راهنمایی به دعای عبرات و خلاصی از زندان
مرحوم عالم بزرگ زاهد ، صاحب مقامات عالیه و کرامات باهره ، « سید محمد حسینی » معروف به « سید رضی قدس سره » در سال 711 قمری رحلت فرمود .
در احوالات او مذکور است که زمانی نزد یکی از امرای سلطان جرماغون زندانی بود و حبس او مدتی طولانی آن هم در سختی و فشار سپری می شد .
شبی در عالم خواب چشمانش به جمال خلف صالح ، حضرت بقیة الله امام زمان علیه السلام روشن شد ، گریست و آزادی خود از زندان را تقاضا کرد . حضرت به او فرمود : « دعای عبرات را بخوان » . سید گفت : دعای عبرات کدام است ؟ حضرت فرمود : « آن دعا در کتاب مصباح تو وجود دارد » . سید گفت : در کتاب من چنین دعایی نیست !
حضرت فرمود : « به آن کتاب مراجعه کن تا آن را بیابی » .
از خواب بیدار شد ، نماز صبح به جای آورد و مصباح را گشود ، ورقه ای در میان آن یافت که دعا عبرات در آن نوشته نتیجه شده بود !
چهل مرتبه آن دعا را خواند و در انتظار نتیجه نشست .
امیر آن سامان را دو همسر بود که یکی از آنها عاقل تر و مورد اعتماد امیر بود . وقتی که امیر نزد او آمد ، وی به او گفت : آیا یکی از اولاد امیرالمومنین علیه السلام را زندان کرده ای ؟ امیر گفت : چرا چنین سوالی می کنی ؟ زن گفت : در خواب شخصی که چون نور آفتاب درخشندگی داشت حلق مرا بین دو انگشت خود گرفت و فرمود : شوهرت یکی از فرزندان مرا محبوس کرده و در غذا و آب بر او سخت گرفته است .
من گفتم : شما کیستید ؟ فرمود : من علی بن ابیطالب هستم ، به شوهرت بگو اگر او را رها نکند خانه اش را خراب می کنم .
خبر این خواب کم کم منتشر شد و به گوش سلطان رسید .
از زندانبان سوال کرد ، گفتند :
شخصی به این نام طبق دستور خودت زندانی شده است .
دستور داد او را آزاد کردند .1
در احوالات او مذکور است که زمانی نزد یکی از امرای سلطان جرماغون زندانی بود و حبس او مدتی طولانی آن هم در سختی و فشار سپری می شد .
شبی در عالم خواب چشمانش به جمال خلف صالح ، حضرت بقیة الله امام زمان علیه السلام روشن شد ، گریست و آزادی خود از زندان را تقاضا کرد . حضرت به او فرمود : « دعای عبرات را بخوان » . سید گفت : دعای عبرات کدام است ؟ حضرت فرمود : « آن دعا در کتاب مصباح تو وجود دارد » . سید گفت : در کتاب من چنین دعایی نیست !
حضرت فرمود : « به آن کتاب مراجعه کن تا آن را بیابی » .
از خواب بیدار شد ، نماز صبح به جای آورد و مصباح را گشود ، ورقه ای در میان آن یافت که دعا عبرات در آن نوشته نتیجه شده بود !
چهل مرتبه آن دعا را خواند و در انتظار نتیجه نشست .
امیر آن سامان را دو همسر بود که یکی از آنها عاقل تر و مورد اعتماد امیر بود . وقتی که امیر نزد او آمد ، وی به او گفت : آیا یکی از اولاد امیرالمومنین علیه السلام را زندان کرده ای ؟ امیر گفت : چرا چنین سوالی می کنی ؟ زن گفت : در خواب شخصی که چون نور آفتاب درخشندگی داشت حلق مرا بین دو انگشت خود گرفت و فرمود : شوهرت یکی از فرزندان مرا محبوس کرده و در غذا و آب بر او سخت گرفته است .
من گفتم : شما کیستید ؟ فرمود : من علی بن ابیطالب هستم ، به شوهرت بگو اگر او را رها نکند خانه اش را خراب می کنم .
خبر این خواب کم کم منتشر شد و به گوش سلطان رسید .
از زندانبان سوال کرد ، گفتند :
شخصی به این نام طبق دستور خودت زندانی شده است .
دستور داد او را آزاد کردند .1
پی نوشت
1 . شیخ عباس قمی ، فوائد الرضویه ، ص 623 .
