لحظات جوانی :
ويژگيها و زيباييها
در كنار اين ويژگيها، اميد به آينده مهمترين خصوصيت زندگي يكجوان به شمار ميآيد. اميد چراغي است كه با روشن نگه داشتن آن نيازها،علايق، خواستها و تمايلات سمت و سوي سالم مييابد و با اتكا به نيروياراده و تصميم، جامه عمل ميپوشد. جوان وقتي به شرايط موجود خود عشقميورزد و از اراده و تلاش برخوردار ميگردد كه افق آينده را روشن بيند.نشاط اميد بخش ، نيروي محرّك براي حيات و لذت بردن از كوشش است.امام علي(ع) بر روشن ماندن چراغ اميد تأكيد ميورزد و نااميدي رابزرگترين آفت آدمي ميشمرد:
(قلب الانسان) و ان ملكه اليأس قتله الأسف؛ هنگامي كه نااميدي قلبآدمي را تسخير كند، تأسف وي را از پاي در آورد.(1)
زندگي را يأس، خواب آور بود
اين دليل سستي عنصر بود
از دمش ميرد قواي زندگي
خشك گردد چشمههاي زندگي(2)
نيازهاي دروني و خواست هاي عمومي جوانان، از جمله حس زيباييدوستي آنان ، مورد توجه و دقت اميرمؤمنان علي(ع) بود.
روزي آن حضرت با غلامش قنبر براي تهيه لباس به بازار رفتند و دو جامهخريد، يكي به سه درهم و ديگري به دو درهم. آنگاه به قنبر فرمود: لباس سهدرهمي را تو بردار. قنبر گفت: مولاي من، شايستهتر آن است شما لباس سهدرهمي بپوشيد؛ زيرا بر فراز منبر ميرويد و با مردم سخن ميگوييد. امامپاسخ داد: خير، تو جواني و مانند ديگر جوانان به آراستگي و زيبايي رغبتبسيار داري.(3)
امام همواره با رفتاري نيك و سرشار از مهرباني راهنماي جوانانميگشت. آن بزرگوار فرزند جوانش را چنين رهنمود ميدهد: همانا دل جوانچون زمين ناكاشته آماده است كه هر بذري در آن افكنند ميپذيرد؛ و من پيشاز آن كه دلت سخت شود و مغزت انباشته گردد، به پرورشت پرداختم تا كوشابه كار خويش رُوي آوري؛ و آنچه در پي آزمودن آني ـ پي آن كه رنج جستو جو بري ـ از تجربه اندوختگان به دست آوري و از تجربه آزمايي معافگردي. بدان اميد كه آنچه بر ما گذشته است در يابي و آنچه براي ما تاريكبود، بر تو روشن شود.(4)
پند امام، دغدغههاي شخصي و اجتماعي نسل نو را برطرفميسازد؛جوانان را به انديشه در گذر عمر و بهرهمندي از فرصتها رهنمونميشود و راه تصميمهاي بزرگ و سامان دهي به وضعيت تحصيل، اشتغال وزندگي را مينماياند.
درنگ در گذر عمر
فهل ينتظر اهل بضاضه الشباب الا حراني الهرم؛ آيا طراوت جواني را جزپژمردگي دوران پيري در انتظار است.(5)
اي جوان بر قامت خم گشته پيران نگر
رفته رفته زندگي بار گراني ميشود(6)
فرصت جواني غنيمتي است كه در جويبار عمر به سرعت ميگذرد. درواقع «گذشت ساعتها، عمر را ميكاهد»(7) و فرصتها را نابود ميسازد:
اشدّ الغصص فوت الفرص؛ سختترين اندوهها از دست رفتن فرصتهااست.(8)
براساس تحقيقات انجام شده، يك عمر 70 ساله به طور متوسط اين گونهميگذرد:
الف) 25 سال خواب
ب) 8 سال مطالعه و تحصيل و يادگيري
ج) 6 سال استراحت و بيماري
د) 7 سال تفريح و تعطيلات
ه) 5 سال رفت و آمد
و) 4 سال صرف آماده كردن غذا
ز) 3 سال صرف آمادگي جهت انجام فعاليتهاي فوق
ح) 12 سال (باقي مانده) صرف كار مفيد(9)
زندگي كوتاهتر از آن است كه دست كم گرفته شود. امام علي(ع) همگانبادر الفرصه قبل ان تكون غصّه؛ فرصت را درياب، پيش از آن كه ازدست شدنش موجب اندوه گردد. (10)
امام ضمن سفارش به غنيمت شمردن فرصتها،(11) بر شكار آن تأكيدميورزد(12) و ميفرمايد:
انتهزوا فرص الخير، فانها تمر مر السحاب؛ فرصتهاي خوب را دريابيد؛زيرا همچون ابر ميگذرند.(13)
در منظر امام، بازنده كسي است كه عمرش را ببازد»؛ (14) زيرا با گذر عمرپارهاي از حيات جوان برده ميشود: «هيچ عمركننده ، روزي از عمر رانميگذراند، جز به ويراني يك روز از مدّتي كه دارد».(15)
شيئان لو بكت الدماء عليهما
عيناي حتي تؤذنا بذهاب
لم يبلغ المعشار من حقهما
فقد الشباب و فرقه الاحباب(16)
اگر چشمهايم بر دو چيز چندان خون بگريند تا به نابودي نزديك شوند،يك دهم حق آنها را نگزاردهام: از دست دادن جواني و جدايي از دوستان.
برترين انديشه آن است كه فرصت عمر از دست نرود.(17) اين سخن، يكهشدار بزرگ است:
آنان كه وقتشان پايان يافته، خواستار مهلتند و آنان كه مهلت دارندكوتاهي ميورزند.(18)
بايد از هدر رفتن گذشته عبرت گرفت و از تباه شدن آينده جلوگيري كرد.اين فكر كه «بايد سالها قبل شروع ميكردم» يك انديشه مخرب است. درعوض بايد اين گونه انديشه كرد: «ميخواهم اكنون شروع كنم، بهترينسالهاي من پس از اين است».(19)
بقيه عمر المؤمن لا قيمه له يدرك بها ما قد فات و يحيي ما مات؛ باقي ماندهعمر مؤمن قيمتناپذير است. به وسيله آن گذشته جبران ميشود وآنچه مرده است، زنده ميگردد.(20)
زمان را بايد دريافت و فرصت را به ثروت تبديل كرد:
ان الليل و النهار يعملان فيك فاعمل فيهما و يأخذان منك فخذ منهما؛ شبو روز در تو كار و اثر ميكنند. تو نيز در آنها كار كن. ]آن دو[ از توميگيرند، تو نيز از آنها برگير.(21)
توصيه اصلي امام بهرهگيري از زمان «حال» است. اين سخن اهميت واژه«الان» را نشان ميدهد؛ زيرا كه گذشته از كف رفته است و آينده در پردهترديد قرار دارد. اكنون كه در آن به سر ميبريم، براي تلاش مغتنم است. ازاين رو، امام ميفرمايد:
الان الان، من قبل الندم؛ اينك! اينك! (زمان حال را دريابيد) پيش از آنكه پشيمان شويد.(22)
هم اكنون از هم اكنون داد بستان
كه اكنون است بي شك، زندگاني
مكن هرگز حوالت سوي فردا
كه حال و قصه فردا نداني(23)
بايدهاي تصميم
بيماري سستي دلت را با اراده قوي درمان كن.(25)
عزم و اراده (براي رسيدن به قله كمال) با راحتطلبي سازگار نيست،چه بسا خوابهاي شبانگاهي كه تصميمات روز را برهم زده است.(26)
سرعت و شتاب با روح پرتلاطم جوان همزاد است، ولي گاه اين ويژگي باتصميمگيري ناسازگار مينمايد و به تخريب و حادثه ميانجامد. به منظورپختگي و افزايش ضريب درستي تصميمهاي نسل جوان، درنگ و دقّت دربايدهاي زير ضروري است:
الف) مددجويي
شرط نخست موفقيت در تصميم، توكل و ياري جستن از خداي هستيبخش است،
فَاذا عَزَمْتَ فَتَوكَّلْ عَلَي اللهِ انَّ اللهَ يُحِبُّ المُتَوَكِّلينَ؛(27) هنگاميكه تصميمگرفتي، به خدا توكل كن؛ زيرا خداوند توكل كنندگان را دوست دارد.
اميرمؤمنان(ع) نيز فرزند خويش را بر اين نكته رهنمون ميشد: دركارهايت از او مدد جوي و رازهاي خويش را كه از مردم پنهان ميداري، به اوبگوي؛ سپس كليدهاي گنجينههاي خود را به دست تو سپرد. اگرپاسخگويياش به طول انجاميد، نوميد مشو؛ زيرا بخشش به اندازه خواهشاست و بسا پاسخ را دير دهد تا خواهش را به درازا كشاني و بيشترت بخشد. بساچيزي خواهي و به تو ندهد، ولي دير يا زود بهتر از آنت دهد يا آن را به خاطرچيزي ديگر كه براي تو بهتر باشد، از تو باز دارد؛ زيرا بسا چيزي خواهي كهگرت دهد، به نابودي دينت انجامد.(28)
امام در فرازي ديگر فرزند جوان خويش را چنين سفارش ميكند:
بايد اساسيترين درخواست تو از خدا آن چيزي باشد كه زيبايياشبرايت ماندگار و سختياش برايت ناپايدار باشد.(29)
ب) دورانديشي
اساس هر تصميمي، دورانديشي است. همراهي اين دو، خوشبختي بهارمغان ميآورد؛ بدان حد كه «دورانديش در گرفتاريها سرگشته نخواهدشد.»(30) «دورانديشي فن است. ثمره آن سالم ماندن از آسيبها است، كسي كهدورانديشي او را پيش نبرد، ناتواني و درماندگي عقب نگاهش مي دارد».(31) امام(ع) در تبيين معناي دورانديشي به نكات زير اشاره ميكند:
الحزم كياسه؛ دورانديشي زيركي است.(32)
الحزم حفظ التجربه؛ دورانديشي نگهداري تجربه است.(33)
الحزم النظر في العواقب؛ دورانديشي عاقبتنگري است.(34)
الحزم مشاوره ذوي العقول؛ دور انديشي رايزني با خردمندان است.(35)
الحازم لايستبد برأيه؛ و دورانديش خودرأي نيست.(36)
و درباره فرجام كساني كه بي دور انديشي تصميم ميگيرند، ميفرمايد:
من تورط في الامور غير ناظر في العواقب فقد تعرض لمدرجات النوائب؛هر كس دست به كاري زند بي آن كه در عواقب آن بينديشد، خود را درمهلكه گرفتاريها اندازد.(37)
آن حضرت پايداري در تصميم را مرهون دورانديشي ميداند(38) و بر ايننكته تأكيد ميورزد كه:
روّ تحزم فاذا استوضحت فاجزم؛ فكر كن تا دورانديش شوي؛ و چون همهجوانب كار برايت روشن شد، تصميم قطعي بگير.(39)
ج) بلند همتي
همت عالي، پيش نياز هر تصميم است و هر كه بر نردبان همت فراز آيد، بهمقصود دست مييابد. از سوي ديگر، بزرگترين ضعف انسان كوچكشمردن و به عبارت سادهتر، دست كم گرفتن خويش است. امام(ع) چنان باورداشت كه، انسان را چيزي مانند همتش بلند نميگرداند.(40) حضرت بهترينهمتها را بلندترين آنها ميداند(41) و ميفرمايد:
احسن الشّيم شرف الهمم؛ نيكوترين خصلتها ارجمندي همتهااست.(42)
در منظر حضرت علي(ع)، آثار همت عالي عبارت است از: بردباري ووقار، كردار زيبا، عزت نفس، دستيابي به خواستهها و رسيدن به مقصدعالي.(43)
گفت مغناطيس عشاق الست
همّت عالي است كشف و هر چه هست
هر كه را شد همت عالي پديد
هر چه جست آن چيز حالي شد پديد
هر كه را يك ذره همت داد،دست
كرد او خورشيد را زان ذره پست
نطفه ملك جهانها همت است
پر و بال مر جانها همت است(44)
با اين پيش زمينه، جلوههايي از «تصميمهاي بزرگ دوران جواني» را بهنظاره مينشينيم.
پينوشت:
1. نهج البلاغه، حكمت108.
2. اقبال لاهوري.
3. محدث نوري: مستدرك الوسائل،ج3،ص256.
4. حسنبنشعبه حراني: تحف العقول،ص70.
5. نهج البلاغه، خطبه 83.
6. سنائي غزنوي.
7. از وصاياني اميرالمؤمنين(ع) به امام حسين(ع): تحف العقول،ص91.
8. عبدالواحدآمدي: غررالحكم،ح10818.
9. مجله تدبير، ش84، ص39.
10. ابنابي الحديد: شرح نهج البلاغه، ج16، ص97.
11. عبدالواحد آمدي: غرر الحكم، ح 10813.
12. همان، ح10819.
13. عبدالواحد آمدي: غررالحكم، ح10810.
14. همان، ح3061.ن
15. نهج البلاغه، خطبه 145.
16. انتشارات پيام اسلام: ديوان امام علي(ع)، ص86.
17. غررالحم، ح10817.
18. نهج البلاغه، حكمت 285.
19. د.شوارتز: جادوي فكر بزرگ، ترجمه ژنا بختآور، ص50.
20. راوندي: الدعوات، ص122.
21. عبدالواحد آمدي: غررالحكم، ح2789.
22. ورامبنابي فراس: مجموعه ورام، ج2، ص89.
23. سنائي غزنوي.
24. حسنبنشعبه حراني، تحف العقول، ص84.
25. شرح نهج البلاغه، ج11، ص238.
26. نهج البلاغه، خطبه241.
27. آل عمران (3):159
28. حسنبنشعبه حراني: تحف العقول، ص74.
29. تحف العقول، ص75.
30. عبدالواحد آمدي غررالحكم، ح10910.
31. محمدباقر مجلسي: بحارالنوار، ج71، ص339.
32. محمدباقر مجلسي: بحارالانوار، ج71، ص339.
33. عبدالواحد آمدي: غررالحكم، ح 10142.
34. همان، ح10881.
35. همان امام همچنين ميفرمايد: خوشبخت كسي است كه از ديگري پند گيرد و به كار بندد. شيخ صدوق: خصال، ص621.
36. محمد باقر مجلسي: بحار النوار، ج75، ص13.
37. كنزالفوائد، ج1، ص280.
38. محمدباقر مجلسي: بحار النوار، ج72، ص10.
39. محمدباقر مجلسي: بحار النوار، ج71، ص341.
40. عبدالواحد آمدي: غررالحكم، ح6968.
41. غررالحكم، ح10275.
42. عبدالواحد آمدي: غررالحكم، ح10274.
43. همان، ح10285-10286.
44. عطار نيشابوري.