ادلهی نقلی
اندیشه ورانی که تقدم نفس بر بدن را محال میدانند، افزون بر دلیلهای عقلی، به ادلهی نقلی نیز تمسک جستهاند، که به برخی از آنها اشاره میکنیم:دلیل اول: آفرینش دیگر
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ سُلاَلَةٍ مِنْ طِینٍ * ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِی قَرَارٍ مَکِینٍ * ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَاماً فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ؛ (1) و ما انسان را از گل خالص آفریدیم. سپس او را نطفهای در قرارگاه مطمئن (رحم) قرار دادیم. سپس نطفه را به صورت علقه (خون بسته) و علقه را به صورت مضغه (شبیه گوشت جویده شده) و مضغه را به صورت استخوانهایی آفریدیم و بر استخوانها گوشت پوشاندیم. سپس آفرینش دیگری به او دادیم. پس بزرگ است خدایی که بهترین آفرینندگان است.اساس استدلال به آیه، توجه به واژهی «انشاء» است. این واژه دربارهی چیزی به کار میرود که سابقهی عدم داشته باشد، و بر این اساس تا هنگامی که نطفه در سیر تکاملی خویش به مرحلهی آمادگی نرسد، روحی به وجود نمیآید تا بگوییم پیش از بدن موجود بوده و به بدن تعلق گرفته است.
بررسی و نقد
اگر مفاد آیه این بود که ما نفس را که پیش از این نبود آفریدیم، مدعای مستدل اثبات میشد؛ اما معنای آیه، که با قواعد ادبی نیز هماهنگی ندارد، از این قرار است: ما انسان را (2) به آفرینشی برتر یا به گونهای دیگر (3) که در مراحل پیشین سابقه نداشت آفریدیم؛ زیرا این ترکیب پیشینه ندارد و پدیدهای نوظهور است. این معنا اعم از آن است که اجزای مرکب از پیش آفریده شده باشند یا هنگام ترکیب آفریده شوند.ممکن است این اشکال به ذهن آید که چون حقیقت انسان همان روح است، نمیتوان گفت مراد از انسان ترکیب روح و بدن است، و بنابراین معنای آیه این است که ما روحِ انسان را پس از مراحل آمادگی بدن ایجاد کردیم.
در پاسخ میتوان گفت ضمیر «أنشَأنَاهُ» به انسان بازمیگردد؛ بنابراین مفاد آیه از این قرار خواهد بود که ما انسان را با آفرینشی دیگر پدید آوردیم؛ یعنی روح را که متعلق به بدن نبود، با بدن مرتبط ساختیم. بر این اساس مانعی ندارد که روح بدون بدن پیش از این آفریده شده باشد، ولی چون همراه با بدن شود، از این مرحله با تعبیر «انشأناه» گزارش شود.
دلیل دوم: دمیدن روح
ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فِیهِ مِنْ رُوحِهِ وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلِیلاً مَا تَشْکُرُونَ (4) سپس [اندام] او را موزون ساخت و از روح خود در وی دمید و برای شما گوش و چشمها و دلها قرار داد؛ اما کمتر شکر او را به جای میآورید.بر اساس این آیه تا هنگامی که بدن انسان کامل نشود، نفخ روح صورت نمیگیرد و ناگفته پیداست که دمیدن روح به معنای ایجاد آن است. بنابراین روح پس از آمادگی بدن حادث میشود. اضافهی روح به ضمیر غایب در آیه نیز اضافهای تشریفی بوده، به این معنا نیست که خدا روح دارد و بخشی از آن در انسان قرار گرفته است؛ چنان که در آیهی دیگر میفرماید: فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ ؛ (5) «پس هنگامی که کار آن را به پایان رساندم و در او از روح خود دمیدم، همگی برای او سجده کنید».
بررسی و نقد
تعبیر نفخ و دمیدن روح اعم از این است که روح دمیده شده پیش از نفخ وجود داشته یا در هنگام دمیدن ایجاد شده است. بنابراین استدلال به این دسته از آیات نمیتواند مراد مستدل را اثبات کند. چه بسا شاید بتوان عکس آن را نیز از این آیه استنباط کرد؛ زیرا خداوند میفرماید از روحی هم سنخ خود در او دمیدم. ظاهر عبارت این است که پیش از این روح موجود بوده و بخشی از آن در بدن دمیده شده و به عکس تلقی مستدل، که دمیدن را به معنای ایجاد روح گرفته، دمیدن روح غیر از آفریدن آن است. بنابراین نفخ روح به معنای ایجاد آن نیست.دلیل سوم، پیشینهی عدم
أَوَلاَ یَذْکُرُ الْإِنْسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ یَکُ شَیْئاً (6) «آیا انسان به خاطر نمیآورد که ما پیش از این او را آفریدیم، در حالی که چیزی نبود».وَ قَدْ خَلَقْتُکَ مِنْ قَبْلُ وَ لَمْ تَکُ شَیْئاً (7) «و پیش از این تو را آفریدیم، درحالی که چیزی نبودی».
این دو آیه به خوبی بر این معنا دلالت میکنند که روح انسان وجود نداشته و خداوند سبحان آن را ایجاد کرده است. بنابراین روح پیش از بدن وجود نداشته است؛ وگرنه تعبیر «من تو را آفریدم، درحالی که وجود نداشتی» درست نمیبود و باید گفته میشد: «من تو را آفریدم، در حالی که روح بودی».
بررسی و نقد
این دو آیه تنها بر این معنا دلالت دارند که انسان موجودی حادث است. بر این اساس روح که تمام شخصیت انسان را تشکیل میدهد نیز پیشینهی عدم دارد و حادث است؛ ولی تقدم روح بر بدن نفی نمیشود. بنابراین آیهی مزبور دربارهی تقدم یا تأخر نفس بر بدن ساکت است.دلیل چهارم: ایجاد صورت نوعیه
وَ لَقَدْ خَلَقْنَاکُمْ ثُمَّ صَوَّرْنَاکُمْ ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِیسَ لَمْ یَکُنْ مِنَ السَّاجِدِینَ (8)؛ و در حقیقت شما را آفریدیم؛ سپس به صورتگری شما پرداختیم؛ آن گاه به فرشتگان گفتیم بر آدم سجده کنید. پس همه سجده کردند جز ابلیس که از سجده کنندگان نبود.آیه بر این معنا دلالت دارد که نخست بدن انسان آفریده، و سپس به او صورت بخشیده شده است، که صورت انسان همان صورت نوعیهی او، یعنی روح است. بنابراین آفرینش روح بر بدن تقدم ندارد.
بررسی و نقد
نقد 1. تحمیل معنای اصطلاحی فلسفی بر آیه، توجیه عقلانی ندارد؛ مگر با وجود قراین قطعی قوی، که در اینجا به چشم نمیخورد. بنابراین «صورّناکم» به معنای لغوی آن یعنی صورتگری به کار رفته است؛نقد 2. بر فرض اینکه معنای اصطلاحی مراد باشد، ترکیب انسان از روح و بدن مراد است، و آیه بر اینکه روح پس از بدن آفریده شده است دلالت ندارد. نکتهی درخور توجه اینکه ملاصدرا از ابن عطا نقل میکند که وی با همین آیه بر تقدم نفس بر بدن استدلال کرده است؛ بر این اساس که ضمیر «کم» را در «خلقناکم» به ارواح معنا کرده است: خلق الله الأرواح قبل الأجساد لقوله تعالی «و لَقَد خَلَقناکم» یعنی الارواح، ثُمَّ صَوَّرناکم؛ (9) «خداوند ارواح را پیش از اجساد آفریده است؛ زیرا فرمود: ما شما را آفریدیم (که مرادش ارواح است)؛ سپس در ضمن بدن تصویرگری کردیم».
***
ادلهی عقلیِ طرف داران نظریهی حدوث نفس، در اثبات مدعا توفیقی ندارند و ادلهی نقلی نیز به حدوث نفس در زمان آمادگی بدن تصریح نمیکنند. از این رو ادلهای که بر تقدم ارواح بر ابدان اقامه شدهاند، باید کانون ملاحظه قرار گیرند.
***
دیدگاه برگزیده: آفرینش نفوس انسانی پیش از ابدان
تاکنون با برخی از ادلهی عقلی و نقلی نظریهی غالب حکما، که تقدم آفرینش نفس را بر ابدان محال میدانستند، آشنا شدیم و به نقد آنها پرداختیم. از این رو اکنون باید به دیدگاه کسانی بپردازیم که آفرینش نفوس انسانی را به اجمال پیش از ابدان میدانند. به نظر ما به لحاظ نقلی میتوان از این نظریه دفاع کرد؛ بر این اساس نفوس همهی انسانها، و نه تنها برخی از آنها، پیش از آفرینش ابدان آفریده شدهاند و پس از آمادگی ابدان به آنها تعلق مییابند.در آغاز، این پرسش رخ مینماید که در بحث عقلی چگونه میتوان به ادلهی نقی تمسک جست؟ آیا نگاه نقلی به مسئله از لحاظ منطقی صحیح است؟ در پاسخ باید گفت هر چند بحث از حدوث و قدم نفس، صبغهای عقلی و فلسفی دارد، به نظر ما همچنان که این بحث فراتر از حیطهی تجربه است، از تیررس عقل نیز به دور است، و ادلهای که با نگاه عقلی برای هر یک از اقوال بیان شدهاند، مخدوشاند. از این رو دست ما از ادلهی عقلی کوتاه است (10) و چارهای نیست جز تمسک به مضامین قرآن و گفتار اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) تا حقیقت مسئله آشکار شود.
ادلهی قرآنی
آیاتی که قابل استدلال بر مدعا هستند و با ملاحظهی روایات وارد شده در تفسیر، دلالتشان بر حدوث نفس پیش از ابدان روشن میشود، در چند دسته میگنجند:دستهی اول: آیات میثاق (عهد اَلست)
در قرآن کریم آیات پرشماری از حقیقتی شگرف پرده برمیدارند: عهد اَلست و میثاقی که خداوند در عالم ذر از همهی انسانها گرفته است. در برخی از این آیات، عهدی عمومی با همهی بندگان مطرح شده است؛ عهدی که به موجب آن، خداوند حجت را بر بندگان تمام کرده و راه هر عذر و بهانهای را بر سرکشان از دستورهای خویش بسته است، و در برخی از آیات نیز عهد با پیامبران (علیهم السلام) مطرح شده است. زمانی معنای درست این آیات روشن میشود که به روایاتِ رسیده (11) دربارهی آنها توجه کنیم. در اینجا تنها به ذکر یک آیه که در آن به میثاق از همهی بنی آدم اشاره شده، بسنده میکنیم. (12)میثاق از بنی آدم
وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هذَا غَافِلِینَ * أَوْ تَقُولُوا إِنَّمَا أَشْرَکَ آبَاؤُنَا مِنْ قَبْلُ وَ کُنَّا ذُرِّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِکُنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ؛ (13) [ای پیامبر] به یاد آور زمانی را که خدایت از پشت بنی آدم ذریهی آنها را بیرون آورد و خود آنها را بر خویشتن گواه گرفت: آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: بلی، هستی. تا فردای قیامت نگویید که از ربوبیت تو غافل بودیم، یا بگویید پدران ما مشرک شدند و ما نیز ذریهی آنان بودیم؛ آیا ما را به کار پدرانِ باطل گرای ما هلاک میکنی؟هرچند مفسران دربارهی این آیه اختلاف نظر دارند، (14) تفسیر برگزیدهی ما که مطابق ظاهر آیه و مورد تأیید روایات متواتر است (15) از این قرار است: نخست بدن حضرت آدم (علیه السلام) آفریده شد. سپس از پشت او همهی فرزندان بلافصلش آفریده شدند، و از پشت آنان فرزندان بلافصلشان بیرون آمدند، و این روند ادامه یافت، و بدین ترتیب همهی انسانهایی که تا قیامت به وجود میآیند، از پشت پدرانشان بیرون آمدند، و خداوند سبحان از همهی آنها دربارهی ربوبیت خویش و بندگی آنان اعتراف گرفت. البته بیرون آمدن همهی انسانها از صلب پدرانشان، تا قیام قیامت از گونهی تدریجیِ سریع بوده، نه تدریجیِ این جهانی که هزاران سال طول بکشد.
