پیدایش طالبان

ظهور ناگهانی جنبش طالبان در عرصه‌ی سیاسی و نظامی افغانستان، بعد از دوران طولانی جنگ و ناامنی در این كشور، باعث حیرت و شگفتی ناظران سیاسی شد؛ زیرا روند طبیعی ظهور چنین جنبشی نیازمند مدت زمانی طولانی است
شنبه، 28 فروردين 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
پیدایش طالبان

 پیدایش طالبان
 

 

نویسنده: محمد سرافراز




 

ظهور ناگهانی جنبش طالبان در عرصه‌ی سیاسی و نظامی افغانستان، بعد از دوران طولانی جنگ و ناامنی در این كشور، باعث حیرت و شگفتی ناظران سیاسی شد؛ زیرا روند طبیعی ظهور چنین جنبشی نیازمند مدت زمانی طولانی است و مقبولیت این جنبش از جانب مردم افغان، قبل از آنكه در عمل اقدام به اجرای افكار و طرح و برنامه‌هایش بكند، امری بود كه در حالت عادی برای چنین جنبشی محقق نمی‌شود؛ زیرا این جنبش به صورت ناگهانی و در مدتی بسیار كوتاه ظاهر شد، طیف‌های گسترده و متعددی از مردم افغان را جذب خود كرد، دستاوردهای نظامی سریع و حیرت‌آوری داشت و در مدتی كوتاه بر اغلب نقاط افغانستان سیطره یافت و این مسئله باعث طرح سؤالات متعدد در خصوص شرایط پیدایش این جنبش شد.
جنبش طالبان وابسته به قوم پشتون است كه از نظر جمعیتی بزرگ‌ترین قوم افغانستان محسوب می‌شود. همچنین قوم پشتون برخلاف دیگر اقوام افغانستان ساختار قبیله‌ای و سنتی خود را حفظ كرده است. پشتون‌ها از نظر سیاسی، به جز دوره‌های محدود، از پیشینه‌ی حكومت 250 ساله برخوردارند.
زمانی كه گروه‌های جهادی غیر پشتون در افغانستان به قدرت رسیدند، زمینه‌ی مناسب برای قدرتمند شدن جریان پشتون فراهم شد. این گروه‌های جهادی بعد از گذشت مدتی طولانی از اشغالگری روسیه در افغانستان به قدرت رسیدند و این پیروزی بزرگ با سردادن شعار جهاد و شهادت در برابر قدرت بیگانگان اشغالگر محقق گردید.
بعد از تحقق این هدف، مجاهدین به چنان قدرت بزرگی تبدیل شدند كه حتی نمی‌شد تصور كرد قدرت دیگری بتواند آنها را شكست دهد، مگر اینكه از نظر اعتقادات دینی از آنها متعصب‌تر و از نظر سیاسی از ساختار داخلی و تشكیلاتی منسجم‌تری برخوردار باشد. اینك این سؤال مطرح است كه آیا جنبش طالبان به درستی از چنین ویژگی‌هایی برخوردار بود؟
جنبش طالبان در زمان گرفتاری مجاهدین در جنگ قدرت ظاهر شد. طالبان زمانی پا به عرصه گذاشت كه جنگ مردم را خسته كرده و آنها را از پا درآورده بود و مردم در جستجوی راهی برای رهایی از این وضع بودند. حتی تاجرانی كه منافع تجاری خود را از دست داده و متضرر شده بودند، آماده بودند روی كار آمدن قدرتی را بپذیرند كه بر اوضاع سیطره پیدا كند و بتواند گروه‌های مسلح را خلع سلاح كند و قادر به برپایی حكومتی مقتدر در كابل باشد.
هنگام پیدایش جنبش طالبان در تابستان 1994، بحران افغانستان وارد مرحله‌ای جدید شد. آیا این جنبش توانست معادله‌ی قدرت را در افغانستان به نفع خود تغییر دهد؟ چه تغییر و تحولاتی در افغانستان به وجود آمد كه به تشكیل جنبش طالبان منجر شد؟
در خصوص شرایط داخلی ظهور جنبش طالبان، سه عامل به شرح ذیل مطرح است:
1.جنگ بین گروه‌های افغان بر سر قدرت، زمینه‌ی ظهور جنبش طالبان را هموار كرد؛
2.شكست و ناكامی گروه‌های جهادی در تشكیل دولت بعد از به قدرت رسیدن؛
3.مدارس دینی كه مهاجران افغان در آن تحصیل می‌كردند.

كشمكش گروه‌های افغان بر سر قدرت، زمینه‌ی ظهور جنبش طالبان را هموار كرد

ورود صبغةالله مجددی به پایتخت افغانستان، به عنوان نخستین رئیس جمهوری بعد از سیطره‌ی مجاهدین بر عرصه‌ی قدرت، تحولی جدی در تاریخ سیاسی افغانستان محسوب می‌شود؛ زیرا اغلب مردم افغان، نزدیك به چهارده سال، با نیروهای اشغالگر روس و حكومت دست نشانده‌ی مسكو در افغانستان جنگیدند و به همین علت، مردم بعد از سقوط نظام هوادار و وابسته به مسكو، به برقراری ثبات و آرامش، پایان یافتن جنگ و درگیری، بازسازی ویرانی‌های ناشی از جنگ و بازگشت آوارگان و مهاجران افغان به وطن چشم دوخته بودند. اما مسیر حوادث عوض شد و یك ماه از ریاست جمهوری مجددی نگذشته بود كه جنگ قدرت بین رهبران مجاهدین درگرفت و این جنگ و خرابی‌های آن روز به روز شدیدتر شد.
با روی كارآمدن دولت برهان الدّین ربانی، جنگ داخلی ابعاد خطرناك‌تری به خود گرفت و در نتیجه‌ی این جنگ و نیز به علت فقدان ثبات سیاسی، مجاهدین نتوانستند دولت فراگیر ملی و پایدار تشكیل دهند. به دنبال این جنگ داخلی كه حدود چهار سال طول كشید، مجاهدین مشروعیت سیاسی خود را به تدریج از دست دادند. به این ترتیب، گروه‌های جهادی كه در افغانستان جمع شده بودند، در رسیدن به توافق بر سر تقسیم قدرت بین خودشان ناكام ماندند و هر کدام از آنها سهم بیشتری از قدرت مطالبه كردند. اختلاف بین این گروه‌ها روز به روز شدیدتر شد و این اختلاف‌ها بین حزب اسلامی به رهبری گلبدین حكمتیار، جمعیت اسلامی به رهبری برهان الدین ربانی و شخصیت قدرتمند این حزب، یعنی احمدشاه مسعود، در مسیری شدیدتر و خطرناك‌تر قرار گرفت.
به هر حال كشمكش بر سر قدرت به جایی رسید كه نخبگان سیاسی این گروه‌ها آماده شدند كه علیه یكدیگر حكم جهاد صادر كنند تا سهم بیشتری از قدرت و حكومت ببرند.
اما رؤسای قبایل افغان به جای رجوع به عقل و منطق و حل و فصل اختلاف‌ها از طریق مذاكره، گفتگو و همفكری سیاسی، متوسل به همان شیوه‌ای شدند كه از آن برای مقابله با روس‌ها استفاده كردند و این شیوه همان شیوه‌ی به كارگیری زبان گلوله، توپ و قتل و كشتار یكدیگر بود.
قاسم دانش بختیاری نویسنده‌ی كتاب ریشه‌های بحران و راه توسعه‌ی سیاسی در افغانستان در این زمینه می‌گوید: «قبل از اینكه ظهور طالبان نتیجه‌ی عملكرد و برنامه ریزی دقیق خارجی باشد، نتیجه‌ی حزب گرایی، فرقه گرایی، چند دستگی قومی، اختلاف‌های داخلی، اقدامات و رفتارهای نامناسب گروه‌های جهادی بعد از انتقال قدرت به آنها بود.» (1)
دانش بختیاری در این چارچوب سه عامل را كه در ایجاد زمینه‌ی مناسب برای ظهور در جنبش طالبان نقش داشته است، ذكر می‌كند كه ما آنها را به شرح ذیل خلاصه می‌كنیم:
1.ضعف اغلب رهبران مجاهدین از نظر سازمانی و تشكیلات سیاسی به بروز چنددستگی و شكاف و پیدایش احزاب و گروه‌های جدید منجر شد كه به این ترتیب زمام امور از دست رفت و زمینه‌ی رفتارهای فردی و اتخاذ تصمیم‌های نسنجیده و ناگهانی هموار گردید.
2.فقدان هماهنگی بین رهبران سیاسی مجاهدین و نیز فقدان برنامه‌ی سیاسی مشخص و مدون برای انتقال قدرت بعد از انتقال حكومت به مجاهدین. این امر به بروز چنان بحران شدیدی منجر شد كه پایه‌های كشور را به لرزه درآورد.
3.فقدان نرمش و انعطاف پذیری برخی احزاب و پافشاری جدی آنها بر تشكیل حكومت ایدئال فراگیری كه منحصر به یك گروه یا حزب مشخص نباشد. این مسئله باعث تشدید بحران موجود شد و در نهایت منجر به آن گردید كه رهبران این احزاب منافع شخصی و گروهی خود را به منافع ملی ترجیح دهند.
دكتر چنگیز پهلوان، كارشناسی ایرانی در امور سیاسی افغانستان، معتقد است: «مجاهدین كه در كابل استقرار یافتند، به سبب عدم تجربه در دولت‌داری، بحران كنونی را بوجود آوردند. هنگامی كه مجاهدین نتوانستند حكومت اسلامی مقبولی برپا سازند و نیروهای درونی جهاد را متحد گردانند، نقشه‌ای دیگر طراحی شد كه به نام اسلام پا به صحنه بگذارد و با بهره گیری از عواطف دینی و همان معیارهایی كه در عصر جهاد مردم را متحد كرده بود، در برابر دولت كابل سر بر كِشَد.» (2)

نظریه‌ی ناكامی گروه‌های جهادی در تشكیل دولت ملی زمینه ساز ظهور طالبان

زمانی كه مجاهدین زمام قدرت را در كابل به دست گرفتند، نتوانستند دولتی تشكیل دهند كه در سایه‌ی آن قدرت و حكومت را به صورت عادلانه تقسیم كنند، لذا هر یك از آنها تلاش كردند سهم بیشتری از قدرت و نفوذ را به خود اختصاص دهند و به جای آنكه به منافع مردم و درد و رنجها و محرومیت‌های آنها بیندیشند، همواره به منافع حزبی و شخصی خود فكر می‌كردند.
این گروه‌های جهادی به آینده نمی‌اندیشیدند و هرگز تصور نمی‌كردند كه مردم به زودی از آنها فاصله خواهند گرفت و آنها را كنار خواهند زد و نیز از آنها متنفر خواهند شد. آنها هرگز پیش بینی نمی‌كردند كه قدرت و حكومت را به زودی از دست خواهند داد.
به عقیده‌ی برخی كارشناسان و سیاستمداران، ناكامی‌های پی در پی حكومت مجاهدین و اختلافاتی كه میان آنها به وجود آمد، علت اصلی هموار شدن زمینه‌ی پیدایش جنبش طالبان بود، به ویژه در این میان، اختلافات حزبی و شخصی بین حزب جمعیت اسلامی به رهبری برهان الدین ربانی و احمدشاه مسعود از یك طرف و حزب اسلامی به رهبری گلبدین حكمتیار از طرف دیگر نقش بسزایی در بروز تحولات و هموارشدن زمینه‌ی ظهور طالبان داشت.
در ضمن، حكمتیار با توجه به حساسیت و خصومتی كه نسبت به احمدشاه مسعود داشت، قادر به تحمل وی در رأس دولت مجاهدین نبود.
طمع حكمتیار نسبت به حكومت و قدرت، باعث شد كه وی حتی به توافقنامه‌ی پیشاور (3) كه خود او آن را امضا كرده بود، پشت كند. وی نمی‌خواست منصب نخست وزیری كه او آن را احراز كرده بود، تحت نظارت رئیس جمهوری باشد. همچنین حكمتیار خواهان آن بود كه سمت وزیر دفاع كه به احمدشاه مسعود سپرده شده بود، تحت نظارت نخست وزیر باشد، اما شاه مسعود اجرای توافقنامه‌ی پیشاور را بهترین و مناسب‌ترین راه تقسیم قدرت می‌دانست.
در ابتدا، حكمتیار یكی از معاونان خود را به نام عبدالصبور فرید برای تصدی سمت نخست وزیری تعیین كرد و از ورود به كابل اجتناب ورزید. وی آماده بود برای تضعیف دولت برهان الدین ربانی (4) دست به هر اقدامی بزند، لذا زمانی كه به موشك‌های زمین به زمین دست یافت، كابل پایتخت افغانستان را هدف قرار داد و این شهر را ویران كرد. حكمتیار با شلیك این موشك‌ها كه ارتش پاكستان در اختیارش قرار داده بود، دو هدف ذیل را دنبال می‌كرد:
1.جلوگیری از تشكیل دولتی قوی و مقتدر توسط ربانی و مسعود كه از قوم تاجیك بودند.
2.تبدیل كابل به منطقه‌ای ناامن برای ساكنان این شهر و نمایندگان سازمان ملل متحد برای آنكه كمك‌های بین المللی به این منطقه نرسد.
حكمتیار با وجود قتل و كشتار هولناكی كه در شهر كابل مرتكب شد، نتوانست- علی رغم اینكه نماینده‌ی یكی از گروه‌های پشتون محسوب می‌شد- كابل را فتح كند و بر آن سیطره یابد. لذا این مسئله باعث شد كه هواداران حكمتیار به تشكیل قدرت جدیدی برای برپایی حكومت پشتون‌ها در كابل بیندیشند.
پشتون‌ها با وجود حضور در دولت مجاهدین، به تدریج در انزوا قرار گرفتند، یا در برابر دولت تاجیك ایستادند. گروه حكمتیار از جمله‌ی این پشتون‌ها بود. علت این امر آن بود كه پشتون‌ها می‌خواستند زمام قدرت را به طور كامل در دست گیرند و پست‌های كلیدی به آنها تعلق داشته باشد، اما احمدشاه مسعود كه نقشی اساسی در درهم شكستن ارتش سرخ و وارد آوردن خسارت به آن و دولت افغانی وابسته به این ارتش را داشت، نپذیرفت كه از سمت وزارت دفاع صرف نظر كند.
به این ترتیب می‌توان نتیجه گرفت كه هیچ یك از حكومت‌های كمونیستی نتوانستند حكومتی مشروع و ملی برپا كنند و زمانی كه مجاهدین روی كار آمدند، به علت اختلاف‌های قومی و قبیله‌ای و نیز به علت جبهه گرفتن آنها برای تحقق منافع حزبی و شخصی، همواره متفرق غیرمنسجم باقی ماندند. شكست و ناكامی مجاهدین در تشكیل دولت فراگیر ملی و قدرت طلبی پشتون‌ها (5)، زمینه‌ی ظهور جنبش طالبان را كه با برافراشتن پرچم جدید پشتون، موسوم به «پشتونیزم»، وارد میدان شد، هموار كرد.

مدارس دینی مهاجران افغان زمینه ساز پیدایش طالبان

سال 1747م.، احمدخان ابدالی به قندهار رفت و بعد از مراسم تاج گذاری، نخستین دولت پشتون را در افغانستان تأسیس كرد و از آن زمان به بعد حكومت پشتون‌ها و سیطره‌ی آنها بر قدرت به مدت 260 سال به استثناء دو مقطع زمانی كوتاه (6) ادامه پیدا كرد، تا اینكه تك روی پشتون‌ها در عرصه‌ی رهبری افغانستان باعث شد این اعتقاد در آنها به وجود آید كه حكومت حق الهی آنهاست و رهبری باید متعلق به آنها و در انحصار آنها باشد و به هر قیمتی و نیز به هر وسیله‌ای باید زعامت را به دست آورند.
در ضمن استعمارگری انگلیس در شبه قاره‌ی هند، مسلمانان این سرزمین را وادار كرد كه برای مقابله با استعمارگران، جنبش‌های مقاومت اسلامی تشكیل دهند. در اوایل قرن نوزدهم، سیداحمد بارلوی، یكی از اهالی شمال شرقی هند، مردم را به جهاد برای بیرون راندن انگلیسها از هند دعوت كرد. وی به جای «نهضت» از واژه‌ی «جماعت» استفاده و نخستین حزب سیاسی اسلامی را برای مقابله با بریتانیاییها تأسیس كرد. پس از آن، مدرسه‌ی مطالعات اسلامی دیوبند در نزدیكی دهلی تأسیس شد و بسیاری از روحانیون افغان در آنجا تحصیل كردند.
زمانی كه پاكستان از هند جدا شد، عبدالعلی مودودی حزب جماعت اسلامی را تأسیس كرد. این امر تأثیر بسزایی در گسترش مدارس دینی در پاكستان داشت. بعد از حمله‌ی اتحاد جماهیر شوروی به افغانستان، بسیاری از پناهندگان افغان در دو ولایت بلوچستان و سرحد پاكستان مستقر شدند و تحت تأثیر محیط قبیله‌ای آنجا قرار گرفتند و به این ترتیب در معرض نخستین تأثیر مذهبی و ایدئولوژیكی «جمعیت العلمای اسلام» واقع شدند. برای این مجموعه هیچ نقشی در جهاد بر ضد اشغالگری شوروی ثبت نشده است.
جمعیت العلمای اسلام، یك سازمان مذهبی پاكستانی تحت رهبری مولوی فضل الرحمن از قوم پشتون درّانی بود. این جمعیت عهده‌دار امر امداد رسانی به پناهندگان افغان اردوگاه‌های دایر شده در پاكستان بود. به موازات آن جماعت اسلامی به رهبری قاضی حسین احمد كمك‌های نظامی دریافت می‌كرد تا تحت سیطره‌ی مبارزان پشتون غلجانی (7) درآید. به همین علت رابطه‌ی جمعیت العلمای اسلام با گروه‌های انقلابی و جهادی افغان رابطه‌ای قوی و دارای ریشه‌ی تاریخی بود.
افغانهایی كه به جمع مبارزان نپیوستند، به مدارس تابع این جمعیت رفتند و به صورت رایگان مشغول تحصیل و فراگیری قرآن و احكام اسلامی شدند. كمترین تردید در خصوص این حقیقت وجود ندارد كه طالبان در این مدارس دینی درس خوانده‌اند. این مدارس كه در افغانستان و پاكستان تأسیس شد، تابع نظام آموزش رسمی این كشورها نبود، اما تحت تأثیر مذهب دیوبندی كه تا حدودی به طرف تعصبات قبیله‌ای پشتون متمایل است، قرار داشت.
تعداد این مدارس، بعد از حمله شوروی به افغانستان، در ولایت سرحد پاكستان به شدت افزایش یافت و كمك‌های مالی عربستان سعودی و امارات متحده عربی و كمك‌های مردمی نقش بسزایی در رشد سریع و افزایش تعداد این مدارس داشت.
شكی نیست كه یكی از علتهای اصلی درخشش و توسعه‌ی این مدارس وجود شمار زیادی از جوانان بیكار افغان بود كه مدارس خود را بر اثر مهاجرت ترك كرده بودند، زیرا اشغالگری روسها در افغانستان باعث آوارگی میلیونها افغان شد. این آوارگان به ناچار وارد اردوگاه‌های آوارگان در ایالتهای بلوچستان و سرحد پاكستان شدند و زنان بیوه و كودكان یتیمی كه پدران خود را در جنگ از دست داده بودند، درصد زیادی از این آوارگان را تشكیل می‌دادند.
لذا مادرانی كه همسر خود را از دست داده بودند و با كمك‌های ناچیز مؤسسات و نهادهای خیریه‌ی بیگانه و سازمان‌های بین المللی امرار معاش می‌كردند، ترجیح می‌دادند فرزندان خود را به این مدارس دینی بفرستند، به ویژه‌ اینكه این مدارس پیوندهای قومی، قبیله‌ای و زبانی با آوارگان افغانی داشتند.
شیوه‌ی آموزش در این مدارس براساس الگوی آموزشی ویژه‌ای بود، به طوری كه طلاب آن با تعصب دینی آشكاری فارغ التحصیل می‌شدند و با هر نوع فكر و اندیشه‌ای كه مخالف عقیده و افكارشان بود، با شیوه‌های خشونت آمیز برخورد می‌كردند و این امر را نوعی جهاد می‌دانستند؛ زیرا مفهوم جهاد از نظر آنها تنها به معنی جنگ مسلمانان با غیرمسلمانها نیست، بلكه به معنی مبارزه با هر فكر و عقیده‌ای كه مخالف عقاید آنها باشد نیز هست، زیرا آنها این افكار و عقاید مخالف را كفر می‌دانند.
به همین علت، طالبان جنگ با نیروهای دولت برهان الدین ربانی را نوعی جهاد می‌دانستند و درست به همین علت طلاب مدارس دینی پشتون در پاكستان و در بالاترین سطح درگیر فرقه گرایی شده‌اند.

پی‌نوشت‌ها:

1.دانش بختیاری، قاسم. ریشه‌های بحران و راه توسعه‌ی سیاسی، مؤسسه‌ی تحقیقاتی و انتشاراتی نور، 1375، ص14.
2.پهلوان، چنگیز. افغانستان در سایه‌ی حكومت مجاهدین تا روی كارآمدن طالبان، تهران: نشر قطره، 1377، ص19.
3.در 24 آوریل 1992 رهبران مجاهدین كه در پاكستان اقامت داشتند، در شهر پیشاور گرد هم آمدند و توافقنامه‌ای با مداخله‌ی نواز شریف، نخست وزیر وقت پاكستان، امضا كردند. هدف از این توافقنامه تعیین چارچوب دولت موقت در دو مرحله‌ی ذیل بود: مرحله‌ی اول: این مرحله شامل رفتن صبغةالله مجددی، رهبر یكی از گروه‌های پشتون، به كابل برای آشتی با دولت نجیب الله و تشكیل دولت موقت به مدت دو ماه بود.
مرحله‌ی دوم: این مرحله نیز شامل تشكیل دولت موقت به ریاست برهان الدین ربانی به مدت چهار ماه و بعد تشكیل شورای حل و فصل اختلافات (لویه جرگه) بود و قرار بود بعد از این، دولت موقت به مدت 18 ماه تشكیل شود تا زمینه‌ی اجرای انتخابات را هموار سازد. این شورا اواخر سال 1992م، دوباره تشكیل جلسه داد و در این جلسه تصمیم گرفت مدت حكومت ربانی را تا 18 ماه تمدید كند.
4.اوایل ماه آگوست سال 1992، حكمتیار كابل را هدف حمله‌ی موشكی شدید قرار داد. این حمله باعث كشته شدن هزاران نفر از مردم شد. حكمتیار تا پایان سال 1994 با حملات موشكی خود نیمی از شهر كابل را ویران كرد و حدود 25 هزار نفر از ساكنان این شهر را به قتل رساند.
5.ویلیام میلی استاد ارشد علوم سیاسی دانشگاههای انگلیس، معتقد است كه شووینیسم (ناسیونالیسم افراطی) پشتون‌ها طعم تلخی در دهان بسیاری از غیرپشتون‌ها برجا گذاشت. هدف شووینیست‌ها برتر پنداشتن قوم خودی و خوار شمردن اقوام دیگر است.
6.سال 1929م.، امان الله خان پشتو كه می‌خواست ارزش‌های فرهنگی غرب را به جامعه‌ی افغانستان تحمیل كند توسط یك شورشی تاجیك به نام «بچه سقا» بركنار شد. اما بچه سقا نیز 9 ماه بعد به دست محمدنادر خان كه از فرماندهان امان الله خان بود، بركنار شد. سال 1992م.، دولت مجاهدین قدرت را در كابل، بعد از فروپاشی نظام كمونیستی، به دست گرفت و به تدریج تاجیك‌ها بر افغانستان حكومت كردند. اما در سال 1996 طالبان كه از قوم پشتون است، توانست این دولت را ساقط و قدرت را در كابل به دست گیرد.
7.در عرصه‌ی سیاسی پاكستان دو خط یا دو جهت گیری سیاسی، یعنی جمعیت العلمای اسلام و جماعت اسلامی، وجود داشت. این دو همواره با هم در حال رقابت بودند و نگاه مولانا مودودی بیشتر به اسلام معاصر بود و به همین علت همواره در معرض انتقاد علمای دیوبند قرار داشت.

منبع مقاله :
سرافراز، محمد، (1390)، جنبش طالبان از ظهور تا افول، تهران، انتشارات سروش



 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط