نویسنده: نادا چورچیا پرودانوویچ
مترجم: كامیار نیکپور
مهیار نیكپور
مترجم: كامیار نیکپور
مهیار نیكپور
اسطورهای از یوگوسلاوی
هر سال ارو (1) مقداری از بهترین میوههای باغ خود را برای تزار به ارمغان میبرد. روزی او به زن خود گفت:-می خواهم فردا مقداری از این بهها را برای تزار ببرم. ببین چه درشت و رسیدهاند!
-مرد، این بهها را برای او مبر! اینها مدت زیادی میمانند و بچههای ما دوست دارند در زمستان آنها را بخورند. بهتر است به جای به سبدی انجیر برای تزار هدیه ببری. انجیرها رسیده و شیرین شدهاند و من یقین دارم كه تزار از خوردن آنها لذت بسیار خواهد برد.
ارو پیشنهاد زنش را به كار بست. انجیرها را از درختها چید و بهترین آنها را در زنبیلی نهاد و به نزد تزار برد.
ارو موقعی به كاخ رسید كه تزار نهارش را خورده بود و بسیار سرحال بود. چون چشمش به ارو افتاد او را پیش خواند و گفت:
-ارو، بیا تو. بیا و پشت میز بنشین!
ارو وارد تالار مجلل ناهارخوری شد و تعظیمی در برابر تزار كرد و سپس دست بر سینه پشت میز نشست. تزار سبد انجیر را، كه در جلو پایش نهاده شده بود، برداشت و به انجیرها نگاه كرد و سپس لبخندزنان یك یك آنها را برداشت و بر سر ارو كوبید.
هر بار كه انجیری به سر ارو میخورد او میگفت: «خدا را شكر!» و چون این جمله را بارها تكرار كرد تزار پس از خالی كردن سبد دست از بازی كشید و از ارو پرسید:
-ارو، تو راستی كه مرد ابلهی هستی! من انجیرها را به سر تو میزنم و تو خدا را شكر میكنی؟ بگو بدانم شكر چه را به خدا میكنی؟
ارو با ادب و فروتنی بسیار جواب داد: «ای تزار بزرگوار، من قصد داشتم كه سبدی پر از به به خدمت بیاورم. اگر این كار را كرده بودم حالا شما با آنها مرا كشته بودید. اما زن مهربانم- كه خداوند او را ببخشاید!- نگذاشت این كار را بكنم. حالا میفهمم كه او چه زن باهوشی است! ای تزار گرامی، من شكر خدا را میكنم كه سبدی پر از به به خدمت نیاوردم.»
پینوشت:
1.Ero
منبع مقاله :چورچیا پرودانوویچ، نادا، (1382)، داستانهای یوگوسلاوی، ترجمه كامیار و مهیار نیكپور، تهران: شركت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم