امر حضرت به اقامه نماز جماعت صبح در اول فجر

ملاحبیب الله، که از متقین و مردی مورد اعتماد ، مؤذن مسجدی بود که مرحوم حاج سید محمد صادق قمی (ره) آن را تاسیس کرد. ایشان فرمود: « عادت من این بود، که یک ساعت قبل از طلوع فجر، به مسجد می آمدم و نافله شب را در آن جا می خواندم و وقتی هوا گرم می شد بر پشت بام مسجد بجا می آوردم و بعد از خواندن نافله بر سطح ایوان مرتفع مسجد می رفتم و قبل از اذان قدری مناجات می کردم. وقتی که صبح می شد اذان می گفتم و برای نماز پایین می آمدم.
يکشنبه، 3 شهريور 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
امر حضرت به اقامه نماز جماعت صبح در اول فجر
امر حضرت به اقامه نماز جماعت صبح در اول فجر
امر حضرت به اقامه نماز جماعت صبح در اول فجر

نويسنده: احمد قاضی زاهدی-آیت الله علی اکبر نهاوندی
مترجم: سيد جواد معلم
ملاحبیب الله، که از متقین و مردی مورد اعتماد ، مؤذن مسجدی بود که مرحوم حاج سید محمد صادق قمی (ره) آن را تاسیس کرد. ایشان فرمود:
« عادت من این بود، که یک ساعت قبل از طلوع فجر، به مسجد می آمدم و نافله شب را در آن جا می خواندم و وقتی هوا گرم می شد بر پشت بام مسجد بجا می آوردم و بعد از خواندن نافله بر سطح ایوان مرتفع مسجد می رفتم و قبل از اذان قدری مناجات می کردم. وقتی که صبح می شد اذان می گفتم و برای نماز پایین می آمدم.
این برنامه را نزدیک به بیست سال اجرا می کردم. شبی از شبها که تاریک بود و باد می وزید، بنابر عادت به مسجد آمدم. دیدم در مسجد باز است و یک روشنایی در آن جا دیده می شود.
گمان کردم خادم، در مسجد را نبسته و چراغ را خاموش نکرده است. داخل شدم که ببینم جریان چیست؛ دیدم سیدی به لباس علماء ایران در محراب مشغول نماز است و آن روشنایی از چهره مبارک ایشان ساطع می شود نه از چراغ؛ درباره آن سید و صورت نورانیش تفکر می کردم. وقتی از نماز فارغ شد، رو به من نمود و مرا به اسم صدا زد و فرمود:
« به آقای خود ( سیّد محمد صادق قمی ) بگو بیاید. »
بدون تأمل امر او را اطاعت نمودم و رفتم که مرحوم حجت الاسلام سید محمد صادق قمی را خبر کنم. چون به خانه اش رسیدم در را به آرامی کوبیدم. دیدم، آن مرحوم در حالی که عمامه خود را به سر کرده، پشت در ایستاده و می خواهد از خانه خارج شود.
سلام کردم و عرض کردم: سید عالمی در مسجد است و شما را احضار نموده است.
فرمود: او را شناختی؟
گفتم: نه، نشناختم، ولی از علماء ولایت ما نیست. آقا! چقدر صورت او نورانی است؛ من چنین صورت نورانی در مدت عمرم ندیده ام. اما مرحوم سید محمد صادق به من جوابی نمی داد.
با ایشان بودم، تا داخل مسجد شد. دیدم نسبت به آن سید، ادب خاصی را رعایت می کند و خضوع کاملی در برابر ایشان دارد. سلام کرد و نزدیک ایشان نشست و با آن شخص مذاکره ای نمود.
بعد از مدت زمانی، آن سید از مسجد خارج شد.
من که از خضوع ایشان تعجب کرده بودم پرسیدم این سید که بود؟ و چرا تا این حد نسبت به او خضوع می کردید؟
رو به من نمود و فرمود: او را نشناختی؟
گفتم: نه؛ از من تعهد گرفت که در مدت حیاتش، این جریان را بروز ندهم. بعد هم فرمود: آن آقا، مولای من و تو، حضرت صاحب العصر و الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بود.
در این جا من به سوی در مسجد دویدم. دیدم در بسته و مسجد تاریک است و احدی در آن جا نیست.
از سخنان حضرت با ایشان چیزی نفهمیدم؛ جز آن که امر به اقامه نماز جماعت صبح در اول فجر فرمودند.
ملا حبیب الله این مطلب را بروز نداد، مگر بعد از وفات حجت الاسلام سید محمد صادق قمی، و بر صدق این قضیه، سه بار به قرآن کریم قسم خورد. ».
منبع: شيفتگان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف-برکات حضرت ولی عصر -عجل الله تعالی فرجه الشریف ( حکایات کتاب عبقری الحسان )




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.