پوزیتیوسیم در اورپا تا 1900 میلادی(3)

3. مع الوصف بودند کسانی در میان مریدان کنت که پی بردند که جزئیات و تفاصیل کتاب نظام چندان مشمئزکننده است که آنان قصد کردند آنها را شاخ و برگ و جزئیات بی ربط ملحوظ کنند و با انکار پاره ای از این تفاصیل، دین انسانیت، که مشتمل بود بر وجوه اجتماعی و سیاسی و شعایر و مناسک این دین ـ که کنت آشکارا و یک تنه اثبات همه اینها را قصد و غایت خود قرار داده بود ـ می خواستند هم آوازه او را و هم آوازه او را ـ که به مخاطره افتاده بودند ـ رهایی بخشند.
شنبه، 2 آذر 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پوزیتیوسیم در اورپا تا 1900 میلادی(3)
پوزیتیوسیم در اورپا تا 1900 میلادی(3)
پوزیتیوسیم در اورپا تا 1900 میلادی(3)

3. مع الوصف بودند کسانی در میان مریدان کنت که پی بردند که جزئیات و تفاصیل کتاب نظام چندان مشمئزکننده است که آنان قصد کردند آنها را شاخ و برگ و جزئیات بی ربط ملحوظ کنند و با انکار پاره ای از این تفاصیل، دین انسانیت، که مشتمل بود بر وجوه اجتماعی و سیاسی و شعایر و مناسک این دین ـ که کنت آشکارا و یک تنه اثبات همه اینها را قصد و غایت خود قرار داده بود ـ می خواستند هم آوازه او را و هم آوازه او را ـ که به مخاطره افتاده بودند ـ رهایی بخشند. آنان در پی آن بودند که کنت مرحله نخست را که منطقی و «عملی» بود از کنت مرحله دوم که «ذهنی» بود و عاشق کلوتیلد دو وو ـ که به سبب احتیاط و رازدانی او مغفول مانده بود ـ تمییز دهند. کنت این گونه مخالف ها را از خود طرد کرد حتی اگر اتهام آنان همچو اتهام امیل لیتره(39) نبود که او نیز مدافع حقوق زن مطلقه کنت بود. لیتره را کنت یکی وقتی به سمت کاهن اعظم دین انسانیت برگزیده بود که جانشین خودش شود، ولی او به جای این، از نقشی که به او واگذار شده بود، در اثر غفلت و بی خبری دور و دورتر شد و وقتی کنت کمی بعد از دوره زندگانی کوتاه فونتنل(40) (1757ـ1657) درگذشت که او نیز در نظر گرفته شده بود که از منبر نوتردام(41) به تبلیغ پوزیتیویسم پردازد، دیگر در واقع از هیچ کس نام برده نشد که هم از طراوت فکری برخوردار باشد و هم شایستگی جانشینی کنت را داشته باشد.
در اینجا بی مورد است که درگیر کلنجار رفتن های خونین، مرگبار و ظریف و پیچیده مریدان کنت شویم. به جای این، درباره دو موضوع عمده باید بحث کنیم؛ یکم، کنت چه تحصیلاتی داشت و دلایل او برای این تحصیلات چه بود. دوم، درباره تأثیرگذاری کنت و مریدان او در پخش و پراکنده کردن آموزه او به وجهی گسترده در جهان. لاجرم واضح است که لفظ «مرید»(disciple) در اینجا نه به صرف معنی مجازی آن به کار می رود. مرسوم خود کنت این بود که نه فقط به اتفاق نظر فلسفی اشارت کند (و آن را طلب کند) و نه فقط طالب ایثار دینی باشد، بل خواستار از خودگذشتگی نسبت به خودش نیز بود (چنانکه، فی المثل، برای وی جا افتاد که حقی دارد که از حمایت مالی سرشاری برخوردار شود). مریدان کنت که شاید سرجمع آنان در فرانسه و انگلستان، یک هزار تن بودند و در جاهای دیگر در اروپا و در ایالات متحده پراکنده بودند و در پی اینان، کنت تأثیر سیاسی نظرگیری در امریکای لاتین داشت (که بحث و بررسی آن از حوصله این مقال بیرون است)، مبلغان دینی بودند که هم تا حدی پاسخگوی نیازهای فکری و هم تا اندازه ای ارضاءکننده نیازهای عاطفی آنان بود. اینان البته همگی برای شروع، از دین سنتی رهایی یافتند، هر چند که در طیف آنان، کشیشان مرتد انگلیکان(renegade Anglican priests) نیز بودند که ایمان خود را به سکولاریست های راسخ از دست داده بودند و در جستجوی ایمانی دیگر بودند.
در فرانسه، پوزیتیویسم، افزون بر این، پرکننده خلئی دینی نیز بود و به کسانی تمسک کرد ک مثل خود کنت بر آن بودند که نه انقلاب، نه بازگشت سلطنت، نه بورژوآزی سلطنت طلب، هیچ کدام سازنده چهارچوبی اجتماعی یا سیاسی نبودند؛ این به رغم آن بود که بعداً این مریدان در میان خودشان، نسبت به رهیافتی که به لویی ناپلئون(42) و بعداً نسبت به جمهوری سوم اتخاد کرده بودند، اختلاف نظر پیدا کردند. در انگلستان، پوزیتیویست ها تحت تأثیر دو مسئله عمومی بودند؛ استعمار(Colonialism) و مسئله «وضع انگلستان» (Condititiom-of-England) نخستین زعیم پوزیتیویست های انگلستان، ریچارد کانگریو(43)، تـأکید و توصیه کرد که حکومت از جیبرالتر(44) دست بکشد و بعداً [که حکومت به این توصیه عمل نکرد] اختلاف نظرهای جدی در عرض دریای مانش(45) به وجود آمد، وقتی برادران فرانسوی رهیافت نظامی مکفیی علیه مشی حکومتشان در تونس اتخاذ نکردند. در مسائل و موضوعات اجتماعی، پوزیتیویست های انگلیسی، از جمله اولین، فعال ترین و مؤثرترین حامیان جنبش اتحادیه کارگری (trade-union) بودند مادامی که حمایت آنان آشتی جویانه و غیرکارزار طبقاتی فقط اشارت کرد و به وجهی بارز محافظه کار بود. در هر دو کشور، شمار نظرگیری از مریدان از طبقه کارگر بودند و خاصه رهبری جنبش جد و جهدهایی کرد که تعداد بیشتری از کارگران را، نظر به تأکید کنت بر اذهان دست نخورده طبیعی «طبقه کارگران» (proletarians)، بسیج کنند؛ اما قسمت عمده رهبری و جنبش و تقریباً قسمت اعظم رهبری همه جنبش ها، از طبقه متوسط و اکثراً تحصیل کرده و اشخاصی متخصص و کارکشته بودند. در مرتبه دوم، فعال ترین پوزیتیویست ها، خاصه در فرانسه، کثیری از دانشجویان ذی صلاحیت رشته پزشکی بودند، مخصوصاً آنان که تعلق خاطر به آسیب شناسی روانی (psychopathology) داشتند. کنت به رغم آنکه پزشکان معمولی را در کتاب هایش و شخصاً به باد شماتت گرفت، نیمه التزامی به جمجمه شناسی گال و پاره ای از تصورات عجیب و غریب درباره درمان بیماری های روانی بر زبان راند و بر مبادی و اعمال معرفتی پیشی جست که امروزه باید آن را پزشکی روان تنی (psychosomatic medicine) بنامیم.
لیکن هنگامی که اشخاص نامبرده دست به تبلیغ پوزیتیویسم بردند، مریدان به توصیه های متخصصانشان عمل کردند و از آنها عدول نکردند اما شیخ و مراد آنان تکاپو کرده بود که اگر نه همه، در قسمت اعظم حوزه فراخ دانش هماهنگی به وجود آورد و این هماهنگی به این قیمت به دست آمد ک بازده واقعی متخصصان هر شاخه ای از دانش به طرز اسف انگیزی فوق العاده ضعیف بود. این ضعف تا حدی به این دلیل بود که متخصصان جهد کردند همچون خود کنت اطلاعات دایره المعارفی کسب کنند و تا حدی به این دلیل بود، با مستثنیات قلیلی، که آنان حتی در رشته تخصصی شان، متفکران اصیلی نبودند و باز به این دلیل بود که آموزه ای که تبلیغ آنان به آن موقوف بود نظامی بسته بود. همچنین بی گمان به این دلیل بود که آنان اشخاصی پرمشغله بودند. گرایش مریدان پوزیتیویسم صرفاً تکرار دستورالعمل های کنت و دفاع از آنها بود، نه بارور کردن و غنابخشیدن به آنها. از مستثنیات، فردریک هاریسون(46) (1923ـ1831) بود، مردی که کاملاً بوضوح ذهن مستقل و انرژی فوق العاده زیاد و مزاجی آتشین حتی در سن کهولت داشت و کسی بود که تعداد اندکی از آداب و مقررات بسیار افراطی عبادی و اجتماعی کنت را تخطئه کرد و در عین حال در باغ خودش نمازخانه ای شخصی داشت؛ دو دیگر پی یر لافیت(47) ریاضیدان بود که عاقبه الامر کاهن اعظم و جانشین کنت شد. او از لحاظ اجرایی فاقد کارآیی بود لیکن یگانه مردی بود که پیش خود نظام کنت را به تمام و کمال درک کرد و آن را با فضل و فصاحت زیاد به بیان درآورد؛ سوم، لیتره، محقق برجسته و مردی ادیب بود که شاید بیش از هر کس دیگر موجب شد که کار و اندیشه های کنت (گواینکه اندیشه های «مرحله دوم» کنت را طرد کرد) در نزد عامه شناخته شده گردند.
از آنجا که خود کنت در طول زندگانیش، تأثیر اندکی بر دنیا گذاشته بود، جدای از محفل دوستداران خاصه خودش و به استثنای بارز جان استوارت میل که حدود پنج سال هزینه اکثر نوشته های اولیه کنت را تقبل کرد، وظیفه گسترش این مرام در واقع بعد از درگذشت شیخ و مراد، اکثراٌ بر عهده مریدان گذاشته شد. اینان قاطعانه خودشان را موقوف انجام این وظیفه کردند؛ مجلاتی به راه افتاد، دوره های آزاد درسی ارائه شد، انجمن ها و جماعت ها و محافلی پدیدار شدند و گردهمایی هایی تشکیل شد، اعمال عبادی پوزیتیویستی به جای آورده شد و نکوداشت کنت برگزار شد، کتاب هایی نوشته شد، پول هایی گردآوری شد، آپارتمان کنت و بعداً خانه کلوتیلد دو وو تبدیل به زیارتگاه شد. مریدان عملاً قصد نداشتند که یا حواس خود را متمرکز بر عضوگیری مریدان بیشتر کنند، سازمانی پوزیتیویستی را تأسیس کنند و برای کسانی که به این آیین گرویده بودند وعظ کنند یا به سراغ افراد کافر کیش بروند و این مرام را در اذهان آنان رسوخ بدهند؛ غالباً دو غرض با یکدیگر در تعارض بودند و این تعارض انشقاق هایی را در درون جبهه پوزیتیویستی تشدید کرد که خود این انشقاق ها، از تأثیر و نفوذ تبلیغات پوزیتیویستی کاست. با نظر به این فرقه گرایی (sectarianism) دائمی که به سترون ماندن ذاتی نظام کنت افزون شد، این واقعیت که این جنبش بی گمان بدون تأثیر نبود، گواهی است بر استقامت و پشتکار مجدانه مریدان.
البته مساعی این مریدان، بدون جوی از افکار عمومی در اواخر قرن نوزدهم که مساعد برای جذب دست کم ارکان پوزیتیویسم بود، ثمر و بازده اندکی داشت. وجوه ذیربط این جو افکار عمومی مشتمل بود بر علم گرایی (scientism) کلی تر که پوزیتیویسم یکی از نمودهای آن بود؛ میراث ضدروحانی (anticlerical) روشنگری خاصه در فرانسه؛ زوال اعتقاد به عقیده «پیشرفت» که از رهگذر فلسفه روح گرایانه ویکتور کازین به حصول پیوست و نابسندگی آن در تماس با علوم طبیعی به عیان نمایان شد؛ کاری تمهیدی در انگلستان در مکتب فایده گرایی (utilitarianism) به حصول پیوست تا از رهگذر مردمان به آراء و نظریات سکولار و صلاح علمی (pragmatic) خوگر شوند؛ سرانجام فهم و شعور عامه از ناخرسندی اجتماعی که رهاورد انقلاب های فرانسه و صنعتی بود. تقریباً بسان همه نظام های فکری یا دسته بندی هایی از آراء و اندیشه ها، پوزیتیویسم معمولاٌ فقط توانست گرایش های نهفته را تقویت کند یا از جنبش های موجود پشتیبانی کند یا اشارت های تازه ای به سوی آنها گسیل دارد با موجب کجروی هایی در جهت گیری آنها شود. تأثیرات سیاسی و اجتماعی، که پیشتر متذکر شدیم، نمونه هایی از این دست اند. به همین منوال، تردید است که آیا پوزیتیویسم به جای آنکه از علم اقتباس کند به مجیزگویی عمومی نسبت به علم بیشتر دامن زد و موجب تقویت آن شد یا نه، اما تردیدی نیست که قاطعانه نگرشی «علمی» را، به یک معنی از معانی این لفظ، در بعضی از حوزه های مشخص، خاصه در اخلاق و روان شناسی، تحکیم و تقویت کرد. در فرانسه پوزیتیویسم از جنبش ضدروحانی پشتیبانی کرد و تعلیم و تربیت را غیرروحانی کرد و از راه های گونه گونی در نظام آموزشی جمهوری سوم رسوخ کرد؛ در انگلستان پوزیتیویسم، به طرز فزاینده، نیروهایی را با جنبش اخلاقی و دیگر سازمان های انسان گرایانه و سکولاریستی پیوند داد. در فرانسه و خاصه در آلمان، جماعت های قلیلی از هنرمندان و زیبایی شناسان آراء و اندیشه های کنت را در باب خاستگاه اجتماعی و نقش هنر پذیرفتند. میان پوزیتیویسم و پوزیتیویسم منطقی در قرن بیستم پیوندهای ظریفی از رهگذر ارنست ماخ که میانجی میان این دو بود، برقرار است.
تاکنون مهمترین میراث فکری کنت و اتباع او معلول رویکرد او به تاریخ، همچون بستری برای جامعه شناسی عملی و پیش بینی کننده بود. این در بن و بنیاد همان چیزی بود که میل به آن تمسک کرد. هیچ کدام یا تقریباً هیچ کدام از تصورات ویژه کنت در باب گذشته در برابر مداثه نقادانه تاب نیاورده است لیکن تصور او، از یک سو، در باب جامعه شناسی همچون رشته ای وحدت بخش و هنجارین و از سوی دیگر تـأکید مؤکد او بر تاریخ علم و تاریخ تفکر علمی، درست تا قرن بیستم، فوق العاده ثمربخش بود. بصیرت کنت نسبت به جامعه شناسی، در اثر تعصب های گزاف متعدد او تیره و تار شد. کار اصیل و پیشگامانه او در تاریخ علم، مثل هر کار دیگری که او انجام داد، در اثر نظرگاه خودگرایانه (egocentric) و لزوم وفاق آن با طرحی کلی او، ضایع شد؛ لیکن به هیچ روی نمی توان در تأثیر او، در بنیان گذاری این دو موضوع دانشگاهی، تردید کرد. در اینجا فقط کافی است یاد کنیم که، نخستین کرسی تاریخ علم در فرانسه، خاصه برای پی یر لافیت تأسیس شد و جرج سارتون(48) مجله ايزیز(49) را، از جمله اغراض دیگر، وقف «احیای آثار کنت»(50) کرد و نخستین کرسی های جامعه شناسی را در فرانسه و در انگلستان، به ترتیب امیل دورکیم(51) و ال. تی. هابهاوس(52) اشغال کردند که برای هر دوی آنان آثار کنت، به وجهی بارز، الهام بخش و نقطه عزیمت بود.
با این همه و با وجود همه مطالبی که درباره پوزیتیویسم گفته شده است، شاید مهمترین جنبه تأثیر کنت، همه جنبه ایجابی و هم جنبه سلبی آن، به قدر کافی بر آن تأکید نشده است. این جنبه، جنبه دینی و نیازهای عاطفی است که پوزیتیویسم به آن تمسک کرد و جنبه ای است که خود کنت بیشتر همانند سنت پل(53) شد تا ارسطو. نظر به اینکه دین جدید، از بعضی لحاظ ها، اقتباس از کاتولیسیسم رومی(54) بود که کنت در جوانی از آن دست کشیده بود ـ به وجهی که تی. اچ. هاکسلی(55) توانست دین انسانیت را به مثابه «کاتولیسیسم منهای مسیحیت»(56) به سخره بگیرد و بئاتریس وب (Beatrice Webb)، کلام دوستش فردریک هاریسون را اینگونه توصیف کرد «کوششی مجدانه برای درست کردن دینی از هیچ؛ جهد اسف باری که بشر مفلوک کرد این بود که سرش را برگرداند و دمش را عبادت کرد» (سیمون [1963]، ص 226) ـ باز واکنش هایی را در بعضی از محافل برانگیخت؛ واکنشی که خود کنت آن را با این بیان خودش تبیین کرد که، «آدمی بیشتر و بیشتر دینی می شود» ومقرون شد به تأکید او بر ریشه شناسی لفظ «دین» که به معنی «پیوستن»(binding together) و بستن است. دین انسانیت کنت، باید جای خودش را در میان کل «دین های جانشین»(substitute religion) رخ نمودن(outcropping) که از اعتقادات خود انقلاب فرانسه منبعث شدند، باز می یافت. کنت جهد نمود که از هر دو راه برود، به این طریق که کششی عاطفی به خاطر دینی پدید آورد که علمی پنداشته شد؛ لیکن قابل پیش بینی که او بلاتکلیف شد زیرا اکثر مردمی که به شالوده «علمی» او خوشامد گفته بودند منسک با اوراد و ادعیه عاطفی او را نپذیرفتند، در حالی که کسانی که به این دین گرویده بودند تا نیازهای عاطفی خودشان را ارضاء کنند اکثراً یا پی به ساختار عقلانی این دین نبردند یا آن را نپذیرفتند.
باری این نیازها وجود داشت وقتی که شک جایگزین ایمان شد؛ شکی که در کتب، جستارها و زندگینامه های خودنوشت آن دوران پراکنده بود، بانگ هایی که از دل برآمد(Cris de coeur)، در فضایی تهی رها شد. اشخاصی همچون تئودور ژوفری(57)، مرید دشمن دیرینه کنت، ویکتور کازین، در جستاری مشهور که هم تاریخی بود و هم جنبه زندگینامه خودنوشت داشت، سوگنامه ای در باب اعتقادات مسیحی نوشت که در عین حال، وصف بدبینانه سیاهی راجع به پیامدهای از بین رفتن این اعتقادات بود؛ اشخاص فرهیخته فراوان دیگری بودند که از نظر آنان مسیحیت دیگر اقناع کننده نبود؛ مع هذا باز به قسمی دین نیاز یا عطش داشتند. مریدان پوزیتیویسم بی گمان از جمله این افراد بودند و چندین هزارتن دیگر که کتاب های پوزیتیویستی را خواندند یا کسانی که در جلسات پوزیتیویستی شرکت جستند، نیز در این مقوله جای می گیرند.
با این همه، تمایز میان مریدان و کسانی که مستعد پذیرش یک بخش یا بیشتر از یک بخش از تحلیل تاریخی یا جامعه شناسی کنت بودند، نباید مغشوش شود و از بین برود. میل که بیش از هر انگلیسی دیگر، در طی زندگی کنت، در پراکندن آوازه کنت و بخش های زیادی از تعالیم او مؤثر بود و حتی به کنت کمک مالی کرد، در پایان نتوانست نخوت کنت و فضل فروش های روحانی مآب او را تحمل کند. جان مورلی(58)، بعداٌ دولتمرد و زندگینامه نویس گلادستون(59) و سردبیر فورت نیاتیلی ریویو(60)، در قبول مقالات هاریسون و دیگر پوزیتیویست ها، گشاده دستی کرد و خودش دستاورد فکری کنت را ستود، با این حال هیچ به دین انسانیت اعتنایی نکرد و آن را به چیزی نگرفت. شاید نظرگیرترین مورد جرج الیوت(61) داستان نویس باشد که طبع او عمیقاً دینی بود و ایمان پیشین خود را از دست داد و سالیان مدید به دین انسانیت، به امید یافتن جانشینی اقناع کننده، درآویخت؛ لیکن سرانجام احساس کرد که باید از این دین پای پس کشید؛ «من عقل یا نفس خودم را تسلیم ارشاد کنت نمی کنم... » (سیمون [1963]). در عمل معلوم شد که اشتیاق به استقلال فکری حتی از نیاز به آرامش روحی نیرومندتر است. در جرج الیوت، دوست خوب فردریک هاریسون، این توازن به هم خورد و کفه کاملاً به یک طرف سنگین تر شد.

پی نوشت:

1. Auguste Comte
2. Pierre Ducasse
3. Voltaire
4. D. Alembert
5. Condorcet
6. Philosophes
7. Montesquieu
8. Envyvlopeddie
9. Diderot
10. Turgot
11. J.L. Lagrange
12. Ideologyes
13. Cabanis
14. Destutt de Tracy
15. Condillac
16. Ecole Polytechnique
17. Victor Cousin
18. H.M. de Maistre
19. L.G.A. de Bonald
20. Henri de Saint-Simon
21. Ecole Normale
22. Sorbonne
23. Charles X
24. F. Guizot
25. Francis Bacon
26. M.F.X. Bichat
27. F. J.V. Broussais
28. Franz Gall
29. Bourbons
30. Swiss Haller
31. Weimar
32. Radicals
33. Radicalism
34. System of Positive Polity
35. Opuscules
36. Clotide de Vaux
37. Loyola
38. Systematized common sense
39. Emile Littre
40. Fontenelle
41. Pulpit of Notre Dame
42. Louis Napoleon
43. Richard Congreve
44. Gibralter
45. Cross- Channel
46. Frederic Harrison
47. Pierre Laffitte
48. George Sarton
49. Isis
50. A refaire L oeuvre de Comte
51. Emile Durkheim
52. L.T. Hpbhouse
53. Saint Paul
54. Roman Catholicism
55. T.H. Huxley
56. Catholicism minus Christianty
57. Theodore Jouffroy
58. John Morley
59. Gladstone
60. Forthnightly Review
61. George Eliot



تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط