نویسنده: علی غفوری
نبردهای بالکان
آغاز قرن بیستم مقارن بود با ظهور قدرتهای صنعتی و نظام تازهنفس و تضعیف امپراتوریهای کهنسال. یکی از این امپراتوریها که قریب به 5 قرن قدمت داشت و مناطق تحت تصرف آن با توان نظامی و اقتصادی آن تطبیقی نداشت، امپراتوری عثمانی بود. امپراتوری عثمانی که زمانی با کمک سپاهیان پرقدرت ینیچری خود در شرق تا مرز ایران، در شمال تا مرکز اروپا و در غرب شمال آفریقا، شبه جزیره عربستان و خاورمیانه را تحت انقیاد داشت اکنون در اثر ضعف شدید، تمام متصرفات خود را یکی پس از دیگری از دست میداد. واقع قضیه این بود که عثمانی باید در قرن نوزدهم کاملاً از هم میپاشید و دو عامل سخت جانی این امپراتوری و بازی سیاست قدرتهای اروپایی سبب ماندن این کشور تا ابتدای قرن بیستم شده بود. اما در دهه اول قرن بیستم پس از شکستهای پی در پی عثمانیها از اعراب، بلغارها، آلبانیها، صربها و .. به نظر میرسید این امپراتوری تکیده حتا به طور تشریفاتی نیز نمیتواند باقی بماند. این زمانی بود که سیاستمداران اروپایی به عثمانی لقب مرد بیمار اروپا را داده بودند. (حال آن که 4 قرن قبل اروپا به دلیل شکستهای متعدد از ارتش عثمانی لقب «شمشیر قهر خدا» را به آنها داده بود.)اهمیت نبردهای بالکان
جنگهای بالکان دارای اهمیت زیادی بود چرا که عامل اصلی برهم خوردن تعادل قوا در جنوب و مرکز اروپا شد و با کشاندن پای اتریش و روسیه به نبرد، سبب شروع جنگ اول جهانی شد. عثمانی قادر به حضور مؤثر در منطقه نبود و از طرف دیگر ملیتهای جنوب اروپا به دنبال استقلال بودند. قدرتهای غربی نیز در این بین به دنبال به دستآوردن حداکثر بهره بودند.آغاز نبردهای بالکان
بالکان مستعد شروع جنگ بود و کسی را یارای جلوگیری از آغاز نبرد نبود. کشورهای تازه استقلال یافته بالکان اکنون به خوبی میدانستند که از دولت عثمانی تنها یک نام مانده و با یک حرکت هماهنگ میتوان «برای همیشه عثمانیان را از اروپا بیرون راند.» در 18 اکتبر سال 1912 مونتهنگرو با پیشروی به سوی آلبانی، شمال و نیز منطقه سنجاق، نبرد را عملاً آغاز کرد. ناگهان آتش جنگ به سراسر منطقه سرایت کرد و یونان، بلغارستان و صربستان نیز به صورت هماهنگ پیشروی به سوی جنوب را آغاز کردند.جرقه در انبار باروت
منطقه بالکان تحت اشغال بود. تجمع قومیتهای مختلف، سیاستهای متفاوت دول بزرگ اروپا در این منطقه، خلأ قدرت در منطقه و زخمهای چرکین مبارزات نژادی همگی منطقه را مبدل به بشکهی باروت آماده انفجار کرده بود. ترکها، یونانیها، بلغارها، صربها، آلبانیها، بوسنیاییها، کرواتها و مونتهنگروییها تنها بخشی از قومیتهای حاضر در بالکان بودند. روسها، مجارها، چرکسها و ارمنیها بخش دیگری از جمعیت ساکن منطقه محسوب میشدند. جنگ اکنون آغاز شده و دولتهای تازه استقلال یافته به دنبال محو آثار عثمانی از اروپا هستند. ارتش عثمانی که زمانی در رده پرآوازهترین نیروهای جهان بود اکنون دیگر رمقی برای مبارزه ندارد. صربها و یونانیها به سرعت مقدونیه را تصرف کردند و بلغارها خطوط دفاعی ترکها در تراکیه شرق را در هم شکستند و ادرنه را به تسخیر درآوردند. ترکها سراسیمه عقبنشینی را آغاز کردند و به منطقهای جنوبیتر به نام لوله بورغاز عقبنشینی کردند اما بلغارها دستبردار نبودند. در 2 نوامبر 1912 آخرین بقایای ارتش عثمانی را در هم کوبیده و به سوی قبالجه (آخرین ایستگاه قبل از فتح اسلامبول) تاختند. اکنون پایتخت 500 سالهی عثمانیها پیش روی آنها بود. صربها نیز در جبههای جداگانه با عبور از خطوط عثمانی در غرب مقدونیه شمال و کوزوو را در 23 اکتبر 1912 اشغال کردند و به نیروی مونتهنگرو برای تصرف برشتینا پیوستند. نیروهای عثمانی از 24 اکتبر در کوماتورا مغلوب مهاجمان شد. در جنوب نیز یونانیان به سوی غرب و شمال مقدونیه حمله کردند و سالونیک را متصرف شدند. طی دو ماه عثمانی تمام قلمرو خود در اروپا را از دست داد و تنها 4 شهر محاصره شده در دست سلطان عبدالحمید باقی مانده بود. اکنون دیگر از تواناییهای نظامی عثمانی اثری نبود. جای بایزید، سلطان سلیمان، سلطان محمد و سلطان سلیم را پادشاهان بیکفایت گرفته بودند که قدرت اداره یک کشور کوچک را نیز نداشتند. عثمانی اکنون منطقهای را از دست داده بود که 5 قرن قبل مردانی چون بایزید، و محمد فاتح با ضرب شمشیر به دست آورده بودند.دول اروپایی نجات دهنده عثمانی؟
برای نابودی عثمانی اکنون تمام شرایط مهیا بود. ارتشهای جنوب بالکان با اعتماد به نفس و روحیهی قوی در نبردهای زمینی قدرت خود را ثابت کرده بودند، برای آنها تصرف اسلامبول زحمتی نداشت اما اکنون این انگلیس و اتریش و آلمان بودند که نمیخواستند دولت عثمانی از بین برود. آنها از ناسیونالیسم افراطی اسلاوها (صربها، بلغارها و مونتهنگروییها) نگران بودند مضافاً این که موفقیت اسلاوها مستقیماً سبب افزایش توان روسیه میشد چرا که این ملتها با روسها همنژاد بودند و روابط عالی آنها میتوانست دخالت روسیه تا مراکز اروپا را تحمیل کند.مذاکرات بینتیجه
در 16 دسامبر 1913 مذاکرات صلح در لندن برگزار شد. مهاجمان بالکانی به چیزی کمتر از تخلیهی کامل اروپا از سوی ترکها راضی نبودند اما عثمانیها نمیتوانستند به سادگی این شکست را بپذیرند. شرایط تحمیلی برای حکومت قابل پذیرش نبود. بنابراین نبرد مجدداً در فوریه 1913 آغاز شد. شهرهای محاصره شدهی عثمانی در زیر آتش شدید یونانیها، بلغارها و صربها قرار گرفتند. در 18 مارس بلغارها و هجوم دوباره به قبالجه را آغاز کردند. برای آنها فتح این شهر به معنای تهدید مستقیم اسلامبول بود اما ارتش عثمانی نیز از آخرین سنگر با تمام قوا دفاع میکرد. در پایان دو هفته نبرد بلغارها مجدداً عقب رانده شدند، اما در سایر شهرهای عثمانی نظیر ادرنه، یانیا و اسکودار مقاومت افراد سلطان بینتیجه بود و شهرهای مذکور به تصرف یونانیها و بلغارها درآمد.مذاکره صلح
اکنون عثمانیها مجبور به پذیرش کلیهی شرایط تحمیلی بودند. در 30 مه 1913 آنها موافقت کردند که تراکیه و ادرنه و کرت در اختیار مهاجمان باشد و تعیین مرزهای آلبانی نیز بر عهدهی قدرتهای خارجی باشد. در این زمان عثمانی به جز اسلامبول شهر مهمی در اروپا نداشت.جنگ دوم بالکان
ظاهراً قرار نبود که در بالکان صلح پایدار باشد چرا که پس از امضای قرارداد صلح تنها عثمانیها از نبرد کنار رفتند و فاتحان جنگ هر کدام به عنوان مدعی متصرفات جدید به دنبال سهم بیشتر به میدان آمدند. بلغارها معتقد بودند که بیشترین فشار را در نبرد با عثمانی تحمل کردهاند اما سهم اصلی نصیب صربها و یونانیها شده و آنها مقدونیه را به سادگی به چنگ آوردهاند. روسیه برای جلوگیری از نبرد بین اسلاوها کوشش بسیاری کرد اما در 29 ژوئن 1913 بلغارها در حملهای غافلگیرانه سپاههای صربستان و یونان را در مقدونیه در هم کوبیدند و به موفقیتهایی دست یافتند اما با پشتیبانی رومانی و مونتهنگرو از دو کشور مذکور بلغارها محاصره شده و به شدت شکست خوردند. این بار بازی به شکلی که ترکها میخواستند جلو میرفت. لشکرهای عثمانی به سادگی وارد تراکیه شرقی شده و تا ادونه پیشروی کردند و بلغارستانِ درگیر نبرد، تقاضای صلح داد. نبرد دوم بالکان یک برنده بزرگ و یک بازندهی بزرگ داشت. بلغارستان بازندهی بزرگ بود که بخش اعظم متصرفات خود را از دست داد و تنها به بخش کوچکی از مقدونیه شرقی تسلط یافت. اما صربها برندهی بزرگ بودند چرا که بیشتر نواحی مقدونیه شمالی را اشغال کردند و مساحت کشورشان دو برابر شد. صربها اکنون به آن اندازهای قوی شده بودند که میتوانستند سبب وحشت اتریشیها شوند. نبردهای بالکان اکنون پایان یافته است در حالی که 500 هزار آواره و دهها هزار کشته دستاورد این نبردها برای مردم بیگناه منطقه بود. این فاجعه در کمتر از 1 سال به وقوع پیوست. قتل ولیعهد اتریش در ژوئن 1914 سبب آغاز جنگ دوم جهانی شد.گذشته چراغ راه آینده
هنگامی که به فجایع جنگی بالکان در سالهای 1991 تا 1999 نگاه میکنیم درمییابیم که کلیهی رخدادهای اخیر ریشه در همان مجادلات ابتدای قرن بیستم داشته است. بازیگران اصلی کماکان روسها، صربها، کرواتها، بوسنیاییها و آلبانیها بودند و دول اروپایی نیز هرکدام تنها به منافع خود میاندیشیدند و تنها این ملتهای منطقه بودند که زجر و رنج و درد را متحمل شدند.منبع مقاله :
غفوری، علی؛ (1386)، 100 جنگ بزرگ تاریخ، تهران: هیرمند، چاپ دوم