ميراث علمي هشام بن حکم
زندگي نامه کوتاه
مطالب مربوط به شرح حال و گزارشها از عقايد کلامي وي در بسياري از مآخذ و تک نگاريهاي متعدد در زبانهاي مختلف آمده است. براي دو تلخيص مفيد از اين مطالب بنگريد به مدخلهاي مربوط به او در دائرة المعارف اسلام: 496.3 ـ 498 (از مادلونگ) و Theologie، 349.1 ـ 379 (از فان اس).
حرفه هشام به عنوان بياع الکرابيس در مشيخة: 437 آمده است. اين مطلب با آنچه در محاضراتراغب آمده سازگار است که مي گويد هشام و شريک اباضي او عبدالله بن يزيد «کانا شريکين في البز». درباره اين شريک وي بنگريد به مقدمه مصحح بر کتاب النجاة احمد بن يحيي الناصر: 4 ـ 9 . (پي نوشت 1) براي شراکت هشام با اين شخص بنگريد: البيان و التبيين: 46.1، 47؛ مروج الذهب: 28.4؛ کمال الدين: 363 . مسعودي حکايتي نقل کرده است که ضمن آن، شريک اباضي هشام از دختر او براي پسرش خواستگاري مي کند. دو صورت ديگراز اين حکايت در کافي: 345.5 و محاضرات راغب: 13.3 آمده است. اين که هشام کلا در کار تجارت پوشاک بوده، با حکايت ديگري که در کافي: 160.5 ـ 161 آمده و هشام را در جايي در حال فروش لباس شاپوري نشان مي دهد، تأييد مي شود. کلمه «حرار» در مروج: 21.5، و «خراز» در مورد ديگر از همين مأخذ (194.3چاپ 1965 بيروت) و «حزاز» در الوافي بالوفيات صفدي: 346.27 مي تواند تصحيف بزاز باشد. دشواريهاي ديگر مربوط به شرح حال وي در دو مدخل پيشگفته مورد بحث قرار گرفته است.
در فهرست ابن نديم: 224 (و از آنجا در نجاشي: 433 و فهرست طوسي: 175) فهرستي طولاني از مؤلفات ابن هشام آمده است. نجاشي: 433 دو سه عنوان ديگر را در ابتدا و انتهاي فهرست مؤلفات هشام که ابن نديم آورده افزوده است. او در يک مورد توضيح مي دهد که يکي از عناوين ذکر شده در آن ليست را در واقع يکي از شاگردان هشام از گفتههاي او جمعآوري کرده بود. به نظر مي رسد اين مطلب دست کم در باره دو مورد ديگر از مؤلفات هشام بن حکم نيز که در ليست نجاشي آمده، و گزارش مناظرات هشام پيرامون توحيد و امامت است، صادق باشد.
آثار هشام بن حکم
دفتر حديث هشام که راوي مشهور شيعي ابن ابيعمير از او روايت کرده است (رسالة ابيغالب: 177، نجاشي: 433، فهرست طوسي: 175). ابن ابيعمير در آغاز از شاگردان و اصحاب هشام بود ( امالي صدوق: 731 ـ 732؛ نيز علل الشرايع: 194.1 ـ 195؛ خصال: 215؛ معاني الاخبار: 133) که بعدا به خاطراختلاف نظرهاي عقيدتي، هشام را ترک کرد (کافي: 410.1). بيشتر روايات نقل شده از هشام در کتابهاي شيعه از طريق همين ابن ابيعمير روايت شده است. نمونهها:
نوادر احمد بن محمد بن عيسي: 61 (مقايسه کنيد با کافي: 453.7)، 87
نوادر محمد بن علي بن محبوب: 96 (دو روايت)
محاسن: 83، 388، 393 (نيز کافي: 202.2 ـ 203)، 394، 399 (نيز کافي: 280.6)، 410 (نيز کافي: 280.6 ـ281)، 421 (نيز کافي: 288.6)، 504، 535 (نيز کافي: 347.6)، 538 (نيز کافي: 348.6)، 570 ـ 571، 608(نيز خصال: 159)، 609 (نيز کافي: 529.6)، 610 (نيز کافي: 525.6)، 621، 637 (نيز کافي:542.6)
بصائر: 365
تفسير عياشي: 311.1 (مق : قصص الانبياء: 61)
کافي: 13.1 ـ 20، 69، 128، 449؛ 75.2، 109، 156، 191 ـ 192، 202 ـ 203، 264 ـ 265، 344، 474، (نيزبنگريد: 315 ] همچنين 385 ـ 386 که مورد اخير ظاهرا يک نقل شفاهي باشد[)؛ 12.3، 209، 205،368، 462 ـ 463، 504 (و به احتمال: 249 ]دو روايت[)؛ 51.4، 66، 128، 171 (نيز بنگريد: تفسير عياشي:43.1؛ من لايحضر: 77.2)، 213 (همچنين علل: 104.2)، 262 (دو روايت)، 316، 327، 354، 412، 462،470، 476، 477، 515؛ 152.5، 160 ـ 161، 208، 219، 289، 333، 398؛ 5.6، 6، 30 (احتمالا)، 280،281 (دو روايت)، 288، 341، 346، 347، 348، 382، 479، 483، 499، 521، 525، 529، 542؛ 4.7(تکرار شده در: 398 ـ 399 با اختلافات)، 22، 414 (بخوانيد: «سعد و هشام»، چنان که در تهذيب:229.6)، 453؛ 163.8 (احتمالا) ( پي نوشت 2)
رجال کشي: 176، 202، 304، 310، 323، 349 (همچنين به احتمال 233 ـ 234)
کامل الزيارات: 294 ـ 295 (تکرار شده در 297)، 312
امالي صدوق: 319
من لايحضر: 319.1، 443، 31.2، 321، 352، 355، 386، 412، 476 (همچنين به احتمال: 599)؛ 572.3 ـ573 (نيز علل: 178.2 ـ 179، عقاب: 306 ـ 307)؛ 115.4
علل الشرايع: 46.1 ـ 47، 49
خصال: 392 ـ 393
توحيد: 134، 137 (تکرار شده در 138)، 250، 350 ـ 351
امالي ابوطالب: 191
تهذيب: 354.1، 376، 467؛ 302.2، 303؛ 284.3 ـ 285؛ 158.4، 192، 331؛ 491.5؛ 229.6، 230(احتمالا)، 343؛ 211.7؛ 73.9 (احتمالا)
شواهد التنزيل: 187.1
2 ـ کتاب علل التحريم و الفرائض
(نجاشي: 433 که «علل التحريم» و «فرائض» را، ظاهرا به خطا، به صورت دو کتاب مختلف ذکرمي کند). نقلهاي متعددي از هشام در باره موضوع اين کتاب در آثار بعدي وجود دارد که به احتمالاز همين کتاب گرفته شده است. نمونهها:
الف: در باره علل تحريمها:
محاسن: 565 (و از آنجا در علل: 219.2؛ نيز کامل ابن عدي: 580)
علل الشرايع: 168.2
احتجاج: 238.2 ـ 239
ب: در باره علل فرائض:
کافي: 363.5 ـ 364
علل: 95.1؛ 6.2 ـ 7، 22 (نيز من لايحضر: 305.1)، 24، 30 (نيز من لايحضر: 272.1)، 66 (نيز من لايحضر:73.2)، 72
به نظر مي رسد متن مفصلي که در کافي: 363.5 ـ 364 نقل شده نشانگر ساختار اصلي اين کتاب هشام باشد.
3 ـ کتاب الامامة
4 ـ کتاب الوصية و الرد علي من أنکرها
ظاهرا اين دو اثر، عمده تأليفات هشام در بحث امامت بوده است. در منابع قديم اشارات متعددي بهآثار ( کتاب المناظرات ابن هيثم: 62) يا اثر (براي نمونه: مغني قاضي عبدالجبار: 20 ]قسم اول[ 273؛ الدعامة: 27) او در باره اين موضوع آمده است. نقلهاي متعدد از هشام در باره جنبههاي عمومي بحث امامت (براي نمونه: بصائر: 235؛ تفسير عياشي: 43.1، 58، 311؛ کافي: 262.1، 428؛ شواهد التنزيل: 187.1؛فصل ابن حزم: 172.4) مناسبت با عنوان نخستين (از دو عنوان بالا) دارد؛ اما نقلهايي که مربوط به مسأله نص يا اثبات امامت از طريق نص و وصيّت است (براي نمونه: بصائر: 414؛ تفسير عياشي: 309.1 ـ 311؛فصل ابن حزم: 169.4) با عنوان دوم مناسبت دارد و مي تواند از آن گرفته شده باشد. عبارتي که از هشام در فصل ابن حزم: 172.4 نقل شده، اگر از کتاب دوم باشد امکانا مي تواند نشانگر آن باشد که آن اثر بعداز وفات امام صادق (ع) نوشته شده بود. در اين نقل آمده است که اگر فرزندان امام پيشين جز يک تن داراي نقص بدني باشند که آنان را از داشتن ويژگيهاي شايسته براي رهبري جامعه مسلمين محروم کند، امامت بدون نياز به نص مشخص، در فرزندي که داراي شرط سلامت اعضاء است مشخصخواهد شد. اين مسأله به خصوص پس از وفات امام صادق (ع) در مشاجرات ميان پيروانامام کاظم (ع) و فطْحيه بسيار مورد بحث قرار گرفت (رجال کشي: 282).
5 ـ کتاب التدبير
6 ـ کتاب المجالس في الامامة
7 ـ کتاب المجالس في التوحيد
به گفته نجاشي: 433 نخستين اين سه اثر، کتابي است در باره امامت که شاگرد هشام، علي بن منصور،از سخنان هشام گردآوري کرده بود. ولي در مدخل علي بن منصور در نجاشي: 250 عنوان اين اثر،کتاب التدبير في التوحيد و الامامة است. پس اين مي تواند همان دو کتابي باشد که نجاشي با عناوين کتاب المجالس في التوحيد و کتاب المجالس في الامامة در پايان فهرست آثار هشام که اصل آن توسط ابن نديم تدوين شده است افزوده و به روشني مجموعه مناظراتي است که هشام با معاصران خود در اين موضوعات داشته و احتمالا وسيله يک يا چند تن از شاگردانش گردآوري شده است. گزارش مناظره هشام با يک زنديق مصري در کافي: 72.1 ـ 74 (نيز التوحيد: 293 ـ 295) در واقع، توسط همين شاگرد او(علي بن منصور) روايت شده است. مناظرات متعدد ديگر ميان هشام و معاصرانش در باره توحيد (براي نمونه: عيون الاخبار ابن قتيبه: 153.2 ]و از آنجا در: العقد الفريد: 411.2 ـ 412[، کافي: 80.1 ـ 82،128 ـ 129؛ توحيد: 243 ـ 250، 270 ـ 275) و مسائل مربوط به آن (براي نمونه: مروج الذهب: 21.5 ـ 22) و نيز امامت (براي نمونه: عيون الاخبار: 150.2 ] واز آنجا در العقد الفريد: 412.2[، کافي: 169.1 ـ 171 ]نيز رجال کشي: 271 ـ 273[، 171 ـ 173؛ رجال کشي: 258، 263، 266، مروج الذهب: 22.5 ـ 23 به نقل ازابوعيسي الوراق در کتاب المجالس؛ مجالس مفيد: 9.1، 25، 26 ـ 27، 54 ـ 55؛ اختصاص: 96 ـ 98) در منابعآمده است که به احتمال مي تواند از همين آثار مورد سخن گرفته شده باشد. آرايي نيز که از او در باره مسائل فقهي فرقهاي مانند عدم جواز طلاق ثلاث بدون فاصله، در آثار فقهي بعدي آمده (نمونه: مغنيابن قدامه: 327.10) مي تواند از موادي که در مناظرات و آثار وي در باره امامت و موضوعات مربوط به آن آمده، نشأت گرفته باشد.
8 ـ کتاب الدلالة علي حَدَثِ الاجسام
عنوان کتاب در نجاشي چنين است؛ اما در فهرست ابن نديم و فهرست طوسي، کتاب الدلالات علي حدث (در فهرست طوسي: حدوث) الاشياء آمده است.
9 ـ کتاب الرد علي الزنادقة
اين مي تواند همان متن طولاني باشد که در احتجاج: 197.2 ـ 200، 212 ـ 250 به صورت پرسش وپاسخ ميان يک زنديق و امام صادق (ع) آمده و هشام آن را روايت کرده است (همان مأخذ:197.2). بخش هايي از اين متن در کافي: 80.1 ـ 81، 83 ـ 85، 108، 110، 168 (همه با يک سند) و توحيد: 243 ـ 250 (نيز معاني الاخبار: 8) نيز از هشام نقل شده است.
10 ـ کتاب الرد علي اصحاب الاثنين
مطالبي از هشام در زمينه موضوع اين کتاب، در برخي از منابع آمده است. از آن جمله دو مورد در کافي: 80.1 ـ 82، 128 ـ 129 (نيز توحيد: 133).
11 ـ کتاب التوحيد
12 ـ کتاب الرد علي اصحاب الطبايع
13 ـ کتاب الرد علي ارسطاطاليس في التوحيد
14 ـ کتاب الشيخ و الغلام
موضوع کتاب اخير در فهرست ابن نديم بيان نشده؛ اما نجاشي گفته است که آن در باره توحيد مي باشد. نقلهاي متعددي از هشام در اين موضوع آمده که گاهي به نقل از امام صادق (ع) است (براي نمونه :توحيد: 134، 137، 250) ولي بيشتر به صورت نقل از خود هشام، به طوري که نشان مي دهد از کتابهاي او گرفته شده است. از جمله يک مورد طولاني در نهاية الاقدام شهرستاني: 217 ـ 218، و نقلي ديگر در کافي: 99.1 ـ 100، و نقل کوچکي در الفصل ابن حزم: 193.5. اشارهاي که در رجال کشي: 258 به مخالفت هشام با فلاسفه هست که مي تواند با عنوان شماره 13 تأييد شود.
15 ـ کتاب الرد علي هشام الجواليقي
اين کتاب رديهاي است عليه متکلم شيعي معاصر مؤلف، هشام بن سالم جواليقي، طبعا در مسأله صورت و جسم الهي که مورد اصلي اختلاف ميان آن دو بود (بنگريد: کافي: 105.1 ـ 106؛ رجال کشي:279، 284 ـ 285. براي تفصيل بيشتر بنگريد: مقالات الاسلاميين: 109.1، 115 ـ 118، 283، 38.2، 199، انتصار خياط: 6، 57، و منابع بسيار ديگر). اختلاف اين دو چنان جدي بود که رؤساي شيعه مناظرهاي ميان آنان ترتيب دادند تا اختلافاتشان را حل کنند (رجال کشي: 279). با اين همه، هشام جواليقي ستايشگر دانش هشام بن حکم بوده است (به ويژه بنگريد: توحيد: 289، نيز رجال کشي: 275 ـ 279]مورد اخير در کافي: 171.1 ـ 173 نيز آمده، اما در اينجا نام جواليقي به عنوان راوي اصلي خبر حذف شده است[).
16 ـ کتاب علي شيطان الطاق
اين اثر کتابي است عليه يک معاصر ديگر هشام، مؤمن الطاق، که از متکلمان شيعه آن عصر بود و آراء کلامي متفاوتي با هشام در بسياري از مسائل کلامي داشت (براي نمونه بنگريد: مقالات الاسلاميين:111.1 ـ 112، 116، 118، 123، 291 ـ 292، 38.2، 184؛ الفصل: 269.2، 158.4، 39.5؛ البدء و التاريخ:132.5). نامگذاري اين اثر بي ترديد، از نويسندگان فهارس است نه هشام که گفتهاند که خود نخستين کس بود که اين دانشمند را مؤمن الطاق خواند ( لسان الميزان: 378.6).
17 ـ کتاب الميزان (پي نوشت 3)
از قطعات اندک برجاي مانده از اين کتاب چنين بر مي آيد که موضوع اين کتاب، يا يکي از موضوعاتآن، بحث از اختلاف نظرهاي موجود ميان شيعيان در زمان مؤلف بوده است. ابن حزم دو قطعه از اين کتاب را در فصل نقل مي کند يکي در 157.4 (و از آنجا در فتاوي سبکي: 567.2) در باره نظر حسن بن صالح بن حي در اين که آيا هر قرشي مي تواند به امامت برسد يا اين حق ويژه ذريه پيامبر است؛ وديگري در 45.5 در باره آراء کسفيه يعني پيروان ابومنصور عجلي، يکي از فرقههاي متقدم غالي. دوقطعه ديگر در همانجا: 169.4 و 172 مي تواند مأخوذ از همين کتاب هشام باشد. همچنين قطعهاي کهعبدالجبار در تثبيت: 224 (نيز 448 با عبارت ديگر) در باره مواضع شيعيان نخستين در مسألهامامت (پي نوشت 4) نقل کرده است. محتمل است که دانشمندان متقدم فن ملل و نحل مانند زرقان نيز، بويژه براي نقلها از هشام در باره آراي خود او، از همين کتاب استفاده کرده باشند (براي نمونه: مقالات الاسلاميين: 109.1، 126 ـ 127).
در فهرست ابن نديم (و از آنجا در: نجاشي و فهرست طوسي) بعد از عنوان اين کتاب، عنواني ديگر به شکل کتاب الميدان است که مي تواند تصحيف کتاب الميزان در يکي از منابع ابن نديم و يا نسخه بدلي در نسخهاصلي خود آن کتاب باشد.
18 ـ اختلاف الناس في الامامة
به احتمال زياد، اين همان متن مفصلي است که در کمال الدين: 362 ـ 368 در قالب گزارش آخرين مناظره هشام با رؤساي مکاتب کلامي عصر او در خانه وزير يحيي بن خالد برمکي نقل شده است. اين متن با وصف نشستهاي هفتگي مناظرات کلامي در خانه وزير در روزهاي يکشنبهآغاز شده و با گزارش اين مناظره خاص و پيامدهاي آن، که سبب خشم هارون الرشيد شده و اودستور دستگيري هشام را صادر کرد پايان مي پذيرد. پس از اين واقعه، هشام به کوفه گريخت و پنهان گرديد و اندکي بعد درگذشت. در آغاز مناظره، وزير از هشام و شريک اباضي او مي خواهد که در باره امامت به بحث بپردازند (فيما اختلفتم فيه من الامامة). نام کتاب ظاهرا از اين عبارت گرفته شده است(گزارش کوتاهتري از اين مناظره در رجال کشي: 258 ـ 263 آمده است).
ويلفرد مادلونگ (پي نوشت 5) حدس مي زند که اين کتاب هشام، منبع مشترک دو کتابي باشد که حسن بن موسي نوبختي و سعد بن عبدالله اشعري در باره فرقههاي متقدم اسلامي نگاشتهاند. طبعا اگر بنا بود اثري از هشام در مسائل ملل و نحل مورد استفاده قرار گيرد کتاب الميزان او نامزد بهتري براي آن کار بود. با اين همه، اشاراتي که در دو کتاب نوبختي و اشعري به اماميه به عنوان «رافضه» آمده ( فرق الشيعه:76؛ المقالات و الفرق: 78 ]نيز 92، گرچه در اين مورد «رافضه» احتمالا تصحيف «واقفه» است[) و بي تفاوتي در ارائه برخي از افکار غير شيعي مانند اين که ابوطالب کافر درگذشته است ( فرق الشيعة: 60؛ حذف شده در تحرير سعد بن عبدالله اشعري در المقالات و الفرق) نشان از آن دارد که منبع مشترک آنها يک کتاب سني ـ و نه شيعي مانند کتاب هشام ـ بوده است. (پي نوشت 6) از طرف ديگر، هيچ کدام از نقلهاي بالا از کتاب الميزان در اين دو کتاب نيامده است، پس ظاهراً کتاب الميزان نيز منبع اساس آن دو کتاب نيست.
19 ـ کتاب في الجبر و القدر
20 ـ کتاب القدر
21 ـ کتاب الاستطاعة
نقلهايي از هشام در باره موضوعات اين آثار در کتابهاي بعدي آمده که از آن جمله است: مقالات الاسلاميين: 110.1؛ رجال کشي: 267؛ توحيد: 350 ـ 351. بِشر بن المعتمر، متکلم معتزلي (م 210) رديهاي بر کتاب اخير نوشته که ابن نديم در فهرست: 205 تحت عنوان کتاب الاستطاعة علي هشام بن الحکم ياد کردهاست. يک بيت شعر که بِشر بر ضد هشام سروده و در طبقات المعتزلة قاضي عبدالجبار: 265 نقل شده است، مي تواند از همين اثر بِشر باشد (براي نمونه ديگري از شعر بر ضد هشام بنگريد: الانتصار خياط:119).
22ـ کتاب ] في [ الحکمين
شيخ صدوق قطعهاي از اين کتاب را در من لايحضر: 522.3 آورده است با عنوان «فصل لهشام بن الحکممع بعض المخالفين في الحکمين بصفين عمرو بن العاص و ابيموسي الاشعري». پس اين اثر، گزارش مناظرهاي ميان هشام و يکي از مخالفين در باره اين موضوع بوده است.
23 ـ کتاب الرد علي المعتزلة في طلحة و زبير
24 ـ کتاب آخر علي المعتزلة
به نظر مي رسد که کتاب اخير همان کتابي است که ابن راوندي در فضيحة المعتزلة به طور مکرر از آن نقل مي کند. به همين جهت قطعاتي از کتاب هشام در الانتصار ـ که رد آن اثر ابن راوندي است ـ : 108 ـ 109،115، 116، 117، 119، 120 باقي مانده است. اين مي تواند همان کتابي باشد که جاحظ در بندي که ازاو در مقالات الاسلاميين: 104.1 آمده، از آن نقل مي کند.
25 ـ کتاب الالفاظ
عنوان اين کتاب سبب شده است که برخي از علماي متأخر شيعه آن را يکي از قديم ترين کتابها دربحث اصول فقه بپندارند (براي نمونه: تأسيس الشيعة: 310؛ دروس في الاصول سيد محمد باقر صدر:51.1). اما در فهرست طوسي، نام آن کتاب الالطاف آمده است که يک مفهوم معروف کلامي و عنوان مناسبي است براي کتاب کسي که درگير مناظرات کلامي شديدي با معتزله بوده است. بلکه حتي اگر نام آن همان کتاب الالفاظ باشد، اثر متکلمي چون هشام در اين مسأله مي بايست به حسب قاعده مربوطبه شناخت ريشههاي وجود شناسي الفاظ باشد نه جنبههاي لفظي آن. هيچ کدام از مؤلفان متقدم شيعي در اصول فقه نيز کم ترين اشارهاي به اين کتاب ندارند، چه رسد به آن که از آن نقل کرده باشند.
26 ـ کتاب المعرفة
اين موضوع در آثار کلامي، يکي از موضوعات معروف و مطرح مي باشد؛ اما ممکن است که اينعنوان اشاره به يک کتاب در باره موضوع معرفت نباشد، بلکه همان نقل طولاني باشد که کليني در کافي: 13.1 ـ 20 آورده و آن نصايح امام کاظم (ع) به هشام است که با بحث معرفت خداوند آغازميشود.
27 ـ کتاب الثمانية ابواب
اين اثر مي تواند همان متن طولاني باشد که در امالي صدوق: 279 ـ 283 از هشام نقل شده و مشتمل بر وصف بهشت و ابواب آن است؛ گرچه در متن برجاي مانده تنها وصف شش در از هشت در آن آمده است.
28 ـ کتاب الاخبار و کيف تصح
نقلي که در الانتصار: 157 ـ 158 از هشام بن حکم در باره حجيت خبر متواتر آمده است، با عنوان اين کتاب مناسبت دارد.
29 ـ کتاب بريه النصراني
در رسالة ابيغالب: 176 و فهرست طوسي: 40 از اين کتاب ياد شده و متن کامل آن در توحيد: 270 ـ 275 (و بندي چند از آن نيز در کافي: 227.1) آمده است. اين متن به شکل يک گزارش از مناظرهاي فرضي ميان هشام و پيشواي مسيحيان عراق نوشته شده است.
30 ـ کتاب في الجسم و الرؤية
عبدالجبار در طبقات المعتزلة: 152 از کتابي از ابوعلي جبائي معتزلي در رد کتاب في الجسم و الرؤية هشام بن حکم ياد کرده است. اين مي تواند عنواني توهينآميز براي کتاب التوحيد هشام يا کتاب او بر ضد معتزله باشد (نيز ببينيد تبصره نسفي: 219.1). قطعهاي که جاحظ (مقالات الاسلاميين: 104.1) از کتابي از هشام نقل مي کند و قطعهاي که در کافي: 99.1 ـ 100 به نقل از هشام آمده هر دو در موضوع رؤيت مي باشند.
. اين اثر، رديهاي است بر کتاب همين عبدالله بن يزيد که آن را بر ضد معتزله نوشته بوده و ابن نديم در الفهرست:233 از آن ياد کرده است. ابن نديم از اثر ديگري از اين مؤلف بر ضد شيعه ياد مي کند. براي موارد مشابه دوستي ميان شيعيان و مخالفان سرسخت آنها در دورانهاي نخستين بنگريد: کافي: 133.3، البيان و التبيين: 46.1، کمالالدين: 510، غيبت طوسي: 311 (نيز بنگريد: الاغاني: 264.7 ـ 266).
2 . به استثناي اين شمارهها: 13.1 ـ 20، 69، 51.4، 66، 341.6، 346 همه نقلهاي مذکور بالا در کافي به يک اسنادروايت شده که ظاهرا نشانگر آن است که از کتابي نقل شده است.
3 . عنوان مشابهي در کامل ابن اثير: 28.8 ـ 29 به کتابي از ابوشاکر ميمون ابن ديصان داده شده است. اين شخص از پيروان مذهب ماني بوده که هشام در آغاز نوجواني در درسهاي او شرکت مي کرده است (رجال برقي: 92؛ رجال کشي: 278).
4 . در باره اين موضوع، نيز بنگريد: ميزان الاعتدال، 421.3.
5 . بنگريد به مقاله: Bemerkungen zur imamitischen Firaq-Literatur در مجله Der Islam سال 43(1967) 37 ـ 52 که اکنون در مجموعه مقالات مادلونگ با عنوان Riligious Schools and Sects in MedievalIslam تجديد چاپ شده است (مقاله پانزدهم).
6 . ولي تمام اين ارجاعات، چه در مورد استعمال نام «رافضه» و چه در مورد کفر ابوطالب، به شکل نقل قول ازديگران است و بنابر اين، حتي استظهار ما نيز که منبع مشترک دو کتاب را سني خواندهايم، محل مناقشه تواند بود.
منبع: www.historylib.com