گواه گرفتن آنان به این ترتیب بود که خداوند فرمود: علیه خود گواهی دهید که شما بندهاید و در هستی خود قائم به ذات نبوده، قائم به ذات دیگری هستید. گواه گرفت تا اقرار کنند به اینکه خدا آنان را ایجاد کرده، و همهی شئونشان در دست اوست. آنان گفتند: «بله همین طور است». چرا این کار را انجام داد؟ برای اینکه روز قیامت نگویند ما از ربوبیت تو غافل بودیم. البته اندیشمندان در برابر این نظریه با ابهاماتی روبه رو شده اند که به جهت ناتوانی در رفع آنها چارهای جز کنار گذاشتن مدلول ظاهری اخبار مزبور ندیدهاند. (16)
دستهی دوم: اسلام آسمانیان و زمینیان
وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ؛ (17) «همهی آنهایی که در آسمان و زمیناند با رغبت به خدا ایمان آوردند و همه به سوی او بازگردانده میشوند».ظاهر آیه ناظر به همین دنیاست؛ ولی میدانیم که در اینجا همه ایمان نمیآورند، و حتی بسیاری با اکراه نیز ایمان نمیآورند. از این رو بر اساس روایتی که در تفسیر آیه آمده، (18) مراد از آن روشن میشود که در عالم ذر چنین واقعهای روی داده است. در این روایت از صحنهای سخن به میان آمده که همهی انسانها در آن حاضر بودند و با رغبت یا بیرغبت، به ربوبیت خداوند اعتراف کردند.
دستهی سوم: وفای به عهد و انتظار
مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِیلاً (19) در میان مؤمنان مردانی هستند که بر عهدی که با خدا بستند، صادقانه ایستادند؛ برخی پیمان خود را به پایان رساندند و گروهی منتظرند و هرگز در عهد خود تغییری ندادند.ذیل این آیه روایاتی نقل شده است که به یکی از آنها اشاره میکنیم:
الکلینی عن عدّة من اصحابنا عن سهل بن زیاد عن محمّدبن سلیمان عن أبیه قال کنتُ عند أبی عبدالله (علیه السلام) اذ دخل علیه أبوبصیر... قال له أبو عبدالله (علیه السلام) ... قال: یا أبا محمّد لقد ذکرکم الله فی کتابه فقال: «مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِیلاً» انّکم وفیتم بما أخذالله علیه میثاقکم من ولایتنا و انّکم لم تبدّلوا بنا غیرنا و لو لم تفعلوا لعیرکم الله کما عیرهم حیث یقول جلّ ذکره: «وَ ما وَجَدْنا لِأَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَ إِنْ وَجَدْنا أَکْثَرَهُمْ لَفاسِقینَ»؛ (20) (21)
سلیمان میگوید: نزد امام صادق (علیه السلام) بودم. ناگاه ابوبصیر وارد شد و ... امام صادق (علیه السلام) فرمود: ای ابامحمد! (22) خدا از شما در کتاب خود یاد کرده است؛ آنجا که فرمود: «در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستادند؛ بعضی پیمان خود را به پایان رساندند و بعضی دیگر منتظرند و هرگز در عهد خود تغییری ندادند.» شما به میثاق الهی دربارهی ولایت ما وفا کردید. شما به جای ما دیگران را برنگزیدید، که اگر این گونه نمیکردید خدا شما را سرزنش میکرد؛ چنان که دیگران را سرزنش کرد؛ آنجا که فرمود: «و بیشتر آنان را بر سر پیمان نیافتیم؛ [بلکه] اکثر ایشان را فاسق و گنهکار یافتیم».
از این روایت و مشابه آن به خوبی برمیآید که ارواح پیش از ابدان حیات داشتهاند و از آنها پیمان گرفته شده است.
دستهی چهارم: بیایمانی نخستین
وَ نُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ وَ أَبْصَارَهُمْ کَمَا لَمْ یُؤْمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ نَذَرُهُمْ فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ؛ (23) همان گونه که در آغاز به آن ایمان نیاوردند، ما دلها و چشمهای آنان (منافقان) را واژگونه میسازیم و آنان را در حال طغیان و سرکشی به خود وامیگذاریم تا سرگردان شوند.عیاشی در تفسیر خود از امام صادق (علیه السلام) چنین روایت میکند:
عن زرارة و حمران و محمدبن مسلم عن أبی جعفر و أبی عبدالله (علیه السلام) عن قول الله «و نُقَلِّب أَفئِدَتَهُم و أَبصارَهُم کما لَم یُؤمِنُوا بِهِ أَوَّل مَرَّةِ»، الی آخر الآیة: قوله کما لَم یُؤمِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّة فإنه حین أخذ علیهم المیثاق؛ (24) امام صادق (علیه السلام) دربارهی گفتار خدا (و نُقَلِّبُ أفئِدتَهُم...) فرمود: گفتار خدا که «چنان که در روز اول ایمان نیاوردند»، به زمانی اشاره دارد که خدا از آنان پیمان گرفت.
در برخی تفسیرها (25) ذیل آیه آمده است: کَما لَم یُومِنُوا بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ یعنی فی الذّر و المیثاق؛ «چنان که در روز اول ایمان نیاوردند، یعنی در [عالم] ذر و میثاق».
دستهی پنجم: تکذیب نخستین
وَ لَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَمَا کَانُوا لِیُؤْمِنُوا بِمَا کَذَّبُوا مِنْ قَبْلُ کَذلِکَ یَطْبَعُ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِ الْکَافِرِینَ؛ (26) حقیقتاً پیامبرانشان دلیلهای روشنی برای آنان آوردند؛ ولی آنها به آنچه پیشتر تکذیب کرده بودند، ایمان نمیآورند. خداوند این گونه بر دلهای کافران مهر مینهد.روایاتی به این مضمون در دستاند (27) که بنابر آنها گروهی از انسانها در عالم ذر با آنکه حقایق را شهود کردند، به خدا ایمان نیاورده، راه تکذیب در پیش گرفتند و اکنون در این نشئه نیز ایمان نخواهند آورد. علی بن ابراهیم با توجه به روایات یاد شده در تفسیر آیه میگوید: فَما کانُوا لِیُؤمِنُوا بِما کَذَّبوا مِن قَبلُ یعنی فی الذّر الاول. قال: لا یؤمنون فی الدنیا بما کَذّبوا فی الذّر؛ «منظور از تکذیب در آیه، تکذیب در عالم ذر است؛ به این معنا: آنها در این دنیا به آنچه در عالم ذر تکذیب کردهاند ایمان نمیآورند».
دستهی ششم: منذران نخستین
هذَا نَذِیرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولَى؛ (28) «این [پیامبر] بیم دهندهای از بیم دهندگان پیشین است». روایاتی این آیه را به عالم ذر تفسیر کردهاند که ما تنها به ذکر یک روایت بسنده میکنیم:عن علی بن ابراهیم: من النذر الاولی یعنی رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) من النذر الأولی. ثم قال: حدّثنا علی بن الحسین عن أحمد بن ابی عبدالله عن محمدبن علی عن علی بن اسباط عن علی بن معمر عن أبیه قال: سألتُ أبا عبدالله فی قول الله «هذا نَذیرُ مِنَ النُّذُرِ الأولی»، قال: إنّ الله لمّا ذرءَ الخلق فی الذّرّ الأوّل فأقامهم صفوفاً و بعث الله محمّداً حیث دعاهم فآمن به قوم. وانکره قومٌ فقال الله هذا نَذیرٌ مِنَ النُّذُرِ الأُولی یعنی به محمّداً حیث دعاهم الی الله فی الذّر الاوّل؛ (29) (30) علی بن ابراهیم بر اساس اخباری گفته است: رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از بیم دهندگان پیشین است. ایشان در ادامه با اسنادی از معمّر نقل میکند که از امام صادق (علیه السلام) دربارهی آیهی هَذا نَذِیرٌ مَّنَ النُّذُرِ الأُولی پرسیدم، و حضرت فرمود: آن گاه که خداوند خلایق را در عالم ذر آفرید، آنها را به صورت صفهایی به پا داشت و محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را برانگیخت، در حالی که آنها را دعوت میکرد؛ گروهی به او ایمان آوردند و دیگران راه انکار در پیش گرفتند. از این رو خدای فرمود: او بیم دهندهای از بیم دهندگان نخستین است. مقصود خدای تعالی محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) است که مردم را در عالم ذر به سوی خدا دعوت کرد.
دستهی هفتم: بیوفایی به عهد
وَ مَا وَجَدْنَا لِأَکْثَرِهِمْ مِنْ عَهْدٍ وَ إِنْ وَجَدْنَا أَکْثَرَهُمْ لَفَاسِقِینَ ؛ (31) «و بیشتر آنان را بر سر پیمان خود نیافتیم؛ [بلکه] بیشتر آنان را فاسق و گنهکار یافتیم».روایاتی که تا کنون ذکر کردیم و روایاتی که در تفسیر برهان (32) و نورالثقلین (33) ذیل آیه آمده، به خوبی اثبات میکنند که مراد از عهد، پیمانی است پیشین که در عالم ذر از مردم گرفته شده است. بنابراین پیش از نشئهی ماده، ارواح آفریده شده بودهاند که عهد و پیمان از آنها گرفته شده است.
دستهی هشتم: وفای به نذر
یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یَخَافُونَ یَوْماً کَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیراً ؛ (34) «[آنان] به نذر خود وفا میکنند و از روزی که شر آن فراگیر است میترسند».ظاهر آیه به داستان معروف اطعام مسکین و یتیم و اسیر به دست امام علی (علیه السلام) و خانوادهاش در هنگام افطار روزههای نذری اشاره دارد؛ ولی در بطن و تأویل آن، نذر به عهد نخستین تفسیر شده است؛ به این معنا که ایشان به پیمان نخستینِ خود وفا میکنند: محمدبن یعقوب [کلینی] عن احمدبن ادریس عن محمد بن أحمد عن یعقوب بن یزید عن ابن محبوب عن محمّد بن الفضیل عن أبی الحسن (علیه السلام) فی قول الله «یُوفُونَ بِالنَّدرِ»، قال: یُوفُونَ بِالنَّذرِ الّذی أخذ علیهم من ولایتنا؛ (35) «... امام کاظم (علیه السلام) در تفسیر یُوفُونَ بِالنَّذرِ فرمود: به نذری که دربارهی ولایت ما از آنها گرفته شد وفا میکنند».
دستهی نهم: سقوط از عالم قدس
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ * ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ؛ (36) «ما انسان را در بهترین صورت و نظام آفریدیم. سپس او را به پایینترین مرحله بازگرداندیم».روایات پرشماری (37) ذیل آیههای مزبور تصریح میکنند که این آیات به عالم ذر اشاره دارند و ارواح پیش از تعلق به بدن آفریده شدند، و با آمادگی بدن، از عالم ارواح هبوط کرده، در این عالم ماده قرار میگیرند. علامه مجلسی از علی بن ابراهیم نقل میکند که وی بر پایهی این روایات میگوید این آیات دربارهی عالم ذر نازل شدهاند. وی سپس تفسیری از آیه بیان میکند که معنای دو آیه را به گونهی کامل روشن میسازد. (38)
***
آیات پرشماری از حقایقی پرده برمیدارند که جز با آفرینش انسانها پیش از بدنها پذیرای توجیه و تبیین نیستند.
***
میثاق در روایات
تاکنون دربارهی آیاتی که به گونهای از میثاق و عهد الست خبر دادهاند، سخن گفتیم. مضامینی که در آیات یاد شده آمده، در بسیاری از روایات، جداگانه نیز دیده میشوند؛ به گونهای که هیچ تردیدی در این باره بر جای نمیماند و دلالت آنها نیز به قدری روشن است که راه را بر هر گونه توجیهی میبندد. (39)ادلهی روایی
روایاتی که در این زمینه رسیدهاند، به قدری پرشمارند که جای هیچ گونه تردیدی باقی نمیگذارند. ملاصدرا (40) و علامه مجلسی (41) نیز به تواتر معنوی این گونه روایات اعتراف کردهاند. اکنون در چند دسته به برخی از روایات پرشمار این باب اشاره میکنیم که در میان آنها، روایات صحیح، موثق و حسن فراواناند؛ هرچند اسناد مجهول نیز در کارند.دستهی اول: تقدم دو هزار سالهی ارواح بر اجساد (42)
در منابع روایی، دستهای از روایات افزون بر تصریح به اصل آفرینش ارواح پیش از ابدان، به زمان آن نیز اشاره کردهاند. در این مقام، به بیان برخی از این روایات بسنده میکنیم:حدثنا احمدبن محمد و محمدبن الحسین جمیعاً عن الحسن بن محبوب عن علی بن رئاب عن بکیربن اعین، قال کان ابوجعفر (علیه السلام) یقول: انّ الله تعالی اخذ میثاق شیعتنا بالولایة لنا و هم ذرّ یوم أخذ المیثاق علی الذرّ، والاقرار له بالرّبوبیة و لمحمد (صلی الله علیه و آله و سلم) بالنبوة ... و خلقهم من الطینة التی خلق منها آدم و خلق الله ارواح شیعتنا قبل ابدانهم بألفی عام و عرضهم علیه و عرّفهم رسول الله و عرفهم علیّاً و نحن نعرفهم فی لحن القول؛ (43) ... امام باقر (علیه السلام) بارها میفرمود: خداوند متعال از شیعیان ما در حالی که آنها به صورت ذر بودند، میثاق گرفت که ولایت ما را بپذیرند؛ روزی که در عالم ذر از همه میثاق میگرفت که پروردگاری او و نبوت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) را بپذیرند. شیعیان ما را از خاکی آفرید که آدم از آن آفریده شد، و خداوند ارواح شیعیان ما را دو هزار سال پیش از ابدانِ آنان آفرید و رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و علی (علیه السلام) را به آنها شناساند، و ما شیعیان خود را از لحن گفتارشان میشناسیم.
برخی گفتهاند مراد از ارواح در این روایات ملائکهاند و تعبیر دو هزار سال نیز نمادین بوده، به دو مرتبه از وجود، یعنی عالم عقل و عالم مثال اشاره دارد؛ زیرا ابدان جزو عالم مادهاند، و مرتبهی پیش از آن عالم مثال و مرتبهی پیش از آن نیز مرتبهی عالم عقل است که دوهزار سال به دو عالم عقل و مثال اشاره میکند؛ (44) برخی نیز خلق را به معنای تدبیر و طراحی گرفته، از ظاهر روایات چشم پوشی کردهاند. (45) سرانجام ملاصدرا نیز آنها را به رغم اعتبار سند، به ارواح انبیا و اوصیای خاص الهی اختصاص داده است. (46) البته آنچه در این اخبار آمده، با گفتار این اندیشمندان هماهنگ نیست. برای نمونه توجیه نخست با تعبیر «ارواح شیعتنا» ناسازگار است، و طراحی و تقدیر که در توجیه دوم مطرح شده، با صدر و ذیل روایت هماهنگ نیست. توجیه سوم نیز خلاف ظاهر است؛ زیرا روایت تصریح کرده است که همهی ارواح پیش از ابدان و اجساد آفریده شدهاند.
دستهی دوم: گروههای به هم پیوسته
در منابع روایی، روایات پرشماری با این مضمون دیده میشوند که ارواح، گروههایی به هم پیوستهاند. ارواحِ انسانهایی که در عالم ارواح همدیگر را شناختهاند، در دنیا نیز با هم الفت مییابند و ارواحی که در آنجا همدیگر را نشناختهاند در اینجا نیز از هم دوری میگزینند. (47) با توجه به اینکه در متن این دسته از روایات تفاوت چندانی دیده نمیشود، در اینجا نیز تنها به یک روایت بسنده میکنیم:الصدوق عن أبیه عن سعدبن عبدالله عن محمدبن حسین بن أبی الخطاب عن أحمد بن محمد بن أبی نصر البزنطی عن عبدالکریم بن عمرو عن عبدالله بن أبی یعفور عن أبی عبدالله (علیه السلام): قال: إنّ الارواح جنود مجندة فما تعارف منها فی المیثاق ائتلف هنا و ما تناکر منها فی المیثاق اختلف هنا و المیثاق هو فی هذا الحجر؛ (48) ... امام صادق (علیه السلام) فرمود: ارواح، گروههای به هم پیوستهاند، که هر گروه از آنها که در زمان میثاق و عهد با خدا هم نوا بودند، در دنیا نیز با هماند و هر گروه از آنها که در میثاق هماهنگ نبودند، در اینجا اختلاف دارند و چنین میثاقی در همین حجر[الاسود] (49) است.
