قرآن و حیات جاویدان

اساس خلقت انسان براى بقاست، نه فنا. یکى از اصول دین مبین اسلام و شرایع گذشته، اعتقاد به معاد و باور داشتن آن است و در اندیشه ى خداباوران، برخلاف منطق مادى گرایان، انسان داراى مبدأ و معاد است و مرگ دریچه و گذرگاهى است به سوى زندگى تازه; اعتقاد به وجود مبدأ، راه خداشناسى را هموار و اعتقاد به وجود معاد، هدف خلقت را ترسیم مى نماید.
سه‌شنبه، 14 آبان 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
قرآن و حیات جاویدان
قرآن و حیات جاویدان
قرآن و حیات جاویدان

نويسنده: محمد رضا هفت تنانیان ، سید محمد حسین میرى
اساس خلقت انسان براى بقاست، نه فنا. یکى از اصول دین مبین اسلام و شرایع گذشته، اعتقاد به معاد و باور داشتن آن است و در اندیشه ى خداباوران، برخلاف منطق مادى گرایان، انسان داراى مبدأ و معاد است و مرگ دریچه و گذرگاهى است به سوى زندگى تازه; اعتقاد به وجود مبدأ، راه خداشناسى را هموار و اعتقاد به وجود معاد، هدف خلقت را ترسیم مى نماید.
براى آشنایى بیش تر با موضوع «حیات جاویدان» به پرسش هایى در این زمینه پاسخ مى دهیم.

آیا مى توان ادعا کرد که معاد، جسمانى است و تمام لوازم ماده را در بردارد؟

معاد جسمانى به این معناست که انسان با مشخصات دنیوى اش، با همین روح و جسم در قیامت حاضر مى شود.
صدها آیه در قرآن کریم بر این دلالت دارند که معاد روحانى و جسمانى است. این آیات را در 9 گروه دسته بندى و از هر گروه نمونه هایى ذکر مى کنیم:
گروه اول: آیاتى که دلالت دارند بر این که خداوند قادر است همین استخوان هاى پوسیده را دوباره حیات و زندگى ببخشد; مانند:
(وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌقُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّة وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْق عَلِیمٌ);[1] و براى ما مثالى زد و آفرینش خود را فراموش کرد و گفت: چه کسى این استخوان را زنده مى کند در حالى که پوسیده است؟ بگو: همان کس آن را زنده مى کند که نخستین بار آن را آفرید و او به هر مخلوقى آگاه است.
قرآن در این آیه با صراحت مى گوید: همان خدایى که نخستین بار آن را آفرید، بار دیگر، بعد از آن که به صورت استخوان هاى پوسیده درآمد، آن را زنده مى کند.
جمله ى (یُحییها)(آن استخوان پوسیده را زنده مى کند)، صراحت در معاد جسمانى دارد; یعنى همین جسم مادى بعد از متلاشى شدن بار دیگر به حیات بازمى گردد.[2]
گروه دوم: آیاتى که مى فرمایند: انسان ها در قیامت از قبرها برمى خیزند. بدیهى است که قبر جایگاه جسم انسان هاست; مانند:
(وَ أَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیها وَ أَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِى الْقُبُورِ);[3] و این که رستاخیز شکى در آن نیست و خداوند تمام کسانى را که در قبرها آرمیده اند زنده مى کند.
در آیات دیگر براى بیان همین مضمون، از کلمات اجداث[4] (قبرها) و مرقد[5](استراحتگاه) استفاده شده است. این تعابیر مفهومى جز معاد جسمانى ندارد; زیرا در قبرها جسدها یا استخوان هاى پوسیده وجود دارند و خروج انسان ها در قیامت از این قبرها، دلیل بر زنده شدن این بدن هاست.
گروه سوم: آیاتى که مى گویند: انسان از خاک آفریده شده و باز هم به خاک برمى گردد و بار دیگر از خاک محشور مى شود; مانند:
(مِنْها خَلَقْناکُمْ وَ فِیها نُعِیدُکُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُکُمْ تارَةً أُخْرى); ما شما را از آن خاک آفریدیم و به آن بازمى گردانیم و از آن نیز بار دیگر شما را بیرون مى آوریم.
این آیات بیانگر آفرینش اجمالى ما از خاک اند; یا به دلیل این که همه از آدم هستیم و آدم از خاک است، یا به خاطر این که تمام مواد غذایى تشکیل دهنده ى گوشت، پوست و استخوان ما از خاک گرفته مى شود و بازگشت ما هم مسلماً به خاک خواهد بود و رستاخیز ما نیز از خاک صورت مى گیرد; و این دلیل روشنى است بر مسئله ى معاد جسمانى.
گروه چهارم: آیاتى که حیات مجدد انسان را به حیات زمین بعد از مرگ تشبیه مى کنند; مانند:
(وَ اللَّهُ الَّذِى أَرْسَلَ الرِّیاحَ فَتُثِیرُ سَحاباً فَسُقْناهُ إِلى بَلَد مَیِّت فَأَحْیَیْنا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها کَذلِکَ النُّشُورُ);[6] خداوند آن کسى است که بادها را فرستاد تا ابرهایى را به حرکت درآورند. ما این ابرها را به سوى سرزمینى مرده مى رانیم و به وسیله ى آن زمین را پس از مردنش زنده مى کنیم; رستاخیز نیز همین گونه است.
اگر این جسم عنصرى بار دیگر لباس حیات نمى پوشید، تشبیه آن به حیات زمین پس از مرگش کاملاً بى تناسب بود.
گروه پنجم: آیاتى که بیانگر موضع گیرى سخت مخالفان پیامبران در برابر مسئله ى معاد است; آنان ادعاى زنده شدن بعد از مرگ را ادعایى جنون آمیز و عجیب و غریب مى شمردند. مسلماً اگر پیامبر به سوى معاد روحانى دعوت مى کرد مطلب عجیبى نبود; زیرا اقوام جاهلى نیز خود به بقاى روح عقیده داشتند. قرآن کریم در این زمینه مى فرماید:
(وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلى رَجُل یُنَبِّئُکُمْ إِذا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّق إِنَّکُمْ لَفِى خَلْق جَدِید أَفْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً أَمْ بِهِ جِنَّةٌ);[7] کافران گفتند آیا مردى را به شما نشان دهیم که خبر مى دهد هنگامى که مردید و خاک شدید و سخت از هم متلاشى شدید بار دیگر آفرینش تازه اى خواهید داشت؟ او یا بر خدا دروغ بسته یا به نوعى جنون گرفتار است.
این آیه نشان مى دهد که پیامبر اسلام و دیگر پیامبران از معاد جسمانى خبر داده اند; زیرا تعجب مشکران، از گرد آمدن اجزاى پراکنده ى انسان در درون خاک ها بود.
گروه ششم: آیات فراوانى که از انواع نعمت هاى بهشتى، میوه ها، نهرها، تخت ها، انواع نوشابه هاى پاکیزه، انواع لباس ها، سایه ى درختان و انواع لذایذ جسمانى سخن مى گویند: و براى کسى که از مقام پروردگارش بترسد، دو باغ بهشت است، آن دو باغ بهشت داراى انواع نعمت ها و درختان پرطراوت اند و در آنها دو چشمه دائماً در جریان است. در آن دو از هر میوه اى دو نوع وجود دارد. این در حالى است که آنها بر فرش هایى تکیه داده اند که آستر آنها از پارچه هاى ابریشمین است و میوه هاى رسیده ى آن دو باغ بهشتى در دست رس است. پایین تر از آنها دو بهشت دیگر است; در آنها دو چشمه در حال فوران و میوه هاى فراوان و درخت نخل و انار است و در آن باغ هاى بهشتى زنانى هستند نیکوخلق و زیبا; حوریانى که در خیمه هاى بهشتى مستورند; زنانى که هیچ انس و جنّى قبلاً با آنها تماس نگرفته (و دوشیزه اند). این در حالى است که این بهشتیان بر تخت هایى تکیه زده اند که با بهترین و زیباترین پارچه هاى سبزرنگ پوشانده شده است.
روشن است که نعمت هاى مادى بهشت فقط با معاد جسمانى تناسب دارند; و این گونه آیات آن قدر فراوان اند که نمى توانیم آنها را بر معانى مجازى حمل کنیم، با این که پاره اى از نعمت هاى بهشتى نعمت هاى مادى است.[8]
گروه هفتم: آیاتى که از کیفرها و مجازات هاى مختلف مجرمان در قیامت سخن مى گویند; مانند:
(تَصْلى ناراً حامِیَةً تُسْقى مِنْ عَیْن آنِیَة لَیْسَ لَهُمْ طَعامٌ إِلاَّ مِنْ ضَرِیع لا یُسْمِنُ وَ لا یُغْنِى مِنْ جُوع)[9] ; و در آتش سوزان وارد مى گردند، از چشمه اى فوق العاده داغ بر آنها مى نوشانند، طعامى جز ضریع (خارخشکِ تلخ و بدبو) ندارند، غذایى که نه آنها را چاق مى کند و نه گرسنگى را فرو مى نشاند.
عذاب هایى از قبیل بادهاى کشنده و آب سوزان و غذاهاى ناگوار، نشانه ى روشنى بر معاد جسمانى است; زیرا اگر معاد تنها جنبه ى روحانى داشت، این گونه عذاب هاى جسمانى بى معنا به نظر مى رسید.
گروه هشتم: آیاتى که بیانگر سخن گفتن اعضاى بدن انسان (دست، پا، چشم، گوش، دهان، پوست و صورت) در قیامت اند; مانند:
(الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلى أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ);[10] امروز بر دهان آنها مهر مى نهیم و دست هایشان با ما سخن مى گویند و پاهایشان به کارهایى که انجام داده اند شهادت مى دهند. این گونه تعابیر در آیات نشانه ى آشکارى بر معاد جسمانى است.
گروه نهم: آیاتى که نمونه هاى معاد را در این جهان در طول تاریخ انبیا و غیر آنان بیان مى دارند; مانند: داستان حضرت ابراهیم(علیه السلام) و مرغ هاى چهارگانه،[11] سرگذشت عُزیر یا ارمیاى پیامبر،[12] داستان اصحاب کهف[13] و ماجراى کشته شدن بنى اسراییل و داستان گاو.[14]
چکیده ى سخن این که: با بررسى هاى به عمل آمده از آیات قرآن این نتیجه به دست مى آید که انسان ها داراى معاد جسمانى هستند. البته بعضى از لوازم جسمانى بودن معاد و جزئیات آن براى ما روشن نیست، ولى آنچه مهم است اصل جسمانى بودن معاد از طریق آیات قرآن اثبات شده است.

معناى خلود که در قرآن مطرح شده چیست و آیا با عدل الهى سازگارى دارد؟

راغب اصفهانى خلود را این گونه معنا مى کند:
خلود آن است که موجودى از انحلال و فاسد شدن محفوظ باشد و ثابت و باقى بماند و هر چیزى که دیرتر در معرض تغییر و تحول واقع شود، عرب آن را با «خلود» توصیف مى کند; لذا به کسى که پیرى دیرتر به سراغ او مى آید، «مخلّد» گفته مى شود و نیز در قرآن، اهل بهشت به عنوان خالدین توصیف شده اند; زیرا کهولت، پیرى، مرض و هیچ گونه آسیبى در آنها راه نداشته، همیشه به حالت جوانى ثابت هستند و هرگز مرگ و نیستى به سراغ آنها نخواهد آمد.[15]
ابن فارس هم گفته است:
خُلْد» دلالت بر ثبات و ملازمه مى کند و جنة الخلد (بهشت برین) از همین باب است.[16]
زمخشرى مفسر ولغت شناس هم مى گوید:
خلد یعنى ثبات و بقاى همیشگى که هرگز فنایى در آن راه ندارد.[17]
لذا کلماتى هم چون شجرة الخلد و جنة الخلد که در قرآن آمده است، بیانگر مفهوم ابدى است، نه مدت زمان طولانى.

خلود در آیات

مفسران و اهل کلام با استناد به آیات و روایات در این مسئله اتفاق نظر دارند که در اصلِ وجود عذاب دایمى تردیدى نیست، اگر چه در مصادیق و افرادى که چنین عذابى دارند اختلاف است. مسئله ى خلود در آیات زیادى از قرآن به اشکال مختلفى آمده است:
(لَهُمْ عَذابٌ مُقِیمٌ);[18] براى ایشان عذابى پایدار است.
(إِنَّکُمْ ماکِثُونَ);[19] شما ماندگارید.
(ما هم بخارجین من النار);[20] آنها از آتش جهنم بیرون نمى شوند.
برخى از متکلمان معتقدند که خلود در آیات به معناى مکث زیاد و مدت طولانى است، نه به معناى دایم و همیشگى; اما بسیارى از مفسران و متکلمان این نظریه را صحیح نمى دانند; زیرا علاوه بر این که در آیات زیادى تصریح به خلود شده است، در آیاتى دیگر بعد از کلمه ى «خلود» واژه ى «ابداً» اضافه شده است که ظاهر در این است که عذاب دایمى و همیشگى است.
هم چنین آیاتى در قرآن با تعبیراتى هم چون(خالِدینَ فیها اَبَداً)در مورد بهشت آمده است که بر دایمى بودن نعمت هاى بهشت دلالت دارد; نه طولانى مدت بودن آن.
این تعبیرات در مورد عذاب جهنم هم آمده است و همین معنا درباره ى عذاب از آن استفاده مى شود; مثل:
(مَنْ یَعْصِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ یَتَعَدَّ حُدُودَهُ یُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فِیها)[21] ; هر کس نافرمانى خدا و رسولش کند و از حدود احکام الهى تجاوز نماید، او را به آتش درافکنند که همیشه در آن معذب است.
(وَ مَنْ یَعْصِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِینَ فِیها أَبَداً)[22] ; هر که نافرمانى خدا و رسول او کند، البتّه کیفر او آتش دوزخ است که تا ابد مخلد است.[23]
البته از آیات قرآن خلود براى افراد خاصى استفاده مى شود.

آیا خلود در جهنم با عدل الهى سازگارى دارد؟

ممکن است، کسى بپرسد که چگونه ممکن است شخصى عمل زشتى از او سرزند، اما مخلد در جهنم باشد؟ مگر نه این است که باید جرم و کیفر متناسب و هموزن باشند؟ مگر خداوند نفرموده است که: (وَ جَزاءُ سَیِّئَة سَیِّئَةٌ مِثْلُها)[24]; (کیفر بدى بدى است همانندش.) و (جزاءً وفاقاً)[25]; (پاداشى برابر)، بنابراین کیفر باید به اندازه ى جرم باشد، نه زیادتر; پس چرا خداوند افرادى را به طور دایم عذاب مى کند؟ آیا این با عدالت خداوند سازگارى دارد؟ اقتضاى عدالت این است که بین جزا و عمل توافق باشد.
امّا با استفاده از آیات و روایات به روشنى معلوم مى شود که مخلد بودن عدّه اى در جهنم هیچ گونه منافاتى با عدل الهى ندارد. در ذیل به چند جواب اشاره مى کنیم:
1. عذاب بر اساس اعتقاد
اعمال بدنى و جوارحى انسان محدود و موقت است، اما اعمال قلبى همیشگى و دایم است و امر دایم اثر دایم در پى خواهد داشت.
اعتقاد و باور، محور و اساس کار است; زیرا کار از اعتقاد سرچشمه مى گیرد و از روح انسان برمى خیزد. حقیقت انسان همان نفس و روح اوست و روح اصلاً نمى میرد و امرى ثابت است و پیرى و جوانى ندارد، پس باید عذاب او ثابت باشد.
از این رو، در احادیث زیادى آمده است که پاداش بر پایه ى نیت است و وقتى نیت ملکه ى روح شد، هرگز از روح جدا نمى شود. روح ثابت عذابش دایم است و انقطاعى در آن نیست.
لذا در گفت وگویى که بین یهودى و پیامبر(صلى الله علیه وآله) رخ داد به این مسئله اشاره شده است: یهودى گفت: اگر پروردگارت ستم روا نمى دارد، چگونه کسى را که جز چند روز (مدت محدود) گناه نکرده براى ابد در آتش جاودان نگه مى دارد؟ پیامبر(صلى الله علیه وآله)فرمود: زیرا نیت او این بود که اگر عمر جاوید داشته باشد، گناه کند. چنین نیتى از کردارش بسى بدتر است; هم چنین علت خلود کسى در بهشت، این است که در اندیشه ى اوست که اگر براى همیشه در دنیا زندگى کند از اطاعت خدا دست برندارد و چنین نیت و اندیشه اى از یک عمر کردار بهتر است; بنابراین طبق این قاعده ى کلى که اعمال بر پایه ى نیت و اندیشه است، اهل بهشت در بهشت جاودان خواهند بود و اهل آتش در آتش; زیرا خداوند مى فرماید:
اى پیامبر! اعلام کن هر کس بر اساس ساختار ذاتى و طبیعى خود کارها را انجام مى دهد و خداوند به هر کس که هدایت یافته از همه کس آگاه تر است.[26]
همین مضمون از امام صادق(علیه السلام) هم روایت شده است.[27] ممکن است کسى بگوید: نیت و تصمیم بر گناه نمى تواند مجوز این همه مجازات باشد و در روایات هم به این مطلب اشاره شده است که اگر انسان تصمیم به کار زشتى بگیرد و آن را انجام ندهد، خداوند گناهى براى او نمى نویسد.
اما در جواب گفته مى شود: عذاب جاوید فقط براى کسى که تصمیم و اراده و نیت بر گناه دارد نیست، بلکه این گونه عذاب ها براى کسى است که به رنگ گناه درآمده و تمام روزنه ها را به روى خود بسته و طغیان و سرکشى همه ى وجودش را احاطه کرده است; بنابراین، نیت به تنهایى باعث خلود نمى شود; خلود براى روح آلوده و طغیانگر است که تصمیم بر گناه دارد.[28]
لذا در روایتى که از پیامبر(صلى الله علیه وآله) ذکر شد، آن حضرت به آیه ى (قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى شاکِلَتِهِ)[29] استدلال فرموده است. استدلال رسول خدا(صلى الله علیه وآله) بر این اساس است که معصیت یا عبادت جزء ذات انسان شده و او فقط بر اساس نیت مؤاخذه نمى شود; پس مراد از نیت باید یک نوع عقیده ى همراه با عمل باشد. در روایتى آمده است:
قال الصادق(علیه السلام) النیة افضل من العمل، الا و ان النیة هى العمل، ثم تلا قوله عزوجل (کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى شاکِلَتِهِ)، یعنى على نیته;[30] امام صادق(علیه السلام)فرمودند: فضیلت نیت از عمل بیش تر است، بدانید که نیت همان عمل است، سپس آیه ى (کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى شاکِلَتِهِ) را تلاوت فرمود.
پس انسان گنهکار در دنیا براى خود وجودى جهنمى کسب کرده است و در آخرت به اصل خود، یعنى به دوزخ بزرگ مى رسد. این افراد این گونه اند:
(لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ);[31] اگر به دنیا برگردند باز همان کارهاى زشت را انجام مى دهند.
این عذاب ها و عقاب ها معلول مستقیم مخالفت هاى محدود نیست، بلکه معلول مخالفت هایى است که انسان عاصى انجام مى دهد و به تدریج ملکه ى او مى شود.[32]
2. عذاب جاویدان به خاطر بزرگى گناه
بعضى از گناهان به اندازه اى بزرگ اند که مجازات جاودان نیز آنها را محو نمى کند; مثلاً اگر کسى با فشار یک کلید در مدت یک ثانیه بمبى را بر سر عدّه اى انداخت و میلیون ها انسان را به خاکستر تبدیل کرد، مسلماً در هر دادگاه صالح و عادلى به عذاب جاودان محکوم مى شود و نباید کسى ادعا کند که عمل او فقط یک ثانیه بوده پس باید کیفرش هم مطابق با آن باشد.[33] پس گناه را نباید از نظر زمانى بررسى کرد، بلکه باید نقش آن را در تاریخ و در انسان ها و نسل ها مورد توجه قرار داد; گاهى سکوتى که از نظر زمانى بسیار کوتاه است، نسل هایى را منحرف مى کند; مثلاً علماى یهود و نصارى که پیامبر را مى شناختند،[34] اگر حق را کتمان نمى کردند و با صراحت به مسیحیان و یهودیان مى گفتند که این همان پیامبر موعود تورات و انجیل است که به ما وعده داده شده، و مانع ایمان آوردن آنها نمى شدند، امروز میلیون ها نفر گمراه به نام یهودى و مسیحى نداشتیم.[35]
3. اثر وضعى و تکوینى عمل
جواب دیگرى که مى توان به شبهه ى مذکور داد این است که کیفر اعمال دو نوع است:
1. گاهى کیفر اعمال قراردادى است; مثلاً قانون گذار مى گوید: هر کس فلان عمل زشت را انجام داد، کیفرش فلان مقدار است; در این صورت باید بین عمل و کیفر تناسب باشد.
2. برخى کیفرها در حقیقت اثر طبیعى عمل است و خاصیت تکوینى آن محسوب مى شود و یا نتیجه ى حضور خود عمل در برابر انسان است. قاعده ى برابرى جزا با عمل در این جا راه ندارد، چه در مورد آثار عمل در این جهان باشد، چه در آن جهان; مثلاً گاهى به کسى گفته مى شود به دنبال مواد مخدر و مشروبات الکلى نرو، زیرا در مدت کوتاهى قلب و معده و مغز و اعصاب شما را تباه مى کند; حال اگر کسى دنبال این ها رفت و گرفتار شد، در این صورت تا آخر عمر گرفتار است. در مورد عذاب هاى آخرت هم این گونه و حتّى فراتر است. آثار تکوینى اعمال ممکن است براى همیشه دامن گیر انسان شود، چون آن جهان جاودان است، اعمال نیک و بد نیز جاودانه با انسان خواهند بود و مجازات ها و کیفرهاى رستاخیز جنبه ى تکوینى دارد و خاصیت عمل است:
(وَ لا تُجْزَوْنَ إِلاّ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ);[36] جز اعمال شما جزایى براى شما نیست.[37]
(ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ هَلْ تُجْزَوْنَ إِلاّ بِما کُنْتُمْ تَکْسِبُونَ);[38] عذاب ابدى را بچشید! آیا جز به آنچه انجام مى دادید، کیفر داده مى شوید؟!
بنابراین بین کیفر و عمل در جهان دیگر رابطه ى تکوینى برقرار است; یعنى سوختن در آتش اثر طبیعى عمل و خاصیت خود گناه است و از آن جدا نمى شود. رابطه ى بین کیفر و عمل قراردادى نیست که فرد گناهکار آن را یک قرارداد ظالمانه تلقى کند.
4. تجسم اعمال
این جواب دقیق تر از جواب قبل است; زیرا کیفر عین گناه است و بین گناه و کیفر عینیت وجود دارد. کیفر عین همان عمل دنیوى است که لباس خود را عوض و با لباس اخروى جلوه مى کند و کیفرها و نعمت ها حقیقت اعمال دنیوى و باطن کردارهاى ماست. اعمال دو صورت دارند: یک صورت دنیوى و یک صورت اخروى. صورت اخروى اعمال در دل آن نهفته است. در قیامت شکل دنیوى اعمال از بین مى رود و شکل اخروى ظاهر مى شود;[39] مثلاً همان طورى که شورى از نمک و ترى از آب جدا شدنى نیست، اعمال نیک و بد انسان نیز جزء ذات و خمیرمایه ى انسان است و از او جدا نمى شود. لذا وجود گناهکار همواره در عذاب خواهد بود. قرآن مى فرماید:
(لا تَعْتَذِرُوا الْیَوْمَ إِنَّما تُجْزَوْنَ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ);[40] امروز عذر نیاورید فقط آنچه مى کردید داده مى شوید.
یعنى این ها عین همان اعمال است که به خودتان برگشته است.[41]
بنابراین طبق این جواب هاى چهارگانه، که از آیات و روایات برداشت شده اند، معلوم مى شود که عذاب همیشگى براى افرادى خاص، نه تنها هیچ منافاتى با عدالت خداوند ندارد، بلکه عین عدالت است.

پي نوشت :

[1]. یس: 78 و 79.
[2]. ر. ک: ناصر مکارم شیرازى و همکاران، پیام قرآن، ج 5، (قم: مدرسة الامام على بن ابى طالب(علیه السلام)، چ چهارم، 1374)، ص 307 ـ 333.
[3]. حج: 7.
[4]. یس: 51.
[5]. یس: 52.
[6]. فاطر: 9 و ر.ک: ق: 11; روم: 19; زخرف: 11 و حج: 5.
[7]. سبأ: 7 و 8.
[8]. ر. ک: پیام قرآن، و حسین مظاهرى، معاد در قرآن، (انتشارات شفق، چ چهارم، 1371)، ص 63 ـ 82.
[9]. غاشیه: 4 ـ 7 و ر.ک: واقعه: 41 ـ 44; توبه: 35 و 81; محمد: 15; قمر: 81 و دخان: 43 ـ 46.
[10]. یس: 65، و ر.ک: فصلت: 20 و 21; حاقه: 19 و 25 و عبس: 38 ـ 41.
[11]. بقره: 260.
[12]. بقره: 259.
[13]. کهف: 9 ـ 26.
[14]. بقره: 72 و 73 و ر. ک: محمد باقر شریعتى سبزوارى، معاد در نگاه وحى و فلسفه، (تهران: دانشگاه تهران، 1363)، ص 236 ـ 248.
[15]. راغب اصفهانى، مفردات، (بیروت: دارالشامیه، چ اول، 1412 هـ)، ص 291.
[16]. ابن فارس، معجم مقابیس اللغة، (بیروت: دارالکتب العلمیه، چ اول، 1420)، ج 1، ص 207.
[17]. زمخشرى، الکشاف، (قم: مکتب الاعلام الاسلامى، چ اول، 1414)، ج 1، ص 110.
[18]. مائده: 37.
[19]. زخرف: 77.
[20]. بقره: 167.
[21]. نساء: 14.
[22]. جن: 23.
[23]. عبدالله جوادى آملى، معاد در قرآن، (قم: مرکز نشر اسراء، چ اول، 1381)، ص 488.
[24]. شورى: 40.
[25]. نباء: 26.
[26]. صدوق، توحید، (قم: منشورات جامعه ى مدرسین، چ 6، 1416)، ص 398.
[27]. عروسى حویزى، تفسیر نورالثقلین، (قم: مؤسسه ى اسماعیلیان، چ 4، 1373)، ج 3، ص 214.
[28]. ناصر مکارم شیرازى، جهان پس از مرگ، (قم: انتشارات سرور، چ دوم، 1376)، ص 285.
[29]. اسراء: 84.
[30]. عروسى حویزى، تفسیر نورالثقلین، ج 3، ص 214.
[31]. انعام: 28.
[32]. عبدالله جوادى آملى، همان، ص 492.
[33]. همان.
[34]. بقره: 146; (یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ); او را مى شناسند چنان که فرزندان را مى شناسند.
[35]. محسن قرائتى، معاد، (قم: انتشارات اسلامى، 1363)، ص 448.
[36]. یونس: 54.
[37]. حبیب الله طاهرى، سیرى در جهان پس از مرگ، (قم: دفتر انتشارات اسلامى، چ دوم، 1376)، ص 598.
[38]. یونس: 52.
[39]. جعفر سبحانى، معاد انسان و جهان، (قم: دفتر مکتب الاسلام، چ دوم، 1373)، ص 259.
[40]. تحریم: 7.
[41]. سید على اکبر قرشى، قاموس قرآن، (تهران: دارالکتب الاسلامیة، چ هشتم، 1378)، ج 2، ص 279.



معرفي سايت مرتبط با اين مقاله


تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.