نویسنده: علی غفوری
درگیریهای داخلی فرانسه در سال 1798 و 1799 سبب شده بود، روسها و اتریشیها مجدداً در ایتالیا دست بالا را داشته باشند. فرانسه این بار بیش از گذشته در معرض خطر ائتلافهای خطرناک ضد انقلابی قرار داشت. ناپلئون که دریافته بود رؤسای جمهوری فرانسه لیاقت ادارهی کشور و مقابله با دشمنان را ندارند، 10 نوامبر 1799 با کودتا پایههای یک دیکتاتوری (که بعدها به امپراتوری انجامید) را گذاشت و بعد با خیال راحت به دنبال نبرد با اتریشیها رفت.
اتریشیها در 1800 شمال ایتالیا را در اختیار داشته اما از پشتیبانی روسها (به دلیل مرگ ژنرال سوروف و بیعلاقگی روسها به ادامه نبرد) محروم شدند. اتریشیها عمده قوای خود را در بند جنوا مستقر کردند و به انتظار رسیدن قوای ناپلئون نشستند و چون گمان نمیبردند ناپلئون از گردنههای صعبالعبور آلپ وارد منطقه شود، از مراقبتِ پشت سر خود غافل شدند.
حرکت ناپلئونی
اما کنسول اول فرانسه مردی بسیار مصمم و جسور بود و خلاف نظر بسیاری از کارشناسان تصمیم گرفت از گردنه پربرف پیرنه خود را به پشت سر اتریشیها برساند بنابراین تا آخرین ساعتها کسی از نحوهی عمل ناپلئون اطلاع نداشت. در 16 مه 1800، لشکر این سردار بینظیر تاریخ پا جای پای هانیبال کارتاژی (که 2000 سال قبل این مسیر را طی کرده بود تا سپاههای رُمی را غافلگیر کند) گذاشت، اگرچه فیلها همراهش نبودند اما کشاندن توپها از گردنههای آلپ کمتر از حمل فیلها نبود. در 21 مه ناپلئون گردنه سِر برنار را رد کرد و واحدهای پراکنده اتریشی را تار و مار کرده و پشت سر قوای اصلی اتریش بیرون آمد. اتریشیها که انتظار حمله از شمال را نداشته، به سرعت عقب نشسته و میلان و شهرهای اطراف را به فرانسویها واگذار کردند. ملاس، ژنرال اتریشی که صدها کیلومتر پایینتر انتظار ناپلئون را میکشید، به عجله نیروهای خود را به سمت شمال کشید و در 14 ژوئن 1800 در مارنگو (به نام دهکدهای در همان محل) دو سپاه با هم روبه رو شدند. ارتش ملاس در آن تاریخ بزرگترین نیروی منطقه بود و توپخانهی آن نیز از هر لحاظ بر توپخانه فرانسویها برتری داشت. اروپا در شکست ناپلئون شکی نداشت چرا که ارتش انگلیس نیز با اعزام نیرو قصد پشتیبانی از اتریشی را داشت. در برابر 20 هزار سرباز ناپلئون، ملاس 30 هزار سرباز و در برابر 15 توپ او 100 توپ در اختیار داشت.در بامداد 14 ژوئن سربازان اتریشی زیرپناه توپخانه حمله را آغاز کردند و واحدهای ورزیدهی اتریشی در 2 بعدازظهر نظم سپاه ناپلئون را درهم شکستند. در ساعت 3 بعدازظهر ملاس پیکی به وین فرستاد تا پیروزی را به اطلاع مرکز برساند. در همین زمان در ستاد ارتش فرانسه سکوتی مرگبار حاکم بود و همه گمان میبردند دشت مارنگو شاهد سنگینترین شکست ناپلئون خواهد بود اما گویی ناپلئون چنین اعتقادی نداشت او مرتب تکرار میکرد اگر سربازان مقاومت کنند نتیجه نبرد تا ساعتی دیگر تغییر میکند.
ورود نیروی ذخیره
ناپلئون قبل از آغاز جنگ واحدی کوچک با تعدادی توپخانه را به ژنرال شجاع و گمنام خود دیزه سپرد و از او خواست در حساسترین لحظات جنگ خود را برساند. در حالی که ساعت به 4 بعدازظهر نزدیک میشد ناگهان سوارهنظام دیزه به همراه توپخانه کوچکش پدیدار شدند و سپاه اتریش را که اکنون نظم مشخص نداشته، از پشت مورد حمله قرار دادند. حمله شجاعانه فرانسویها بسیار سریع صورت گرفت (اگرچه خود دیزه کشته شد) منجر به شکست سنگین اتریشیها شد. هزاران سرباز اتریشی در این نبرد از دم تیغ گذشتند و 50 توپ اتریشی از بین رفت.نتیجه نبرد
اهمیت نبرد مارنگو را در سه نکته میتوان خلاصه کرد:1- در این نبرد اگر ناپلئون شکست میخورد بوزبونها، ژاکوبنها و طیف وسیعی از دشمنانش او را به پاریس راه نمیدادند و داستان ناپلئون به پایان میرسید.
2- مانورهای حیرتانگیز ناپلئون در این نبرد واهمهی اروپا از او را دوچندان کرد و او مبدل به اسطوره شد علاوه بر آن که اتریش و بسیاری از کشورهای اروپایی مجبور به تمکین در برابر قدرت جمهوری فرانسه شدند.
3- ناپلئون در 20 ژوئن (به دنبال پیروزی) در پاریس با چنان استقبالی مواجه شد که زمینهی دیکتاتوری کامل را برای وی فراهم کرد.
منبع مقاله :
غفوری، علی؛ (1386)، 100 جنگ بزرگ تاریخ، تهران: هیرمند، چاپ دوم