل براي حل هر نوع اختلاف احتمالي است.(11)
زماني که با نفوذ وهابي¬ها و القاعده¬اي ها در عراق و اتحاد آنان با بقاياي نيروهاي بعثي اختلافات اوج گرفت و به حرم عسکريين (ع) حمله شد و ويران گرديد، به رغم همه فشارها، ايشان همچنان روي اصول تفاهم و ايجاد عراقي واحد و مستقل تأکيد داشت. حتي در باره فدراليزم هم، عقيده شخصي خود ايشان عدم موافقت با آن بود و تنها بر اساس اصول دمکراتيک اعلام کرد که اگر ملت بخواهند او حرفي نخواهد داشت، اين مطلبي بود که بارها در مصاحبه ها اعلام شد. وي در طول اين مدت، مرتب بر اين نکته که مي بايست اتحاد عراق حفظ شده و سني و شيعه با يکديگر در پي حفظ وحدت ملي کشورشان و پاسداري از اصول ثابت ديني و ملي خود باشند، تأکيد کرد.(12)اندکي بعد که تروريست ها دست به قتل عام هاي عمومي و خونريزي هاي وسيع زدند، ايشان برابر آنان موضع گرفت اما راه حل را تقويت دولت و نيروي انتظامي حکومتي دانست نه ايجاد گروه هاي ميليشيا و مسلح.(13) به علاوه ايشان به طور مرتب اشغالگران را مسوول امنيت و ناامني عراق معرفي مي کرد و راه چاره را واگذاري امور به دولت و تقويت آن مي دانست. ايشان همچنين برابر تحريکات اشخاصي مانند حسني مبارک که روي خطر شيعه انگشت گذاشته بودند، بيانيه صادر کرده و موضع گرفت.(14)
4. اصل ديگر در مورد ديدگاه هاي ايشان در باره اشغالگران بود. دفتر آيت الله تصريح کرد که از نظر ما همان طور سازمان ملل تصريح کرده، نيروهاي متحالف، اشغالگر محسوب مي شوند.(15) وقتي خبرنگاري پرسيد که بريمر گفته است نيروهاي امريکايي حتي بعد از تشکيل دولت ملي هم در عراق باقي خواهند ماند، ايشان گفت: چطور ممکن است ما باقي ماندن نيروهاي اشغالگر را در عراق تأييد کنيم؟(16)
اما آنچه مهم است با وجود حضور قاطع آيت الله در مسائل مهم جاري در عراق، مرجعيت شيعه، هيچ نوع ارتباطي در طول اين سالها به صورت مستقيم با آنان برقرار نکرده و رسما هم در پاسخ به پرسشهاي نيويوريک تايمز تصريح کرد که به هيچ روي موافق با ماندن آنان در عراق نيست.(17) ايشان هرچند با نماينده سازمان ملل سرگيو دي ميلو که بعدا در يک اقدام تروريستي کشته شد، ديدار داشت و تسليتي هم به اين مناسبت براي رئيس سازمان ملل فرستاد،(18
) اما در مدتي که بريمر حاکم عراق بود، حتي يک ملاقات ساده يا مکاتبه با وي يا نماينده او صورت نگرفت. يکبار که نماينده وي بي¬خبر تا پشت در خانه آيت الله سيستاني آمده و نامه¬اي آورده بود، اجازه حضور نيافت. بعدها بريمر در خاطراتش نوشت که مرجعيت شيعه و از جمله آيت الله سيستاني پيروان خود را به همکاري با نيروهاي ائتلاف فرا مي خواندند. نماينده آقاي سيستاني اين مطلب را تکذيب کرده و نوشت: تا جايي که به آيت الله سيستاني مربوط مي شود، ايشان هيچ توصيه اي براي «تعاون» با نيروهاي ائتلاف نداشته است. مشکل بريمر آن است که تماس مستقيم با بيت مرجعيت نداشته و بسا اين مطالب را از ديگران شنيده است.(19)
همچنين بريمر در جاي ديگري از خاطراتش عدم ملاقات با خود را از طرف آيت الله چنين توجيه کرده است که اين کار در ميان مؤمنين صورت مناسبي ندارد. در پاسخنامه منتدي الفکر العراقي آمده است: عدم ملاقات با رؤساي نيروهاي ائتلاف، از نظر آيت الله سيستاني يک اصل به حساب آمده و اين به دليل اشغالگر بودن آنان است نه آن که مصلحت چنين اقتضايي داشته است.(20)بريمر در بسياري از موارد کتاب، ديدگاه هاي مختلف امريکا را با اهداف و روشهاي مورد نظر آيت الله سيستاني بيان کرده که جالب توجه است.(21) همچنين در پاسخ به اين اظهارات، تبادل هر نوع نامه اي را ميان بريمر و دفتر آيت الله انکار کرده و مطالبي را که بريمر در اين زمينه ادعا کرده، حتي وجود يک نامه را، تکذيب شده است. نويسندگان اين پاسخنامه نوشته اند: بريمر براي تکذيب اين سخن يا اثبات ادعاي خود مي تواند دست کم يکي از آن نامه ها را نشان دهد! در اين پاسخنامه تصريح شده است که البته در خانه آيت الله سيستاني به روي همه مسؤولان و چهره ها، به جز رؤساي نيروهاي ائتلاف، که ملاقات با آنان مي توانست دشواري هاي موجود را حل کند، هميشه بار بوده است.(22)مهم تر آن که در طول اين سالها، دوبار بوش براي آيت الله سيستاني نامه نوشت اما وي جوابي به آن نداد. يکبار هم که يکي از کارگزاران عراق، سلام ايشان را به بوش رسانده و در مطبوعات منعکس شده بود، دفتر ايشان آن را تکذيب کرد. بنابرين، مرجعيت شيعه کمترين رابطه و ديدار و مکاتبه اي با اشغالگران نداشت. در همين حال، در روش برخورد با آنان، اعتقادي به استفاده از زور نداشت. زماني که برخي از جريان ها وارد فاز نظامي در برخورد با امريکايي ها شدند، ايشان هيچ گونه همراهي نکرد و زماني که در قضاياي نجف، بيم آن مي رفت تا امريکايي ها صدرها را با فشار نظامي از بين ببرند يا به آنان آسيب جدي بزنند، مداخله آيت الله سيستاني در بازگشت از سفر لندن، آنان را از آسيب ياد شده نجات داد.
مسيري که مرجعيت شيعه در قضاياي عراق در بخش اشغالگري ترسيم و دنبال کرد، ايجاد يک عراق مستقل و قانونمند و فراهم کردن زمينه براي خروج امريکايي ها به صورت طبيعي بود. زماني از ايشان سؤال شد که اخيرا در برخي از نماز جمعه ها به مقاومت برابر اشغالگران دعوت مي شود، نظرشان را چنين بيان کردند که: مرجعيت به روشهاي مسالمت آميز در جهت سرعت بخشيدن به بازگردان سلطه و سيادت در عراق به عراقي ها و فراهم کردن زمينه اداره کشور به دست خود آنان بدون تسلط اجانب است.(23)
طي دو سال اول پس از سقوط صدام که اوضاع عراق آرام تر بود، ايشان علاوه بر نقش کلي خود به عنوان مرجع شيعيان، شخصيتي برجسته در تمام عراق و براي تمامي رهبران عراق جديد بود. بارزاني، پاچه چي و بسياري از رهبران عراق با ايشان ديدار داشتند و در بسياري از امور طرف مشورت و همفکري با آنان بود.اما به لحاظ داخلي، اين زمان، در نجف سه مرجع تقليد ديگر هم حضور داشتند. آيت الله سيد محمد سعيد حکيم، آيت الله محمد اسحاق فياض و آيت الله بشير نجفي. در تمام اين دوران، مرجع مطلق و مطاع آيت الله سيستاني بوده و آنان در همه امور مسائل را به ايشان ارجاع مي دادند. در طول اين سالها، هيچ نوع نظر مخالفي از سوي ديگران در مقابل ايشان شنيده نشد. طبعا اين امر، هم ناشي از ادب مرجعيت موجود در نجف بود و هم به اهميت مسأله و اعتقاد به درايت و عقل آيت الله سيستاني باز مي¬گشت. گفتني است که در دوران صدام، ظلم و ستمي که در حق حوزه نجف شد، و طي آنان بسياري از برجستگان حوزه کشته و تبعيد شدند، سبب گرديد تا بنا به نوشته آيت الله سيستاني، تنها «ثلّۀ قليله اي از چهره هاي برجسته» باقي بماند.(24) موقعيت آرام نجف در يک سال و اندي پس از سقوط صدام و بازگشت شماري از مهاجران روحاني از سوريه و ايران به عراق، زمينه را براي تحول مجدد نجف آماده ساخت. اين وضعيت مي رفت تا نقش نجف را در راهبري جامعه شيعه هموار کند که گرفتار ناامني-هاي اخير در عراق شده و روند رو به رشد نجف را به مقدار زيادي متوقف کرد.رهبري جمهوري اسلامي و مراجع تقليد ايران هم بارها و بارها پيروي تمام عيار از ديدگاه¬ها و نظرات آيت الله سيستاني را در عراق توصيه کردند و همشه ايشان و نظراتشان را در مسائل عراق مورد تأييد و تأکيد قرار مي داند.تا آنجا که به دولت ايران مربوط مي شد، باز هم وضعيت به همين صورت بوده و بسياري از مسؤولان ايراني که به عراق سفر مي کردند، به ديدار ايشان شتافته و سعي مي کردند تا در همه مسائل هماهنگ عمل کنند. در ماجراي سفر ايشان براي معالجه به لندن، برخي از مطبوعات ايران اظهار نظرهاي خلافي کردند که به سرعت رفع و رجوع شد. اين در حالي است که فضاي حاکم بر ايران به طور کلي مخالف با وضعيت عراق بود و تنها يک باور عميق به مرجعيت آيت الله سيستاني و توصيه هاي صريح رهبري انقلاب، مي¬توانست چنين زمينه اي را براي پذيرش مرجعيت مطلق ايشان نسبت به مسائل عراق در ايران فراهم کند.با تأسف بايد گفت دوران جديد تاريخ عراق که همراه با قتل و خونريزي و برادر کشي همراه شده و اکنون قريب سه سال است به درازا کشيده، تنها و تنها نتيجه فرصت سوزي هاي امريکايي ها و دخالت همه جانبه کشورهاي عربي در امور عراق است. هدف اصلي از اين اقدامات، بازگرداندن قدرت به اقليتي است که دهها سال روشي جز خشونت و سرکوب در برابر شيعيان و کردها نداشته است. تداوم اين فتنه¬ها، آنچنان اوضاع را آشفته کرده است که توان تصميم گيري از بسياري گرفته شده و عراق صحنه خشونت¬هايي شده است که معلول مداخله اجانب و توطئه کساني است که نمي خواهند ملت عراق بر اساس اصول دمکراتيک به حق قانوني و معقول خود برسد. آيت الله سيستاني در حد يک مرجع شيعه و نيز يک رهبر سياسي براي عراق، در بيانيه اي که در 22 جمادي الثانيه در باره نبردهاي طائفي در عراق داد، از همه گروه ها، از احزاب و سازمانها و عشاير و غيره خواست دست از خونريزي بردارند و موقعيت خطير کشور خود را درک کنند. آيت الله سيستاني راه حل را تنها و تنها در خودداري از نبردهاي طائفي و رعايت حقوق برابر براي همه شهروندان عراقي در تصميم گيري براي آينده اعلام کرد.(25) ديدگاه ايشان بر اين است که نبردهاي جاري ناشي از جنگهاي مذهبي شيعه و سني نيست بلکه يک بحران سياسي است که عامل اصلي آن گروهي افراطي از تکفيري ها هستند که به دنبال اهداف خاص خود مي باشند.(26)
سر جمع بايد گفت آيت الله سيستاني با روش معقولي که در تحولات عراق در پيش گرفت و با اظهار نظرهاي عاقلانه خود و نيز حرکت در حاشيه براي تأثير گذاري در متن و نيز اظهار نظر هاي عالمانه، نه تنها در حد يک مرجعيت براي شيعه بلکه به يک چهره سياسي برتر در عالم سياست در جهان شناخته شد. ظرفيتي که حاصل اين رهبري هم در جامعه شيعه و هم در بعد ايجاد مناسبات گسترده تر جامعه شيعه با بيرون از خود پديد آمد، ظرفيت بسيار بالايي بود که امکان استفاده بهينه از آن وجود داشت اما گويي چنان به نظر مي رسد که از آن استفاده کافي و وافي نشده است. اين امر بيش از آن که به مرجعيت باز گردد به شرايطي باز مي گردد که جامعه شيعه و به خصوص رهبران آن مي بايست فراهم کرده و از آن بهره برداري بهتر بنمايند تا شيعه که در دهه هاي اخير از حد يک گروه مذهبي اقليت خارج شده بتواند نقش جهاني خود را آنچنان که شايسته و بايسته است ايفا کند.
پي نوشتها :
1 - السيستاني، النصوص الصادرة عن سماحة السيد السيستاني في المسألة العراقية: (اعداد حامد الخفاف، بيروت، درالمورخ العربي، 2007) 94
2 - السيستاني: 49
3 - السيستاني: 31-32
4 - السيستاني: 36
5 - السيستاني: 18
6 - السيستاني: 43
7 - السيستاني: 12، 16
8 - السيستاني: 18
9 - السيستاني: 26
10 - السيستاني: 28
11 - السيستاني: 52
12 - السيستاني: 83
13 - السيستاني: 142-143
14 - السيستاني: 147-148
15 - السيستاني: 41
16 - السيستاني: 50
17 - السيساني: 17
18 - السيستاني: 54
19 - بنگريد به تعليقات حامد الخفاف بر مطالب بريمر در باره آيت الله سيستاني به: السيستاني: 421
20 - السيستاني: 421 – 422. در پاورقي اين سخن کينگ هم در نشريه واشنگتن پست که آقاي سيستاني غير مسلمانان را نمي پذيرد و به اين دليل بريمر يا ديگر مسؤولان نيروهاي ائتلاف را نپذيرفته تکذيب شده است، زير آيت الله نماينده سازمان ملل را که دي ميلو بود و نيز برخي ديگر از نمايندگان غير مسلمان سازمان هاي بين المللي را به حضور پذيرفت.
21 - السيستاني: 423-424
22 - السيستاني: 425
23 - السيستاني: 45
24 - السيستاني: 92
25 - السيستاني: 154 – 156 (رسالة للشعب العراقي حول الفتنة الطائفية)
26 - السيستاني: 162