نویسنده: فلیسین شاله
برگردان: اردشیر نیکپور
برگردان: اردشیر نیکپور
اسطورهای از ژاپن
پیشترها ماهیای که آن را عروس دریا مینامند ماهیای بود چون دیگر ماهیان. کالبدی غضروفی و بالههایی و دمی داشت. روزی شاه دریاها او را به مأموریت مهمی فرستاد.مأموریت او این بود که روی زمین بگردد و میمونی پیدا کند و با خود بیاورد تا کبدش را درآورند و از آن دارویی برای درمان ملکهی دریا بسازند.
برای کشانیدن میمون به قلمرو شاه دریاها باید حیلهای بزرگ به کار میبرد و دروغهای زیرکانه به هم میبافت.
لیکن عروس دریای بیچاره ماهی راستگو و سادهدلی بود.
رفت و میمون را پیدا کرد، اما دروغ نگفت و شرافتمندانه از او خواست که همراه وی به ته دریا برود تا در آن جا کبدش را درآورند و با آن دارویی معجزهآسا بسازند.
چون میمون این سخن را از آن ماهی شنید بر درختی جست و از شاخی به شاخی پرید و از او دور شد و عروس دریا به ناچار از این مأموریت دست خالی برگشت.
شاه دریا خشمگین شد و عروس دریای بیچاره را به باد کتک گرفت و او را آن قدر زد که به صورت تودهی لرزانک نرم و بیشکل امروز درآمد.
منبع مقاله :
داستانهای ژاپنی، ترجمه ی اردشیر نیکپور، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول فلیسین، (1383)