جلوهای عاشقی

سردار رشید اسلام شهید مصطفی ردانی پور در سال 1337 هـ.ش در یکی از خانه های قدیمی مستضعف نشین اصفهان متولد شد. او که از بیت صالحی برخاسته بود و به لحاظ مذهبی، خانواده ای مقید داشت تحصیل در هنرستان را به دلیل جو طاغوتی و فاصد آن زمان تحمل نکرد و با مشورت یکی از علما جهت تحصیل علوم دینی در سال اول به حوزه ی علمیه ی اصفهان و پس از آن برای ادامه ی تحصیل و بهره مندی از محضر فضلا و بزرگان راهی قم شد.
يکشنبه، 31 شهريور 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جلوهای عاشقی
جلوهای عاشقی
جلوهای عاشقی

سردار رشید اسلام شهید مصطفی ردانی پور در سال 1337 هـ.ش در یکی از خانه های قدیمی مستضعف نشین اصفهان متولد شد. او که از بیت صالحی برخاسته بود و به لحاظ مذهبی، خانواده ای مقید داشت تحصیل در هنرستان را به دلیل جو طاغوتی و فاصد آن زمان تحمل نکرد و با مشورت یکی از علما جهت تحصیل علوم دینی در سال اول به حوزه ی علمیه ی اصفهان و پس از آن برای ادامه ی تحصیل و بهره مندی از محضر فضلا و بزرگان راهی قم شد.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی وتشکیل سپاه، شهید ردانی پور با عضویت در شورای فرماندهی سپاه یاسوج، به بهره گیری از حوزه ی علمیه ی قم در جهت ارایه ی خدمات فرهنگی به آن منطقه ی محروم، تلاش مؤثری داشت. پس از یک سال مسؤولیت را واگذار و جهت ادامه ی تحصیل باردیگر به قم مراجعت نمود ولی پس از کسب دستور از حضرت امام خمینی رحمت الله علیه و فرمایش ایشان مبنی براین که «شما باید به کردستان بروید و کار کنید» به منظور مقابله با جریانات منحرف و آگاهی بخشی به مردم و بازگرداندن امنیت و ثبات به کردستان به سوی این خطه شتافت.
با شروع جنگ تحمیلی، این شهید بزرگوار به همراه عده ای از هم رزمان خود در کردستان، وارد جنوب شد و همواره در عملیات ها حضوری فعال داشت. در کمتر از 3 سال سطوح فرماندهی رزمی را تا سطح قرارگاه طی کرد. در نهایت دو هفته پس از ازدواج، صدق و تلاش این روحانی عارف و فرمانده ی شجاع در عملیات والفجر 2 به نقطه ی اوج رسید و عاشقانه ردای شهادت پوشید.
این سردار فدایی اسلام یکبار می گفت: در قم که درس می خواندم، روزهای پنج شنبه می رفتم عملگی، خسته و کوفته، غروب راه می افتادم و طرف جمکران مثل دیوانه ها، پای برهنه، تا آنجا «یابن الحسن، یابن الحسن (علیه السلام) می گفتم.» (1) نوری در وجود مصطفی تابیده بود، در دعا و ضجه زدن،، در مولا گفتن و مناجات نیمه شب، در خروشیدن در خط مقدم و در یابن الحسن(علیه السلام) گفتن برتر از همه بود. (در میان انسانهای عاشقی که همه آمده اند که شهید شوند. جلودار باش و محفل توسل را گرم کنی. آقا را صدا بزنی و طلب حضور کنی، سجاده پهن کنی برای مولا و آن قدر در حرف و دعوت خودت پافشاری کنی تا حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه) نظر عنایت کنند.)(2)
چند روز مانده بود به عملیات ثامن الائمه (علیه السلام) پس از این که دعا تمام شد، شهید ردانی پور بدون این که از حالت دعا خارج شود با پای برهنه و گریبان چاک شده به طرف بیابان در جهت شرق شروع به دویدن کردند یاران او نیز هم صدا و گریان حرکت کردند. حالت عجیبی بود. صدای سربازان امام زمان (علیه السلام) در بیابان پیچیده بود: «یابن السحن (علیه السلام) کجائی آقا چرا نیایی؟»(3)

فرازی از وصیت نامه شهید مصطفی ردانی پور (رحمت الله علیه):

«شما ای جوانان برومند که هدفتان مقدس و راهتان روش و حرکتتان حماسه آفرین است! دست از دامن امام زمان (علیه السلام) و روحانیت نکشید دست یکدیگر را بگیرید. و راه شهدا را که همان راه رسیدن به خدای متعال است، ادامه دهید. به یاد خدا و روز جزاء باشید. پیرو ائمه اطهار (سلام الله علیها) باشید. امام زمان (علیه السلام) را فراموش نکنید. دنباله روحانیت باشید که چراغ راه هدایتند. از امام اطاعت کنید که عصاره ی اسلام است. او را تنها نگذارید که نماینده ی حجةبن الحسن (عجل الله تعالی فرجه الشریف) است از وجودش بهره بگیرید.(4)
منبع: (1)، (2)، (3) و (4) بوی باران، سید علی بنی لوحی به ترتیب صص 10، 28، 32 و 122.




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط