نویسنده: محمد غفارنیا
روزی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در حجرهی خود مشغول خواندن قرآن بود؛ وقتی قریش آیات را شنیدند، نزد ولید بن مغیره رفتند و گفتند: ای عبد شمس، این كلماتی كه محمد میخواند چیست؟! ولید پیرمردی مجرب و از زیركان عرب بود. وی از جمله كسانی بود كه پیغمبر را استهزاء میكرد. گفت: بگذارید تا خودم بشنوم. سپس نزد رسول خدا آمد و گفت: یا محمد، از آن اشعار خود، اندكی برایم بخوان؟ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: آنچه من میخوانم شعر نیست؛ بلكه كلام پروردگار است كه ْآن را برای فرشتگان، پیامبران و رسولان خویش پسندیده است.
ولید گفت: خوب، از همان اندكی برایم بخوان.
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) سوره 41 (حم سجده) را قرائت فرمود تا به این آیه رسید:
(فَإِنْ أَعْرَضُوا فَقُلْ أَنذَرْتُكُمْ صَاعِقَةً مِّثْلَ صَاعِقَةِ عَادٍ وَثَمُودَ)
اگر آنها رو گردان شوند، بگو من شما را از صاعقهای همانند صاعقهی عاد و ثمود میترسانم. (1)
ولید وقتی این آیات را شنید به خود لرزید و موی بر تنش راست شد. از آنجا یكسره به خانه خویش رفت، و از آن پس دیگر بیرون نیامد. قریش هم هر چه منتظر شدند، او را نیافتند. تا این كه نزد ابوجهل رفتند و گفتند: ولید دین محمد را پذیرفته و چند روزی است كه از خانه بیرون نمیآید. ابوجهل نزد ولید رفت و گفت: عمو، تو آبروی ما را بردی و ما را در میان قریش رسول كردی. دشمن از هر سو ما را سرزنش میكند. واقعا تو به دین محمد گرویدهای؟
ولید: نه، به دین او نگرویده ام؛ ولی كلامی از او شنیدم كه جان را میلرزاند.
ابوجهل: او برای تو خطبه خواند؟
ولید: نه، خطبه یك سلسله سخنهای پیوسته است، ولی كلام او چنین نبود و پراكنده بود و هیچ یك به دیگری شباهت نداشت.
ابوجهل: شعر برای تو خواند؟
ولید: شعر هم نبود. من انواع شعرهای عربی را به صورتهای گوناگون شنیده ام. اما نه، كلام او به شعر هم شباهتی نداشت.
ابوجهل: پس چه بود؟
ولید: مرا رها كن، تا اندكی بیندیشم و نامی بر گفتار او بیابم.
فردای آن روز ابوجهل با عدهای از قریش نزد ولید آمدند ابوجهل گفت: خوب، بالاخره كلام محمد را چه نامیدی؟
ولید: بگویید كلام او سحر است. آری، این سحر است كه چنین دلهای مردم را به خود جذب میكند.
در این باره خداوند به پیامبر فرمود:
(ذَرْنی وَ مَنْ خَلَقْتُ وَحیدًا... ) (2)
مرا با كسی كه او را خود به تنهایی آفریدهام، واگذار. (3)
پینوشتها:
1-فصلت/13.
2-مدثر/11-25.
3-تفسیر قمی: ج2، ص393؛ المیزان: ج2، ص 174، مناقب: ابن شهر آشوب، ج1/ص52: اعلام الوری: ج1، ص110-112.
غفارنیا، محمد، (1387) 142 قصّه از قرآن: همراه با شأن نزول آیاتی از قرآن، قم: جامعه القرآن الکریم، چاپ اول