تاریخ اسلام (نقش انبیا در پیشرفت تمدن بشرى)
با توجه به حضور انبیا در اجتماع بشرى ـ از زمان خلقت حضرت آدم(علیه السلام) ـ آیا مى توان گفت انسان هاى اولیه داراى تمدن بوده اند؟
زندگى بشر، پیوسته همراه با انبیا و حجت هاى خدا بوده است; چنان که خداى تعالى در قرآن مى فرماید:
(وَ إِنْ مِنْ أُمَّة إِلاّ خَلا فِیها نَذِیرٌ);[1]
امتى نبوده مگر این که پیامبرى در میانشان وجود داشته است.
و با توجه به اطلاعات قرآنى و روایى از زندگى انبیا، به طور حتم مى توان گفت: جوامعى که انبیا در آن مى زیستند، به هیچ وجه غیرمتمدن و ابتدایى نبوده اند. این جوامع، چه از لحاظ معنوى و چه از لحاظ مادى، داراى تمدن و فرهنگ بوده اند و فرهنگ انبیا بر آنها حاکم بوده است; انبیا همان گونه که نیازهاى روحى بشر را در قالب ادیان توحیدى تأمین مى کردند، نیازهاى مادى و معیشتى مردم را نیز تأمین مى کردند. چنان که در قرآن در موارد متعددى برخوردارى انسان ها از وسایل و ابزراهاى رفاهى به خدا نسبت داده شده است; از جمله در سوره ى اعراف مى فرماید:
(یا بَنِی آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یُوارِی سَوْآتِکُمْ وَ رِیشاً...);[2]
اى فرزندان آدم، در حقیقت، ما براى شما لباسى فرو فرستادیم که عورت هاى شما را پوشیده مى دارد و (براى شما) زینتى است...
و در سوره ى ابراهیم مى فرماید: (وَ سَخَّرَ لَکُمُ الْفُلْکَ لِتَجْرِیَ فِی الْبَحْرِ بِأَمْرِهِ وَ سَخَّرَ لَکُمُ الْأَنْهارَ);[3]
و کشتى را براى شما رام گردانید تا به فرمان او در دریا روان شود، و رودها را براى شما مسخر کرد.
انبیا پیوسته وسایل و ابزار مورد نیاز زندگى را با الهام از پروردگارشان در اختیار مى گرفتند; چنان که امام صادق(علیه السلام)مى فرماید:
وقتى که حضرت آدم به زمین هبوط کرد، به آب و غذا نیاز پیدا نمود و این نیازش را به جبرئیل عرضه داشت (و از او چاره خواست). جناب جبرئیل به حضرت آدم گفت: «کشاورزى کن». باز حضرت از جبرئیل خواست دعایى (در این باره) به او بیاموزد. جبرییل گفت: «بگو: بار خدایا مرا در دنیا، از هر سختىِ بعد از بهشت کفایت کن و به من لباس عافیت بپوشان تا این که زندگى بر من گوارا گردد.[4]
هم چنین در حدیثى از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)آمده است، وقتى که خداى تعالى حضرت آدم را از بهشت خارج کرد، به او دستور داد که با دست خود کشاورزى کند، تا بعد از نعمت هاى بهشتى، از دست رنج خود بخورد.[5]
در قرآن در ذکر سرگذشت حضرت آدم(علیه السلام) در بهشت و خارج شدن او از آن جا سخن از لباس به میان مى آید:
(فَدَلاّهُما بِغُرُور فَلَمّا ذاقَا الشَّجَرَةَ فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ);[6]
پس آن دو را با فریب به سقوط کشانید، پس چون آن دو از (میوه ى) آن درخت (ممنوع) چشیدند، برهنگى هایشان بر آنان آشکار شد و شروع به چسباندن برگ(هاى درختانِ) بهشت بر خود کردند.
و نیز در روایات از بافتن پارچه و استفاده از پوست حیوانات براى تهیه ى لباس به دست حضرت آدم، سخن به میان آمده است; خانه ى کعبه براى اولین بار به دست حضرت آدم ساخته شد;[7] هم چنین فرزندان حضرت آدم شغل هایى چون کشاورزى و دام دارى داشتند.[8]
در نهایت مى توان گفت که میان این مطلب و کشف هاى امروز ـ که قایل اند انسان هاى اولیه غارنشین بوده و با شکار حیوانات روزگار مى گذراندند و به صورت وحشى مى زیستند ـ منافاتى وجود ندارد; زیرا ممکن است برخى از انسان ها از جوامعى که انبیا مى زیستند و داراى تمدن بودند، کنار افتاده و از فرهنگ و تمدن دور مانده و با گذشت چند نسل، کاملاً به وحشیت گرایش یافته باشند. با نگاه به گذشته ى جوامع و مطالعه ى سیاحت نامه هایى که مردمانى متمدن به نگارش درآورده اند، به روشنى مى توان به این مطلب پى برد که چگونه جوامعى على رغم متمدن بودن جوامع دیگر در وحشیت به سر مى برده اند.
انبیا در تمدن سازى چه دستاوردهایى براى بشریت داشته اند؟
براى تمدن تعاریف گوناگونى ارائه داده و ارکان متعددى برشمرده اند که در شکل گیرى و پایدارى آن مؤثر بوده است.
ابن خلدون، از دانشمندان بزرگ اسلامى، اجتماع وتعاون، وجود دولت و قانون و نظم را از ارکان مهم تمدن دانسته است.[10]
ویل دورانت، تمدن را چنین تعریف مى کند:
تمدن به شکل کلى آن عبارت از نظمى اجتماعى است که در نتیجه ى وجود آن، خلاقیت فرهنگى امکان پذیر مى شود و جریان پیدا مى کند. در تمدن، چهار رکن و عنصر اساسى وجود دارد که عبارت اند از: پیش بینى و احتیاط در امور اقتصادى، سازمان سیاسى و سنن اخلاقى و کوشش در راه معرفت و بسط هنر. ظهور تمدن هنگامى امکان پذیر است که هرج و مرج و ناامنى پایان پذیرفته باشد; چه فقط هنگام از بین رفتن ترس است که کنجکاوى و احتیاج به ابداع و اختراع به کار مى افتد و انسان خود را تسلیم غریزه اى مى کند که او را به شکل طبیعى به راه کسب علم و معرفت و تهیه ى وسایل بهبود زندگى سوق مى دهد.[11]
تمدن همواره با واژه ى فرهنگ در یک ردیف قرار مى گیرد و برخى اندیشمندان آنها را مترادف و تمدن را صورت پیچیده تر فرهنگ قلمداد کرده اند. در نگاه بعضى افراد، حوزه اى از پدیده هاى انسانى، فرهنگ و حوزه ى دیگر تمدن است و... .[12]
پس تمدن مجموعه اى از دستاوردهاى بشرى است که در طول تاریخ به وجود آمده و از عناصر مختلف تشکیل شده و به وسیله ى ارکان متعددى پایدار و رونق پذیر است. برخى از ارکان مهم تمدن عبارت است از: علم، فرهنگ، نظم، امنیت، تعاون، آزادى و....
علم، مهم ترین اساس تمدن بوده که انسان به تلقى وتولید آن آغازیده است.[13] انسان طبعاً مدنى و تمدن آفرین بوده و ترقى وپیشرفت تمدن مرهون علم اوست; لذا در لغت لاتین واژه ى تمدن متضاد واژه ى جهل و نادانى و بدویت است.
عوامل مادى و معنوى تمدن بر محور علم استوار است و علم نیز از انسان آغاز شده است. بر اساس تمام کتب آسمانى و قرآن کریم (علّم الآدَمَ الاسماءِ...) [14]
(علّمَ الاِنسانَ ما لَمْ یَعلَمْ...)[15]
آغاز علم در زمین که مهد تمدن هاست به وسیله ى وحى الهى به اولین انسان (اولین پیامبر الهى) بوده است. بر اساس نص قرآن و دیگر کتب آسمانى[16] آدم ابوالبشر هم پیامبر است و هم ریشه ى انسان ها، که علم را از طریق وحى تلقى نموده و به تدریج آن را بسط داده است. فرهنگ که جامع علوم و ادیان است، لایه هاى بنیادین تمدن را تشکیل مى دهد، چنان که بسیارى از دانشمندان منصف غربى به این حقیقت اعتراف نموده اند که دین به جامعه و دولت توانایى و کفالت عمیق و استادانه مى بخشد و مشکلات روحى را رفع مى کند و نسل ها را به هم پیوند مى دهد.[17] کازیمرسکى درباره ى قرآن، چنین مى گوید:
قرآن مجموعه اى است دل چسب; زیرا در آن اخلاق و مدنیت (ارکان تمدن و زندگى مدرن) و علوم و سیاست و وعد و وعید وجود دارد.[18]
دستاورد انبیاى الهى در جهت تمدن سازى براى بشریت از دیدگاه دانشمندان و فرهیختگان غرب، امرى انکارناپذیر و قطعى است. ویل دورانت،توینبى سمز کلر، گوستاولوبون، کریشنان و بسیارى از دانشمندان بزرگ غرب، انبیاى الهى را در تمدن سازى پیشگام ترین انسان ها،[19] و مذهب را اولین عامل در به وجود آوردن نظم تمدن هستند، دانسته اند.[20] کریشنان دین را باطن و اساس تمدن مى داند که چونان روح در کالبد سازمان اجتماعى است. چنان که روح مایه ى حیات و پایدارى جسم است، دین نیز اساس و پایه ى تمدن است.[21] ویل دورانت منظم ترین سازمان ها و سودمندترین تشکیلات و تأسیسات را مدیون دین مى داند.[22]
ارکان تمدن
1. علم و فرهنگ:
(کَما أَرْسَلْنا فِیکُمْ رَسُولاً مِنْکُمْ یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِنا وَ یُزَکِّیکُمْ وَ یُعَلِّمُکُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَیُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ).[24]
2. نظم:
3. امنیت:
بدون استثنا تمام پیامبران با منطق دعوت حرکت کرده اند. حضرت محمد(صلى الله علیه وآله)دعوت را در چند مرحله انجام داد و تمام زمینه هاى تشکیل حکومت را مساعد نمود و بعد از استقرار حکومتش در مدینة النبى، امنیت اجتماعى، سیاسى و اقتصادى و زمینه هاى همکارى و وحدت را متناسب با اجتماع خود برقرار و براى دفاع از امنیت حکومت خود را با ارتش دفاعى مجهز کرد; آیات قرآنى درباره ى حدود و دیات و قصاص[29] و رفتار و سیره ى پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در مدینه (مانند عقد اخوت بین مسلمانان و انعقاد پیمان هاى صلح بین مسلمانان و یهود و...)[30]همه نشان از دستاورد امنیتى دین اسلام و پیامبر خاتم(صلى الله علیه وآله)است که در هیچ حکومتى نظیر آن وجود نداشته و ندارد. آیات قرآن درباره ى امنیت اقتصادى و مالى و جانى، نظیر آیه ى قصاص و سرقت و آیات مربوط به حفظ عرض و آبرو و ناموس مؤمنین، قوانین محکمى هستند که ضمانت کننده ى امنیت اجتماعى اند.[31]
4. تعاون و همکارى (وحدت):
(وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا...);[33]
در گرداگرد قانون حق و ریسمان الهى ـ که پیامبران و جانشینان آنها هستند ـ جمع شوید تا به رشد و تعالى و شکوفایى همه جانبه نایل گردید و هرگز از این رشته ى پیوند دهنده جدا نشوید و فرقه فرقه نباشید، بلکه یک دست و یک دل باشید و در نیکى ها همکارى کنید:
(تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ...)[34]
ونیکى ها را باید از پیامبران و جانشینانشان طلب کنید و به آنها برسید و براى گناه و فساد ـ که جنگ ها و خون ریزى ها و قانون شکنى ها و ظلم از مصادیق آن هستند ـ اجتماع نکنید. قرآن، انسان ها را از گناه و تجاوزگرى، که دو مقوله ى خشونتبار و جنگ زا هستند، نهى مى کند که بزرگ ترین مخرب تمدن اند.
5. آزادى:
بعد از سیاحت در شرق و آشنایى با دین اسلام و کتاب آسمانى مسلمانان به این نتیجه رسیدیم که باید برخى از عقاید خود را عوض کنیم; زیرا افکار و خیالات ما راجع به مدنیت و مساواتِ مطلقه، بسیار سست و بى بنیاد است... زمانى فرا مى رسد که مقدرات غرب مربوط به شرق خواهد شد...[35].
دین اسلام و تعالیم انبیاى الهى با برخوردارى از اصول محکمى چون عدالت و برادرى و مساوات، تضمین کننده ى آزادى مقبول و معقول اند; در حالى که آزادىِ ارائه شده در غرب که بر پایه ى الحاد بنیان نهاده شده، بوالهوسى و عیاشى و افسارگسیختگى و خوش گذرانى و محو کرامت زن و انسان و از بین بردن عزت نفس و آزادگى را به بشریت تحمیل نموده است; در حالى که قوانین موضوعه در اسلام مدنیت را به انسان تعلیم مى دهد.[36]
قرآن پیامبران الهى را نجات بخش و تأمین کننده ى آزادى انسان ها از قید و بند اسارت طاغوت ها و هواپرستى و بت پرستى و خرافه پرستى معرفى مى کند و آزادى واقعى را در سایه ى توحید، ایمان به خداوند و اطاعت از پیامبران و تقوامحورى قابل دست رسى مى داند[37] و پیروى از هواى نفس و کفر و گناه را نابودکننده ى آزادى واقعى انسان معرفى مى نماید;[38] چون انسانِ اسیر شهوات و خرافات و بت پرستى و زیر سلطه ى مستکبران، هرگز زمینه ى رشد و ترقى را نخواهد داشت تا فرصت تمدن سازى داشته باشد; از این رو حرکت انبیا بر دو محور:
1. مبارزه با طاغوت ها و مستکبران; 2. مبارزه با بت پرستى و خرافات و بى بندوبارى و اطاعت شیطان است.
پی نوشت:
[1]. فاطر: 23.
[2]. اعراف: 25.
[3]. ابراهیم: 32.
[4]. علامه مجلسى، بحارالانوار، (بیروت: مؤسسة الوفاء، ط 2، 1403 هـ)، ج 11، ص 217، ح 31.
[5]. همان، ص 211، ح 15.
[6]. اعراف: 22.
[7]. بحارالانوار، ج 11، ص 211، حدیث 17.
[8]. طبرسى، ابى على فضل بن حسن، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، (بیروت: دارالمعرفه للطباعة والنشر، ط 2، 1408 هـ )، ج 3، ص 283 و ابن اثیر، الکامل فى التاریخ، (بیروت: دار صادر)، ج 1، ص42.
[9]. لغتنامه دهخدا، فرهنگ معین و فرهنگ عمید.
[10]. ابن خلدون، مقدمه، (بیروت: دار المکتبه الهلال، 1996 م)، ص 217 ـ 218.
[11]. ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج 1، ترجمه ى احمد آرام، (انتشارات انقلاب اسلامى، چ چهارم، 1372)، ص 3.
[12]. فصلنامه پژوهش، سال اول، ش 4، بهار 76، ص 50.
[13]. منظور در این جا (وحى است) که به انبیاى الهى از طرف خداوند رسیده است.
[14]. بقره: 31.
[15]. علق: 5.
[16]. آل عمران: ،23; انجیل برنابا، ترجمه ى حیدر قلیخان (سردار کابلى)، (تهران: دفتر نشر الکتاب، 1362)، ص 82 و 272.
[17]. حجازى، نقش پیامبران در تمدن انسان، (تهران: بعثت، چ دوم، 49)، ص 24.
[18]. ابوعبدالله زنجانى، تاریخ قرآن، ترجمه ى سحاب، (تبریز: 1341)، ص 160.
[19]. آرتور توینبى، تمدنى در بوته آزمایش، ترجمه ى صابرى، (تهران: امیرکبیر، چ اول، 1353)، ص 22 و 207.
[20]. حجازى، همان، ص 25.
[21]. همان، ص 57.
[22]. همان، ص 58.
[23]. محمدباقر مجلسى، بحار الانوار، ج 11 و12، (تهران: انتشارات اسلامیه، چ سوم، 63)، ص 270 ـ 284; و تاریخ انبیاء، ترجمه ى عماد زاده، (تهران: انتشارات اسلام، چ مکرر، 1374)، ص 185; «چون او به مردم درس مى داد او را ادریس نامیدند. او انواع صنایع را به مردم مى آموخت».
[24]. بقره: 151.
[25]. (وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ); حدید: 25; مائده: 42 و حجرات: 9.
[26]. قوانین الهى و قانون اساسى، که کامل ترین اصول اداره ى جامعه در آن نهفته است.
[27]. آیات وجوب جهاد و آیه ى وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّة وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ...، انفال: 60، نشان دهنده ى ایجاد تمدن توسط انبیا و حفظ آن است. برقرارى قوه ى دفاعى یکى از مهم ترین کارکردهاى امنیتى حکومت هاست.
[28]. نحل: 34.
[29]. بقره: آیات 178 و 179 و 194; و مائده: 38 و 45; و اکثر آیات سوره هاى مدنى که بعد از استقرار حکومت پیامبر نازل شده اند، بیانگر روابط فردى و اجتماعى و مدنى مسلمانانند.
[30]. ابن هشام، سیره، ص 41 و 255; و آیتى، تاریخ اسلام، ص 233 ـ 480.
[31]. سلسله هاى مختلف پادشاهى در شرق و غرب را مشاهده مى کنیم که به گواهى قرآن به علت فساد و خون ریزى، به انحطاط رسیده اند و در تخریب مظاهر و اسباب تمدن و تمدن سازى فجایعى را به بار آورده اند; مانند آتش زدن کتاب خانه و کشتن دانشمندان و پیامبران و امامان (فَأَمّا ثَمُودُ فَأُهْلِکُوا بِالطّاغِیَةِ)(حاقه:5)،ا
ئ(وَ أَمّا عادٌ فَأُهْلِکُوا بِرِیح صَرْصَر عاتِیَة) (حاقه: 6) و انعام: 131; قصص: 59; مؤمنون: 48; محمد،:10; اعراف: 137; شعراء: 172; صافات: 136; اسراء: 116; و پادشاهان ایران ـ از باستان تا پهلوى ـ همه در تخریب تمدن ها نقش داشته اند. کتاب سوزى در رى و الموت توسط مغول و... از عواملى بوده اند که در عدم پویایى تمدن ها تأثیر به سزایى داشته اند. ویل دورانت، همان، ص 354 ـ 440; و ادوارد گیبون، انحطاط تمدن روم، ترجمه ى طاهرى، (تهران: چ سوم، علمى و فرهنگى، 73)، ص 556 ـ 609 و 30 و 676.
[32]. (أَطِیعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا); انفال: 43 و 46.
[33]. آل عمران: 103 و 112.
[34]. مائده: 2.
[35]. گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب، ترجمه ى سیدمحمد تقى فخر، (تهران: انتشارات علمى، چ چهارم، 1334)، ص 7.
[36]. واعظ مهاجر، تمدن اسلام، (خوى: طبع هدایت، انتشارات سنائى، 1351 ق)، ص 84 ـ 85.
[37]. پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در قرآن چنین معرفى مى شود: (الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ... وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِی کانَتْ عَلَیْهِمْ فَالَّذِینَ آمَنُوا بِهِ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ...); (اعراف: 175) و در بیش از 70 آیه، انبیا نجات دهنده ى بشر از قید اسارت طاغوت ها و هواپرستى معرفى شده اند; غافر: 41، مریم: 52، هود: 58، اعراف: 41، یوسف: 80، اعراف: 165 و 116 و هود: 65، شعراء: 53، بقره: 50، طه: 80، فصلت: 130، یونس: 6، ابراهیم.
[38]. (وَ یَتَناجَوْنَ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ مَعْصِیَةِ الرَّسُولِ): مجادله: 8; (أُولئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ وَ أُولئِکَ الْأَغْلالُ فِی أَعْناقِهِمْ): سبا: 33; (إِذِ الْأَغْلالُ فِی أَعْناقِهِمْ وَ السَّلاسِلُ یُسْحَبُونَ): غافر: 71. انبیا این زنجیرهاى اسارت را که آزادى واقعى انسان را سلب مى کند از دست و پا و گردن انسان ها به کنار مى زنند و آزادى ابدى را نیز تأمین مى کنند. خداوند به اسیران هوا و هوس در حیات ابدى چنین خطاب مى کند: (خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ...إِنّا جَعَلْنا فِی أَعْناقِهِمْ أَغْلالاً): یس: 8.
معرفي سايت مرتبط با اين مقاله
تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله