حماسه جاويد جوشن

پس از اتمام عمليات حفاظت از نفتكش‌ها، عازم پايگاه خود در منطقه يكم دريايي بندرعباس بوديم. حدود ساعت هفت صبح از طريق پايگاه به ما خبر دادند كه در نزديكي‌هاي جزيره كيش، ناوهاي آمريكايي به سكوهاي نفتي نصر و سلمان كه در جنوب غربي جزيره سيري قرار دارند، حمله كرده‌اند. مدت زيادي نگذشت كه پنج يا شش فروند هواپيما و بالگرد در اطراف ناوچه ظاهر شدند؛ البته هواپيماها در سطح بالا پرواز مي‌كردند. در آن زمان حدود 20 مايل از
يکشنبه، 3 آذر 1387
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
حماسه جاويد جوشن
حماسه جاويد جوشن
حماسه جاويد جوشن

ناخدايكم جانباز عباس ملك
فرمانده ناوچه هميشه‌جاويد جوشن
پس از اتمام عمليات حفاظت از نفتكش‌ها، عازم پايگاه خود در منطقه يكم دريايي بندرعباس بوديم. حدود ساعت هفت صبح از طريق پايگاه به ما خبر دادند كه در نزديكي‌هاي جزيره كيش، ناوهاي آمريكايي به سكوهاي نفتي نصر و سلمان كه در جنوب غربي جزيره سيري قرار دارند، حمله كرده‌اند.
مدت زيادي نگذشت كه پنج يا شش فروند هواپيما و بالگرد در اطراف ناوچه ظاهر شدند؛ البته هواپيماها در سطح بالا پرواز مي‌كردند. در آن زمان حدود 20 مايل از جزيره سيري دور شده بوديم و تقريباً 30 تا 35 مايل با سكوهاي «نصر» و «سلمان» فاصله داشتيم. در همين موقع يكي از بالگردها سعي كرد به ما نزديك شود. ما در اين شرايط سامانه‌اي به نام «گارد» داشتيم كه از طريق آن مي‌توانستيم با خلبان بالگرد تماس بگيريم، از همين طريق به او يادآور شديم كه طبق قوانين بين‌المللي و با توجه به شرايط جنگي منطقه و ناشناس بودن بالگرد، نمي‌تواند بيش از 5 مايل به ما نزديك شود.
خلبان هم در پاسخ گفت: «من ناشناس نيستم، من بالگرد نيروي دريايي آمريكا هستم و به شما اخطار مي‌دهم كه ناوچه را متوقف و تمام افراد را به روي قايق‌هاي نجات منتقل كنيد!»
بعد از شنيدن پيام، بلافاصله آژير جنگ را به صدا درآوردم. در همين زمان متوجه شدم كه كسي برروي مدار مخابراتي، مرا با زبان انگليسي خطاب كرده و مي‌گويد: «من فرمانده ناوگان نيروي دريايي آمريكا هستم و به شما اخطار مي‌كنم كه متوقف شويد و كشتي را از نيروها تخليه كنيد!»
من هم در پاسخ وي با لحني جدّي گفتم: «اينجا خليج فارس است؛ من از شما دستور نمي‌گيرم و طبق مأموريتي كه دارم، بايد براي نجات افرادي كه بر روي سكو قرار گرفته‌اند، به سوي سكوهاي نفتي بروم. شما حق هيچ‌گونه دخالت در امور كشور ما را نداريد و بايد منطقه را ترك كنيد!»
در همين اوضاع و احوال، با ساير كاركنان مشورت كردم و با اينكه همه مي‌دانستند تنها هستيم و امكان ارتباط با رده فرماندهي هم نداشتيم و از هر طرف مورد محاصره آمريكايي‌ها قرارگرفته‌ايم، با كمال شجاعت گفتند: حاضرند تا پاي جان در مقابل آمريكايي‌ها ايستادگي و از كشتي حفاظت كنند.
در همين زمان يك نفر با بي‌سيم و به زبان فارسي گفت: «به شما دستور داده مي‌شود، شما اجرا كنيد. اگر شما تسليم شويد، آن دسته از افرادي كه مايل باشند، مي‌توانند با ما به آمريكا بيايند و ما در آنجا هر گونه امكاناتي كه خواسته باشند، به آنان خواهيم داد و آن دسته از افراد هم كه مايل به اين كار نيستند، مي‌توانند به ايران باز گردند!» به طور صريح به آنان گفتم: «ما به مأموريت خود ادامه خواهيم داد.» در اين شرايط، آمريكايي‌ها از متوقّف كردن ناوچه جوشن نااميد شدند و اوّلين موشك، بلافاصله بعد از آخرين مكالمه ـ حدود ساعت 30/12ـ به طرف ما شليك شد و ما با سامانه‌هاي ضدموشكي كه داشتيم، موفق شديم موشك دشمن را حدود 200 يارد از ناوچه منحرف كنيم. با نزديك شدن اوّلين بالگرد به ناوچه، دستور آتش دادم كه به لطف خداوند مورد اصابت قرار گرفت و سقوط كرد. با مشاهده اين صحنه، ساير بالگردها از ناوچه فاصله گرفتند و هواپيماهايي كه در اطراف‌مان بودند، فاصله خود را با ما بيشتر كردند.
اندكي بعد آنها دوّمين موشك خود را به سوي ما پرتاب كردند. با مشاهده موشك، دستور شليك به سوي موشك را دادم، ولي به خاطر سرعت بالايي كه موشك آنان داشت، عملا دفاع بي‌نتيجه ماند و موشك دشمن به بدنه ناوچه اصابت كرد. از بين چهار لانچر پرتاب موشك گذشت و در موتورخانه منفجر شد. در آن انفجار 25 تركش به بدن من اصابت كرد.
بي‌درنگ به پل فرماندهي رفتم تا اوضاع ناوچه را بررسي كنم. مي‌خواستم با اتاق مخابرات تماس بگيرم كه ديدم تماس قطع است. اتاق عمليات را امتحان كردم، تمام خطوط ارتباطي قطع شده بود. با بررسي اوضاع فهميدم كه موتورخانه هم از كار افتاده است.
سوّمين موشك كه از نوع استاندارد بود، به سوي ما شليك شد. رزمندگان ناوچه جوشن با اجراي آتش سعي در انهدام آن داشتند، ولي موفق نشدند و موشك به پل فرماندهي اصابت كرد و من و چند نفر از نيروها به داخل آب پرتاب شديم.
بلافاصله موشك‌هاي چهارم و پنجم هم به ناوچه اصابت كرد و دود و آتش آن را فرا گرفت. به رزمندگاني كه روي ناوچه باقي‌مانده بودند، گفتم تا خود را داخل آب بيندازند. تعدادي از نيروها كه هنوز رمقي در تن داشتند به همرزمان خود كمك مي‌كردند تا به داخل آب بپرند، امّا آنهايي كه شهيد شده بودند با ناوچه جوشن در آغوش آب‌هاي خليج هميشه فارس آرام گرفتند تا همچون ستاره‌اي درخشان چون ناوچه جوشن براي هميشه بر تارك تاريخ اين مرز و بوم بدرخشند.
بعد از 6 يا 7 ساعت شناور بودن بر روي آب، سرانجام نزديك غروب آفتاب، يكي از بالگردهاي نيروي دريايي محل‌مان را پيدا كرد و به همراه يك فروند هاوركرافت براي نجاتمان اقدام كرد.
آن لحظات برايم غيرقابل تكرار بود و از آن زمان تاكنون با خود عهد بسته‌ام تا نگذارم ياد و خاطره شهداي ناوچه جوشن و حماسه جاودان رزمندگان متعهد و غيور اين ناوچه از اذهان ملت زدوده و يا به فراموشي سپرده شود.

تصاوير زيبا و مرتبط با اين مقاله




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط