شكست انگلیس در امتیازنامه رژی
استعمار و سلطهگری، هزاران چهره آشكار و پنهان دارد كه همچون تارهای عنكبوت بر تمام جوانب زندگی جوامع زیر سلطه تنیده میشود. این چهرهها، اغلب با نقاب بشردوستی، كمكهای اقتصادی و نظامی، همكاری، صلحجویی یا فعالیتهای علمی همراه است كه در عمل به صورت دامهای خطرناك در راه استقلال سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جوامع استعمارشده گسترده میشوند. استعمار از قدیمیترین زمانها، به شكلهای گوناگون وجود داشته است و تا امروز هم ادامه دارد.
اروپاییان با آگاهی قبلی از ثروتهای مشرق زمین، از جمله هندوستان، به جستجوی راههای جدید افتادند. برای اولینبار، تلاشهای پرتغالیان با كشف راه دریایی دماغه امید نیك در جنوب افریقا به نتیجه رسید. كشف این راه دریایی، یكی از حوادث مهم تاریخی بود كه مقدمه تحولات جدیدی گردید كه شرق در سالها و قرنهای آینده تجربه كرد.
به دنبال پرتغال، كشورهای دیگر اروپایی مثل اسپانیا، انگلستان، فرانسه و... نیز به سوی شرق روی آوردند. كشور استعمارپیشه انگلستان از زمان شاهعباس اول صفوی، به منظور برقراری روابط بازرگانی و اختصاص دادن تجارت خارجی منطقه خلیج فارس به خود، به صحنههای سیاسی و اقتصادی ایران وارد گردید. حضور انگلستان در هند و ایران زمانی جدی شد كه در سال 1600.م به فرمان الیزابت اول (ملكه انگلستان)، كمپانی هند شرقی انگلیس برای كنترل و گسترش تجارت انگلستان در شرق تاسیس گشت. تاسیس این شركت استعماری، آغاز استیلای طولانی و ریشهدار انگلستان در هندوستان، ایران و دیگر مناطق آسیا میباشد. در نیمه اول قرن سیزدهم هجری قمری (نیمه اول قرن نوزدهم میلادی) اندیشه حضور دائمی و همهجانبه در آسیا و افریقا، برای فعال نگه داشتن چرخهای انقلاب صنعتی، از طریق مواد اولیه فراوان و ارزان و توسعه بازار فروش محصولات صنعتی، بیش از پیش تقویت شد و به همین دلیل، وضعیت جدیدی پیش آمد كه ایران نیز مورد توجه جدی كشورهای استعمارگر، به ویژه انگلستان قرار گرفت.
انگلستان، كه از چند قرن پیش در هندوستان حضور داشت، در اواخر قرن هیجدهم و اوایل قرن نوزدهم میلادی، نیروی برتر در هندوستان گردید. دولتمردان آن كشور، از هندوستان به عنوان «نگینی كه بر تارك امپراتوری میدرخشید»، یاد میكردند، بنابراین به هر قیمتی، میخواستند هندوستان را زیر سلطه خود نگه دارند. سیاست و نیاز آن روز انگلستان اقتضا میكرد كه تمام كشورهای همسایه هندوستان به حدی تضعیف شوند كه توانایی حمله به هندوستان را نداشته باشند. در این میان، موقعیت ژئوپولتیك، تجارت و همسایگی با هندوستان و روسیه تزاری از عواملی بودند كه ایران را، بیشتر از دیگر همسایهها، به كانون توجه انگلستان تبدیل كرد. روابط این كشور با ایران در دوره قاجاریه، از جمله دوره فتحعلیشاه، به دلایل گوناگون به تحمیل قراردادهای نابرابر منجر شد كه در مراحل بعد، ایران را به اتخاذ موضع انفعالی و ضعیف واداشت. ویژگی بارز قراردادهای منعقد شده بین دو كشور، یكجانبه بودنشان به نفع انگلستان بود و اینكه در آنها، تمام منافع كوتاهمدت و بلندمدت برای انگلستان، و همه تعهدات الزامآور برای ایران لحاظ گردیده بود.
مفاد مربوط به انگلستان نه تنها الزامآور نبود، بلكه در هالهای از ابهام تنظیم شده بود كه امكان تفسیر و توجیه بیشتری داشت و بارها اتفاق افتاد كه با تفسیر قراردادها، این كشور از عمل به تعهدات كمهزینه خود نیز به ایران شانه خالی كرد. هرچه زمان پیش رفت سلطه استعمار انگلستان در ایران محكمتر و همهجانبهتر گردید و دیری نپایید كه در دوره حكومت محمدشاه و ناصرالدینشاه، آشكارا قراردادهایی بر ایران تحمیل كردند كه ضربات جبرانناپذیری بر پیكره سیاسی، اقتصادی و تمامیت ارضی ایران وارد آورد. تحمیل قراردادهای استعماری بر ایران، علل و زمینههای فراوانی دارد كه قسمتی مربوط به طرف استعماركننده، و بخشی نیز مربوط به ساختارهای سیاسی، اقتصادی و نظامی طرف استعمارشونده، یعنی ایران، میباشد.[1]
همزمان با سیر تحمیل قراردادها و همچنین صدور كالا به ایران، كوششهایی در جهت صدور سرمایه و اخذ امتیازات آغاز شد.[2]
اعطای امتیازات دو رویه داشت، نخست آنكه درباریان با اعمال نفوذ بر واگذاری امتیازات، مبلغ هنگفتی به جیب میزدند و دوم اینكه، ممالك بیگانه بر شریانهای اقتصاد داخلی مسلط میشدند. به عبارت دیگر، پایگاه داخلی سرمایهداری جهانی در ایران، همان رجال سیاسی دربار بودند كه بیشتر به منافع خود میاندیشیدند تا مصالح كشور. بعضی از رجال اصلاحطلب ایران نیز خواهان اعطای امتیاز به بیگانگان بودند. این گروه برای رشد اقتصادی كشور و بهبود كیفیت اقتصاد داخلی، راه چاره را در اعطای امتیازات متعدد میدیدند. به عبارت دیگر، این گروه، راز پیشرفت را در ادغام نظام سرمایهداری جهانی میجستند، غافل از اینكه رشد و پیشرفت اقتصادی در گرو امنیت سرمایه و وجود سازمان سیاسی است كه منافع تجار و سرمایهداران را در دستور كار خود قرار دهد.[3]
اعطای امتیازات به استعمارگران همیشه با اخذ رشوههای كلان همراه بود. یكی از این امتیازات، امتیازنامه تنباكو بود كه در پی سفر سوم ناصرالدینشاه به فرنگ و در قبال اخذ رشوه از سوی اطرافیان شاه به كشور استعمارگر انگلستان اعطا شد.[4]
هدف از این نوشتار، بررسی ابعاد نظری جنبش تنباكو است كه در دو مقوله ذكر حوادث و تحلیل و تفسیر واقعیات مربوط به این جنبش، ارائه میشود.
جامعه ایران در دوره ناصرالدینشاه
تعارض درونی جامعه ایران و به ویژه تهران، آنجا خود را نشان میداد كه گروهی اندك از تحصیلكردگان، خارجرفتگان و كسانی كه با اروپاییان حشر و نشری داشتند در جامعه خود را نشان میدادند. بر اثر گسترش مناسبات خارجی ایران در دوره ناصرالدینشاه و ظهور لایهای جدید در بین هیاتحاكمه ایران، تعارض ذاتی بین دو قشر اجتماعی خود را آشكار ساخت. لایه جدید اجتماعی، كه روشنفكر خوانده میشدند، اگرچه آشكارا علیه اعتقادات دینی مردم صفآرایی نمیكردند، با پذیرش بخشی از دستاوردهای ظاهری اروپا، فرهنگ سنتی را به معارضه میطلبیدند. این گروه، كه مشهورترین نمایندهشان، در هیات دولت، میرزاحسینخان سپهسالار، عامل واگذاری امتیازنامه نافرجام رویتر بود، بر این گمان بودند كه برای تحرك اجتماعی و پیمودن مسیر رشد و ترقی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی باید اولا نهادهای سیاسی غرب را در ایران برپا كرد و ثانیا از طریق انعقاد امتیازنامهها و وارد كردن ایران در نظام مبادلات جهانی و تحكیم مراوده با نظام بینالمللی سرمایهداری، این سیر را سرعت بخشید. اندیشه یادشده، آشكار با مواضع و اندیشههای دو صنف مغایرت داشت؛ نخست دیوانسالاران و زمینداران بزرگ كه گروهی اشرافی و درباری بودند و اصلاح در ساختار سیاسی ــ اجتماعی كشور را با نظام سنتی و قدرت قبیلهای خود در تعارض میدیدند؛ و دوم، طیف علما و مردم دیندار كه بر این باور بودند كه گسترش مراودات با غرب و پذیرش اصول حیات سیاسی و اجتماعی آنها، مبانی اعتقادی مردم را سست میسازد.
واضح است كه طرفداران اصلاحات، فرهنگ غرب را درك نكرده بودند. علاوه بر این، در جامعهای دینی، كه رعایت سنتها و نظارت بر اوامر و نواهی نه از طرف دولت بلكه از طرف مردم اعمال میشد، رواج مظاهر تمدن غرب، امری پذیرفتنی نبود، اما از سویی دیگر، عدهای از غربیان در امر داد و ستد داخلی، به ویژه در تهران، فعال شده بودند و این امر چیزی نبود كه در فرهنگ عام، مورد قبول باشد. تئاتر، تماشاخانه، میخانه و مراكز فساد، عمدهترین دلنگرانی گروهی از مردم بود. اگر فرهنگ تعقل و چند و چون فلسفی در ایران جایی نداشت، برعكس، آسانترین راههای متجددنمایی، دستیافتنی بود.
تودههای مردم و علما با همین جنبهها مواجه بودند؛ زیرا این قبیل امور، آشكارا تمامیت اعتقادی مردم را به مبارزه میطلبید و ناگفته پیداست كه برای متجددنمایی، نیازی به برهان و اندیشه نیست و صرف تقلید كفایت میكند. شرب خمر در ملأ عام و راه یافتن زنان ایرانی به مراكز فحشا از نتایج ظهور اندیشههای نو تعبیر و تفسیر میگشت. در چنین وضعی، فرهنگ بومی در مخاطره دیده میشد و بر هراس مسلمانان میافزود و احساس میشد كه توطئهای از طرف فرنگ در كار است تا ایران را طفیلی فرهنگ خود سازد.
همیشه به جای یافتن راهی برای جلوگیری از نفوذ فرهنگ غرب، بر سست گرفتن آداب و رسوم دینی ابراز تاسف میشد و پیشبینی میشد كه اگر وضعیت به همین منوال پیش رود، اسلام به كلی از میان خواهد رفت. این اندیشهها را امتیازنامه تنباكو، شدت میبخشید.[5]
ناصرالدینشاه در شعبان سال 1306.ق برای سومین سفر خود به فرنگ آماده گشت. اعلام شده بود كه این سفر برای مشاهده ترقیات ممالك اروپایی، به ویژه بازدید از نمایشگاه كالا در پاریس، است. شاه كه باطنا مایل بود بخشی از ترقیات غرب را در كشور ایران نظارهگر باشد، چشمانداز آینده را با وجود وزیرانی كه مشاهده میكرد ناامیدكننده میدید. او تصور میكرد كه غرب فقط از طریق رشد و توسعه اقتصادی به آن مرحله از پیشرفت اجتماعی نایل آمده است. وی كه هرگز حاضر نبود كوچكترین اصلاحی در ساختار سیاسی كشور انجام دهد، بر این تصور بود كه گویا با صِرف تشكیل كابینهای بدون مسئولیت میتوان ایران را به شاهراه سعادت هدایت كرد، غافل از آنكه بنیاد غرب، حول محور انسانمداری، تفكیك قوا و پارلمانتاریسم دور میزد.
ناصرالدین شاه هرگز نمیتوانست به عمق این مفهوم پی ببرد كه آن روی دیگر شكوفایی اقتصادی غرب، استثمار ملل عقبمانده بود و نیز نمیتوانست این نكته را درك كند كه كشوری مثل ایران با فرهنگ ویژه خود نمیتواند مبانی فرهنگ و تمدن غرب را بپذیرد و اگر قرار بود راهی برای تعالی اجتماعی و اقتصادی جستجو شود، این راه میبایست هویت ملی و ایرانی داشته باشد. شاه میپنداشت كه اگر وارد امتیازات تجاری با غرب شود، میتوان امید داشت كه چشمانداز تحولات، اندكی بهبودی حاصل كند، غافل از اینكه غرب در مناسبات تجاری، تامین مواد اولیه مورد نیاز كارخانههای خود را بیش از رشد و پیشرفت جامعه ایران در نظر میگرفت و اساسا از طریق عقد امتیازات تجاری و اعطای حق بهرهبرداری از ذخایر طبیعی ایران، كوچكترین نفعی عاید كشور نمیشد، بلكه آنچه از این امتیازات به ارمغان میآمد چیزی جز وابستگی سیاسی و اقتصادی قدرتهای بینالمللی نبود.
ناصرالدینشاه هرگز از قدرت خود صرفنظر نمیكرد و به همین دلیل اصلاحاتش صورت فرمایشی داشت. اگر شاه حاضر بود اندكی از قدرت خود را به وزیران انتقال دهد، باز هم پیمودن راه غرب میسر نبود؛ زیرا جامعه حاضر نمیشد هویت فرهنگی و دینی خود را از دست بدهد. بنابراین ایرانیان همیشه به اروپایی به چشم بیگانه مینگریستند؛ زیرا كوچكترین سنخیت فرهنگی بین خود و آنها نمیدیدند.[6]
اعطای امتیازنامه رژی
امینالسلطان، به امید دریافت رشوه، مطلب را با شاه در میان نهاد و خاطرنشان ساخت كه از این راه مقادیر بسیاری وجه نقد عاید شاه خواهد شد. سرهنری دراموند ولف نیز، كه در انگلستان به سر میبرد، مزایای امتیاز را برای آنان ذكر كرد.
ناصرالدینشاه، كه در بازگشت از این سفر مفتون اروپا شده بود، بر آن شد كه به نظر خودش كاری انجام دهد. او در جمع رجال گفت: «... در این سفر آنچه ملاحظه كردیم، تمام نظم و ترقی اروپا، به دلیل این است كه قانون دارند، ما هم عزم خود را جزم نمودهایم كه در ایران قانون ایجاد نموده، از روی قانون رفتار كنیم، شما بنشینید و قانون بنویسید...»
شاه فراموش كرده بود كه اگر بنا بود مشكل ایران با نوشتن قانون حل شود، مدتها پیش، میرزایوسفخان مستشارالدوله آن را انجام داده بود. ولی شاه قانونخواه نبود، درواقع او ترقی را بدون دست كشیدن از قدرت خودكامهاش میخواست و این امر، شدنی نبود. وی نمیتوانست بین استبداد همهجانبه و فراگیر خود با قانون تلفیقی ایجاد كند؛ یا باید این را میپذیرفت یا آن را، در حالی كه شاه هر دو را میخواست، اما در نهایت آنچه قربانی میكرد، هویت فرهنگی و دینی جامعه بود. علاوهبراین، وی آسانترین راه را اعطای امتیازات میدید.
تالبوت پس از بازگشت شاه به ایران، با رجال انگلیس رایزنی نمود. و سرانجام شركتی به منظور انحصار امتیاز توتون و تنباكوی ایران تاسیس كرد و بلافاصله روانه تهران شد. مواد امتیازنامه نوشته شد و امینالسلطان آن را به شاه داد.
صدراعظم به شاه اظهار كرد كه بابت امضای قرارداد، 25000 لیره پاداش نقد خواهد گرفت و علاوه بر این هر ساله، پانزدههزار لیره عاید او خواهد شد. امینالسلطان و كامرانمیرزا هم رشوههای كلان دریافت كردند.[8]
در روز 28 رجب 1308.ق امتیاز توتون و تنباكوی ایران به مدت پنجاه سال در اختیار تالبوت و شركای او قرار گرفت. مطابق مواد امتیازنامه، صاحبان امتیاز متعهد شدند كه هر ساله مبلغ پانزدههزار لیره انگلیسی به دولت ایران بپردازند؛ اعم از اینكه شركت ضرر كند یا نفع ببرد. زارعان موظف شدند تسهیلات لازم را در اختیار صاحبان امتیاز قرار دهند.[9] اسباب و لوازم ضروری برای این منظور، از عوارض گمركی معاف شدند و حمل و نقل توتون و تنباكو بدون اجازه صاحبان امتیاز ممنوع گشت و فقط به مسافران به اندازه مصرف روزانهشان اجازه حمل توتون و تنباكو داده شد. صدور این كالا، به غیر از آنچه در روز عقد قرارداد تعهد شده بود، به مدت پنجاه سال از مالیات معاف شد و كسانی كه خلاف امتیازنامه رفتار میكردند مجازات میشدند و هركس كه تنباكو نزد او یافت میشد، جریمه میگردید. صاحبان امتیاز مختار بودند كه تمام حقوق یا امتیازات خود را به هر كس كه میل دارند منتقل نمایند؛ به شرط اینكه قبلا اولیای دولت ایران را مطلع نمایند. زارعان موظف شدند میزان تولید خود را به نزدیكترین شعبه كمپانی اطلاع دهند و در یك كلام، عمدهترین محصول تولیدی ایران در آن زمان، كلاً به انگلیس واگذار شد.[10]
امتیاز تنباكو، زیانبخشترین امتیازی بود كه به بیگانه واگذار شد؛ زیرا این امتیاز با سرنوشت هزاران زارع و تاجر سر و كار داشت و درواقع نظام معیشت هزاران خانواده به دست كمپانی داده شد. دستاندركاران این محصول ناگهان متوجه شدند كه در امر تولید كالای خود هیچ اختیاری ندارند و همگی به بیگانه فروخته شدهاند. پس از امضای قرارداد تا پنج ماه از كمپانی رژی خبری نشد. در طی این مدت، تالبوت مطابق بند نهم امتیازنامه، كلیه حقوق و امتیازات خود را به شركت دیگری فروخت و این شركت، «هیات شاهنشاهی دخانیات ایران» را تشكیل داد.[11]
همكاری كاركنان ایرانی با شركت رژی
مستر اوانز (نماینده رژی در تبریز)، در نخستین جلسهای كه با بازرگانان سرشناس برگزار نمود، نتیجه مذاكرات را مطلوب گزارش كرد.[14]
نخستین عكسالعملها
مردم ناباورانه میدیدند كه شاه مقدرات آنها را به دست بیگانه سپرده است. اندكاندك صدای نجواهایی در این زمینه شنیده شد تا اینكه، اعلامیههایی بر در و دیوار شهر تهران نصب گشت كه به دستور شاه و توسط اعتمادالسلطنه تهیه شده بود و علاوه بر تهران به سایر شهرهای ایران نیز فرستاده شد. اعلامیه بدین شرح بود:
«اعلان مهم ــ چون دولت ابد شوكت علیه قاهره محض حفظ منافع مملكت و تزیید مداخل دولت، اداره تمامی دخانیات ممالیك ایران را به عهده یك كمپانی معتبر با مكنتی محول فرمودند و چون مستنداً به توفیقه تعالی كمپانی مزبور نیز از ابتدای هذه السنه 1308.ق شروع به اداره امور خواهد نمود، لازم دانسته شد كه قبل از وقت، فوایدی كه از تشكیل این كمپانی برای عموم اهالی منظور است، اطلاع داده شود: اولا از تشكیل این كمپانی ابدا به زارعین توتون و تنباكو خسارتی واقع نخواهد شد و علاوه بر این، زارعین از هر جهت منتفع خواهند بود؛ زیرا این كمپانی مثل تجار، تنباكو و توتون را به قیمت عادلانه از زارع ابتیاع نموده و وجه آن را نقدا خواهد داد... .
ثانیا فروشندگان تنباكو یا توتون نیز از این كمپانی نفع خواهند برد؛ زیرا این كمپانی، توتون و تنباكو را بعد از آنكه قابل استعمال شود، به واسطه آنها به مشتریان خواهد فروخت... .
ثالثا به اشخاصی كه توتون و تنباكو استعمال مینمایند، از این كمپانی خسارتی وارد نخواهد آمد؛ زیرا كمپانی، توتون و تنباكو را بدون اینكه مخلوط و مغشوش و مرطوب نماید، قابل استعمال نموده در جعبه و كیسهها هم جنس و درجه و میزان توتون و تنباكو بر روی آنها نوشته شده است، خواهد فروخت، لهذا اشخاصی كه توتون و تنباكو استعمال مینمایند از دست تقلب تنباكو و توتونفروشان و نوكرها رهایی خواهند جست.. .
خاتمه ــ چون این كمپانی میخواهد كه حسن نیت و خدمت خود را به اهالی ایران ظاهر سازد، جمعی از این اهالی را كه صاحب سواد هستند نسبت به قابلیتشان مواجب داده از بیكاری مستخلص خواهد نمود و معهذا با اینكه اسهام شراكتی كمپانی را در اروپا فروخته، مبالغ لازم كمپانی را جمع نموده است، اگر ایرانیان مایل باشند كه اسهام شراكتی كمپانی را ابتیاع نموده به كمپانی شریك شوند، كمپانی حاضر است كه به قیمت عادلانه روز به آن اشخاص اسهام فروخته، آنها را شریك بشناسد و در منفعت با خود مستمر سازد.»[15]
این اعلامیه، كه برای توجیه امتیازنامه صادر شده بود، بیش از همه، دو قشر را حساس كرد؛ اول، علما، از آن حیث كه این امتیازنامه را در چارچوب تسلط اجنبی بر شئونات یك كشور اسلامی ارزیابی میكردند و مقاصد دینی و حفظ هویت دینی جامعه را در مخاطره میدیدند. دوم، تجار كه منافع اقتصادی خود را با خطری عظیم مواجه میدیدند. از طرفی كسانی كه از طریق خرید و فروش تنباكو امرار معاش میكردند و یك پنجم جمعیت كشور را تشكیل میدادند، با این امتیازنامه، متحمل خسارت جبرانناپذیری میشدند و بدیهی بود كه در زمره مخالفان آن درآیند. با وجود این در آن سالهای بحران اقتصادی، بازرگانان ایرانی، همكاری با شركت رژی را بر بیكاری ترجیح میدادند.[16]
ظهور بیسابقه اروپاییها در جامعه ایرانی، حساسیتها را هرچه بیشتر میافزود. احساس میشد كه فرنگی ایران را فتح كرده است. مهمتر آنكه بعضی از آنها با فعالیتهای خود، مردم را بیشتر بدبین میكردند.
متعاقب امتیازنامه تنباكو، هزاران فرنگی به ایران وارد شدند، بعضی از آنها به تاسیس كلیسا اقدام كردند. مردم به قدری نسبت به فعالیت غربیان بدبین بودند كه تاسیس مریضخانه توسط آنها را با دید بدی مینگریستند؛ زیرا دختران مسلمان، بیحجاب به امر پرستاری مشغول میشدند و این كارها منافی شرع تشخیص داده میشد. البته در معیار بیحجابی در آن زمان باید با توجه به پوشش مرسوم زنان ایران در همان دوران قضاوت كرد وگرنه بیحجابی به مفهوم امروزی، در جامعه ایران عصر قاجار، محلی از اعراب نداشت.[17]
تحركات رژی در ایران، مهمترین حربه را به دست علما داد. كسانی كه دغدغه حفظ شریعت، تمامیت ارضی و حفظ اعتقاد دینی مردم را داشتند، ناگهان با فرصتی تاریخی مواجه شدند. تعارض ذاتی جامعه كه محصول منطبق نبودن خرد سیاسی جدید غرب بر فرهنگ دینی جامعه سنتی ایران بود، با حمله به این امتیازنامه آغاز شد. همانند گذشته در جریان اعتراض به امتیازنامههای رویتر و لاتاری، رهبری در دست علما بود.
بازتاب قرارداد در شیراز
حاكمان فارس، طبق معمول هر ساله، در اوایل بهار مالیاتها را حواله میكردند و این امر، بار سنگینی بر دوش تجار و كشاورزان میگذاشت. عدهای از حكام دو ماه مانده بود به آخر سال، مقداری از مالیات را به دولت مركزی میپرداختند و در اوایل نوروز آن را از دهقانان مطالبه میكردند. محصلان مالیاتی، برای اخذ وجوه، مردم را تحت شدیدترین فشارها قرار میدادند. تا جایی كه در بعضی از روستاها، زارعان ناچار میشدند برای تأدیه مالیات معوقه خود، حاصل زمین مرغوب خود را به یكپنجم قیمت در اختیار تجار قرار دهند. از این اوضاع، تجار شیرازی و ماموران حكومت بهرهمند میشدند. تعداد این تجار به بیش از پنجاه تا شصت نفر نمیرسید.[18]
به دلیل اهمیت شیراز، پس از استقرار كمپانی رژی، اولین ماموران، عازم آن شهر شدند. مستر بینز (نماینده شركت در شیراز) حركت خود را به آن دیار آغاز كرد، در حالی كه چند نفر از ماموران ایرانی هم او را همراهی میكردند. وی با خود فرمانی از طرف دولت مركزی حمل میكرد كه طی آن دستور داده شده بود از نمایندگان كمپانی پذیرایی شود و كمال مساعدت برای حسن اجرای مفاد امتیازنامه به عمل آید. قبل از اینكه فرنگیان وارد شیراز شوند، شایع شده بود كه دولت، آن سامان را به فرنگی فروخته است. زمزمههای اعتراض برای اولینبار در این خطه از ایران آغاز شد. عدهای از مردم رو به سوی علما نهادند و از آنها كسب تكلیف نمودند. علمای شیراز هم، از آنجا كه این امر را منافی با منافع دین میدانستند، اظهار انزجار كردند. عدهای از بازرگانان و تجار بزرگ تنباكو، كه مستظهر به حمایت بیگانه بودند، آشكارا علیه رژی موضع گرفتند و زمینههای لازم را برای گسترش شورش مهیا ساختند؛ مثل حاجعباس اردوبادی كه از دولت روسیه حمایت میكرد و به دستور وزیرمختار روسیه در تهران، ماموریت داشت در امر پیشرفت كار رژی اختلال ایجاد كند.[19] در شیراز، شایع شده بود كه اقدامات شركت رژی موجب خواهد شد صدها تاجر ورشكسته، و بیكار شوند. همچنین گفته میشد بهای تنباكو افزایش خواهد یافت و بیگانگان آن را به ایران خواهند تاخت. جولیوس اورنستین (نماینده رژی در تهران)، با ارسال تلگرافی به بینز دستور داد كه به مردم بگوید كه هرگز نیت آنها این نبوده است كه نان مردم را قطع كنند، بلكه میخواهند آنها را استخدام نمایند و اگر كسی مایل نیست استخدام شود، میتواند كاری كند كه در مساله تنباكو، ذینفع باشد. او به كارگزار خود در شیراز دستور داد كه به اطلاع علما برساند كه انگلیسیها در همهجا به اسلام احترام میگذارند و هدف آنها نابودی شریعت نیست.[20]
چنین وانمود میشد كه شركت رژی، به ایران سرمایه وارد خواهد كرد و درواقع این نخستینباری است كه زارع در برابر عرضه محصول، پول نقد دریافت خواهد نمود. اعلام شد كه مردم تنباكو را به همان قیمت قدیم خواهند خرید، لیكن وزن و جنس آن از طرف كمپانی تعیین خواهد شد. نیز گفته شد صدها تن كارگر و كارمند ایرانی استخدام میشوند. وعدهها مساعد به نظر میرسید، با وجود این، مردم فرنگیها را به شهر راه نمیدادند و ماموران كمپانی در دروازه قرآن شیراز به حالت معطلی و استقبال روز را سپری میكردند. در رمضان سال 1308.ق، درحالیكه ماموران در نزدیكی شیراز اقامت داشتند، شور و هیجان به اوج خود رسید. جمع كثیری از مردم دكانهای خود را تعطیل نمودند و تحت رهبری آیتالله سیدعلیاكبر فال اسیری، در مسجد وكیل تجمع كردند. مردم اعمال دولت مركزی را تقبیح كردند. سید طی سخنرانی پرشوری مخالفت خود را با ورود هیات انگلیسی به شیراز اعلام كرد.[21] این اعتراض، امری بیسابقه بود. اساسا، نمایندگان كمپانی از آن رو شیراز را برای آغاز عملیات انتخاب كرده بودند كه به لحاظ سنتی، حوزه جغرافیایی و منطقه تحت نفوذ آنها را شامل میشد؛ به ویژه با وجود حاكمی مثل ظلالسلطان كه جنوب را تحت حكومت خود داشت و دوست انگلیسیها به شمار میرفت، اجرای امور سهلتر به نظر میرسید، ولی شورش شیراز این پندار را نقش بر آب كرد. نمایندگان شركت از این قضیه مطلع شدند و هراسان در بیرون شهر ماندند. وزیر مختار انگلیس در تهران به نزد صدراعظم رفت و از او خواست تا غائله را هرچه زودتر خاتمه دهد. امینالسلطان نیز یكی از دشمنان دیرینه سید، به نام میرزا رضاخان قوامالملك را كه از یاران انگلیسیها بود، مامور كرد امنیت شیراز را برقرار كند. قوامالملك ماموران خود را به مسجد وكیل گسیل كرد؛ آنها بر مردم تاختند و بدین ترتیب شورشیان پراكنده شدند و ماجرا موقتاً فرو نشست.[22]
به نظر میرسید كه غائله خاتمه یافته است، اما ماجرا همچنان ادامه داشت. علما میگفتند تا بینز از شهر خارج نشود به مسجد نخواهیم رفت. آقا میرزا محمدعلی مجتهد به نماینده كنسولگری انگلیس اطلاع داد كه یا بینز باید از مملكت خارج شود یا جامعه روحانیت. مجتهد گفته بود كه با مساله رژی، ایران پُر از فرنگی خواهد شد و آنها در مذهب مردم فساد ایجاد خواهند كرد. قوامالملك ملاحظه كرد كه با وجود سیدعلیاكبر فالاسیری، بازگشت آرامش به شهر ناممكن است. بنابراین طی تلگرافی به امینالسلطان، خواستار تبعید او به عراق شد.
سیدعلیاكبر را از راه بوشهر به بصره منتقل كردند. بدینترتیب بهانهای دیگر به دست كسبه افتاد. آنها بازار را تعطیل، و در صحن احمدبن موسی(ع) (شاهچراغ) اجتماع كردند. مردم خواستار بازگرداندن سید به شیراز شدند.[23] قوامالملك، كه از این تجمع هراسان شده بود، دستور داد كه با تیراندازی مردم را متفرق كنند. به دنبال اجرای این فرمان، عدهای از مردم در شاهچراغ كشته و زخمی شدند. شورش شیراز، اولین جرقه علیه امتیازنامه رژی بود؛ جرقهای كه در خون نشست.[24]
یكی از بركات تبعید سیدعلیاكبر فالاسیری به عراق، ملاقات او با سیدجمالالدین اسدآبادی بود كه او نیز به عراق تبعید شده بود. دو سید تبعیدی در بصره به طور مفصل درباره پیامدهای قرارداد رژی و راه مبارزه با آن با یكدیگر صحبت كردند و سیدجمالالدین نامهای مفصل به میرزای شیرازی نوشت و سیدعلیاكبر، كه داماد میرزای شیرازی بود، این نامه را به مقصد رساند.[25] گزارشهای فال اسیری و نامه سیدجمالالدین با اخبار و تلگرافهایی كه از ایران رسیده بود زمینه را برای فتوای تحریم تنباكو فراهم كرد.[26]
جنبش شیراز، متضمن چند نكته بود: 1ــ بر خلاف پندار پارهای از نویسندگان، هیچ اثری از اقدام اصلاحطلبان متجدد در آن دیده نمیشد. سخن گفتن از اتحاد بین علما، اصلاحطلبان و جماعت ناراضی مردم ایران، بهویژه تجار، سخنی بیپایه است؛ 2ــ هیچگونه ارتباط سازمانیافتهای بین شهرهای مختلف مشاهده نمیشد. جنبش شیراز، اولین خیزش تودهای علیه رژی بود؛ 3ــ رهبری جنبش در دست علما بود، هرچند عالمی غیرمشهور مثل سیدعلیاكبر فالاسیری؛ 4ــ سخن گفت از تاثیر بسزای سیدجمال و ملكمخان در جنبش شیراز، تحلیلی نادرست از سوی عدهای از نویسندگان است. علاوه بر تمایزات اصولی اندیشههای سیدجمال و ملكمخان، باید خاطرنشان ساخت كه سیدجمال در خیزش علیه رژی، تاثیر چندانی نداشت. او فقط در بصره نامههایی خطاب به میرزای شیرازی نوشت؛ 5ــ شورش شیراز این داوری را كه گویا انگیزه حركت مردم، اقتصادی و سیاسی محض بود، باطل میسازد؛ زیرا انگیزههای دینی و دغدغه حفظ هویت فرهنگی و تمایل به حفظ خلوص جامعه دینی نیز در حد بالایی موثر بود. انگیزههای سیاسی، كمترین تاثیر را در خیزش تنباكو داشتند، وجه اقتصادی امتیازنامه از آن رو به باد انتقاد گرفته شد كه راه را برای ورود بیگانه و تسلط بر شریانهای اقتصادی كشور میگشود؛ امری كه به سلطه سیاسی منجر میشد. اما دغدغه اصلی، همانا دغدغه حفظ تمامیت ارضی ایران و حفظ خلوص دینی جامعه بود.[27]
بازتاب قرارداد در تبریز و عقبنشینی رژی
از همان آغاز انتشار خبر امتیازنامه رژی، علمای آذربایجان نارضایتی خود را اظهار كردند. حاجمیرزا جواد آقای مجتهد تبریزی در راس علمای تبریز، تحرك ویژهای علیه امتیاز توتون و تنباكو از خود نشان میداد و در مقام خیرخواهی، زعمای دولت را از عمل به تعهدات در برابر رژی بر حذر میداشت. وی امتیاز تنباكو را منافی اهداف دین و دولت تلقی میكرد. در همین ایام، حسنعلیخان امیرنظام گروسی، پیشكار و والی آذربایجان بود. گروسی، كه از مخالفان امتیازنامه رژی بود، با مردم همدلی نشان میداد. از سوی دیگر، ماموران روسیه در آذربایجان، به دلیل اهداف توسعهطلبانه خود، به موازات رقابتهای استعماری با بریتانیا از هیچگونه تحركی خودداری نمیورزیدند و تلاشی گسترده برای ایجاد شورش از خود نشان میدادند.
رابرت پاتون (كفیل سركنسولگری انگلیس در تبریز) گزارش داد كه ایرانیان سود سالانه رژی را بالغ بر 000/750 لیره انگلیس بر آورد كردهاند و میگویند كه شاه فقط سالی پانزدههزار لیره به علاوه 20 درصد سود خالص از رژی دریافت خواهد كرد. بدیهی بود كه مردم، این امتیاز را ظالمانه تلقی كنند.
در وحشت از عواقب امتیازنامه رژی، عدهای از تجار تبعه روسیه، به سركنسولگری این كشور مراجعه كردند و درباره تاثیر امتیازنامه بر حیات اقتصادی خود پرسشهایی نمودند. كنسول در پاسخ اعلام كرد كه تكلیف اتباع روسیه را قرارداد تركمنچای معلوم كرده است و قرارداد رژی شامل حال آنها نمیشود. نماینده رژی در تبریز، مصلحت را در آن دید كه علیه تجاری كه مورد حمایت روسیه بودند، عكسالعملی از خود نشان ندهد.
در اواسط تابستان، جنبش مردم تبریز آغاز شد. عدهای برای تحقق آرمان خود، كه همانا الغای امتیازنامه رژی بود، به ایجاد تشكیلاتی دست زده بودند و عملا هدایت مردم را بر عهده داشتند.
شبنامهها و اعلامیههایی كه در شهر پراكنده شده بود رعب و وحشتی بر دل ماموران انگلیسی میافكند. امیر نظام گروسی (پیشكار آذربایجان) حاضر نبود علیه مردم اقدامی انجام دهد و به سركوب جنبش دست زند، بنابراین از مقام خود استعفا كرد و به تهران بازگشت. قیام مردم، ماموران دولت را مستاصل كرده بود و بیش از همه، ولیعهد (مظفرالدینمیرزا) در بلاتكلیفی عجیبی به سر میبرد.
مردم، كه اعطای امتیاز به خارجیها را منافی احكام دین تلقی میكردند، دكانهای خود را بستند و در اطراف میرزاجوادآقای مجتهد گرد آمدند. در محرم سال 1309.ق، شاه در ییلاق خود واقع در شهرستانك در شمال تهران به سر میبرد. وی از تحولات آذربایجان هیچگونه اطلاعی نداشت. در یكی از روزها، تلگراف تهدیدآمیزی از سوی مردم تبریز به دست او رسید كه در آن از وی خواسته بودند از واگذاری منافع مسلمانان به مسیحیان، كه مخالف احكام قرآن هستند، خودداری نماید و اگر این تقاضا پذیرفته نشود، خود با اسلحه از حقوق خویش دفاع خواهند كرد.[29]
دولت مركزی از ترس آنكه مبادا تهدیدات مردم صورت عملی به خود گیرد، از سفیر روسیه خواست كه در امر جنبش تبریز مداخله كند. اما روسها، شرط امنیت در تبریز را الغای امتیازنامه رژی دانستند، از آن طرف عوامل انگلیس، ابقای امتیازنامه رژی را خواستار بودند.[30]
روسها از شورش تبریز به نفع خود بهرهبرداری كردند. آنها در رقابت استعماری با انگلیس، گوی سبقت را ربوده بودند و برگ برنده را در دست داشتند؛ به همین دلیل تلاش كردند تا آنجا كه میتوانند حریف را به عقبنشینی وادار كنند. پس اصرار زیادی در الغای امتیازنامه داشتند. شاه هم با تلاش بسیار موفق شد كه مردم را با وعده الغای قرارداد، به طور موقت آرام كند. اما در تابستان 1309.ق یكبار دیگر مردم تبریز سر به شورش برداشتند. با اینكه به آنان قول داده شده بود كه شركت در آذربایجان عملیاتی نخواهد داشت، باز هم مردم قانع نشدند و طغیان را آغاز كردند. ظواهر امر نشان میداد كه به مردم دستور داده شده است كه مقاومت را ادامه دهند. بدینترتیب در تبریز طغیان جنبه عمومی پیدا كرد.[31]
قیام تبریز چند ویژگی داشت: 1ــ در این جنبش نیز مثل جنبش شیراز، علما رهبری مردم را در دست داشتند. در تبریز، بر خلاف آنچه بعضی از نویسندگان در آثار خود نوشتهاند، در مقابل حكومت مركزی، علما قرار داشتند. شورش، حركتی كور، بیهدف و فاقد رهبری نبود، بلكه از متن شعارهای مردم مشخص بود كه مدعی بودند رژی دین و دولت را بر باد میدهد و بنابراین باید ملغا شود؛ 2ــ فقط بعد از جنبش تبریز بود كه سخن از الغای امتیازنامه به میان آمد؛ 3ــ حضور جدی زنان را در صحنه پیكار اجتماعی، برای اولین بار در تبریز میتوان مشاهده كرد. در شیراز، سخن از مشاركت زنان در میان نبود. نفس شركت بانوان در امر سیاسی، آن هم در آن مقطع تاریخی، دامنه گسترده نارضایتی را به اثبات میرساند؛ 4ــ جنبش تبریز نشان میداد كه دو طیف جداگانه نیروهای فعال در مبارزه سیاسی وجود دارند؛ یكی علما و پیروان آنان و دیگری دستهای از نیروهای اجتماعی كه خشونت و قدرت عمل را به مبارزه مسالمتآمیز ترجیح میدادند؛ 5ــ سخن گفتن از رهبری تجار در نهضت تبریز جای تردید دارد؛ زیرا اساسا هیچ حركت اجتماعی در تاریخ معاصر ایران بدون مشاركت جدی علما، به نتیجه نرسیده است. مساله انگیزه صرف سیاسی و اجتماعی هم كلا بیپایه است؛ 6ــ درباره دست داشتن روسیه در تحولات تبریز علیه رژی نباید مبالغه كرد. علما و مردم با سلطه بیگانه بر اركان سیاسی و اقتصادی كشور مخالف بودند و در این زمینه بین روسیه و انگلیس تفاوتی وجود نداشت. این، هوشیاری رهبری جنبش را میرساند كه از تعارضات و رقابتهای استعماری در جهت اهداف خود بهره میبرد وگرنه ترس از بیگانه و دوری از آنها، ریشه در تحركات استعماری روسیه در این سرزمین داشت؛ تحركاتی كه عمدتا صحنه سیاسی آذربایجان را دستخوش آشوب كرده بود؛ معاهدات تركمنچای و گلستان تنها شاهد مدعا نبودند. هم مردم و هم روسها در جهت اهداف خود از امكانات موجود بهرهبرداری میكردند، ولی این دلیل بر آن نیست كه بین دو گروه همسویی وجود داشت.[32]
نخستین گامهای میرزای شیرازی
نامه میرزای شیرازی توسط كامرانمیرزا به شاه رسانده شد، لیكن به جز تنی چند از درباریان و امینالسلطان، كسی از مضمون نامه آگاه نگشت. در 7 محرم سال 1309.ق، در حالی كه تبریز در شورشی عظیم به سر میبرد، نایبالسلطنه تلگرافی به میرزای شیرازی مخابره كرد و در آن قول داد كه از طریق میرزا محمودخان مشیرالوزرا (كارپرداز ایران در بغداد) جواب نامه او را ارسال كند.[35] میرزا محمودخان طی سفری به سامرا، تلگراف شاه را تقدیم میرزا نمود.[36] شاه در نامه خود استدلال كرد كه برای مقابله با قدرتی مثل روسیه، چارهای جز اتخاذ سیاست موازنه مثبت نیست و برای اتخاذ این سیاست هم راهی جز عقد پیمان با دول بزرگ اروپایی كه به لحاظ منافع، رویاروی روسیه قرار داشتند وجود ندارد. شاه همچنین گفته بود كه ایران چارهای جز گام نهادن در وادی ترقی ندارد و ترقی نیز منوط به وجود نقدینگی است. شاه در عین حال در نامه خود به میرزا قید كرده بود كه از آنجا كه تالبوت امتیازنامه را به دیگران واگذار كرده است، امكان الغای آن منتفی است و اگر دولت ایران هم توان الغای امتیازنامه را داشته باشد، از آنجا كه باید میلیونها تومان خسارت بپردازد، با توجه به تهی بودن خزانه، این امر غیرممكن است.[37]
میرزا محمودخان تلاش كرد تا این استدلالات به ظاهر منطقی شاه را به میرزای شیرازی بقبولاند، ولی میرزا همچنان بر موضع خود پافشاری نمود؛ زیرا نظر وی، نظری شخصی نبود، بلكه مساله حفظ شریعت بود. میرزا بر این باور بود كه حفظ مراتب اقتدار ملت به عهده دولت است و در هر معاهده داخلی و خارجی باید منافع ملت لحاظ شده باشد. میرزا اعلام كرد كه علمای شریعت موظفاند ناموس ملت و دولت را حفظ كنند و البته در برابر این مخاطرات سكوت نخواهند كرد و حاضر نخواهند شد زیر بار رفتار نامتعارف دولت بروند. او استدلال كرد كه علما حق ندارند مردم و دولت را در گرداب مشكلات به حال خود رها كنند و خود از اوضاع كناره بگیرند. در پی آن علمای سرشناس خطاب به شاه نوشتند كه قرآن كریم، مسلمانان را از قبول نفوذ و سلطه كفار منع كرده است. اما به رغم تهدید میرزا و مجتهدان داخل كشور، دولت مركزی همچنان بیاعتنایی نشان میدادند و نمایندگان كمپانی رژی، عملیات خود را آشكارا آغاز كرده بودند. ابتدا كلیه تجار تنباكو را وادار كردند فرامین كمپانی را اجرا كنند و دستور داده شد كه هیچ كس حق ندارد تنباكو را جز برای مصارف شخصی، خریداری كند. تهدید شد كه اگر كسی فرامین شركت را نادیده بگیرد، مشمول مجازاتهای سخت خواهد شد. تعدادی مامور هم برای حسن اجرای مقررات منصوب شدند. بعضی از خریداران و فروشندگان برای اینكه از فرامین شركت تخلف نكنند و هرچه زودتر كالای خود را به فروش برسانند، به سرعت وارد عمل شدند، لیكن كلیه اقدامات آنان را ماموران كنترل كردند و ستمهای مالی و جانبی فراوانی بر مردم وارد شد.[38]
كمپانی، وقت را مغتنم شمرد و تصمیم گرفت هرچه سریعتر اجناس را ضبط كند. قیمتهای تعیینشده از سوی رژی برای تجار ستمگرانه بود و درواقع آنها ناچار بودند جنس خود را به قیمتی نازل به فروش برسانند. حكام ولایت تنباكو مردم را وزن، و قیمت تعیینشده را پرداخت میكردند. كسی جرات نداشت در برابر نرخ تعیینشده مخالفتی ابراز كند. در جاهایی كه اختلاف و مشاجراتی روی میداد، حكومتهای محلی جانب رژی را میگرفتند. بر اثر شدت نارضایتی، دولت مركزی فرمان داد كه بدون پرداخت قیمت، احدی حق توقیف تنباكوی تجار را ندارد و اگر كسی هم راضی به معامله نیست، میتواند مالش را نزد خود نگه دارد. اما این وضع اسفبار بود؛ زیرا تجار نمیتوانستند جنس خود را بفروشند و انبار كردن كالا، نتیجهای جز خرابی آن به بار نمیآورد. بسیاری از مسلمانان، كه فروش تنباكو را به فرنگی ننگ و عار میدانستند، جنس خود را مخفیانه و به طور رایگان بین فقرا تقسیم میكردند. عدهای دیگر از تجار به اقدامی عجیب دست زدند. آنها اموال خود را یكجا طعمه حریق ساختند تا ناچار نشوند آن را به فرنگی بفروشند. یكی از تجار فارس دوازدههزار كیسه تنباكوی خود را در انبار نگه داشته بود و حاضر نبود به قیمتی كه رژی میخواست، جنس خود را بفروشد. بنابراین شبانه كلیه دوازدههزار كیسه خود را نفتآلود كرد و به آتش كشید. فردای آن روز، ماموران رژی برای تحویل كالا مراجعه كردند. تاجر گفت: «همه را یك سره فروختم.» فرنگیان برآشفتند و سوال كردند: «با وصف قدغن كمپانی چگونه و به چه كسی فروختی؟» تاجر، فرنگیان را بر سر تل خاكستر برد و گفت: «همه را به خدا فروختم. اینك دریافت و مواخذه كنید.»[39]
مردم كه سالیان طولانی از این طریق زندگانی میگذراندند، از ادامه حیات ناامید شدند. اینك تنباكوی همه در اختیار فرنگیان بود.[40] مردم یكباره به جوش و خروش آمدند و از مشكلات خود به امام زمان (عج) شكایت بردند و یك بار دیگر دست به دامان میرزای شیرازی شدند، كه نایب آن حضرت به شمار میآمد. میرزا تلگرافی دیگر به تهران مخابره كرد. شاه هرگز به نامه میرزا پاسخ نگفت و فقط خاطرنشان ساخت كه همان پیغام كامرانمیرزا، پاسخ نامه اوست.[41]
واقعه اصفهان
مردم اصفهان نیز مانند شهرهای بزرگ در مقابل شركت رژی ایستادگی كردند. ابتدا شكایات خود را نزد دولتیان مطرح نمودند كه توجهی نشد، بنابراین نزد علمای شهر رفتند و علما به رهبری میرزامحمدتقی معروف به آقا نجفی (روحانی قدرتمند اصفهان) دست به ابتكار عمل زدند و تنباكو را تحریم كردند. از نامه یكی از رجال اصفهان كه در دست است، چنین برمیآید كه رفتار انگلیسیها در اصفهان به پشتوانه ظلالسلطان (پسر ستمگر شاه) بسیار ظالمانه بوده است. وی در این نامه مینویسد: «... فرنگی صاحب امتیاز پس از ورود و استقرار، در كمال اقتدار و استقلال بنای هرگونه تحكم بر مسلمانان گذاشت. اولا: قدغن نمود كه تنباكوی مزروعی در بعضی محال و قرا یك آب و در بعضی، تنباكوی یك چندی عقب افتاده. زمان ضبط تنباكو مصادف شد با فصل باد و باران. چنانچه بسیاری از مزارع را كه قبلا میزان همهساله، پنجاه من تنباكو بوده، ضبط یك ساله به پانزده من رسیده است. اقلا از این تحكم، بیستهزار تومان خسارت به مسلمانان وارد آمد. ثانیا: قدغن نمودهاند كه یك برگ تنباكو را به دیگری نفروشند. ... زارع فقیر از باب شدت حاجت، نیممن تنباكو یا كمتر، میان خودشان داد و ستد كردند. فرنگی توسط اخوانالشیاطین آگاهی یافته و مسلمانان فقیر را صدمات جانی و مالی زدهاند. ثالثا: این فرنگی با انصاف تا چهل روز در خصوص گذراندن قیمت به این هفته و آن هفته، دفعالوقت نموده تا بسیاری از باقیمانده به اصطلاح زارع گرم شد، یعنی به آفت ارضی تلف شد. رابعا: بعدا از این همه سرگردانی و خرابیهای بصره كه بنای گذرانیدن قیمت شد، چه عرض كنم، تا چه اندازه بر مسلمانان اجحاف شد. رعیت فقیر كه از اول سال تا به حال همه را به امید محصول و به وعده سر حاصل، قرض گرفته و به هزار تلاش و تكلف خودی، تا آنجا رسانیده است، حاصل معلوم است تا چه پایه محتاج و معطل پول است، خامسا: جمع كثیری از مسلمانان را تاكنون به تطمیع اجرت زیاد، چاكر و عمله و دلال گرفته... كه مبادا به خفیه، كسی تنباكو بخرد و ببرد. غلام معیّن كرد، اسب و اسلحه و لوازم داده و به اشد مایمكن از آنان حمایت میكند. درخصوص وزن كردن و قیمت بستن تنباكو در این دهات، چه ضررهای فاحشی به مسلمانان زدند و مسلمانان را نه یارای فریادی بود و نه فریادرسی.»[43]
این رفتار تحقیرآمیز و خشونتبار چنان خشم مردم را برانگیخت كه یكی از تجار معتبر اصفهانی كار تاجر شیرازی را تكرار كرد. وی در مقابل دستور ظلالسلطان مبنی بر تحویل توتون و تنباكوی خود، هرچه كه خریده بود، آتش زد. این رفتار نمادین مردم ایران، امید شاه و شركت بیگانه را تضعیف میكرد و پایگاه علما را در رویارویی با استبداد و استعمار قدرت میبخشید.
فتوای تحریم تنباكو در اصفهان موثر واقع شد و كمپانی در آن منطقه فلج گردید،[44] بنابراین به دولت شكایت برد. دولت تهدید كرد كه اگر علما تسلیم نشوند و مردم شورش كنند، خانههای مردم را به توپ خواهد بست. اما علما به جز یكی دو نفر، بقیه در مقابل این تهدیدها ایستادگی كردند.[45]
جنبش اصفهان چند ویژگی داشت: 1ــ نقش آقانجفی در جنبش مردم، شكی در رهبری علما باقی نمیگذارد. هدف جنبش نیز مشخص بود، بنابراین حركتی بیهدف و ناشی از احساسات نبود؛ 2ــ گفتار ظلالسلطان خطاب به تجار و تهدید آنان، از تلقی خاص او از نظام حكومت پرده برداشت. در بینش سیاسی آن حاكم، مردم گله، و شاه شبان بود. چون و چرا در اوامر او جایز نبود و مردم وظیفه داشتند فقط اطاعت كنند و سوال و جواب محلی از اعراب نداشت، ولی علما، جبهه متحد و نیرومندی برای احقاق حقوق عام تشكیل دادند؛ 3ــ هدف مبارزات فقط امتیازنامه رژی نبود، بلكه حملات شیخمحمدعلی (برادر آقانجفی) علاوه بر اینكه رژی و نماینده آن را در برمیگرفت، انتقاد از پر شدن دكانهای اصفهان از كالاهای انگلیسی نیز بود؛ به همین دلیل كلیه كالاهای انگلیسی را حرام میدانست.[46]
بازتاب قرارداد در مشهد
تهران و تحریم تنباكو
فتوای تحریم تنباكو
متن حكم میرزا چنین بود: «بسم الله الرحمن الرحیم. الیوم استعمال تنباكو و توتون بأی نحو كان در حكم محاربه با امام زمان عجلالله تعالی فرجه است.» الاحقر ــ محمدحسن الحسینی[51]
حكم تحریم تنباكو چند وجه داشت: 1ــ به این مساله ظاهرا اقتصادی هویت و اهمیت دینی داده شده؛ به گونهای كه ادامه استعمال آن، نوعی ضدیت و ستیز با امام زمان (عج) به شمار آمده بود. این بُعد حكم، معطوف به سلب مشروعیت سیاسی از دولت ایران نیز میشد؛ 2ــ نفس تحریم تنباكو شكستی عظیم برای رژی به ارمغان میآورد؛ یعنی اگر مردم در برابر حكم آن مرجع از خود اطاعت نشان میدادند، تمام محصول عرضهشده در بازار داخلی با ركود مواجه میشد و اقتصاد تنباكو را از اساس فلج میكرد؛ 3ــ اگر حكم تحریم به موقع، اجرا میشد، با توجه به هویت دینی آن، سراسر ایران را در بر میگرفت و همبستگی و اتحاد مردم را در معرض نمایش قرار میداد؛ 4ــ نفس همین حكم، رهبری دینی را در جنبش تنباكو به ثبوت میرساند. در آن شرایط تاریخی، هیچ عامل دیگری توان بسیج سیاسی نهفته در اعماق جامعه را نداشت. حتی تجار نیز زیر چتر فراگیر آن قرار میگرفتند و از آنجا كه مجتهدان ایرانی خود به نهاد مرجعیت متصل بودند، حكم نهایی آن دستگاه، مطاع شناخته میشد.
روز بعد از انتشار حكم، یعنی روز دوم جمادیالاول، مساله همبستگی مردم تحت رهبری دینی، عینیت یافت. حتی لوطیان شهر نیز اطاعت از این حكم را بر خود فرض دانستند. در مراسم اسبسواری شاه در دوشانتپه احدی قلیان نكشید، زیرا مخالفت با حكم مرجع تقلید، مخالفت با امام زمان (عج) محسوب میشد، در حرمسرای شاهی نیز كلیه قلیانها شكسته شد. به دنبال آن، شاه فرمان متوقفساختن عملیات رژی را صادر نمود، ولی در الغای كامل آن تردید و تعلل كرد.[52]
الغای امتیازنامه رژی
وداع مردان با همسرانشان، تمهید دولت برای حفظ حرمسرای شاهی و وصول نامههای سفرا و نمایندگان خارجی و نیز گماشتن نگهبان بر منطقه اروپایینشین تهران، خود حاكی از آن بود كه همه، حكم جهاد را جدی گرفتهاند. ناصرالدینشاه، این تهدید را زمینهای برای توبیخ میرزای آشتیانی قرار داد و برای اولینبار نامهای با خط خود برای او نوشت و ضمن ملامت وی، از دلیل لغو نكردن تحریم دخانیات پرسش كرد.[54] میرزای آشتیانی با پاسخ به نامه شاه، دلیل غائله تنباكو را شرح داد. وی اصرار داشت كه امتیازنامه تنباكو كاملا ملغی اعلام شود و گفت كه تا این امر انجام نگیرد، مردم آرام نخواهند نشست و وی و دیگر علما به چیزی كمتر از الغای امتیازنامه رضایت نمیدهند.[55] شاه از مكاتبه با آشتیانی به مراد خود نرسید و طی دستوری به امینالسلطان و نایبالسلطنه اعلام كرد كه متن فرمان متوقف ساختن عملیات رژی برای تجار و مردم قرائت شود و تهدید كرد كه با مخالفان به شدت برخورد خواهد شد. عصر روز یكشنبه، میرزای آشتیانی از علمای تهران دعوت كرد كه در مساجد و معابر برای مردم سخنرانی كنند و مردم را به آرامش دعوت نمایند. بدینترتیب مردم تهران دریافتند كه شایعه جهاد، كذب محض بوده است و اعلامیه فوق را به میرزای آشتیانی نسبت دادهاند؛ زیرا وی هیچ دلیلی برای جهاد عمومی نمیدید و در حقیقت میخواست اختلاف بین ملت و دولت حل و فصل شود.[56] امینالسلطان از شاه خواست علمای مخالف را تبعید كند. شاه نیز به امینالسلطان دستور داد كه به میرزای آشتیانی دو كار را پیشنهاد كند؛ یا اینكه علنا در مجالس و منابر بر حلیت استعمال تنباكو حكم بدهد، یا اینكه چند روزی از تهران خارج شود. میرزای آشتیانی پاسخ داد كه نقض حكم میرزای شیرازی در توان او نیست و تا فردای آن روز مهلت خواست تا از تهران خارج شود. شایعه خروج میرزا از تهران به سرعت در بین مردم پیچید، مردم و علما یكدل و یكجهت اعلام كردند كه با آشتیانی همراه خواهند بود، بنابراین دولت احساس خطر كرد.[57]
شایعه جهاد تكذیب شد. ولی بیتدبیری امینالسلطان، اوضاع را وخیمتر كرد. او كه از اصرار علما، مبنی بر الغای تمامعیار رژی، خشمگین بود، راه را در تبعید میرزای آشتیانی دید. اما در آن زمان حتی شیخ هادی نجمآبادی، كه مستقیما در جنبش شركت نكرده بود، اعلام كرد كه اگر بنا بر مهاجرت علما به عتبات عالیات باشد، او اول كسی است كه ردا را بر دوش میكشد و با پای پیاده مهاجرت میكند. از صبح روز دوشنبه 3 جمادیالثانی 1309.ق كه قرار بود میرزای آشتیانی را تبعید كنند، مردم كفنپوش و چوب به دست روانه محله سنگلج، كه منزل ایشان در آنجا بود، شدند و فریاد یا غریبالغربا سر دادند.[58]
ناصرالدینشاه دانست كه تا امتیازنامه را به طور كامل لغو نكند، آرامش به تهران باز نخواهد گشت، به همین دلیل نامهای به امینالسلطان نوشت و الغای كامل امتیازنامه را اعلام كرد: «جناب امینالسلطان! امتیاز دخانیات داخله را كه چند روز قبل برداشته بودیم، این روزها، امتیاز خارجه را هم موقوف فرمودیم... به تمام علما و حكام و مردم اطلاع دهید كه مطمئن باشند و به رعایا حالی نمایند.»[59]
انگلیسیها هم برای حفظ امتیاز مهمتر، یعنی بانك شاهی، ترجیح دادند از امتیاز تنباكو صرفنظر نمایند و زیركانه خساراتی را كه متحمل نشده بودند، با استقراض دولت از بانك، تأدیه نمایند. این عمل باعث میشد كه نه تنها رژی به منافع پیشبینیشده زودتر از موعد مقرر دست یابد، بلكه انگلیس سیطره بانك شاهی را بر مقدرات اقتصادی و سیاسی ایران هرچه بیشتر تحكیم بخشد.[60]
رفع تحریم تنباكو
میرزا حسن آشتیانی طی تلگرافی، خطاب به میرزای شیرازی، الغای امتیازنامه را اعلام كرد و از او خواست كه صراحتا اجازه استعمال تنباكو را صادر نماید.[61] میرزا پاسخ داد كه تا به كلی از فرنگی خلع ید نشود، حكم تحریم تنباكو پابرجاست. وی اعلام كرده بود كه خلع ید از رژی باید بر شخص او اثبات شود و تا آن زمان حكم حرمت، باقی است.[62]
همه انتظار میكشیدند تا حكمی از میرزا برسد و به ماجرا خاتمه دهد. درست در زمانی كه كاسه صبر همه لبریز شده بود، متن حكم رفع تحریم تنباكو از میرزای شیرازی به دست آشتیانی رسید.[63]
پینوشتها
[1]ــ سجاد راعی گلوجه، انگلستان، قاجاریه و قراردادهای استعماری، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامی، 1380، مقدمه، صص9ــ7
[2]ــ محمدحسن اعتمادالسلطنه، روزنامه خاطرات، به كوشش ایرج افشار، تهران، امیركبیر، 1350، ص675
[3]ــ فرخخان امینالدوله، مجموعه اسناد، به كوشش كریم اصفهانیان و قدرتالله روشنی، ج1، تهران، دانشگاه تهران، 1346، ص44
[4]ــ محمود محمود، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس، ج4، تهران، اقبال، 1367، صص1557ــ1556
[5]ــ حسین آبادیان، اندیشه دینی و جنبش ضدرژی، تهران، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1376، صص71ــ68
[6]ــ محمدحسن اعتمادالسلطنه، همان، ص618
[7]ــ حسن كربلایی، قرارداد رژی، 1890.م، تهران، مبارزان، 1361، ص16
[8]ــ حسین آبادیان، همان، صص75ــ74
[9]ــ ناظمالاسلام كرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، ج1، تهران، امیركبیر، 1363، مقدمه، صص52ـ51
[10]ــ همان، صص53ــ52
[11]ــ حسین آبادیان، همان، صص76ــ75
[12]ــ همان، صص80ــ79
[13]ــ هما ناطق، بازرگانان، تهران، توس، 1373، صص112ــ111
[14]ــ حسین آبادیان، همان، ص80
[15]ــ ابراهیم تیموری، عصر بیخبری یا تاریخ امتیازات در ایران، تهران، اقبال، 1332، صص45ــ39
[16]ــ هما ناطق، همان، ص112
[17]ــ ابراهیم تیموری، همان، ص42
[18]ــ خانملك ساسانی، سیاستگران دوره قاجار، تهران، بینا، 1338، صص213ــ212
[19]ــ ابراهیم تیموری، همان، ص68
[20]ــ حسین آبادیان، همان، ص83
[21]ــ نیكی كدی، تحریم تنباكو در ایران، ترجمه شاهرخ قائممقامی، تهران، انتشارات جیبی، 1358، ص80
[22]ــ همان، ص70
[23]ــ حسن كربلایی، همان، ص34
[24]ــ ابراهیم تیموری، همان، صص73ــ72
[25]ــ روحالله حسینیان، تاریخ سیاسی تشیع، ج 1، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامی، 1380، ص240
[26]ــ همان، ص214
[27]ــ حسین آبادیان، همان، صص88ــ87
[28]ــ روحالله حسینیان، همان، ص241
[29]ــ حسین آبادیان، همان، صص91ــ89
[30]ــ ژ. ب فوریه، سه سال در دربار ایران، ترجمه عباس اقبال، تهران، اقبال، 1325، ص223
[31]ــ همان، ص231
[32]ــ حسین آبادیان، همان، صص101ــ100
[33]ــ روحالله حسینیان، همان، صص248ــ247
[34]ــ حسین آبادیان، همان، صص104ــ103
[35]ــ ابراهیم تیموری، همان، ص89
[36]ــ ژ. ب فوریه، همان، صص225ــ224
[37]ــ حسین آبادیان، همان، ص106
[38]ــ همان، صص108ــ107
[39]ــ حسن كربلایی، همان، صص46ــ 45
[40]ــ ابراهیم تیموری، همان، ص92
[41]ــ حسن كربلایی، همان، صص49ــ47
[42]ــ حسین آبادیان، همان، ص116
[43]ــ روحالله حسینیان، همان، صص244ــ243
[44]ــ همان، صص245ــ244
[45]ــ حسن كربلایی، همان، صص58ــ57
[46]ــ حسین آبادیان، همان، ص123
[47]ــ همان، ص124
[48]ــ روحالله حسینیان، همان، ص246
[49]ــ همان، ص247
[50]ــ حسن كربلایی، همان، ص67
[51]ــ محمدحسن اعتمادالسلطنه، همان، ص870
[52]ــ حسین آبادیان، همان، صص127ـــ126
[53]ــ حسن كربلایی، همان، ص99
[54]ــ ناظمالاسلام كرمانی، همان، صص24ــ23
[55]ــ حسن كربلایی، همان، صص102ــ101
[56]ــ ناظمالاسلام كرمانی، همان، ص55
[57]ــ حسن كربلایی، همان، صص110ــ109
[58]ــ حسین آبادیان، همان، ص160
[59]ــ حسن كربلایی، همان، صص114 و 122
[60]ــ حسین آبادیان، همان، ص171
منبع: ماهنامه زمانه