توجیه برخی از دانشمندان
براساس اسناد علامه مجلسی (50) برخی از صاحب نظران شیعه این روایات را بر ائتلاف یا تنافر ارواح در خواب حمل کردهاند؛ در حالی که این توجیه هرچند در نگاه آغازین موجه به نظر میرسد، هم صارف درونی دارد زیرا با «فی المیثاق» نمیسازد)، و هم صارف بیرونی (زیرا با روایات دستهی نخست و دستههای بعدی ناسازگار است).دستهی سوم: ایجاد اخوت بین ارواح
برپایهی این روایات (51) خداوند پیش از آفرینش بدنها بین ارواح اخوت برقرار کرده است؛ برای نمونه:قال الصادق (علیه السلام) إنّ الله تبارک و تعالی آخی بین الارواح فی الاظلّة: قبل أن یخلق الاجساد بألفی عام ... فلو قد قام قائمنا اهل البیت ورّث الاخ الذی آخی بینهما فی الاظلّة و لم یورّث الاخ من الولادة: امام صادق (علیه السلام) فرمود: خداوند تبارک و تعالی در اظلّه، (52) دو هزار سال پیش از آفرینش اجساد میان ارواح [پیمان] برادری برقرار کرد... و زمانی که قائم ما اهل بیت ظهور کند، ارث مردم را بر اساس برادری ارواح قرار میدهد و به کسی که از راه ولادت برادر باشد، ارث نمیدهد.
دستهی چهارم: اخبار هبوط ارواح
این اخبار بر هبوط ارواح و قرار گرفتن در ابدان دلالت دارند. این روایات، بسیار پرشمارند. بنابر بعضی از این روایات، همهی ارواح به ابدان هبوط میکنند؛ زیرا وقتی خداوند آنها را آفرید، بسیاری از آنان ادعای ربوبیت میکردند، و از این رو خداوند همهی ارواح را هبوط داده، در این بدنها قرار داد تا ذلت و عبودیت خویش را دریابند:حدثنا علی بن أحمد عن محمدبن أبی عبدالله عن محمدبن إسماعیل البرمکی قال حدثنا جعفربن سلیمان بن أیوب الخزاز قال حدثنا عبدالله بن الفضل الهاشمی قال قلت لابی عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم) لایّ علة جعل الله (عزّ و جلّ) الارواح فی الابدان بعد کونها فی ملکوته الاعلی فی أرفع محل؟ فقال (علیه السلام): إن الله تبارک و تعالی علم أن الارواح فی شرفها و علوها متی ما ترکت علی حالها نزع أکثرها إلی دعوی الربوبیة دونه فجعلها بقدرته فی الابدان التی قدرلها فی ابتداء التقدیر نظرا لها و رحمة بها و أحوج بعضها إلی بعض...؛ (53) ابن فضل میگوید از امام صادق (علیه السلام) پرسیدم: چرا خداوند (عزّ و جلّ) ارواح را پس از اینکه در مکانی برتر در ملکوت اعلا بودند، در بدنها قرار داد؟ حضرت در پاسخ فرمود: همانا خداوند تبارک و تعالی میدانست که بیشتر ارواح در والایی و شرافتی که دارند، اگر به حال خود رها شوند، در برابر خدا ادعای ربوبیت میکنند. بر این اساس خداوند متعال از باب لطف و رحمت، با قدرت خویش آنان را در بدنهایی قرار داد که از آغاز وجودشان را در آنها مقدر فرموده بود، [و] برخی را نیازمند برخی دیگر ساخت و ...
طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق *** که در این دامگه حادثه چون افتادم
من ملک بودم و فردوس برین جایم *** آدم آورد در این دیر خراب آبادم (54)
دستهی پنجم: آفرینش ارواح پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت (علیهم السلام) پیش از همه
بنابر روایاتی فراوان، نخستین آفریدگان خدای سبحان، روح پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و ارواح اهل بیت او (علیهم السلام) هستند، پیش از آنکه آسمانها و زمین آفریده شوند:قال النبی (صلی الله علیه و آله و سلم) إنّ الله خلقنی و خلق علیّاً و فاطمة و الحسن و الحسین قبل أن یخلق آدم حین لا سماءٌ مبنیة و لا أرض مدحیّة و لا ظلمة و لا نور و لا شمس و لا قمر و لا جنّة و لا نار؛ (55) پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: همانا خداوند، من، علی، فاطمه، حسن و حسین را پیش از آفریدن آدم آفرید؛ زمانی که آسمانی برپا و زمینی گسترده نبود، و نه تاریکی و نور بود، و نه خورشید و ماه، و نه بهشت و جهنم.
دستهی ششم: نبوت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پیش از آفرینش آدم (علیه السلام)
روایات پرشماری به نبوت رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) پیش از آفرینش حضرت آدم (علیه السلام) اشاره کردهاند؛ برای نمونه: قال رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) کنت نبیّاً و آدم بین الماء و الطین؛ (56) «رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: من پیامبر بودم، در حالی که آدم (علیه السلام) بین آب و گل بود».
دستهی هفتم: ایمان علی (علیه السلام) به نبوت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پیش از آفرینش آدم (علیه السلام)
در برخی روایات به تصدیق نبوت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پیش از آفرینش حضرت آدم (علیه السلام) اشاره شده است: قال علیّ امیرالمومنین (علیه السلام) صدّقتُه و آدم بین الرّوح و الجسد؛ (57) «حضرت علی (علیه السلام) فرمود: زمانی که آدم (علیه السلام) بین روح و جسد بود، من به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) ایمان آوردم». بر پایهی این روایت، پیش از بدنِ حضرت آدم، روح امام علی (علیه السلام) و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آفریده شده بوده است.آفرینش ارواح پیش از ابدان قابل نفی عقلی نیست و ادلهی عقلی بیان شده ناتماماند و از سوی دیگر، روایاتی پرشمار به خوبی تقدم آفرینش ارواح را اثبات میکنند. البته قدمت نفوس به قرائت افلاطونی اش اثبات پذیر نیست؛ بلکه روایات بر نفی آن دلالت دارند. در برخی از همین روایات دربارهی خداوند سبحان آمده است: کان الله و لا شیء غیره؛ (58) «خدا بود و هیچ کس جز او نبود». بنابراین تنها خدا ازلی است و ارواح نیز مانند همهی موجودات دیگر حادث اند؛ ولی نه به حدوث ابدان، بلکه پیش از پیدایش ابدان پدید آمدهاند.
***
آفرینش ارواح پیش از ابدان قابل نفی عقلی نیست و ادلهی عقلی مخالف ناتماماند؛ از سوی دیگر، روایات پرشماری به خوبی تقدم آفرینش ارواح را اثبات میکنند.
***
پینوشتها:
1- مؤمنون (23)، 12-14.
2- همچنان که علامه ذیل آیهی مورد اشاره به این نکته تصریح کرد که ضمیر در «انشأناه» به خود انسان باز میگردد.
3. ر.ک: غلام رضا فیاضی، علم النفس فلسفی، تحقیق و تدوین محمدتقی یوسفی، درس پانزدهم، دیدگاه ملاصدرا، دلیل نقلی.
4. سجده(32) 9.
5. حجر (15)، 29؛ ص (38)، 72.
6. مریم (19)، 67.
7. مریم (19)، 9.
8. اعراف (7)، 11.
9. صدرالدین محمدبن ابراهیم شیرازی، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، ج8، ص 311.
10. وَ مَا أُوتِیتُم مِّن العِلمِ إِلاَّ قَلیلاً (اسراء ، 85).
11. ر.ک: صدرالدین محمدبن ابراهیم شیرازی، تفسیرالقرآن الکریم، تصحیح محمد خواجوی، ج2، ذیل آیهی چهلم سورهی بقره. وی این دسته از آیات و روایات را در کتابهای دیگرش نیز به صورت پراکنده آورده است.
12. برای مطالعهی آیات دیگر، ر.ک: غلام رضا فیاضی، علم النفس فلسفی، تحقیق و تدوین محمدتقی یوسفی، ص 387-392.
13. اعراف (7)، 172-173.
14. ر.ک: غلامرضا فیاضی، علم النفس فلسفی، تحقیق و تدوین محمدتقی یوسفی، ص 375-380.
15. به ادعای علامه طباطبایی روایاتی که آیه را این گونه تفسیر کردهاند، در حد تواتر معنویاند: لیس من البعید أن یدّعی تواتره المعنوی (سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیرالقرآن، ج8، ص 325).
16. برای مطالعهی اشکالات مزبور و پاسخهای آنها، ر.ک: غلام رضا فیاضی، علم النفس فلسفی، تحقیق و تدوین محمدتقی یوسفی، ص 380-387.
17. آل عمران (3)، 83.
18. روایت قدری مفصل است؛ از این روی ذکر آن در این مجال نمیگنجد (ر.ک: ابوالحسن بن محمدبن طاهر عامل نباطی فتونی، البرهان المسماة بمرآة الانوار و مشکوة الاسرار، ج2، ص 63).
19. احزاب (33)، 23.
20. اعراف (7)، 102.
21. محمدبن یعقوب بن اسحاق کلینی رازی، الاصول من الکافی، تعلیق علی اکبر غفاری، ج8، کتاب الروضة، ص 34-35. برای مطالعهی روایت دیگر، ر.ک: همان: ص 306.
22. کنیهی ابابصیر.
23. انعام (6)، 110.
24. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج5، ص 257.
25. ر.ک: همان، ص 256، ح55؛ عبدعلی بن جمعة عروسی حویزی، نورالثقلین، تصحیح و تعلیق سیدهاشم رسولی محلاتی، ج1، ص 758، ح242.
26. اعراف (7)، 101.
27. ر.ک: عبدعلی بن جمعة عروسی حویزی، نورالثقلین، تصحیح و تعلیق سیدهاشم رسولی محلاتی، ج2، ص 52؛ ابوالحسن علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، تقدیم و تصحیح و تعلیق السیدالطیب الموسوی الجزائری، ذیل آیهی هفتم سورهی اعراف.
28. نجم (53)، 56.
29. قید «الأوّل» برای «الذّر» قید توضیحی است، نه احترازی. از این روی در ترجمه آن را معنا نمیکنیم تا این توهم پیش نیاید که چند عالم ذر وجود دارد. بر این اساس عالم ذر در مقایسه با همین حیات دنیوی اول است.
30. ابوالحسن محمدبن طاهر عامل نباطی فتونی، البرهان المسماة بمرآة الانوار و مشکوة الاسرار، ج7، ص 365. برای مطالعهی روایات دیگر، ر.ک: ابوجعفرمحمدبن حسن طوسی، الامالی، ص 669؛ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج16، ص 371.
31. اعراف (7)، 102.
32. ابوالحسن بن محمدبن طاهر عامل نباطی فتونی، البرهان المسماة بمرآة الانوار و مشکوة الاسرار، ج7، ص 365.
33. عبدعلی بن جمعة عروسی حویزی، نورالثقلین، تصحیح و تعلیق سیدهاشم رسولی محلاتی، ذیل آیهی 102 سورهی اعراف.
34. انسان (76)، 7.
35. ابوالحسن بن محمدبن طاهر عامل نباطی فتونی، البرهان المسماة بمرآة الانوار و مشکوة الاسرار، ج8، ص 184. برای ملاحظهی روایات دیگر ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج26، ص 282، ح35؛ ابوجعفر محمدبن حسین بن فروخ صفار، بصائر الدرجات الکبری، تقدیم و تعلیق و تصحیح حاج میرزامحسن کوچه باغی، ص 90.
36. تین (95)، 4-5.
37. ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج24، ص 105، ح12 و ج43، ص 291، ح54 و ج60، ص 284.
38. ر.ک: همان، ج57، ص 284 و ج60، ص 284.
39. در این باره، ر.ک: همان، ج1، ص 133، ح6 و ج15، ص 18، ح27 و ج27، ص 53، ح6 و ج94، ص 54 و ج99، ص 216؛ محمدبن یعقوب بن اسحاق کلینی رازی، الفروع من الکافی، ج6، ص 12-16؛ ابوجعفر محمدبن علی بن حسین بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، علل الشرایع، ص 27؛ همو، التوحید، ص 402؛ ابوجعفر محمدبن حسین فروخ صفار، بصائر الدرجات الکبری، تقدیم و تعلیق و تصحیح حاج میرزامحسن کوچه باغی، ص 90 و 160-190.
40. ر.ک: صدرالدین محمدبن ابراهیم شیرازی، العرشیة تصحیح غلامحسین آهنی، ص 239.
41. ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج58، ص 141.
42. این روایات در چند کتاب به ویژه در بصائر الدرجات نوشتهی محمدبن حسن بن فروخ صفار، که از اصحاب امام حسن عسکری (علیه السلام) است، آمدهاند. هشت روایت در باب پانزدهم جزء دوم این کتاب و پنج روایت به یک مضمون در باب هفدهم جزء هفتم ذکر شدهاند.
43. ابوجعفر محمدبن حسن بن فروخ صفار، بصائر الدرجات الکبری، تقدیم و تعلیق و تصحیح حاج میرزامحسن کوچه باغی، ص 109؛ برای مطالعهی روایت دیگر، ر.ک: همان، ص 107-108.
44. ر.ک: محمدبن محمدبن نعمان (شیخ مفید)، تصحیح الاعتقاد، تقدیم و تعلیق هبة الله شهرستانی، ص 64؛ محمدبن حمزهی فناری، مصباح الانس (شرح مفتاح الغیب لابی المعالی صدرالدین محمدبن اسحاق القونوی)، تعلیق میرزاهاشم اشکوری و سید روح الله موسوی خمینی و ... تصحیح محمدخواجوی، ص 116.
45. ر.ک: محمدبن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، تصحیح الاعتقاد، تقدیم و تعلیق هبة الله شهرستانی، ص 64. این پاسخ در پاورقی این کتاب از شیخ مفید در کتاب المسائل السرویة نقل شده است. اصل کتاب از شیخ مفید (رحمة الله) و در نقد اعتقادات شیخ صدوق است و به ایشان میتازد که کار تو بیان اعتقادات نیست.
46. ر.ک: صدرالدین محمدبن ابراهیم شیرازی، مجموعه رسائل فلسفی صدرالمتألهین، رسالة اجوبة المسائل النصیریة، تحقیق و تصحیح حامد ناجی اصفهانی، ص 121. هنگامی که پرسشهای خواجه نصیرالدین طوسی از معاصر خویش با نام خسروشاهی به دست ملاصدرا رسید، وی نیز به آنها پاسخ گفت: گر چه فاصلهی زمانی او تا خواجه نصیرالدین کم نیست.
47. ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج13، ص 41، ح12 و ص 63، ح50 و ص 64، ح51 و ص 131، ح2 و ص 132، ح4 و ص 134، ح7 و 135، ح9 و ص 138، ح14 و ص 139، ح17-19.
48. همان، ج61، ص 139؛ ابوجعفر محمدبن علی بن حسین بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، علل الشرایع، ص 426.
49. مراد حجرالاسود است که مستحب است هنگامی که در طواف به آن میرسند، این دعا را بخوانند: أمانتی أدّیتها و عهدی تعاهدته فاشهد لی بالموافاة.
50. ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج61، ص 31.
51. ر.ک: همان، ج6، ص 249 و ج104، ص 367؛ ابوجعفر محمدبن علی بن حسین بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، من لا یحضره الفقیه، تصحیح و تعلیق علی اکبر غفاری، ج4، ص 352؛ همو، الهدایة، ص 343؛ همو، الاعتقادات من مصنفات الشیخ المفید، تحقیق عصام عبدالسید، ص 48؛ محمدبن جریر طبری، دلائل الامامة، ص 260.
52. عالمی همانند اشباح یا همان عالم مثال.
53. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج58، ص 133؛ ابوجعفر محمدبن علی بن حسین بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، التوحید، ص 402؛ همو، علل الشرایع، ص 65.
54. شمس الدین محمد حافظ شیرازی، دیوان غزلیات، به کوشش خطیب رهبر، غزل 317.
55. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج15، ص 10.
56. همان، ج16، ص 155 و 402؛ ابوعلی فضل بن حسن طبرسی، الاحتجاج، تعلیق محمدباقر الموسوی الخراسانی، ج2، ص 446؛ احمدبن حنبل، مسند احمد، ج6، ص 66؛ جلال الدین عبدالرحمن بن ابی بکر السیوطی، جامع صغیر، ج2، ص 96؛ عبدالله بن محمد نجم رازی، مرصاد العباد، ص 79؛ ابن ابی جمهور احسانی، عوالی اللآلی العزیزیة، تقدیم شهاب الدین النجفی المرعشی، تحقیق الآقا مجتبی العراقی، ج4، ص 121. برای آگاهی از روایت دیگر، ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج15، ص 352.
57. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج6، ص 178 و ج15، ص 15 و ج27، ص 159 و ج39، ص 239 و ... .
58. محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص 107.
یوسفی، محمدتقی؛ (1392)، درس نامهی علم النفس فلسفی، قم: مؤسسهی آموزشی و پژوهشی امام خمینی (ره)، چاپ اول