مترجم: زهرا هدایت منش
منبع:راسخون
منبع:راسخون
دیوید مرمین
دیوید بوهم سهم بسیار بزرگی در جریان اصلی فیزیك عصر خود دارد. نظریه بوهم – پاینز و مدل بوهم – استیور در فیزیك حالت جامد از جمله آثار اوست، كه اولی مربوط به پلاسمونهاست و دومی مربوط به انتشار صوت در فلزات. در مكانیك كوانتومی هم میتوان اثر بوهم – آهارانوف را برشمرد كه مقدمات وصول به درك روشن مظاهر شگفت انگیز تقارن پیمانهای را فراهم كرد. روایت بوهم از آزمایش اینشتین – روزن – پودلسكی مبتنی بر یك جفت ذره با اسپین 2/1 در حالت یكتایه، زمینه را برای قضیه بل و جذابیت حالتهای درگیر ذرات دور از هم، كه این روزها ذهن بسیاری از متخصصان زبده كامپیوتر را هم سخت به خود مشغول داشته است، آماده كرد. نقش مهم كتاب مكانیك كوانتومی بوهم در آموزش دانشجویان فیزیك در سالهای دهه 1950 را هم نباید از نظر دور داشت. اعتبار علمی بوهم مدیون همین دستاوردهاست و همینها موجب شد كه او در سال 1990، چند سال قبل از مرگش، به عضویت انجمن سلطنتی انتخاب شود.البته بعضیها در ستایش بوهم، او را پیامبر ناكامی خواندهاند كه در زمان حیاتش به خاطر نظریات نامتعارفش درباره ماهیت نظریه كوانتومی – كه پس از انتشار كتاب بسیار متعارف و استادانهاش شكل گرفت – چنانكه باید ستایش نشده است. در یكی دو دهه اخیر علاقه شدیدی ابراز شده است به آنچه بوهم نهایتاً تعبیر هستی شناختیاش نامید، اما دیگرانی امروز به نام مكانیك بوهمی از آن یاد میكنند. در مكانیك بوهمی واقعیت زیراتمی متشكل است از همان ذرات قدیمی كه بنا به ساختار فضازمانی تابع موجهای چند ذرهای، روی مدارهای كاملاً مشخص حركت میكنند.
این دیدگاه كه یك توصیف واقع بینانه ولی بیش از حد ساده را جانشین ابهامات فلسفی تعبیر كپنهاگی كرد، از همان آغاز با مخالفت شدید جامعه فیزیكدانان روبهرو شد و ناكام ماند. چنانكه حتی اینشتین هم كه تا آن موقع از این محافل دور شده بود آن را بیش از حد ساده اندیشانه خواند. با این حال در نظر صاحبان خرده فرهنگ در حال رشد ولی همچنان دگراندیشی كه بسیاری از آنها نظریات متهورانه بوهم را میستایند، مكانیك بوهمی راهی است كه به مددش میتوان از شرابهامات و تناقضهایی كه سد راه شالودههای مكانیك كوانتومی هستند خلاصی یافت.
دیوید پیت، كه در ده سال آخر زندگی بوهم همكار او بوده است، نخستین زندگینامه این شخصیت پیچیده را تهیه كرده و تصویر پیچیدهای از او ارائه كرده است. همه آنهایی كه به نحوی سر راه بوهم قرار گرفتهاند – از جمله فیزیكدانها، عرفا، هنرمندان، و همین طور خود نویسنده – او را صاحب استعداد ذهنی زیاد و جاذبه فردی میدانند. البته یك وجه تاریك هم در شخصیت بوهم هست. پیت همچنین از مردی میگوید كه از بصیرت عمیق تا افسردگی شدید در نوسان بود، كه گستردگی علایق و روشن بینیاش موجب میشد حتی شیادان دانا را بستاید، كه نگرانی همیشگیاش برای سعادت بشر مانع از آن نشد كه بخواهد همسرش كارش را رها كند و تمام وقت در خدمت نبوغ او باشد.
حماقت و فرومایگی مك كارتیسم ضربه شدیدی به زندگی بوهم وارد كرد. او كه به كمیته بررسی فعالیتهای ضد آمریكایی احضار شده بود، پرینستون را رها كرد و در برزیل به كار مشغول شد. در این كشور گذرنامه آمریكاییاش را از او گرفتند. برای كسب مدارك لازم برای سفر به خارج از برزیل، ناگزیر تبعه برزیل شد و در نتیجه تابعیت آمریكا را از دست داد ( این تابعیت در سالهای دهه هشتاد به او بازگردانده شد). قصور پرینستون در حمایت از بوهم در سالهای دهه 1950 خدشهای بر اعتبار این مؤسسه است. پیت از اپنهایمر هم كه به خاطر حفظ موقعیت شغلیاش مایل به دفاع از بوهم نبوده انتقاد كرده است. شاید اگر بوهم به تبعید نمیرفت و از جامعه فیزیك جدا نمیماند، مكانیك بوهمی گرفتار اینهمه بیتفاوتی نمیشد و خود او هم در تنهایی و ناخوشنودی همچنان در بند ایدههای مبهم و غیر قابل وصول نمیماند. پیت در این كتاب تقریباً به تمامی به خود بوهم پرداخته و در واقع زندگینامهای علمی، مانند كارهای برجسته آبراهام پیس درباره اینشتین و بور، ننوشته است. ماهیت كارهای علمی بوهم در اغلب موارد تلویحاً آمده است، اما به محتوای واقعی این كارها فقط به صورت خیلی كلی اشاره شده است. این مایه تأسف است، چرا كه جان كلام جنبههای قهرمانانه و هم مصیبتبار حكایت پیت ملهم از این باور اوست كه بوهم یكی از برجستهترین متفكرین عصر ماست – همان كسی كه اینشتین یكبار او را ادامه دهنده نظام فكری خودش خطاب كرده است. اما چیز زیادی درباره كارهای علمی بوهم در اختیار خواننده قرار نگرفته است تا او را به پذیرش این ادعای متهورانه متقاعد كند. علاوه بر این، اعتماد خواننده آگاه به قضاوت نویسنده در اثر اظهارات مشكوك و خطاهای فاحش سست میشود. پیت یك جا حسابی در حق بوهم سنگ تمام گذاشته و ادعا كرده است كه تشریك مساعی بوهم و پاینز در پرینستون در اعمال نظریه پلاسما به فلزات زمینه را برای بیشتر مباحث حالت جامد متعاقب آن آماده كرد یا اینكه گفته است آنچه امروزه به آن برانگیختگیهای بنیادی فلز میگوییم و بر حسب آن بخش اعظم فیزیك حالت جامد بیان میشود در واقع از كشفیات بوهم است. پیت گاهی هم صراحتاً به خواننده هشدار داده است كه به اظهاراتش باید با دیده تردید نگریست. این احتمال ضعیف و تعجبآور را هم داده است كه بوهم قبل از باریدن – كوپر – شریفر نظریه ابررسانایی را كشف كرده بود و با این عبارت نه چندان موجه، موضوع را راست و ریست كرده است كه متأسفانه بوهم هرگز كارش را به نتیجه نرساند. در واقع پیت هیچ مدركی ارائه نكرده است ( و مطمئنم كه هیچ مدركی هم در كار نیست) كه گواهی بدهد بوهم از ایده اساسی زوجهای كوپر با خبر بوده است.
شواهد دال بر عدم تسلط كافی نویسنده به همان مختصر فیزیكی هم كه برای بیان كلیات اختیار كرده، بیشتر تشبیه به ریشه تلاشهایی زده كه برای بزرگتر جلوه دادن موفقیتهای چشمگیر بوهم به عمل آورده است. به قراری كه پیت برای مخاطبش توضیح میدهد كه اسپین الكترون فقط میتواند یكی از سه حالت، 1+، 0 ، 1- را اختیار كند. او ظاهراً معتقد است كه جریان الكتریكی باید متغیر باشد تا بر آهنربا اثر كند. و در بسیاری از موارد كه از اثر بوهم – آهارانوف یاد میكند، به جای میدان مغناطیسی از میدان الكتریكی سخن میگوید. پس وقتی، مثلاً، میگوید كه هر چه دامنه اندیشههای بوهم گستردهتر شد، سرسختی و تعصب جامعه علمی هم افزایش یافت، آدم تعجب میكند كه او چطور حق چنین اظهار نظری را به خودش میدهد. گزافهگوییهای پیت منحصر به دانش بوهم هم نمیشود. میدانم كه پیت میخواهد چیزی بگوید و لابد من باید این چیز را تحسین كنم – اما نمیفهمم چنین چیزی چه میتواند باشد آنجا كه، بدون شرح و بسط، میگوید كه بوهم وقتی غرق در كار خود میشد و بی هیچ قید و شرطی به دنبال حقیقت میرفت، به چنان حالتهایی از تمركز میرسید و چنان خود را فراموش میكرد كه كمتر كسی تجربه كرده است. یا چیزهای دیگری كه صرفاً میتواند حكایتهای بامزهای باشد، از این قبیل كه دفعه اولی كه بوهم كنسرتو امپراتور بتهوون را شنید، احساس رسیدن به اوج مطلق به او دست داد. به شنیدن این موسیقی بصیرتی هم از اپنهایمر پیدا كرد: اپنهایمر اگرچه بسیار با استعداد بود اما هیچوقت هیچ تحول بزرگی در فیزیك ایجاد نكرد و هیچ بارقه خاصی از نبوغ كه مستحق جایزه نوبل باشد از خودش نشان نداد. بوهم با شنیدن موسیقی بتهوون دریفت كه اپنهایمر با آنهمه قدرت ذهنیاش، توانایی رسیدن به اوج را نداشت. از این نكات آزارنده كه بگذریم، كتاب پیت حكایت گیرایی از جنبههای جغرافیایی، فكری، و عاطفی زندگی بوهم را فراهم آورده است. یكی از غم انگیزترین صحنههای این زندگی، در یكی از آخرین حملات افسردگی، آنجاست كه به دوستی میگوید: مرتكب عمل وحشتناكی شده است كه به خاطر آن هرگز آمرزیده نخواهد شد ... تعبیر هستی شناختیاش [از مكانیك كوانتومی] معیوب است، سی سال زحماتش به هدر رفته است، شاگردانش فریب خوردهاند، و كارهای بسیاری خراب شده است. البته در این تصویر رگههای درشتی از واقعیت هست، اگرچه در ملامت نفس خیلی اغراق شده است. نمیشود كاشف بود و گاهی مخاطرات بزرگ را به جان نخرید.
خوشبختانه، بوهم سرانجام از مخمصه بیرون آمد. درست یك ساعت قبل از مرگ ناگهانیاش از محل كار به همسرش تلفن كرد و گفت: احساس میكنم درست روی لبه چیزی ایستادهام. برایم هیجانانگیز است. پیت چهره مردی را ترسیم كرده است كه با استقلال كامل فكری، آماده است كه در جستجو برای شناختن خود و جهانی كه در آن زندگی میكند در هر راهی قدم بگذارد.