زبان فارسی، از آشوب تا سامان

زبان فارسی یا فارسی دَری، ستونِ استوار تاریخ و فرهنگ و شناخت‌نامه‌ی ایرانیان، افغانان، تاجیكان و برخی تیره‌های فارسی‌زبان در دیگر كشورهای آسیای باختری و مركزی و سرمایه‌ی مشترك معنوی ملت‌ها و تیره‌های یاد كرده
پنجشنبه، 31 تير 1395
تخمین زمان مطالعه:
پدیدآورنده: علی اکبر مظاهری
موارد بیشتر برای شما
زبان فارسی، از آشوب تا سامان
 زبان فارسی، از آشوب تا سامان

 

نویسنده: دكتر جلیلی دوستخواه




 

1. درآمد

زبان فارسی یا فارسی دَری، ستونِ استوار تاریخ و فرهنگ و شناخت‌نامه‌ی ایرانیان، افغانان، تاجیكان و برخی تیره‌های فارسی‌زبان در دیگر كشورهای آسیای باختری و مركزی و سرمایه‌ی مشترك معنوی ملت‌ها و تیره‌های یاد كرده است. این زبان، شاخه‌ای از زبان‌های ایرانی است كه خود به شاخه‌ی بزرگتر گروه زبان‌های هندو- ایرانی می‌پیوندد و در واژه‌های كلیدی زبان شناختی، از آن به نام فارسی نو یاد می‌شود. (در برابر فارسی باستان/ كهن، زبان روزگارِ هخامنشیان كه نوشته‌های اندك شماری به خط میخی از آن برجا مانده است و فارسی میانه، زبان روزگار پارتیان/ اشكانیان كه پهلویك/ پهلویِ شمالی/ پهلوی اشكانی/ پارتی و پارسیك/ پهلوی‌ِ جنوبی/ پهلویِ ساسانی، كه شمار بیشتری سنگ نوشته و كتاب به دبیره (خط) پهلوی از آن در دست داریم.)
این زبان (فارسی) در زمان ساسانیان، همچون گویشی از زبان رایج روزگار (پهلوی) و همانا با تأثیرپذیری از دیگر زبان‌های كهن ایرانی شكل گرفت (1) و به تدریج نیرومند شد و در دورانِ پس از اسلام، با رواج افتادن زبان پهلوی، به صورت زبان مشترك رایج در ایران و سرتاسر سرزمین‌ها و تیره‌های ایرانی (فراگیر افغانستان و فرازرود یا آسیای میانه‌ی كنونی و بخش‌هایی از پاكستان و هندوستان كنونی) درآمد و تا دو سده تنها زبان گفتاری باقی ماند و اگر هم چیزی بدان نوشته شده بود، به دست ما نرسیده است. (2)
بالیدن و گسترش و كمال یابی زبان فارسی از سده‌ی سوم هجری و بر اثرِ به فرمانروایی رسیدن دودمان‌های ایرانی تبار در گوشه و كنار ایران زمین، به ویژه در خراسان و سیستان و ری و كاهش نسبی قدرت و نفوذ گماشتگان دستگاه خلافت بغداد، شتاب بیشتری گرفت و با نگارش و نشر رساله‌ها و كتاب‌ها و دیوان‌های زیاد، در برابر زبان عربی (كه از سوی ایران گشایان عرب و دست نشاندگان آنان به عنوان زبان رسمی درباری و دیوانی به ایرانیان تحمیل شده بود) قد برافراشت و به زودی عرصه‌ی اندیشه و ادب و هنر و فرهنگ را از آن زبان بیگانه بازپس گرفت.
با پدیدار شدن شماری شاعران شاهنامه‌سرا و در نقطه‌ی اوج آن‌ها حكیم ابوالقاسم فردوسی توسی و سرایش شاهنامه‌ی بزرگ او- كه نقطه‌ی عطفی بود در تاریخ زبان و فرهنگ ما- زبان فارسی به تمام معنی، زبان گفتار و نوشتار همه‌ی ایرانیان و ایرانی تباران و ایرانی فرهنگان شد و تمام تلاش‌های نهادِ خلافت و كارگزاران ایرانی نمای آن برای بازگردانیدن آبِ‌ رفته به جوی و رسمی و پایدار نگاه داشتن زبان عربی به جایی نرسید و ایرانیان- برخلاف بیشتر سرزمین‌ها و كشورهای تسخیر شده از سوی تازیان- همچنان ایرانی و فارسی زبان باقی ماندند؛ یعنی درواقع، فارسی زبان ماندند تا ایرانی بمانند. «تخمِ سخن»ی كه دهقان فرزانه‌ی توس پراگند، بارور شد و در درازنای هزاره‌ی گذشته، گلزاری پرشكوه و باغی انبوه از دستاوردهای فرهنگی فارسی زبانان در گستره‌ی بزرگی از دره‌ی سِند در خاور تا میانرودان و آسیای كِهین در باختر و از خلیج فارس در جنوب تا مرزهای روسیه در شمال پدید آمد.
از میان همه‌ی قوم‌های كهنی كه در نخستین موج‌های جهان گشایی تازیان نومسلمان در سده‌های یكم و دوم هجری، به هرروی به جرگه‌ی پیروان اسلام درآمدند، ایرانیان در نگاهبانی از زبان و فرهنگ و كیستی قومی خویش، یگانه بودند. دیگر قوم‌های ساكن در منطقه‌ای گسترده از میانرودان تا دره‌ی نیل و بقیه‌ی سرزمین‌های شمال آفریقا با همه‌ی پیشینه‌ی فرهنگ‌ها و تمدن‌های دیرینه‌ی خود، زبان عربی را همراه با دین اسلام پذیرفتند یا از سر ناگزیری بدان گردن نهادند و امروزه از آنها به منزله‌ی «كشورهای عربی!» و «جهان‌‌‌ِ عرب!» یاد می‌شود و بسیاری از آنان در عربی مآبی كاسه‌ی گرم‌تر از آش شده‌اند و بیشتر از عرب‌های اصلی ساكنِ نجدِ حجاز، سنگ عرب بودن خود را بر سینه می‌زنند!
زنده یاد «مُحی الدین عالم پور» روزنامه نگار تاجیك در سفری به مصر، هنگام دیدار با یكی از استادان ایران شناس آن كشور، از وی پرسیده بود: «چه شد كه شما مصریان با آن پیشینه‌ی هزاران ساله‌ی تمدن و فرهنگتان زبان عربی را پذیرفتید و عرب شدید و حتی نام «صَوتُ العرب منَ القاهره» را برای رادیو كشورتان برگزیده‌اید؟» استادِ آگاه و هوشمندِ مصری، در پاسخ به عالِم پور گفته بود: «ما عرب شدیم؛ بدین علت كه فردوسی و شاهنامه نداشتیم!».
نكته‌ای كه آن استاد مصری بر آن تأكید ورزیده بوده، بنیادی و بسیار پراهمیت است و نقشِ مهم و سازنده‌ی فردوسی و دیگر اندیشه‌ورزان و فرزانگان تاریخ ما را در پایدار نگاه داشتن زبان و ادب و فرهنگ و در نتیجه، مَنش و كیستی ایرانی، به خوبی نشان می‌دهد.

2. زبان فارسی در پویشی هزارساله

زبان فارسی دَری از روزگار كودكی و خامی‌اش در یك هزار و چهارصد سال پیش از این تا به امروز (كه نسبت بدان روزگار، زبانی رشید و پخته و بَرومند شده)، در فرآیند رویش و بالش و كمال یابی‌اش، مرحله‌های گوناگون و پیچ و خم‌ها و اُفت و خیزهای بسیاری را از سر گذرانده و درواقع، تابعی از مجموع تاریخِ پُرتنش اجتماعی و سیاسی میهن ما بوده است.
از ساختارها و شیوه و شگردهای زبان گفتاری مردم فارسی زبان در گوشه و كنار سرزمین‌های پهناور زیستگاه آنان در دوره‌های گوناگون این هزاره آگاهی چندانی نداریم (3)؛ اما در دست بودن بخشی از مُرده ریگ شاعران و نویسندگان فارسی زبان، این امكان را به ما می‌دهد كه چندی و چونی آنها را بررسیم و تصویر به نسبت روشنی از فرآیند دیگردیسی این زبان از آغاز تا امروز و تأثیرگذاری سازه‌های گوناگون در ساخت و بافت آن به دست آوریم و با برخورداری از چنان پشتوانه‌ای، شیوه‌ی برخورد با گفتمان زبان در این (4) روزگار را - كه از هر زمانی پیچیده‌تر است- طرح بریزیم.
در یك جمع بندی و نتیجه گیری كلی در حد گفتاری كوتاه، می‌توان گفت كه زبان فارسی فاصله‌ی هزار ساله را سامانمند و آسان نپیموده؛ بلكه در رَوند تكامل تاریخی خود، دچار آشوب‌ها و آسیب‌های فراوان شده است. در این راه نَوردی دراز و دشوار، پویندگانی همچون رودكی، بلعمی، فردوسی، بیهقی، بیرونی، ابوعلی سینا، خیام، نظامی، مولوی، سعدی، حافظ و دیگران بوده‌اند كه با ژرفاكاوی در گنجینه‌ی زبان و فرهنگ و ادب نیاكان و رویكرد به بایستگی‌های زمانه‌شان، كوشیده‌اند تا كولبار خود را از میراث پیشینیان و آفرینش خویش هرچه سرشارتر سازند و به پسینیان بسپارند و در راهِ كمال بخشی به زبان ارجمند فارسی و فرهنگ والای مادران و پدران، چراغ رهنمون آیندگان باشند. (5) آنان اگرچه در روزگار جهان شمولی زبان عربی و گرمی بازار عربی مآبی فاضل نمایان می‌زیسته و بخشی از اثرهای خود را ناگزیر بدان زبان نوشته‌اند، در هنگام فارسی نویسی، بنیاد و ساختار زبان خویش را پاس داشته و به وارونه‌ی رفتار زبانی برخی از هم روزگاران دیرآمده‌ی ما، هرگز عربی دانی را وسیله‌ی فاضل نمایی و فخرفروشی قرار نداده و پهنه‌ی زبان فارسی را تاختگاه عربی مآبی و چیستان نویسی و ملقمه‌ی «عربی فارسی» عرضه داشتن، نكرده‌اند.
اما كسان دیگری به پیروی از خواست‌های فرومایه‌شان و در پایگاه كارگزاری و گماشتگی فرمانروایان بیگانه یا بیگانه سرشتان خودی‌نما، ارج نیاگان را نادیده گرفته و نوشته‌هایی چون «تاریخ وَصاف»، «ظفرنامه‌ی تیموری»، «دُره‌ی نادره» و جز آن را از خود برجای گذاشته‌اند كه لكه‌های سیاهی در كارنامه‌ی تاریخی زبان فارسی به شمار می‌آیند. این گروه از قلم به دستان (و- درواقع- قلم به مُزدان) با شیوه‌های نگارش غیرطبیعی و پرتكلف و پیچیده‌ی خود، به تدریج زبان شاداب و شكوفا و پویای فارسی سده‌های سوم تا هفتم هجری را از فرآیند تكامل طبیعی و رشد سالم خود دور كردند و زبانی ایستا و علیل و پژمرده را جایگزین آن گردانیدند و میراث شوم آنان از نسلی به نسلی و از قرنی به قرنی انتقال یافت تا به آستانه‌ی عصر كنونی رسید و در پشتِ دروازه‌های تاریخ عصر جدید ایران، با شگفتی زدگی و پرسش بزرگ اندیشه ورزان و نوجویان روزگار روبه رو شد.
هرگاه زبان فارسی یا - بهتر بگوییم- آنچه تا پیش از آغاز جنبش نوجویی دو سده‌‌ی اخیر به نام «زبان فارسی» شهرت داشت، به همان نژندی بیمارگونه و نابهنجار، به زندگانی بی‌رمق خود ادامه می‌داد، هرگز از پس ورزیدن خویشكاری‌های امروزینش برنمی‌آمد و بی‌گمان در برابر نیازهای فزاینده‌ی كنونی و فراگیری زبان‌های جهان شمول و نیرومند كنونی رنگ می‌باخت و زوال می‌پذیرفت.
اما از آنجا كه زبان هر ملت با دیگر نهادهای زندگی اجتماعی و سیاسی‌اش پیوندی اندام وار دارد، همه‌ی جُنب و جوش‌های نوجویان و رهایی خواهان و دوستداران پیشرفت و پویایی جامعه، در زبان آنان نیز باز می‌آید و انگیزه‌ی دیگردیسی و نوگردیدن آن می‌شود، در جامعه‌ی ایران و در میان همه‌ی فارسی زبانان نیز در دو سده‌ی پشتِ سر، شاهدِ پدیداری و پیشرفت گام به گام چنین فرآیندی بوده و دیده‌ایم كه زبان علیلِ میرزابنویس‌های درباری و دیوانی و سنگواره‌های دخمه‌های خاموش تاریخ، به زبان زنده و پرخون و پویای شعر و داستان و نمایشنامه و زبان روشن و استوار و رهنمون دانش و پژوهش امروز دیگرگون شده و كاركردهای بسیار گسترده‌تر و متفاوت با گذشته یافته است و تازه در آغاز راهیم.

3. گرایش آرمان خواهانه به ایران باستان و سَرِه نویسی

در برابر ایستایی و پوسیدگی نهادهای گوناگون اجتماعی و سیاسی و فرهنگی در جامعه‌ی ایران كه بیمارگونگی زبان آشوب زده‌ی فارسی برآیندِ آشكار آن بود، از نیمه‌ی دوره‌ی قاجار، كسانی به جست و جوی راه رهایی برآمدند و در عرصه‌های گوناگون به تكاپو برای روشنگری و تلاش به منظور بازیافتن كیستی از دست رفته و ساختن جامعه‌ای نو پرداختند. در حوزه‌ی زبان، این كوشش و كُنش با الهام گیری از پاره‌ای آگاهی‌ها درباره‌ی نوسازی اجتماعی و فرهنگی در سرزمین‌های غربی از عصر نوزایش (رنسانس) بدین سو، از یك طرف و تأثیرپذیری از گرایش آرمانی به ایران باستان از طرف دیگر، آغاز شد. گویی گِره روانی ناشی از شكست خوردگی و خوارمایه‌شدگی در برابر تازش تازیان به ایران ساسانی، پس از بیش از یك هزاره، جان و روان پریشان این آرمان خواهان را در تنگنا و فشار گذاشته بود و آرمانشهر و آرامشگاه خیالی خود را در آن سوی رویداد قادسیه می‌جستند.
پویندگان این راه، بی‌آنكه تحلیل و دریافتی ژرف و فراگیر از انگیزه‌های واپس ماندگی جامعه‌ی ایران و تیره روزی ایرانیان داشته باشند، همه‌ی كاسه و كوزه‌ها را بر سر نابهنجاری‌های زبان و خطِ فارسی می‌شكستند و گمان می‌بردند كه با پالودن زبان فارسی از وام‌واژه‌های عربی و تغییر خط كنونی به خطِ لاتین، یكباره درهای زندگانی نو و بهروزی و كامروایی به روی ایرانیان گشوده خواهد شد و ایران خواب زده و واپس مانده از كاروان پیشرفت و تمدن، یك شبه به جرگه‌ی كشورهای پیشرو جهان درخواهد آمد!
یكی از پرشورترین گرایندگان نخستین به این شیوه‌ی نگرش، «شاهزاده جلال الدین میرزا»، مشهور به پورخاقان، پنجاه و پنجمین پسر فتحعلی شاه (1289-1243ه. ق) بود. وی كه در «انجمن فراموشخانه» با كسانی همچون «میرزا ملكم خان» هم نشینی و هم سویی فكری داشت، بعدها با «میرزا فتحعلی آخوندزاده)- كه از هواداران سرسختِ عربی زدایی از زبان فارسی و تغییر خط بود- نامه نگاری و داد و ستد فكری برقرار كرد. او كتابی كه در زمینه‌ی تاریخ ایران و- در واقع- در بیان آرمان ایران دوستانه‌ی خود به نگارش درآورد و آن را- به پیروی از فردوسی (در نامیدن خاستگاه و پشتوانه‌ی شاهنامه)- نامه‌ی خسروان نامید. (6) نگارنده در دیباچه‌ی كتاب، خواست و هدف خود را به روشنی بازگفته است:
«... روزی در اندیشه افتادم كه از چیست كه ما ایرانیان زبان نیاكان خویش را فراموش كرده‌ایم و با اینكه پارسیان در نامه سرایی و چكامه گویی به گیتی فسانه‌اند، نامه‌ای در دست نداریم كه به پارسی نگاشته شده باشد. اندكی بر نابودی زبان ایرانیان دریغ خوردم و پس از آن خواستم آغاز نامه‌ی پارسی كنم. سزاوارتر از داستان پادشاهان پارس نیافتم. از این روی كوشیدم كه سخنان روان به گوش آشنا نگارش رود تا بر خوانندگان دشوار نباشد. » (7)
زبانِ نامه‌ی خسروان- چنان كه از همین نمونه‌ی كوتاه پیداست- زبانی است شُسته رُفته و روان و خالی از واژگان عربی و در تقابل كامل با زبان دیوانی و رسمی و نوشته‌های ادبی و تاریخی زمان نویسنده. می‌توان كار شاهزاده‌ی قاجار را نخستین گام بلند در راهِ ساده كردن زبان فارسی و رهایی بخشیدن آن از بَختَكِ عربی مآبی و پیچیده نویسی چندین سده‌ی پشتِ سر نویسنده و سرآغازی بر كاربُرد زبانی آزادتر و طبیعی‌تر در دوره‌های پس از او دانست. كاری كه پور خاقان با نوشتن نامه‌ی خسروان آغاز كرد و با مرگِ زودرس او در 46 سالگی ناتمام ماند، از یادها نرفت و به سختی تأثیرگذار بود. كسانِ دیگری همچون «میرزا آقاخان كرمانی» و سپس «دهخدا»، «جمال زاده»، «هدایت»، «نیما» و دیگران، رهرو راه‌ِ او شدند و با اوج گیری كوشش‌های رهایی جویانه و آزادی خواهانه در دوره‌ی جنبش مشروطه خواهی و پس از آن و گسترش اندیشه‌ی ملی گرایی و رویكرد به ریشه و بُنیاد، نوشتن به فارسی خالی از واژه‌های عربی و یا با كاربرد شمار هرچه كمتری از آنها به دستور كار نویسندگان نوجو در عرصه‌ی مبارزه‌ی ملی برای رسیدن به ناوابستگی و آزادی و برقراری نهادهای یك جامعه‌ی مدنی و دولتِ مردم سالار و پیشرو‌ امروزین تبدیل شد. این فرآیند- به رغْمِ كارشكنی‌ها و ناسازگای‌های دستگاه‌های اداری و رسمی- گسترش و رواج روزافزون یافت و در واپسین دهه‌های فرمانروایی قاجاریان و تا چند دهه پس از آغاز پادشاهی پهلویان ادامه یافت و گاه كار به افراط كاری‌های نابهنجار و درغلتیدن از سوی دیگر بام نیز كشید كه پرداختن به جزء جزء آن درحد گنجایش این گفتار نیست. (8)
جدا از انگیزه‌ی آرمان گرایی و بنیادجویی در كار نویسندگان ایرانی- كه بدان اشاره رفت- تأثیرپذیری شماری از آنان از كارهای یكی از گروه‌های پارسیان هند به نام «فرقه‌ی آذركیوان» در قالب كتاب‌هایی چون «دساتیر»، «چار چمنِ شهرستان»‌ و «دبستان المذاهب»، به گرایش‌های آرمان خواهانه‌ی نخستین، شور و گرمی بیشتری بخشید. در این كتاب‌ها، به ویژه در دساتیر، نوشته‌ی «مُلا فیروزپارسی» هزاران واژه‌ی بی‌بنیاد و ساختگی آمده بود با دامن زدن به این گمان كه آن‌ها واژه‌های بنیادین گم بوده‌ی زبان فارسی‌اند! این واژه‌ها- كه بعدها به نام دساتیری شهرت یافتند (9)- رویكرد گسترده‌ی رهایی جویان از چیرگی واژگان تازی تبار بر زبانِ فارسی را (10) به خود فراخواندند و تا چندین دهه نیز رواجِ فراوان یافتند و حتی در پاره‌ای از فرهنگ‌های فارسی به ثبت رسیدند.
گرایش احساسی و شورمندانه و زیاده روانه به پالایش زبان فارسی از واژگان بیگانه، به ویژه واژه‌های عربی، در چندین دهه‌ی اخیر نیز با اُفت و خیزها و پیچ و تاب‌هایی به سبب رویدادهای اجتماعی و سیاسی، ادامه یافته است. در این مدت، چنین تمایلی نه تنها در كارهای كسان و گروه‌های ویژه‌ای به چشم می‌خورد؛ بلكه تا اندازه‌ای به كاركرد پاره‌ای از نهادهای اداری و دانشگاهی و فرهنگی نیز راه یافته است و حتی «عربی مآبی» عامدانه‌ی برخی از زیرْمجموعه‌های حُكمرانی نتوانسته است بازدارنده‌ی این پویش باشد.
گذشته از كسانی چون «احمد كسروی»، «ذبیح بهروز»، «دكتر محمد مقدم»، «دكتر صادق كیا» و پیروان آنان كه به چیزی كمتر از زبان فارسی سَره، پالوده از هرگونه وام‌واژه‌ی بیگانه خُرسند نبوده و نیستند كُنش‌های دو فرهنگستان دولتی دوره‌ی پهلویان- هرچند محافظه كارانه‌تر و میانه روانه‌تر- كم و بیش در همان راستا بود. كاركرد فرهنگستان كنونی و آنچه تاكنون نشر داده است، به دلیل جَو اجتماعی و سیاسی این دوران، با كارنامه‌ی دو پیشگام‌ آن یكسان نیست. (11) اما نه آن دوگانه و نه این سومین، با همه‌ی واژه سازی‌ها و برابرگُزینی‌هاشان توانسته‌اند برای رهایی زبان فارسی از آشوبِ سده‌های پسین و بازآوردن سرِ شوریده‌ی آن به سامان، چاره اندیشی نهایی كنند.

4. زبان فارسی و تركیب واژگان آن

پژوهش در تاریخ زبان‌های جهان و از جمله زبان‌های ایرانی و نیز تجربه اندوزی‌های زبانی ایرانیان در دو سده‌ی اخیر، می‌تواند رهنمودهای روشنی برای رفتار امروزین ما با زبان فارسی فرادید ما بگذارد. زبان ما، مانند هریك از زبان‌های زنده و پویای جهان، در سراسر زندگی و كاركرد خود، در حال داد و ستد با دیگر زبان‌ها بوده است و هست و هر اندازه پیوندها و هم زیستی‌های ما با دیگر قوم‌ها بیشتر شود، اندازه‌ی بده بستان‌های زبانی ما نیز فراتر می‌رود. (12)
جدا از هم ریشگی زبان فارسی با خانواده‌ی زبان‌های هندو-اروپایی كه مایه‌ی همانندی‌های نسبی یا كامل در میان بسیاری از واژه‌های آنهاست- هزاران وام‌واژه نیز از این گروه زبان‌ها و دیگر گروه‌های زبانی جهان، به گونه‌ی سرراست به زبان ما راه یافته و یا از فارسی به فهرست واژگان آن زبان‌ها پیوسته است.
در چهارده سده‌ی پشت سر، زبان فارسی به دلیل چیرگی عرب‌ها بر ایران در دو قرن آغاز گسترش دین اسلام و همگانی شدن آن در میهن ما و عربی زبان بودن قرآن و حدیث و سنت و دیگر متن‌ها و نیایش نامه‌های مذهبی از یك سو و رواج و كاربُرد عربی به منزله‌ی زبان دربار و دیوان و بازرگانی و سیاست و دانش و ادب از سوی دیگر، بیشترین تأثیر را از این زبان پذیرفته است و امروز درصد بسیار بالایی از واژگان جاافتاده‌ی رایج در فارسی (‌هم گفتاری و روزمره و هم نوشتاری و ادبی و فاخر) وام‌واژه‌های عربی تبار و یا تركیب‌ْ واژه‌های فارسی- عربی‌اند. (13)
سَره نویسان و زبانْ پاكْ گردان‌های روزگار ما برآنند كه همه ی واژه‌های عربی شناخته شده (14) را بی‌هیچ گونه چون و چرا و استثنایی باید از زبان فارسی بیرون ریخت و به جای آنها واژه‌های فارسی در معنی نزدیك بدان‌ها را به كار برد و هرگاه چنین واژه‌هایی در فارسی كنونی یافت نشود، واژه‌های برجای مانده از زبان‌های باستانی ایران را برگزید و یا از ریشه‌های آنها در تركیب با پیشوندها و میانوندها و پسوندها ساخت.
چنین شیوه‌ی برخوردی با زبان، اگر هم در موردهایی سودی دربرداشته باشد، در بیشترین موردها به جای یاری رساندن به سرشاری و سامان و توان آن، مایه‌ی ناتوانی و نابسامانی هرچه بیشتر این مهم‌‌ترین و طبیعی‌‌ترین رسانه‌ی پیوند میان آدمیان خواهد شد.
هیچ یك از زبان‌های زنده و توانمند امروز (و ازجمله زبانِ گسترده و جهان شمول انگلیسی)‌ خالی از وام‌واژگان بیگانه تبار نیستند. اما تاكنون نشنیده‌ایم كه هیچ اندیشه ورز دل سوزی از اهل آن زبان‌ها، به سبب بودن چنان واژگانی در آنها، نكوهش‌ها و ناسزاهایی چون ناپاك و ناسَره را بر زبان خود و نیاگانش روا داشته و درصدد پاك و سَره گردانیدن آن برآمده باشد! زیرا هر اندیشه ورز فرهیخته‌ای در هر زبانی درمی‌یابد كه گنجینه‌ی واژگان آن زبان، دستاورد هزاره‌ها كوشش و پویش اندیشه ورزان و گویندگان و سرایندگان و نویسندگان بدان زبان و سرمایه‌ی مشترك فرهنگی اكنونیان و آیندگان اهل زبان است و‌ نمی‌توان و نباید برخوردی ناسنجیده و آشوبگرانه با آن داشت.
زبان سَره/ پاك كه افراطی‌های روزگار ما خواستارِ آنند، تنها می‌تواند زبان تیره‌های قومی دورافتاده و جدامانده از دیگر قوم‌ها و ملت‌ها باشد؛ وگرنه هریك از ملت‌های زنده و پویای امروز، به ویژه در این عصر جهان شمولی رسانه‌ها و گستردگی شبكه‌ی فراگیر ارتباط جهانی، ناگزیر با زبان‌های دیگر و به ویژه زبان‌های جهانی شده و دارای بارهای فرهنگی و دانشی و اقتصادی سروكار خواهند داشت و خواه ناخواه بر پایه‌ی میزان داد و ستدهاشان، وام‌واژه‌هایی را از زبان‌های دیگر خواهند گرفت و وام‌واژه‌هایی را به دیگر زبان‌ها خواهند داد. چنین بده بستانی در هنگام ضرورت و ناچاری، نه تنها اشكالی ندارد؛ بلكه طبیعی است و بر توانگری و فراخ بالی زبان نیز خواهد افزود. آنچه ایراد و عیب دارد و زیان بار و تباه كننده است، وارد كردن قاعده‌های دستوری و ساختاری زبان‌های بیگانه در زبان ملی است كه سرانجامی جز سلبِ كیستی و سرشت و مَنش زبان نخواهد داشت. برای مثال، كسانی كه از سده‌ها پیش نشانه‌های جمع عربی را در جمع بندی واژگان فارسی (بی‌رویكرد به بنیاد و تبار واژه‌ها) به كار برده‌اند و هنوز هم می‌برند و یا صفت و موصوف را در نرینه یا مادینه بودن باهم تطبیق می‌دهند، ویرانگران زبانند و تیشه بر ریشه‌ی آن می‌زنند!
برخوردهایی از این دست با زبان، آشكارا تكامل ستیزانه است و می‌تواند آن را دچار واپس گرایی و ایستایی گرداند و به مرزهای پیشین آن و فراسوی زنجیره‌ی درازی از كوشش‌ها و كُنش‌های كمال بخشان بدین گنج شایگان اندیشه و فرهنگ در درازنای هزاره‌ها باز پس رانَد.
زبان فارسی نیز از قاعده‌ی كلی درآمیختگی با وام‌واژه‌ها جدا نیست و با همین گنجینه‌ی واژگان كنونی‌اش (15) بسیار توانمندتر و برومندتر و كارسازتر از هنگامی فرضی است كه همه‌ی وام‌واژه‌ها را (از عربی و جز آن) از آن بیرون ریخته باشیم. به تعبیری دیگر و دقیق‌تر، واژه‌های بیگانه تبار پذیرفته در زبان فارسی، دیگر غریبه و ناخودی نیستند و پس از صدها یا ده‌ها سال حضور در گفتار و نوشتار ایرانیان و دیگر فارسی زبانان، اكنون دیگر واژه‌های فارسی یا دقیق‌تر بگوییم فارسی شده و شهروند سرزمین زبان و ادب فارسی‌اند.
این شهروندان، دارای گذرنامه‌ی با اعتبار و روادید اقامتِ همیشگی‌اند با امضای همه‌ی فارسی زبانانی كه با آنها هم زیستی زبانی و فرهنگی داشته‌اند و دارند، به ویژه صدها شاعر و نویسنده‌ای كه بر بارِ معنایی و ارزش اندیشگی آنها افزوده‌اند.
این وام‌واژه‌های شهروند زبان فارسی شده، چه بسا كه به سبب دیگردیسی‌های گفتاری و نوشتاری و نیز پیچ و تاب‌های كاربُردی و گسترده‌تر شدن بارِ معنایی‌شان در ساختار و بافتارِ زبان ما، دیگر برای صاحبان اصلی‌شان شناختنی نیستند و به چشم و گوش و هوش آنان بیگانه می‌نمایند و حق هم جز این نیست.
یادآوری این نكته‌ی مهم بایسته است كه خودِ زبان عربی هم تا پیش از اسلام و كشورگشایی عرب‌ها، زبان بومی و ابتدایی و فقیر تیره‌های عربِ‌ ساكن نَجد حجاز یا شبه جزیره‌ی عربستان بود و تنها پس از سروكار یافتن گویندگانش با قوم‌های دارای فرهنگ‌های كهن و زبان‌های پیش رفته و گسترده و توانمند در خاور و باختر جهان؛ به تدریج كمال یافت و با راه دادن هزاران وام‌واژه از زبان‌های دیگر (از جمله زبان‌های ایرانی) ‌به قلمرو زبانی و فرهنگی خود، سرشار و پُرتوان شد تا جایی كه سده‌ها به صورت زبانِ جهانی دانش و فرهنگ و ادب درآمد و هنوز هم نه تنها زبانِ متن‌های دینی میلیون‌ها مسلمان در سراسر جهان؛ بلكه زبان رسمی بسیاری از كشورها در باختر آسیا و شمال آفریقاست.
دامنه‌ی راه یابی واژه‌های بیگانه به زبان عربی تا جایی است كه حتی قرآن نیز شمار زیادی از آنها را دربرمی‌گیرد. (16)
خالی كردن زبانِ عربی كنونی از این انبوه وام‌واژه‌ها (یا به تعبیر خودِ عرب‌ها- لغات دَخیل)، معنایی جز بازگردانیدن آن زبان به اندك مایگی‌اش در پیش از اسلام ندارد.
بر این بنیاد، هیچ خردمندی آنچه را كه روزگاری در جزو دارایی كسان دیگری بوده و از دیرباز- به هر دلیل- به گنجینه‌ی نیاگانش راه یافته و سپس به ارث بدو رسیده است، تنها به این دلیلِ سست و ناپذیرفتنی كه این‌ها از روزِ ازل از آنِ این خانه و دودمان نبوده‌اند و یا به این بهانه‌ی خندستانی كه صاحبان اصلی این چیزها زمانی به خانه‌ی نیاگان من تاخته و اینها را از خود برجا گذاشته‌اند، بیرون نخواهد ریخت!
مگر می‌شود امروز فارسی زبان بود و با یكایك وام‌واژه‌های برجای مانده در این زبان (از عربی و جز آن)، در میان واژگان فارسی و گاه درآمیخته و تركیب یافته با آنها، پیوند نداشت و بارهای معنایی و گونه گونی‌های كاربردی آنها را در سنجش با همتاها یا- به اصطلاح- مُترادف‌های فارسی بُنیادشان نادیده گرفت؟
مگر می‌توان مُدعی دمسازی با فرهنگ ایرانی بود و- برای نمونه- درونمایه‌ها و رهنمودها و خیال نقش‌های برآینده از كلیدواژه‌ی گرانمایه‌ی عشق را در گنجینه‌ی دل و جان و زبان خود نداشت؟ مگر می‌شود دم از فرهیختگی و ادب شناسی زد و رنگین كمان عاشقانه‌های فردوسی، فخرالدین اسعد گرگانی، نظامی گنجه‌ای، مولوی بلخی، سعدی، حافظ، جامی، هاتف، بهار، نیما، شاملو، اخوان ثالث، سهراب سپهری، فروغ فرخ زاد و دیگران را از یاد بُرد؟ (17)

5. زبان فارسی و نیازهای كنونی

زبان فارسی كنونی با همه‌ی دیگرگونی‌های مثبت و امیدبخشی كه در دو سده‌ی اخیر در راستای ساده شدن و پویایی و كارایی برآوردن نیازهای پیچیده‌تر این روزگار یافته، نه تنها هنوز یكسره از كابوس آشوب‌ها و پیچیدگی‌های گذشته رها نگشته و به سامانمندی و یكپارچگی بایسته و دلخواه نرسیده؛ بلكه با دشواری‌ها و سردرگمی‌های تازه نیز روبه رو شده است.
از یك سو كسانی را می‌بینیم كه گویی زمان سنج خود را به چاه انداخته باشند! اینان بی‌پروا به بایستگی‌ها و نیازهای زمانه، هنوز هم پا بر جای پای پیشینیان می‌گذارند و «ره چنان می‌روند كه رهروان رفتند!» همچنان عربی مآبی و پیچیده نویسی را مایه‌ی فخر خود می‌شمارند و نه تنها در میهن كه گاه در جای دوری چون آمریكا هم در پایگاه استاد زبان و ادب فارسی، «علامه بازی» درمی‌آورند. آنان در نوشتارهای خود- كه در رسانه‌های امروزین و برای خوانندگان این زمانی نشر می‌یابد- از كاربرد واژگان عهد دَقیانوس پروا و پرهیزی ندارند! گویی قصدشان ریشخندِ همه‌ی بزرگان فارسی نویس گذشته و امروز سردرگم كردن ناآشنایان با این گونه زبان ایستا و پوسیده و سنگواره شده، باشد!
در اینجا، برای نمونه، شماری از كاربردهای «فارسی» این گونه فارسی نویسان را همراه با ترجمه‌ی فارسی آنها- در میان ( )- می‌آورم تا نشان دهم سخن من بر سر چیست و آنچه آنان «فارسی» می‌انگارند، از چه قماشی است:
«عَلی آی حال (به هر روی/ به هر حال/ در هر حال/ به هر صورت/ در هرصورت)، به اَقرَبِ احتمالات (به نزدیك‌‌ترین احتمال‌ها/ به احتمال زیاد/ به احتمال‌‌ِ نزدیك به یقین)، یا لَلعَجب (شگفتا/‌ای شگفت/‌ای عَجَب / عَجَبا)، تصریحاً/ صراحةً (آشكارا/ به تصریح/ به صراحت)، تلویحاً/ ضمناً (به تلویح/ به اشاره/ به گونه‌ای ضمنی/ در ضمن)، مُتّفق القول (هم سخن/ هم گفتار/ هم قول)، اساتید مُتقدِّم (استادان پیشین/ استادان قدیم)، طَلَبه (دانشجو)، ذال مُعجَمَه (ذال نقطه‌دار)، قِلّت بِضاعت (اندك مایگی/ كم مایگی/ كم بضاعتی)، فِقْه الُّغَة (زبان شناسی)... (18)
درواقع، برای دریافت زبان این گونه «فارسی نویسان»، نیاز به یك فرهنگ فارسی به فارسی داریم!
از سوی دیگر، بسیاری را می‌شناسیم و همه روزه با آنها سر و كار داریم كه هرچند به طور كلی ساده‌تر از گروه یكم سخن می‌گویند و می‌نویسند؛ اما در كاربرد دستور زبان عربی در آنچه گفتار و نوشتار «فارسی» می‌نامند، همتا و همگام گروه یكم‌اند و افزون بر آن، واژه‌ها و تركیب‌ها و عبارت‌هایی از زبان‌های غربی (به ویژه انگلیسی)‌ را- كه بیشترشان برابرهای فارسی رسا و رایجی دارند و برای بقیه هم با اندكی دقت و دل سوزی می‌توان جای گزین‌های فارسی روشن و گویا و پذیرفتنی یافت- گاه به گونه‌ی اصلی و زمانی با ترجمه‌ای لفظ به لفظ و سر و دست شكسته در مَعجون غریبی كه بارِ بدنامی «فارسی بودن» را به دوش می‌كشد، می‌آورند. این آمیزه‌ی درهم جوش كه برخی به طنز نام «فارگلیسی» یا «پِرزینگیلیش» بدان داده‌اند، یك آشفته كاری زبانی تمام عیار و یك دهن كجی و توهین آشكار به زبان فارسی و تاریخ و فرهنگ و ادب درخشان ایرانی است و برای هیچ فارسی زبان آگاه و دل سوزی سزاوار نیست كه گوینده یا نویسنده و- حتی- شنونده و خواننده‌ی چنین بدَل زبان خندستانی و اهانت آمیزی باشد.
در گفته‌ها و نوشته‌های این بدل فارسی زبانان به نمونه‌های فراوانی از این دست برمی‌خوریم:
بَرات یه مِسِج گذاشتم رو اَنْسِرینگْ ماشین. (برات یه پیام گذاشتم رو پیام گیر)،
یه راید به من می‌دی تا سِنتِر؟ (مرا سوار می‌كنی و تا مركز شهر می‌رسونی؟/ منو تا مركز می‌رسونی؟)؛
این دو تا پَكِج را برا من تا پُست آفیس دِلیوِری می‌كنی؟(این دو تا بسته را برا من تا پُست خونه می‌بری؟)؛
امروز خیلی بیزی‌ام؛ سه تا اَپُینْت مِنْت دارم. (امروز خیلی گرفتارم؛ سه تا وعده‌ی دیدار دارم)،
همین ویكِنْد می‌رَم هالیدی. (همین آخِر هفته می‌رم مُرخصی)؛
یه بیزی نِسِ دیگه‌م تو اون یكی ماركِت داره. (یه كسب و كار دیگه‌م تو اون یكی بازار داره)،
ازین بی هِیوی یِرش خیلی اَپْ سِت شدم. (از این رفتارش خیلی ناراحت/دلخور شدم)،
چه سایزی می‌خوای؟ (چه اندازه‌ای می‌خوای؟)،
مانی اِكسْ چِنج می‌كنیم (پول/ ارز تبدیل می‌كنیم)، (19)
از این دو گونه رفتار با زبان، به چیزی جز زبانْ پَریشی (20) یا -بهتر بگوییم- زبان نَژندی‌ نمی‌توان تعبیر كرد و این بیمارگونگی همانا برازنده‌ی زبان فارسی نیست.
زبان فارسی امروز مانند هر زبان زنده و پویای دیگری، گستره‌های كاربردی گوناگون دارد كه از ساده‌‌ترین شكل‌ها در گفتار و نوشتار روزمره تا ساختارهای پیچیده و چندلایگی در شعر و داستان و نقد ادبی و متن‌های پژوهشی و دانشی و فنی را دربرمی‌گیرد. آشكارست كه چگونگی برخورد با زبان در هریك از بخش‌های طیفِ كاربردی آن با دیگر بخش‌ها تفاوت دارد و بی‌پروایی نسبت بدین چندگونگی، می‌تواند مایه‌ی آشفتگی و نابهنجاری در گفتار و نوشتار شود. برای ایمن نگاه داشتن زبان از درغلتیدن به هریك از دو قطب افراط و تفریط در كاربُرد عنصرها و یكان‌های ساختاری آن و دست یابی به زبانی رسا و روشن و پویا و پُرتوان، ناگزیر از چاره اندیشی‌های فراگیر در بخش به بخش گونه‌های زبانیم.
در چندین دهه‌ی اخیر با رویكرد به افزایش شتاب در پویش زبانی، جدا از پیش نهاده‌های نیم بند پاره‌ای نهادهای آموزشی و فرهنگی رسمی- كه درخور بررسی و نقدی كارشناختی است- گروهی از اندیشه ورزان و پژوهندگان و فرهیختگان و نویسندگان و شاعران ناوابسته نیز جداگانه و به صرافتِ خود و یا در همكاری با یكدیگر، به چاره جویی پرداخته و كوشیده‌اند تا- دستِ كم- بخشی از سدهای بازدارنده بر سر راه آشوب زَدایی و سامان بخشی به زبان فارسی را از میان بردارند و در این كوشش‌های بارآور خود، به كامیابی‌های چشم گیری نیز دست یافته‌اند. (21)
اما سامان بخشی به زبان فارسی با پیشینه‌ی چهارده سده درگیری‌اش با زبان عربی و زبان‌های دیگر از یك سو و چالش دو سده‌ی اخیرش با زبان‌های جهان شمول غربی و انبوه كلید- واژه‌های دانش و فن و ادب و فرهنگ و هنر نوین از سوی دیگر، كاری نیست كه به تنهایی از عُهده‌ی این یا آن نهاد و یا كارشناسان چاره اندیش جداگانه- هر اندازه هم كه دل سوز و دقیق باشند- برآیند و به سرانجامی سزاوار برسد. بارِ این خویشكاری بزرگ تاریخی را باید همه‌ی فارسی زبانان درایران و سرزمین‌های دیگر بر دوش بگیرند. كوشش در این زمینه باید همیشگی باشد و برآیند آن تدریجی و نسبی خواهد بود و تا زبان زنده و پایدارست، بر همه‌ی اهل زبان است كه همواره در پاسداری از آن پویا و كوشا باشند.
زبانی كه ما فارسی زبانان امروز بدان سخن می‌گوییم و می‌خوانیم و شعر می‌سراییم و داستان می‌نویسیم و دانش می‌پژوهیم و روزنامه و مجله و كتاب نشر می‌دهیم، آسان به پایگاه كنونی‌اش نرسیده است. این زبان چكیده‌ی هزاره‌ها اندیشه و گفتار و كردار نیاگان ما و گوهر جان و دل و روان آنان است و هریك از ما باید همواره خود را وامدار آن دیرینگان بداند و با همه‌ی توش و توان خویش به ادای دِینی كه از این رهگذر برعهده دارد، بپردازد و زبان پیشینیان را بسیار توانمندتر و كارآیندتر از آنچه بوده است، بسازد.
بر ماست كه در همه‌ی كاربردهای زبان، بیشترین دقت را به خرج دهیم و از هرگونه آشفته كاری و بی‌بند و باری در گفتار و نوشتار خودداری ورزیم و از راه دادنِ تعبیرها و تركیب‌های بیگانه با ساختار و هنجار زبان به بافتِ آن و عرضه داشتِ گفتارها و نوشتارهای درهم جوش و ملقمه وار بپرهیزیم.
وظیفه‌ی ملی و فرهنگی همه‌ی ما فارسی زبانان، به ویژه اهل قلم و دست اندركاران ادب و فرهنگ ایجاب می‌كند كه نه تنها پاسخگوی همه‌ی رفتارها و رویكردهای زبانی خود باشیم؛ بلكه نگرش انتقادی و نكته گیرانه در گفتار و نوشتار دیگران را نیز خویشكاری خود بدانیم. هریك از ما با الهام گیری از وجدان و آگاهی فرهنگی‌مان، مُلزم هستیم كه هیچ گونه نابهنجاری را در گفتارها و نوشتارهای دیگران برنتابیم و بررسی و نقد هیچ اثری را به ساختار ادبی یا هنری یا دانشی و پژوهشی و درونمایه و داده‌های آن محدود نگردانیم و از شیوه و شگرد نگارش فارسی آن آسان گیر و بی‌پروا نگذریم و برناروایی‌ها چشم نپوشیم.
زبان فارسی شایستگی و گنجایش آن را دارد كه نه تنها بزرگی و شكوهمندی شاهنامه‌وار خود را در جامه‌ای امروزین بازیابد؛ بلكه زبان فرهنگ و ادب و هنر و دانش و فنِ امروز شود و با دیگر زبان‌های زنده و پویای جهان امروز پهلو بزند. برای این كار عظیم، همه‌ی سرمایه‌ها و بایستگی‌های لازم را در اختیار داریم (22) و تنها نیازمند همت و دل سوزی و كوششیم. پس اگر امروز دست به كار نشویم و این كار خطیر را به پیش نبریم و زبانمان در برابر جهان بیدار و پویای امروز، همچنان ایستا و آشوب زده و خواب آلوده بماند، فردا بسیار دیر خواهد بود و آیندگان گناه این سستی و درنگ تاریخی را بر ما نخواهد بخشود.
ما فارسی زبانان امروز، در هر جای جهان كه باشیم، وظیفه داریم كه زبان فارسی را با هزاران واژه و تركیب از ماده‌های بُنیادین این زبان و وام‌واژه‌های پذیرفته از دیگرزبان‌ها و جاافتاده و فارسی شده (23) (خواه عربی تبار، خواه از تیره و تبارهای زبانی دیگر)، بی‌هیچ تمایزی میان آنها، در چهارچوب ساختار و هنجار و دستور زبان فارسی، بگوییم و بنویسیم و برای یكایك واژه‌ها و تركیب‌های تازه كه در زبان‌های بیگانه بدان‌ها برمی‌خوریم و بر پایه‌ی ضرورت‌های زندگی امروز، ناگزیر از كاربرد مفهوم آنها در زبان خودیم، واژه‌ها و تركیب‌های زنده و رسا و خوش ساختِ فارسی پیشنهاد كنیم و بی‌هیچ هراسی از نیشخندِ گرانجانان و بی‌پروایی فرنگی مآبان، آنها را به كار ببریم تا بهترین آنها بر بُنیاد قانونِ گسترش و گزینش، از سوی بیشترین مردم اهلِ زبان پذیرفته شود و كاربُرد قطعی و همگانی بیابد. (24)
در این راستا، نه نیاز به كاربرد واژه‌های جانیفتاده و فارسی نشده‌ی عربی (25) و انگلیسی و تركیب‌های بیرون از قلمرو دستور زبان فارسی داریم و نه ضرورتی ما را به پیروی از شیوه‌ی مشهور به «سره نویسی» (یعنی گفتن و نوشتنِ آن گروه از واژگان مرده و فراموش شده‌ی زبان‌های باستانی ایران و یا واژه‌های كهن و از یادرفته‌ی روزگار‍ِ آغاز زبان فارسی دری كه با دستگاه آوایی و ضرباهنگ زبان امروزین و ساختار معنی شناختی آن همخوانی ندارند) ناگزیر می‌كند. پاره‌ای از ریشه‌ها و واژه‌های كهن را هنوز هم می‌توانیم در جاهایی -جداگانه یا در تركیب‌ها- به كار ببریم؛ اما این كار را‌ نمی‌توان و نباید همواره و در همه جا و بی‌دقت زبان شناختی و رویكرد به همه‌ی جنبه‌های امر و تنها بر پایه‌ی شورِ میهنی و گرایش آرمان خواهانه كرد!

6. خطِ فارسی و نیازهای كنونی

از هنگامی كه نوآوری در زبان فارسی و ساده كردن پیچیدگی‌های آن در دستور كار ایران دوستان و آزادی خواهان قرار گرفت، بهسازی خط نگاری كنونی و یا جای گزین گردانی آن با خط نگاری دیگری نیز همپای آن به بحث گذاشته شد كه پس از دو سده، هنوز هم كم و بیش ادامه دارد. (26)
در این راستا كسانی به دادن پیشنهادهایی برای هرچه ساده‌تر و دقیق‌تر كردن شیوه‌ی خط نگاری بسنده كرده و عده‌ای طرح تغییر خط فارسی به خط لاتین را در میان نهاده و بی‌رویكرد به همه‌ی جنبه‌ها و پیامدهای امر، گمان برده‌اند كه با لاتینی كردن روش نگارش زبان فارسی، همه‌‌ی آشوب‌ها و نارسایی‌های زبان، یكباره از میان خواهد رفت!
البته كسانی هم هستند كه هرگونه كوشش در راستای بهسازی خط نگاری را همتراز كفر و روی گردانی از میراثِ مقدس پیشینیان و كاری ناروا می‌شمارند و محكوم می‌كنند. اینان به جای اینكه با پویایی و روزآمدی در اندیشه‌ی برآوردنِ نیازهای امروزین اهل زبان باشند، دل مشغول پاسداری از مُرده ریگی كهن و دست نزدنی‌اند!
در این نكته شكی نیست كه خطِ كنونی فارسی اشكال‌ها و نارسایی‌های بسیار دارد و بازتاباننده‌ی همه‌ی درونمایه‌ی آوایی زبان نیست و كارِ دریافتِ خواستِ نویسنده را در هنگام خواندنِ نوشته‌ی او دشوار و گاه ناممكن می‌سازد. اما هیچ خطی در جهان (جز برخی خط‌های قراردادی ویژه‌ی آوانوشت در كارهای پژوهشی) كامل و یكسره بَری از عیب و نقص نیست و در خودِ زبان‌های غربی- كه خطِ لاتین، دبیره‌ی مشترك آنهاست- و از همه برتر زبان انگلیسی، خط نگاری به هیچ روی همه‌ی بارِ زبان را بر دوش‌ نمی‌كشد. گذشته از آن، ما امروز تجربه‌ی كشور همسایه‌مان تركیه را در تبدیل خط نگاری فارسی/ عربی به خط نگاری لاتین و تجربه‌ی تبدیل خط فارسی به خطِ سیریلیك (روسی) در تاجیكستان را پس از هشتاد سال در پیش چشم داریم و زیان جبران ناپذیری را كه در هر دو كشور از این رهگذر بر زبان و ادب و فرهنگ وارد آمده است، به خوبی می‌شناسیم.
بر این پایه، روش خردمندانه و منطقی و دل سوزانه این است كه راهی میانه و به دور از برداشت‌های پیروان دو قطبِ افراط و تفریط بیابیم. راهِ درستِ میانه این است كه همین خط نگاری كنونی را با بهره گیری از امكان‌های گسترده و گره گُشای كنونی بسیار رساتر و كارآیندتر از اینكه هست، بكنیم. در نخستین گام و تا پیش از چاره اندیشی برای یكایكِ نارسایی‌ها- كه نیاز به بحث زبان شناختی گسترده در سطح كارشناسی دارد- هركس می‌تواند تا اندازه‌ای در این راه گام بردارد و به برآیندهای نسبی سودمندی برسد.
از جمله كارهای كردنی، می‌توان این چند تا را برشمرد:
1. در هر جا كه ضروری باشد، a,e,o كاربُرد سه نشانه‌ی َ، ِ و ُ برابر فارسی.
2. نوشتن الف مقصوره (ی) در پایان وام‌واژه‌ها و نام‌های عربی تبار به گونه‌ی «-ا» مانندِ مُجتبا، مرتضا، مُصطفا، اِنتها، مُنتها (27) مُلتقا و اَولا به جای مجتبی، مرتضی، مصطفی، اِنتهی، منتهی، مُلتقی و اَولی.
3. نوشتن «ی/یِ»، همخوان میانجی + واكه ی‌ ِ نشانه‌یِ اضافه در تركیب‌های اضافی در پی واكه‌ها؛ مانند: نامه‌یِ تو، خانه‌ی من، مویِ او، بدی یِ هوا، خوبی یِ بهار (28).
4. نوشتن شناسه‌ی (ضمیرِ) دوم شخص یكان به گونه‌یِ «-ای»: گُفته‌ای، رَفته‌ای، رُفته‌ای، خُفته‌ای، نشسته‌ای و جُز آن.
5. نوشتن «ی» بیانِ یگانگی (وحدت) در پی: واكه‌ی ِ به گونه‌یِ «-ای»: نامه‌ای، جامه‌ای، خانه‌ای، بهانه‌ای.
6. نوشتن همان «ی» در پی‌ِ واكه‌های «آ»، «او» و«ای» با «ی» میانجی بر سرِ آن، به گونه‌ی «یی»: هوایی، فضایی، مویی، رویی، شیرینی یی، جهان بینی‌یی.
7. نوشتن «ی» مصدری و نسبت (هردو)‌به گونه‌‌یِ «-ی» پیوسته: خوبی، بدی، شكستگی، تهرانی، اصفهانی، یزدی.
8. نوشتنِ همان «ی» در پی واكه‌های «آ» و «او» به گونه‌ی «یی»: هوایی، نوایی، روایی، مویی، جویی، نیكویی.
9. نوشتن همان «ی» در پیِ واكه‌یِ ِ به گونه‌ی «ای»: كوهپایه ای، زِفره‌ای، آباده‌ای. (گاه به جای آن «-گی» می‌آید: شحنگی، خبرگی، خیرگی، اسطورگی.
10. رعایت دقیق و كامل نشانه گذاری (29) با بهره گیری از فهرست نشانه‌های قراردادی در فرهنگ‌ها و دیگر كتاب‌های غربی و نیز گزارش‌هایی كه در زبان فارسی درباره‌ی آنها نوشته شده است. كاربرد درست و هنجارمند این نشانه‌ها می‌تواند بخشی از نارسایی‌های خط نگاری و نیز نابسامانی زبان فارسی را جبران كند.
پای بندی خویشكارانه به رعایت نكته‌های یاد كرده و همانندهای آنها در نگارش خط فارسی، گونه‌ای آوانویسی و نزدیك شدن به اینهمانی گفتار و نوشتار در زبان ماست. اما در جاهایی كه لازم باشد، می‌توانیم برای نمایش دقیق و درست بخش‌هایی از نوشتار فارسی، آن‌ها را در متن و در میان ( ) و یا در پانوشت صفحه، به خط لاتین قراردادی ویژه‌ی آوانویسی، بنویسیم؛ چنان كه- برای نمونه- همین روش به قصد ضبط درست و خالی از شبهه‌ی واژه‌ها و نام‌های هریك از درآمدهای فرهنگ فارسی مُعین و در پاره‌ای از درآمدهای دانشنامه‌ی ایران (30) كه نام‌های ویژه و یا دیگر واژه‌ها فارسی است و نیز در متن عبارت‌های انگلیسی آنكه نام‌ها و واژه‌ها و عنوان‌ها و پاره عبارت‌هایی ناگزیر و بنا بر اقتضا به فارسی آمده، همین روش به كار گرفته شده است.
سخنِ آخر و پیام فروتنانه و برادرانه‌ی نگارنده‌ی این گفتار، به همه‌ی خواهران و برادران همزبان خود این است كه زبان فارسی را سرسری نگیریم و همچون مردمك چشم خود پاس بداریم و در كاربرد یكایك واژه‌ها و تركیب‌ها و تعبیرهای آن و حفظ بنیاد و چهارچوب ساختاری و دستوری‌اش، از هرگونه افراط و تفریط (تكلف و سنت پرستی و ایستایی از یك سو و بی‌پروایی و بی‌بند و باری از سوی دیگر) به سختی بپرهیزیم و مُرده ریگ گرانبهای نیاگان ارجمندمان را رساتر و بسامان‌تر و توانمندتر از آنچه دریافته‌ایم، به آیندگان بسپاریم.

پی‌نوشت‌ها:

1. دكتر پرویز ناتل خانلری، زبان شناسی و زبان فارسی، بنیاد فرهنگ ایران، تهران 1347 و همو؛ تاریخ زبان فارسی (دوجلد)، بنیاد فرهنگ ایران، تهران-1352، و دكتر علی اشرف صادقی: تكوین زبان فارسی، دانشگاه آزاد ایران، تهران-1357.
2. كهن‌‌ترین دست نوشت شناخته از زبان فارسی دری، ترجمه‌ی رساله در احكام مذهب حنفی از امام حكیم خواجه ابوالقاسم اسحاق بن محمد سمرقندی با تاریخ نگارش- دست كم- 242 ه. ق (=953م.) است.
3. شاید دفترهای فراهم آورده از گویش‌های گوناگون زبان فارسی - كه شماری از آنها در دهه‌های اخیر نشر یافته‌اند- بتوانند تا اندازه‌ای رهنمون به دریافتی از چگونگی زبان فارسی گفتاری در سده‌های پیشین باشند. همچنین است برخی از گفتاوَردها از این گویش‌ها در پاره‌ای از متن‌های تاریخی و ادبی؛ مانند آنچه راوندی در كتاب خود «راحة‌الصدورر و آیة السرور» از گویش اصفهانی زمان خود آورده است.
4. در این زمینه بهار، م. -ت (ملك الشعراء): سبك شناسی (3 جلد)، صفا، ذ: دوره‌ی تاریخ ادبیات در ایران و محجوب، م. -ج: سبك خراسانی در شعر فارسی با آوردن نمونه‌های بسیار از نثر و نظم فارسی هزاره‌ی گذشته، می‌توانند سیمای زبان فارسی نوشتاری در این هزاره را در برابر چشم ما نمایان گردانند.
5. صائب تبریزی می‌گوید «زین بیابان گرم‌تر از ما كسی نگذشته است *** ما ز نقشِ پا چراغِ مردمِ آینده‌ایم. »
6. درباره‌ی زندگی و كارنامه‌ی این شاهزاده‌ی نوآور، نگا. دكتر عباس امانت: «پور خاقان و اندیشه‌ی بازیابی تاریخ ملی ایران»: «جلال الدین میرزا و نامه‌ی خسروان» در ایران نامه 17: 1، مریلند، زمستان 1377، صص 54-5.
7. نامه‌ی خسروان، چاپ دوم به همت هانری بارب و میرزا حسن خداداد تبریزی، وین- 1297ه. ق (=1879-80م، بخش یكم، صص5-6) گُفتاورد عباس امانت در ایران‌نامه، (پیشین).
8. درباره‌ی دیگردیسی‌های زبانی در اثرهای نویسندگان ایرانی از روزگار جنبش مشروطه خواهی بدین سو، نگا. كامشاد، حسن: پایه گذاران نثر جدید فارسی، نشر نی، تهران- 1384.
9. درباره‌ی «فرقه‌ی آذركیوان» و «ملافیروز» و واژه‌های دساتیری، نگا. ابراهیم پورداود: «دساتیر در فرهنگ ایران باستان»، انجمن ایران شناسی، تهران- 1326، صص51-27 و چاپ دوم آن در مقدمه‌ی لغت نامه‌ی دهخدا، بخش یكم، صص 62-40 و گفتار هانری كُربُن در زیردرآمدِ آذركیوان در دانشنامه‌ی ایران، ج3، صص 187-183 و گفتار فتح الله مجتبایی در همان جا، ج6، صص 534-532 زیر درآمد دبستان المذاهب و گفتاری دیگر از همو در همان جا، ج7، ص85 زیردرآمد دساتیر و بهار، م. ت (ملك الشعراء)، سبك شناسی، پیشین، چاپ ششم، تهران، 1370، صص 290-292.
10. از آن جمله‌اند برهان قاطع، آنندراج، انجمن آرای ناصری و فرهنگ نفیسی (ناظم الاطباء) كه شمار زیادی از واژه‌های ساختگی دساتیری را دربردارند. (برای آشنایی با دیگر فرهنگ‌ها و كتاب‌های دربرگیرنده‌ی این گونه واژه‌ها، نگا. خاستگاه‌های یادكرده در پی نوشت شماره‌ی 9. )
11. دو فرهنگستان عصر پهلوی بیشتر به یافتن یا ساختن برابرهای فارسی برای وام‌واژه‌های بیگانه (عربی و غربی) می‌پرداختند. اما «فرهنگستان» كنونی، رویكردی به عربی زدایی از زبان فارسی ندارد و بیشتر به كارِ برابریابی برای واژگان فرنگی می‌پردازد. (چگونگی‌ها و تركیب‌های پیشنهادی این «فرهنگستان»، خود جای بحث دارد و نیازمند گفتاری جداگانه است.)
12. گفتنی است كه زبان شناسان و ادیبان ایرانی در گسترش زبان عربی و غنا بخشیدن بدان، نقش درجه‌ی یكم داشتند و بدون كوشش‌های آنان، زبان عربی پروبال‌ نمی‌گشود. خود عرب‌ها نیز اهمیت كارهای بزرگ كسانی چون سیبویه و فیروزآبادی و دیگران را نادیده‌ نمی‌گیرند و همواره یادآور می‌شوند.
13. یادآوری این نكته نیز ناسودمند نیست كه بسیاری از وام‌واژه‌های به ظاهر عربی رایج در زبان فارسی، ریشه‌ی عربی ندارند و خودزمانی از فارسی به عربی رفته و دیگردیسی یافته و سپس با كالبَد جدید خود به فارسی بازگشته‌اند. از آن جمله‌اند خَندَق (از فارسی ی كندَك)، هندسه (از فارسی اندازه) و اِبریق (از فارسی آبریز) و بسیاری دیگر كه ساخت‌های اصلی آنها به هیچ روی، بارهایی را كه دیگردیسه‌ی رایج كنونی‌شان دارند، برنمی‌تابند.
14. آنان تنها با پوسته و كالبَد واژگان سروكار دارند و نه با درونمایه و لایه‌های زیرین آنها و گمان می‌برند كه آنچه اهل زبان از یك واژه درمی یابند، همان است كه در فرهنگ‌ها در برابر آن آمده و- برای نمونه- همین كه واژه‌ی «ناسَره/ ناپاكِ» معنی را با انبر از درون فرهنگ واژگان زبان درآورند و واژه‌ی «سَره/ پاك» چَم را با شور میهنی برجای آن بگذارند، كار تمام است! ایشان درنمی‌یابند كه در میان هرواژه‌ی شنیده یا خوانده با ذهن و ضمیر شنونده یا خواننده، چنان پیوندهای رازآمیزی هست كه شرح و وصف و روشنگری هیچ فرهنگی‌ نمی‌تواند به تنهایی جایگزین و نمایشگر آنها شود. آنان متن هر گفتار یا نوشتاری را كه در سرشت زبانی خویش، پیكری است یكپارچه و دارای پیوند انداموار در میانِ یكایك جزءهای خود با لایه‌های گوناگونش، تنها جمع عددی واژه‌ها دانند و متن را به گونه‌ی «جدول كلمات متقاطع» می‌بینند!
15. اشتباه نشود؛ وقتی سخن از وام‌واژه‌ها می‌گویم، مقصودم واژه‌های بیگانه‌ای نیست كه در دهه‌های اخیر، برخی از فارسی زبانان، آنها را بی‌پروا و نادلسوزانه در بافت زبان فارسی به كار می‌برند؛ در حالی كه برابرهای فارسی رسا و روشن و پذیرفتنی برای آنها هست یا می‌توان یافت. یكی از تازه‌‌ترین این تركیب‌ها «اَنسِرینگ ماشین» است كه فارسی پیام گیر را به جای آن داریم و دستِ بر قضا برای دستگاه نامیده، از اصل انگلیسی‌اش هم درست‌تر و گویاترست. (این تركیب خوب را نخستین بار تاجیكان به كار بردند؛ اما بعدها فرهنگستان تهران در یكی از گزارش‌هایش، ادعا كرد كه از برگزیده‌ها و تصویب كرده‌های آن دستگاه بوده‌ است!)
16. سیوطی نویسنده‌ی كتاب مشهور «الاتقان فی علوم القرآن» در این كتاب و نیز در كتاب‌های دیگرش مانند: «المُهذب» و «المُتوكلی» به بحث درباره‌ی واژه‌های دخیل در قرآن پرداخته و آنها را وام گرفته از یازده زبان و از جمله فارسی شمرده است. در این باره و نیز برای آشنایی با یكایك این وام‌واژه‌های بازشناخته در قرآن و ریشه یابی آنها، نگا. آرتور جِفری: واژه‌های بیگانه‌ی قرآن كه دكتر فریدون بدره‌ای آن را با عنوان واژه‌های دَخیل در قرآن مجید به فارسی برگردانده است (توس، تهران-1372) درباره‌ی تأثیرگذاری زبان فارسی در گسترش زبان عربی، نگا. آذرنوش آذرتاش: راه‌های نفوذ فرهنگ فارسی در فرهنگ و زبان تازی (پیش از اسلام)، دانشگاه تهران، 1354 و سیدمحمدعلی امام شوشتری: فرهنگ واژه‌های فارسی در زبان عربی، انجمن آثار ملی، تهران- 1347.
17. «سَره نویسان» كه با دیدن هر واژه‌ی عربی تباری در نوشتارهای فارسی، خون پاك ایرانی‌شان به جوش می‌آید و شتابزده، جایگزینی «سَره/ پاك» برای آن دست و پا می‌كنند، آیا هیچ گاه اندیشیده‌اند كه تفاوت این واژه‌ها نه در تیره و تبار و وابستگی قومی‌شان، بلكه در زندگی و اندیشه و احساس و عاطفه و دریافت گویندگان و نویسندگان آنها در درازنای تاریخ و در پیچ و تاب هزاران آزمون تلخ و شیرین است؟ برای نمونه، آنان همواره واژه‌ی «مهر» را بَدیل برگزیده‌ی خود به جای «عشق» می‌دانند؛ اما آیا هرگز ژرفانگری كرده‌اند كه- برای مثال- چرا حافظ در سروده‌ای می‌گوید: «مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد *** ... » و در سروده‌ای دیگر می‌گوید: «گویند رمز عشق مگویید و مشنوید *** ... » مگر در یكمین‌ نمی‌توانست بگوید: «مرا عشق سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد» و در دومین: «گویند رمز مهر مگویید و مشنوید». پس این كاربردهای دوگانه‌ی مهر و عشق را- كه در سروده‌های او ده‌ها نمونه دارد-‌ نمی‌توان در پوسته و كالبد این دو واژه‌ی به اصطلاح مترادف و معنی ساده و قراردادی آنها در فرهنگ‌ها جست و در میان «مهر» و «عشق» نشان مساوی گذاشت.
18. گزینه‌ای است از گفتار یك استاد ایرانی در یكی از دانشگاه‌های بیرون از ایران كه در یك فصلنامه‌ی فرهنگی چاپ خارج درج شده است. از نویسنده و جای چاپ گفتارش نام‌ نمی‌برم تا سخنم جنبه‌ی شخصی پیدا نكند.
19. این جمله را چند سال پیش، در خیابان فردوسی تهران از زبان یك قاچاق فروش ارزهای خارجی شنیدم.
20. این تعبیر از علی میرفطروس است (هفت گفتار. . . نشر فرهنگ، فرانسه و كانادا- 2001، ص19)
21. از جمله‌ی اینان، می‌توان از احمد آرام، امیرحسین آریان پور، غلامحسین مصاحب، داریوش آشوری، احمد اشرف، منوچهر بزرگمهر، امیرحسین جهانبگلو، محمود حسابی، نجف دریابندری، علی اكبر سیاسی، فیروز شیروانلو، محمود صناعی، حمید عنایت، حسن كامشاد، فرهنگ مهر، محمدباقر هوشیار و شماری دیگر نام برد و كوشش‌ها و كُنش‌های ارزنده و سازنده‌شان را قدر شناخت و ارج گزارد.
22. زنده یاد دكتر محمود حسابی در شمارشی دقیق و ریاضی از ریشه‌ها و پیشوندها و میانوندها و پسوندهای زبان‌های هندو-اروپایی كه زبان فارسی هم یكی از آنهاست- بدین برآیند رسید كه می‌توان از پیوندهای گوناگون آنها با یكدیگر 226 میلیون تركیب واژه ساخت (دكتر محمود حسابی: فرهنگ حسابی، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و دانشگاه صنعتی امیركبیر، واحد تفرش، تهران، 1372، صص یازده- دوازده).
23. گویم واژه‌های پذیرفته از زبان‌های دیگر تا آنها را از تركیب‌ها جدا كنم؛ زیرا هنجار درست زبان، هیچ گاه به ما اجازه‌ نمی‌دهد كه تركیب‌های زبان‌های دیگر را (جُز در هنگام گفتاورد) در زبان خود به كار ببریم. كاربرد این گونه تركیب‌ها، به منزله‌ی پذیرش دستور آن زبان‌ها و نادیده گرفتن استقلال دستوری و ساختاری زبان خویش است.
24. روزی كه فرهنگستان یكم تركیب‌های شهرداری، شهربانی، دارایی، دادگستری، بهداری، فرهنگ و آمار را به جای بلدیه، نظمیه، عدلیه، صِحیه، معارف و اوقاف و صنایع مستظرفه و اِحصائیه پذیرفت و به مردم عرضه داشت. كهنه پرستان و عادت كردگان به نام‌های نابهنجار پیشین، برگزیده‌های تازه را جدی نگرفتند و كار فرهنگستان را ریشخند كردند. اما دیری نگذشت كه بیشتر مردم، نام‌های نونهاده را پذیرفتند و این نام‌ها به درستی در زبان ما جا افتاد؛ به گونه‌ای كه امروز اگر كسی نام‌های گذشته را بگوید، نادریافتنی و مایه‌ی شوخی و خنده خواهد بود. همچنین اندك زمانی پس از روزی كه روس‌ها نخستین پیك زمینی را به گُستره‌ی كیهان فرستادند،‌آن را به زبان خود «سُپوتنیك» نامیدند و به جهانیان شناساندند، در رسانه‌های خبری ایران نام تركیبی قمر مصنوعی را- كه ساختی ناسزاوار و ناخوشایند دارد- به جای آن به كار بردند؛ اما زنده یاد دكتر محسن هشترودی، تركیب واژه‌ی رسا و زیبای فارسی «ماهواره» را به جای آن پیش نهاد كه بی‌درنگ با پذیره‌ی همگانی روبه رو شد و در بافت زبان جا افتاد و افزون بر آن، تركیب‌هایی چون ماهواره‌ی هواشناسی، ماهواره‌ی جاسوسی، ماهواره‌ی نظامی، ماهواره‌ی خبری و جز آن نیز بر بنیاد آن ساخته شد و معمول گردید. هرگاه پیشنهاد آن دانشمند نامدار پذیرفته نشده بود، ناگزیر یا هنوز تركیب گوش آزار «قمر مصنوعی» را به كار می‌بردیم و یا «سَته لایت» انگلیسی را كه جایگزین «سُپوتنیك » روسی هم شده است. (متأسفانه هنوز هم برخی از فارسی زبانان بی‌پروا و نادلسوز- به رَغم رایج شده بودن «ماهواره»، در گفته‌های فارسی نماشان، «سَته لایت»‌می گویند و می‌نویسند!)
25. منوچهری دامغانی چكامه سرای سده‌های چهارم و پنجم هجری كه به عربی دانی خود مُباهات بسیار می‌كرده و در جایی گفته است:
« من بسی دیوان شعر تازیان دارم زِبَر ... » در یكی از سروده‌هایش، «عَشیق» به معنی «معشوق» را به كار برده و با تكلف و عربی مآبی هرچه تمامتر گفته است: «غُرابا مزن بیشتر زین نَعیقا/ كه مهجور كردی مرا از عَشیقا» اما این واژه‌ی «عشیق» در همان چكامه‌ی منوچهری زندانی ماند و هنرمندان و عاشقان خوش ذوق فارسی زبان، روادید درآمدن به جمع دوستان و حضور مجلس اُنس خویش را بدین بیگانه‌ی ناآشنا و خودی نشده، ندادند؛ در حالی كه از همان بنیاد و تیره و تبار زبانی، وام‌واژه‌های «عشق» و «عاشق» و «معشوق» و تركیب‌های دلپذیری از همزیستی آنها با واژه‌ها یا «وندها» ی فارسی در این زبان ماندگار شدند و چنان بار و توانی یافتند كه جدا كردن آنها از بافت زبان- به زَعم ساده انگاری‌های «سَره نویسان» شدنی نیست.
26. درباره‌ی سویه‌های گوناگون خط فارسی و پیشنهادهایی برای بهسازی یا تغییر آن، نگا. مجتبی مینوی: اصلاح یا تغییر خط فارسی؟ در تازه‌‌ترین چاپ آن در بررسی كتاب 31، لوس آ»جلس، بهار 1378، صص 11-12 و برای آشنایی با برداشتی تحلیلی و كارشناختی از دشواری‌های این خط، نگا. مسعود خیام: خطِ آینده، آینده‌ی خط تمام اتوماتیك فارسی، نشر نگاه، تهران، 1373، و برای خواندن پیشینه و جنبه‌های گوناگون این امر در یك اثر پژوهشی دانشگاهی امروزین، نگا.
F. Hashabeyki Persian Orthography,Studia Iranica Upsaliensia 7, Upsala Universitet,Upsala,Sweden,2005,250p
27. در این میان، انتها و منتها دیرزمانی است كه با همین نگاشت و نه با نگاشت اصلی عربی نوشته می‌شوند و كسی هم ایرادی بر آن ندارد؛ اما وقتی بنویسی مجتبا (به جای مجتبی) و اَولا (به جای اَولی)، داد و هوار كسانی برمی آید كه: «ای وای! ناموس زبان و ادب از دست رفت!»
28. پاره‌ای از سردبیران نشریه‌ها یا ویراستاران كتاب‌ها، نوشتن این «ی» میانجی را بِدعتی از سوی برخی از معاصران می‌پندارند؛ اما در دست نوشته شاهنامه با تاریخ 675 هجری قمری (نگاه داشته در موزه‌ی بریتانیایی-لندن)، در سرتاسر متن، این «ی» جدا نوشته را می‌بینیم و در شاهنامه، ویراسته‌ی دكتر جلال خالقی مطلق نیز از همین نگاشت پیروی شده است.
29. Panctuation
30. Encyclopedia Iranica

منبع مقاله : فصلنامه فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی دریچه، سال یازدهم، شماره‌ی 37.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما