نویسنده: برایان و دبورا چارلز ورث
مترجم: عبدالمجید مهدوی دامغانی
مترجم: عبدالمجید مهدوی دامغانی
انتخاب طبیعی گونههای برتر
یکی از ایدههای بنیادی نظریهی تکامل در چارچوب گزینش طبیعی از این قرار است که بعضی تفاوتهای صفات موروثی بر بقا و تولید مثل تأثیر میگذارند. مثلاً، درست مانند گزینش اسبهای مسابقه برای سرعت زیاد (با اصلاح نژاد از طریق اسبهای برنده و خویشاوندان آنها)، بزهای کوهی نیز برای دست یافتن به سرعت گزینش طبیعی شدهاند، زیرا افرادی از آنها که دارای این خصلتاند و آن را به نسل بعدی منتقل میکنند، افرادی هستند که طعمهی شکارگران نشدهاند.
داروین و والاس به این نتیجه رسیدند که این نوع فرایند قادر به تبیین مفهوم سازگاری به شرایط طبیعی است. توانایی ما در تغییر جانوران و گیاهان به وراثت پذیر بودن صفات مورد نظر بستگی دارد. با علم به این نکته که برخی تفاوتها موروثیاند، افراد موفق در حیات وحش قادر خواهند بود ژنهای (و بنابراین اغلب ویژگیهای خوب) خود را به فرزندان خود منتقل کنند و در نتیجه، نسل بعد نیز دارای این صفات سازگاری، مانند برخورداری از سرعت زیاد، خواهند بود.
برای کوتاهی کلام و به منظور کلیاندیشی، در نوشتگان زیست شناسی از واژهی شایستگی (تناسب) (1)، برای بیان توانایی کلی بقا و تولید مثل، بدون نیاز به تعیین صفات دخیل در آن استفاده میشود (مانند واژهی هوش که برای بیان مجموعهای از تواناییهای ذهنی به کار میرود). ابعاد مختلف موجود زنده در پرورش شایستگی آن نقش دارند. مثلاً، سرعت فقط یکی از خصلتهایی است که بر شایستگی بز کوهی تأثیر میگذارد. هوشیاری و توانایی تشخیص شکارگرانی که در نزدیکی بز کوهی حضور دارند نیز خصوصیات مهمی به شمار میروند. اما بقا به تنهایی کافی نیست و تواناییهای تولید مثلی، مانند زادآوری و مراقبت از فرزندان نیز برای ارتقای شایستگی جانوران و توانایی جلب توجه حشرات گرده افشان برای بالا بردن شایستگی گیاهان گلدار، حائز اهمیتاند.
بهاین ترتیب، میتوان از واژهی شایستگی (تناسب) برای توصیف کنشهای گزینش در دامنهی گستردهای از صفات گوناگون بهره جست. کلی بودن واژهی «شایستگی»، مانند واژهی «هوش»، موجب برداشتهای نادرست و مشاجرات کلامی شده است.
برای پی بردن به این نکته که کدام خصلتها در شایستگی یک موجود زنده اهمیت دارند، باید اطلاعات بسیار زیادی در مورد چگونگی زیست و محیط زیست آن موجود در اختیار داشت. یکی از صفات و خصلتها میتواند به شایستگی دامنهدار یک گونه انجامد، اما ممکن است در مورد گونهی دیگر چنین نباشد. مثلاً، سرعت در شایستگی (تناسب) مارمولکی که با تغییر رنگ از شکارگران خود میگریزد، عامل مهمی به شمار نمیآید. در چنین مارمولکهایی که روی درختان و شاخههای بلند زندگی میکنند، توانایی چسبیدن به شاخه و تنهی درختان بسیار مهمتر از سریع دویدن است و بنابراین در آنها داشتن پاهای کوتاه و نه بلند، به افزایش شایستگی بالا خواهد انجامید. سرعت، یکی از خصلتهای سازگارانه برای بز کوهی است، اما کاملاً بیحرکت ماندن و در نتیجه، پنهان ماندن از دید شکارگر، یکی از ویژگیهای مربوط به سازگاری در بسیاری از جانوران برای مصون ماندن از شکار شدن است. برخی جانوران با ترساندن شکارگران خود را از خطر حفظ میکنند؛ مثلاً، برخی پروانهها دارای لکههایی روی بالهای خود هستند که با نشان دادن آنها به پرندگان شکارگر، آنها را میهراسانند. روشن است که گیاهان قادر به حرکت نیستند و با روشهای دیگری دشمن را دفع میکنند که از این جمله میتوان به طعم بد یا تیغدار بودن اشاره کرد. همهی این خصلتهای گوناگون موجب افزایش بقا و یا تولید مثل موجودات زنده و بنابراین شایستگی آنها میشود.
با توجه به تنوع ژنتیکی بسیاری از خصلتها و نیز تفاوتهای محیطی، وقوع گزینش طبیعی گریزناپذیر است و ساختار ژنتیکی جمعیتها و گونهها، با گذشت زمان تغییر خواهد کرد. در مقیاس زمانی سال شمار، سرعت این تغییرات کند است، زیرا به طول عمر چندین نسل نیاز است تا یک خصلت تغییر یافتهی (تنوع یافته) نادر به خصلت غالب جمعیت تبدیل شود. در اصلاح نژاد جانوران و گیاهان، غالباً گزینش نفس گیر و سختی رخ میدهد (مثلاً، هنگامی که یک بیماری موجب از بین رفتن بخش عمدهی گله یا محصول زراعی میشود)، اما همین تغییرات نیز چند سال به طول میانجامد. براساس براوردها، ذرت حدود ده هزار سال پیش بومی شده است، اما ذرتهایی که بلالهای درشتی دارند، دستاورد برنامههای اصلاحی اخیر به شمار میآیند. با وجود کندی تغییرات تکاملی در مقیاس زمانی سال شمار، گزینش طبیعی موجودات تغییرات سریعی در مقیاس زمانی سنگوارهای میشود. گسترش صفات سودمند در یک جمعیت با فراوانی اولیهی بسیار کم، در مدت زمان کمتری در مقایسه با گسترش این صفات در لایههای متوالی چینههای زمین شناختی رخ میدهد (که معمولاً دست کم چند هزار سال به طول میانجامد؛ ر.ک. فصل چهارم).
با وجودی که ممکن است ما اغلب متوجه وقوع گزینش طبیعی، به دلیل کندی سیر آن براساس مقیاس سال شمار نشویم، این فرایند هرگز باز نمیایستد. حتی انسان هنوز در حال تکامل است. مثلاً، رژیم غذایی ما با نیاکان مان فرق دارد و دندانهایمان، هر چند بسیار قوی نیستند، به خوبی میتوانند مواد غذایی نرمی را که امروز رایج است، بجوند. میزان بالای قند مواد غذایی جدید دندانها را فاسد میکند که بالقوه میتواند به آبسههای خطرناک و مرگ باری انجامد؛ اما دیگر نیازی به گزینش طبیعی برای داشتن دندانهای قوی نیست، چرا که با مراقبتهای دندان پزشکی یا در نهایت، استفاده از دندان مصنوعی میتوان این مشکل را رفع کرد. از آنجا که برخی کارکردهای دیگر دندان امروز دیگر موضوعیتی ندارند، میتوان انتظار داشت تغییرات دیگری در دندانهای ما رخ دهد و شاید روزی کاملاً تحلیل روند. دندانهای آدمی خیلی کوچکتر از دندانهای شامپانزه، خویشاوند نزدیک انسان، هستند و مشخص نیست چرا از این هم کوچکتر نمیشوند. افزایش قند در رژیم غذایی امروزی به افزایش فراوانی دیابت نوع دوم در نزد جمعیتهای انسانی انجامیده است که مرگ و میر بالایی را به بار میآورد. در گذشته، این بیماری عمدتاً در سنین پس از بارداری رخ میداد، اما سن ابتلا به این بیماری همواره در حال کاهش است. بنابراین، یک فشار گزینشی جدید، و احتمالاً شدید، برای تغییر سوخت و ساز انسان برای سازگاری با رژیم غذایی تغییر یافتهی انسان وارد میآید.
غالباً مفهوم شایستگی (تناسب) به درستی فهمیده نمیشود. هنگامی که علم زیست شناسی به دنبال تبیین معنی این واژه است، اغلب از مثالهایی، مانند مثال سرعت بز کوهی، بهره میگیرد که مربوط به سایر کاربردهای روزمرهی ما از مفهوم «شایستگی» هستند. خطر سوء برداشت در ضمن بحث در مورد ویژگیهایی مانند سبکی استخوانهای بال پرندگان و توخالی بودن مرکز آنها و داشتن پشت بندهای عرضی (شکل 1) کمتر است. نظریهی گزینش طبیعی، چنین ساختارهایی را که به خوبی طراحی شدهاند با تشریح این نکته توضیح میدهد که در خلال تکامل پرواز احتمال و بخت بقای پرندگانی سبک بالتر، اندکی بیشتر بوده است. اگر نسلهای بعدی این خصوصیت استخوانهای سبکتر را به ارث ببرند، فراوانی این خصلت با گذشت زمان و نزد نسلهای بعدی افزایش مییابد. این امر دقیقاً مانند گزینش مصنوعی سریعترین سگها توسط متخصصان اصلاح نژاد است که تمام سگهای شکاری دارای پاهای دراز و لاغر هستند. کارایی مکانیکی چنین پاهایی بیش از پاهای کوتاه است و پای سگهای شکاری شباهت بسیاری به پای بز کوهی و سایر جانوران تندرو دارد، که طی گزینش طبیعی تکامل یافتهاند. میتوان گزینش مصنوعی و طبیعی را به شکل کامل و بدون کاربرد واژهی شایستگی تشریح کرد. گزینش طبیعی چیزی نیست جز انتقال احتمالاً ترجیحی برخی صفات تغییر یافتهی موروثی به نسلهای بعد افرادی که دارای ژنهاییاند که موفقیت بقا یا تولید مثل آنها را کاهش میدهند، معمولاً چنین ژنهایی را به اندازهی افرادی که دارای ژنهایی هستند که توانایی بقا یا تولید مثل آنها را افزایش میدهد، به نسلهای بعدی منتقل نخواهند کرد. واژهی شایستگی فقط میان بری سودمند برای توضیح کوتاه شدهی این مفهوم است که گاه ویژگیها برای موفقیت بقا و یا تولید مثلی موجود زنده تاثیر میگذارند، بدون این که نیازی به مشخص کردن یک خصلت و صفت خاص باشد. این واژه برای برساختن مدلهای ریاضیاتی چگونگی تاثیر گزینش بر ساختار ژنتیکی یک جمعیت نیز سودمند است.
برای توصیف گزینش یک جهش سودمند، نیروهای رقابتی بین انسان و موشهای صحرایی را در نظر بگیرید که طی آن، ما به دنبال تولید سمی برای از بین بردن موشهای صحرایی هستیم و آنها برای مقاومت به این سموم تکامل مییابند. وارفارین که سمی علیه موشهای صحرایی است با جلوگیری از لخته شدن خون، موجب مرگ این حیوان میشود. وارفارین به آنزیمی پیوند میخورد که برای سوخت و ساز ویتامین k، عامل مهم در لخته شدن خون و بسیاری از کارکردهای دیگر، لازم است. پس از به کارگیری این سم، یک مرتبه موشهای صحرایی مقاوم نادر شدند، زیرا با تغییر سوخت و ساز ویتامین k در این افراد، رشد و بقای آنها کاهش یافت. به دیگر سخن، برای مقاومت باید هزینه پرداخت. در مزارع و مناطق شهری که وارفارین به کار میرود، اگرچه فقط موشهای صحرایی مقاوم قادر به زنده ماندن هستند، به رغم هزینهای که پرداختهاند گزینش طبیعی پرقدرتی رخ داده است. بنابراین، فراوانی نسخهی مقاوم ژن در جمعیت موش صحرایی افزایش یافته است، هر چند هزینهی آن مانع ورود آن به تمام افراد این گونه میشود. با این حال، پیشرفت اخیر تکامل نوعی جدید از مقاومت است که به نظر میرسد عاری از هزینه بوده و حتی ممکن است سودمند نیز باشد (در غیاب رسم). بنابراین یک تکامل پیوسته در واکنش به تغییر محیط زندگی موشهای صحرایی در جریان است.
تنوع پذیری و گزینش، خواص کلی بسیاری از سامانهها، و نه تنها موجودات زنده، به شمار میآیند. برخی اجزای خاص مادهی ژنتیکی حفظ میشوند، که دلیل آن تاثیر آنها در افزایش شایستگی موجود زندهی دارندهی آنها نیست، بلکه به این دلیل است که میتوانند خود را در چهارچوب مادهی ژنتیکی تکثیر نمایند، درست مانند انگلهایی که در بدن میزبان خود حضور دارند. به نظر میرسد 50 درصد DNA انسان از این دسته باشد. یکی دیگر از وضعیتهای مهمی که طی آن، گزینش طبیعی به تغییر تکاملی یک موجود زنده میانجامد، در سرطانها رخ میدهد. سرطان، بیماریای است که طی آن، یک یاخته و نسلهای بعدی آن به شکل خودسرانه و بیتوجه به مناسب بودن آن برای بقیهی اجزای بدن تکثیر میشود. این بیماری اغلب بر اثر جهشی به وجود میآید که موجب افزایش نرخ جهش ژنهای دیگر میشود (مثلاً، بر اثر نقص در سامانهی غلط گیری، که توالیهای DNA را کنترل و از جهشها جلوگیری میکند). اگر جهشها با فراوانی بالایی رخ دهند، برخی ممکن است بر سرعت تکثیر یاختهها تأثیر گذاشته و ممکن است به یک دودمان سریع تکثیر شونده بیانجامد. با گذشت زمان، تعداد یاختههای حاوی جهش در ژنهای عامل رشد سریع، بیشتر و بیشتر میشود و به همین دلیل است که اغلب سرطانها با گذشت زمان، وخیمتر میشوند. به علاوه، یاختههای سرطانی میتوانند به داروهایی که برای جلوگیری از رشد آنها مصرف میشوند، مقاوم شوند. مانند شرایط شناخته شدهی ویروسهای HIV مقاوم به دارو که در بدن بیماران مبتلا به ایدز تکامل مییابند، یاختههای سرطانی که جهشهایی کسب کردهاند که امکان مقاومت به داروها را در آنها فراهم آورده است، به سرعت رشد و تأثیر این داروها را خنثی میکنند. به همین دلیل است که اغلب امیدی به آغاز مجدد درمان دارویی پس از یک بار عدم تأثیر این داروها، وجود ندارد.
در سوی دیگر این طیف، ممکن است گونههایی که مجموعه ویژگیهای متفاوتی دارند با سرعتهای متفاوت رو به انقراض گذارند که نشان میدهد ممکن است در طبیعت، گزینش در سطح گونه نیز رخ دهد مثلاً، گونههایی با پیکری بزرگ، که عموماً اندازهی جمعیت و سرعت تولید مثل آنها پایین است، در برابر گونههایی که پیکر کوچکتری دارند، نسبت به انقراض آسیب پذیرترند. برعکس، گزینش بین افراد یک گونه اغلب به سود افرادی است که پیکر بزرگتری دارند و دلیل احتمالی آن، موفقیت بیشتر آنها در رقابت برای یافتن غذا و جفت است. دامنهای که در اندازهی پیکر افراد در یک گروه از گونههای خویشاوند دیده میشود، میتواند بازتاب نتیجهی نهایی هر دو نوع گزینش پیش گفته باشد، با همهی این احوال، به نظر میرسد گزینش افراد درون یک گونه، مهمترین عامل باشد، زیرا این عامل است که در نخستین گام موجب شکل گیری تنوع اندازهی پیکر میشود و معمولاً بسیار سریعتر از گزینش در مقیاس گونه عمل میکند.
گزینش در پدیدههایی غیر زیستی نیز اهمیت دارد. در طراحی ماشینها و برنامههای رایانهای مشخص شده است که ایجاد تغییرات پیوستهی کوچک در طرح، حفظ نسخههایی که کار را به خوبی انجام میدهند و حذف سایر طرحها، راهکار بسیار کارآمدی در طراحی بهینه است. از این روش به شکل فزایندهای در حل مسائل دشوار طراحی در سامانههای پیچیده بهره میگیرند. در این فرایند، مهندس طرحی در ذهن ندارد، بلکه فقط میداند به دنبال کدام کارکرد مطلوب است.
سازشها و تاریخچهی تکاملی
نظریهی تکامل از طریق گزینش طبیعی به تشریح جنبههایی از موجودات زنده میپردازد که دستاورد انباشت پیوستهی تغییراتیاند که هر یک از آنها به افزایش موفقیت بقا یا تولید مثل موجود زنده ختم شدهاند. نوع تغییراتی که رخ میدهد به وضعیت پیشین موجود زنده بستگی دارد: جهشها فقط میتوانند نمو یک موجود زنده را در محدودهی خاصی تغییر دهند که تاریخچهی نموی موجود زنده آن را ایجاب کرده و به شکل گیری فرد بالغ کنونی انجامیده است. نتایج گزینش مصنوعی که متخصصان اصلاح جانوران و گیاهان به انجام آن دست زدهاند، نشان میدهد که تغییر دادن اندازه و شکل اندامها با ایجاد تغییرات بنیادی در ویژگیهای ظاهری، مانند رنگ پوست، نسبتاً ساده است که مثال بارز آن، نژادهای گوناگون سگ است. با بهره گیری از جهشها میتوان تغییراتی بنیادی به وجود آورد و متخصصان ژنتیک در آزمایشگاهها با دشواری چندانی در ایجاد موشها یا مگسهای سرکهای که تفاوتهایی چشمگیر با افراد طبیعی این گونهها دارند، برخورد نخواهند کرد. مثلاً، امکان تولید مگسهایی با چهار بال (به جای دو بال در حالت طبیعی) وجود دارد. اما چنین تغییراتی بنیادین اغلب به اختلال شدید نمو موجود زنده و کاهش بقا و باروری آن میانجامند و بنابراین به نظر نمیرسد مطلوب نظر گزینش طبیعی باشند. حتی مختصصان اصلاح جانوران و گیاهان عموماً از دست زدن به چنین تغییراتی پرهیز میکنند (هر چند از چنین جهشهایی در اصلاح نژادهای غیرطبیعی کبوتر و سگ استفاده شده است جایی که اهمیت کمتری به سلامت جانوران در مقایسه به اهمیت آنها برای دامداران داده میشود).به همین دلیل، انتظار میرود تکامل معمولاً با ایجاد تغییرات اندک نسبت به آن چه پیشتر وجود داشته است، و نه تغییرات بنیادی ناگهانی، راه خود را طی کند. این امر به ویژه در مورد صفات پیچیدهای که به ارتباطات دوجانبهی بین چندین جزء وابستهاند، مانند چشم صادق است؛ اگر یکی ازاین اجزاء دستخوش تغییری بنیادی شود، ممکن است نتواند وظیفهی خود را در کنار سایر اجزایی که تغییر نکردهاند، به خوبی انجام دهد. هنگامی که سازشهای جدیدی تکامل مییابند، معمولاً نسخههای تغییریافتهی ساختارهای پیشین هستند و اغلب در ابتدا نیز شکل بهینهای نخواهد بود که مناسبترین کارکرد را دارد. گزینش طبیعی مانند مهندسی عمل میکند که به جای طراحی یک ماشین جدید، ماشین موجود را تعمیر میکند و برخی جنبههای آن را تغییر میدهد. آچارهای جدید برای کارهای دقیق مناسباند و از انواع گوناگون دو و چهار سوی آنها میتوان برای اهداف مختلف بهره گرفت، اما آچارهای نسل اول که اجداد این آچارهای جدید به شمار میروند، توپیهایی با قلاویز درشت هستند که با قراردادن یک میله در حفرهای که در انتهای آنها قرار داشت، میچرخیدند.
در حالی که ما اغلب از دقت و کارایی سازشهایی شگفت زده میشویم که در موجودات زنده یافت میشوند، به نمونههای متعددی از سازشهایی نیز برمیخوریم که طی آن، خصلتهایی که فقط برای اجداد موجود زندهی فعلی کارکرد داشتهاند، تغییر کردهاند. نقاشان فرشتگانی با بالهایی بر شانه آنها نقش میکنند، که امکان
بهره گیری ممتد از بازوهایشان را فراهم میآورد. اما بالهای پرندگان و گونههای مهرهدار پرندهی واقعی، اندام حرکتی جلویی تغییر شکل یافته است؛ در نتیجه، پرندگان و خفاشها فاقد این اندام حرکتی جلویی هستند، چرا که بخش عمدهی کارکردها و وظایف این اندام در اجداد این موجودات زنده، در آنها وجود ندارد. به همین ترتیب، طرح قلب و سامانهی گردش خون پستانداران دارای ویژگیهای نامانوسی است که نشان دهندهی تاریخچهی تغییرات تدریجی سامانهای است که وظیفهی اولیهی آن، تلمبه زدن خون از قلب به سمت آبششهای یک ماهی و سپس سایر اندامها بوده است (شکل 2). نمو جنینی سامانهی گردش خون به روشنی تاریخچهی تکاملی آن را آشکار میکند.
گاه راه حلهای یکسانی برای یک مشکل کارکردی در گروههای کاملاً مستقل موجودات زنده تکامل یافته است که نتیجهی آن، سازشهای بسیار مشابهی است که در جزئیات با هم تفاوت چشمگیری دارند و دلیل این تفاوت نیز اختلافات تاریخچهی تکاملی این گروههاست و بارزترین مثال آن، بال پرندگان و خفاشهاست. بنابراین، در حالی که شباهت موجودات زندهی گوناگون، اغلب ناشی از خویشاوندی آنهاست (مانند خویشاوندی انسان و بوزینه)، گاه با این پدیده مواجه میشویم که موجودات زندهای که خویشاوندی نزدیکی با هم ندارند اما در محیطهای مشابهی زیست میکنند، شباهتهای بیشتری با همدیگر در مقایسه با خویشاوندان نزدیکتر خود دارند. در مواردی که شباهتها و تفاوتهای ریختنی گمراه کنندهاند، روابط تکاملی صحیح را میتوان با استفاده از شواهد مربوط به شباهتها و تفاوتهای توالی DNA کشف کرد، مثلاً، گونههای بسیاری از دلفینهای رودخانهای در رودخانههای بزرگ مناطق گوناگون جهان تکامل یافتهاند. این گونهها از خصلتهایی برخوردارند که آنها را از گونههای دلفین دریایی متمایز میکنند؛ از جملهی این تفاوتها میتوان به تحلیل چشم در دلفینهای رودخانهای اشاره کرد، زیرا این گونهها در آبهای متلاطم زندگی میکنند و برای مسیریابی خود، بیش از بینایی، بر شنوایی تکیه دارند. مقایسهی توالی DNA نشان میدهد که هر گونهی دلفین رودخانهای، خویشاوندی نزدیکتری با گونههای دریایی هم ناحیهی خودش در مقایسه با گونههای رودخانهای مناطق دیگر دارد. این امر نشان میدهد که محیط زیست مشابه به سازگاریهای مشابهی منجر میشود.
با وجود تشابهات، گزینش طبیعی با فرآیندهای طراحی انسانی، به راههای متعددی متفاوت است. یکی از آنها این است که تکامل فاقد دوراندیشی است؛ موجودات زنده در واکنش به شرایط محیطی حاکم تکامل مییابند و همین امر ممکن است هنگام روبرو شدن با تغییرات بنیادی محیطی، موجب انقراض آنها شود. همان طور که در ادامه خواهیم گفت، رقابت جنسی بین افراد نر میتواند به تکامل ساختارهایی در آنها منجر شود که توانایی بقای آنها را به شدت کاهش میدهد؛ این احتمال هست که در مواردی، وقوع یک تغییر نامطلوب محیطی تا آنجا به کاهش بقا انجامد که گونه قادر به حفظ خود نباشد، همچنان که این اتفاق برای انقراض گوزن شمالی ایرلندی و شاخهای بلند آن پیشنهاد شده است. موجودات زندهای با طول عمر زیاد، اغلب برای زادآوری اندک تکامل یافتهاند که مثال بارز آن، پرندگان بزرگ شکارگر مانند کرکس آمریکایی است که هر دو سال فقط یک فرزند تولید میکند (این خصلت در فصل هفتم بررسی خواهد شد.) این جمعیتها در شرایط محیطی مطلوب به خوبی زندگی میکنند و میزان مرگ و میر سالانهی فرد بالغ در آنها پایین است، اما، اگر شرایط محیطی نامطلوب شود و مرگ و میر افزایش یابد، مثلاً به دلیل فعالیتهای انسان، ممکن است جمعیت این گونهها به سرعت کاهش یابد. این امر برای بسیاری از گونهها در عصر حاضر رخ داده و حتی موجب انقراض گونههایی شده است که زمانی فراوانی پردامنهای داشتند. مثلاً، کبوتر وحشی آمریکای شمالی که سرعت زادآوری آن کم بود، در سدهی نوزدهم منقرض شد، هر چند زمانی جمعیت آن بالغ بر دهها میلیون فرد بود، گونههایی که برای اشغال زیستگاههای کاملاً خاص تکامل یافتهاند، بر اثر از بین رفتن چنین زیستگاههایی که ناشی از تغییرات محیطی هستند نیز آسیب پذیرترند و سریعتر رو به انقراض میگذارند؛ مثلاً، پاندا در چین در خطر انقراض است، زیرا سرعت تولید مثل آن پایین و به نوع خاصی از خیزران وابسته است که فقط در بعضی مناطق کوهستانی، که رو به نابودیاند، رشد میکند.
علاوه بر این، گزینش طبیعی ضرورتاً موجب سازش کامل نمیشود. در وهلهی نخست، ممکن است زمان کافی برای برقراری سازگاری در تمام جنبههای حیات یک موجود زنده برای عملکرد بهینهی آن وجود نداشته باشد. این امر احتمالاً به ویژه در ضمن برقراری فشار گزینش ناشی از برهمکنش بین دو گونه، مثل یک میزبان و یک انگل، صادق است. مثلاً، بهبود توانایی مقاومت میزبان به آلودگی، فشار گزینش را بر انگل برای غلبه بر این مقاومت افزایش میدهد و همین امر، باعث فشار بر میزبان برای دستیابی به مقاومت جدیدتر میشود و این چرخه ادامه خواهد داشت؛ و به این ترتیب، یک «مسابقهی تکاملی» بین این دو گونه به جریان میافتد. در چنین شرایطی، هیچ یک از دو طرف نمیتوانند از سازش کاملی در دراز مدت برخوردار باشند. ما با وجود توانایی شگفت سامانهی ایمنی خود در مقابله با عفونتهای میکروبی و ویروسی، هم چنان نسبت به سویههای به تازگی تکامل یافتهی ویروسهای آنفلوانزا و سرماخوردگی آسیب پذیریم. ثانیاً، ماهیت گزینش طبیعی که فقط به اصلاح ساختار پیشین میپردازد، شرایط را برای گزینش محدود میکند که پیشتر به آن اشاره شد. از دیدگاه طراحی، این که عصبهایی که اطلاعات را از یاختههای گیرندهی نوری چشم مهره داران دریافت میکنند، بیشتر در جلو و نه در پشت یاختههای حساس به نور شبکیه قرار دارند، ممکن است نامعقول به نظر برسد؛ اما این پدیده پیامد شیوهی تکامل این بخش از چشم در قالب رویش سامانهی عصبی مرکزی است (چشم هشت پا شبیه پستانداران است، اما آرایش بهتری دارد و یاختههای حساس به نور در جلوی عصبها جا گرفتهاند). سوم، بهبود یکی از جنبههای کارکردی یک سامانه ممکن است به قیمت افت جنبههای دیگر آن تمام شود که پیشتر و در مورد مقاومت موشهای صحرایی به وارفارین به آن پرداختیم. این امر میتواند از بهبود سازگاریها جلوگیری کند. مثالهای دیگری در این مورد در ادامه ارائه خواهد شد.
کشف گزینش طبیعی
داروین و والاس بدون در اختیار داشتن نمونههای واقعی اظهار داشتند که گزینش طبیعی عامل تکامل سازش است. طی 50 سال گذشته، موارد فراوانی از گزینش طبیعی، کشف و به دقت مطالعه شده و شواهد بیشماری را در تایید نقش کلیدی گزینش طبیعی در تکامل در اختیار ما قرار داده است. در اینجا فقط به ذکر چند نمونه میپردازیم. یکی از مهمترین انواع گزینش طبیعی که امروزه جاری است، ظهور موارد فزایندهی مقاومت به آنتی بیوتیکها نزد باکتریهاست. این مورد، یکی از تغییرات تکاملی است که به طور گسترده مورد مطالعه قرار گرفته است، زیرا حیات ما را به خطر میاندازد و به سرعت و (متاسفانه) مکرر رخ میدهد. در تاریخی که این کتاب نوشته میشد، عنوان اصلی روزنامهها به پیدایش استافیلوکوک مقاوم به متیسیلین در درمانگاه سلطنتی ادینبورو اختصاص داشت. هر گاه یکی آنتی بیوتیک به طور گسترده مصرف شود، پس از کوتاه زمانی باکتریهای مقاوم ظاهر میشوند. آنتی بیوتیکها نخستین بار در دههی 1940 به طور گستردهای مصرف شدند و اندکی پس از آن بود که نگرانیهای متخصصان میکروبیولوژی در مورد ظهور مقاومت در برابر آنها ابراز شد. در سال 1955، مقالهای در مجلهی پزشکی آمریکا، که مخاطبان آن پزشکان هستند، انتشار یافت که در آن نسبت به خطر ظهور مقاومت سویههای باکتریایی طی فرایند گزینش، بر اثر مصرف گسترده آنتی بیوتیکها هشدار داده شده بود و در سال 1966 (هنگامی که هنوز مردم عادت مصرف گستردهی آنتی بیوتیکها را تغییر نداده بودند)، میکروبیولوژیست دیگری نوشت: «آیا راهی وجود ندارد که آگاهیهای عمومی را در مورد ظهور مقاومت به آنتی بیوتیکها افزایش داد؟»تکامل سریع مقاومت به آنتی بیوتیکها شگفت آور نیست، زیرا باکتریها به سرعت تکثیر میشوند و به تعداد زیادی وجود دارند، در نتیجه قطعاً جهشی که به مقاومت یاخته میانجامد در چند فرد از این جمعیت رخ خواهد داد؛ اگر باکتریها قادر به حفظ این تغییر ناشی از جهش و تکثیر آن باشند، جمعیتی مقاوم به سرعت شکل خواهد گرفت. میتوان امیدوار بود چنین مقاومتی برای باکتریها هزینه داشته باشد، که در آغاز برای مقاومت به وارفارین در موشهای صحرایی پدید آمد، اما مانند همین مورد موشهای صحرایی، نمیتوانیم در درازمدت به این پدیدهی هزینهدار بودن مقاومت متکی باشیم. دیر یا زود، باکتریها به شکلی تکامل مییابند که قادر به تداوم بقای خود در حضور آنتی بیوتیکها، بدون پرداخت هزینهای جدی، خواهند بود. بنابراین، تنها بخت ما، مصرف آنتی بیوتیکها، فقط در شرایطی است که واقعاً به آنها نیاز داریم و مطمئنیم موجب از بین رفتن سریع تمام باکتریها، پیش از فرصت یافتن باکتریها برای ایجاد مقاومت، میشوند. اگر فردی درمان آنتی بیوتیکی را زمانی قطع کند که هنوز باکتریها باقی ماندهاند، به نحوی گریزناپذیر در جمعیت باکتریها چند باکتری مقاوم ظاهر خواهند شد که در بدن افراد دیگر تکثیر خواهند کرد. مقاومت به آنتی بیوتیکها ممکن است حتی بین باکتریهایی از گونههای مختلف نیز ظاهر شود. آنتی بیوتیکهایی که در دام و برای کاهش عفونتها و افزایش رشد آنها مصرف میشوند، میتوانند موجب مقاومت عوامل بیماریزای انسانی شوند. اما این تمام مشکل نیست باکتریهایی که از جهشهای مقاومت برخوردارند. باکتریهای عادی در جمعیت خود نیستند، بلکه گاهی سرعت جهش در آنها بیش از میانگین سرعت جهش درون جمعیت است و به آنها اجازه میدهد سریعتر به گزینش واکنش نشان دهند.
هر گاه داروها و آفتکشها برای از بین بردن انگلها یا آفات به کار روند، مقاومت ایجاد میشود و صدها نمونه از این پدیده در ریزموجودات، گیاهان و جانوران مطالعه شده است. حتی ویروس HIV داخل بدن بیماران مبتلا به ایدزی که دارو مصرف میکنند، جهش مییابد و به دارو مقاوم میشود و این درمان در نهایت بیاثر میشود. در تلاش برای جلوگیری از این امر، اغلب دو دارو را مصرف میکنند. از آنجا که جهشها، پدیدههایی نادرند، احتمال این که جمعیت ویروس داخل بدن بیمار به سرعت از هر دو جهش مقاومت برخوردار شود، اندک است اما این اتفاق نیز در نهایت رخ میدهد.
این مثالها، گزینش طبیعی را توصیف میکنند، اما آنها نیز، مانند گزینش مصنوعی، مستلزم وضعیتیاند که در آن محیط در نتیجهی دخالت آدمی، تغییر میکند. بسیاری از فعالیتهای دیگر انسان نیز موجب تغییرات تکاملی در موجودات زنده میشود، مثلاً، به نظر میرسد کشتن فیلها برای دستیابی به عاج آنها موجب افزایش فراوانی فیلهای بیعاج شده است. در گذشته، فیلهای بدون عاج، نمونههایی نادر و غیرعادی به شمار میآمدند. اکنون و با شکار بیرویهی این حیوان، فیلهای بیعاج میتوانند بهتر از فیلهای عادی بقای خود را حفظ و تولید مثل کنند و در نتیجه، فراوانی آنها در جمعیت فیلها افزایش یافته است. پروانههای دم چلچلهای که بالهای کوچکی دارند و پرندههای ضعیفیاند، در قسمتی از زیستگاههای طبیعی گزینش شدهاند که دلیل احتمالی آن، شانس بیشتر بقای پروانههایی با قدرت پرواز کمتر، در داخل این زیستگاهها است. هنگامی که ما علفهای هرز باغها یا مزارع را وجین میکنیم، در واقع گیاهان یک سالهی قادر به تولید سریع بذر را گزینش میکنیم. در گونههایی مانند چمن یک ساله (poa annua)، بوتههایی حضور دارند که بسیار کندتر رویش مینمایند و میتوانند دو یا چند سال زنده بمانند؛ اما آشکار است که در شرایط وجین علفهای هرز، این ویژگی یک عیب برای این گیاه به شمار میرود. این مثالها نه تنها نشان دهندهی شایع و سریع بودن تغییرات تکاملیاند، بلکه خاطرنشان میکنند هر فعالیت انسانی ممکن است بر تکامل گونههای زندهی اطراف ما تأثیر بگذارد. با پراکنش انسان در جای جای این کرهی خاکی، تعداد گونههایی که از این آثار مصون میمانند، روز به روز در حال کاهش است.
زیست شناسان موارد گزینش بسیاری را نیز مورد مطالعه قرار دادهاند که کاملاً طبیعیاند و انسان هیچ نقشی در تخریب یا تغییر زیستگاه نداشته است. یکی از بهترین نمونهها در این مورد، مطالعهی 30 سالهی پیتر و رزماری گرنت روی دو گونه از سهرههای مورد اشارهی داروین، سهرهی زمینی و سهرهی کاکتوس در جزیرهی دافنه در مجمع الجزایر گالاپاگوس است (ر.ک. فصل چهارم). تفاوت این دو گونه در میانگین اندازه و شکل منقار آنهاست، اما در هر دو ویژگی فوق، تنوع درون گونهای چشمگیری مشاهده میشود. گروه پژوهشی گرنتها طی این مطالعه، تمامی پرندگانی که تخم گذاشتند و زادگان تمامی مادهها را در این جزیره شناسایی کردند. ماندگاری این جوجهها را پی گرفتند و به اندازه و شکل اندامهای مختلف پیکر آنها نسبت دادهاند. مطالعات شجرهای نشان داد که تنوع ویژگیهای منقار دارای یک جزء قوی ژنتیکی است؛ به همین دلیل جوجهها شبیه والدین خود هستند. مطالعهی رفتار تغذیهای این پرندگان در طبیعت نشان داد که اندازه و شکل منقار بر کارایی تغذیه از دانههایی که شکل و ویژگیهای مختلفی دارند، تأثیر میگذارد: منقارهای بزرگ و عمیق به پرنده امکان میدهند تا دانههای درشت را بهتر از منقارهای کوچک و باریک در اختیار بگیرد و عکس این حالت نیز در مورد دانههای ریز صادق است. جزایر گالاپاگوس در معرض دورههای خشک سال جدی ناشی از پدیدهی ال نینیو (2) است و این امر بر فراوانی منابع غذایی مختلف تأثیر میگذارد. در یک سال خشک، به استثنای یک گونهی گیاهی که بذرهای بسیار درشتی تولید میکند، اکثر گیاهان این جزیره قادر به تولید بذر نیستند. یعنی، احتمال بقای سهرههای منقار بزرگ و عمیق، بیش از سایر سهرههاست و این امر با سرشماری جمعیت پرندهها اثبات شد: پس از یک دورهی خشکی، پرندههای بالغ هر دو گونه دارای منقارهای بزرگتر و عمیقتر در مقایسه با میانگین جمعیت پیش از خشکسالی بودند، به علاوه، جوجههای آنها نیز این صفات را به ارث بردند و در نتیجه، تغییر جهت گزینش به دلیل خشک سالی به تغییری ژنتیکی در ترکیب یک جمعیت، یعنی یک تغییر تکاملی واقعی، انجامید. شدت این تغییر هم سو با نتایج پیش بینی شدهی رابطهی بین مرگ و میر و خصلتهای منقار بود که درجهی شباهت والدین و فرزندان در نظر گرفته شد. هنگامی که شرایط به حالت عادی بازگشت، رابطهی بین خصوصیات منقار و کیفیت بقا به این شکل تغییر یافت که داشتن منقار بزرگ و عمیق، دیگر یک مزیت تکاملی محسوب نمیشد و تکامل این گونهها دوباره به حالت پیشین بازگشت. با این حال، حتی در سالهای غیرخشک نیز تغییرات کم اهمیتتری در محیط رخ داد که به تغییر رابطهی بین تناسب (شایستگی) و ویژگیهای منقار منجر شد؛ در نتیجه ویژگیهای منقار همواره در طول این 30 سال در نوسان بوده است، به شکلی که جمعیت این دو گونه سهره در انتهای مطالعه کاملاً متفاوت با زمان آغاز آن بود.
یکی دیگر از مثالهای مناسب در این نمونه، چگونگی سازگاری گلها با حشرات و سایر جانوران گرده افشان است. برای این که یک گل با گل دیگری از گونهی خود لقاح کند، گرده افشانها باید روی این گل بنشینند و گیاه با پاداشی که برای این جانوران در نظر میگیرد (در اختیار قرار دادن شهد یا دانهی گردهی اضافی برای تغذیهی جانور). حضور این گرده افشان روی گلهای دیگر همان گونه نیز تضمین میشود. هر دو بازیگر این عرصه، گیاه و جانور گرده افشان، چنان تکامل مییابند که بیشترین بهره را از این رابطه ببرند. مثلاً، در ارکیده، لازم است پروانهی بید گرده افشان تا عمق گل فرو رود و بتواند تودهی دانههای گرده را (که به آن کیسهی گرده میگویند) محکم با نوک زبان خود جذب کند. به این ترتیب، قطعاً گردهها به محل دقیقی که باید در گیاه بعدی قرار بگیرند، منتقل خواهند شد و گرده، گل را بارور خواهد کرد. برای این که شهد گل از دسترس زبان بید دور بماند [تا گرده افشان مجبور به رفتن به داخل گل و در نتیجه، جذب گردهها نیز شود]، گزینشی طبیعی در راستای طول لولهی شهد صورت گرفته است و گیاهانی که لولهی شهد غیرعادی را دارند، معمولاً باروری کمتری خواهند داشت. در چنین گلهایی، پروانهی بید از شهد گیاه تغذیه میکند، بدون این که گردهای را جذب یا از گیاه پیشین بهاین گیاه منتقل کند، و گلهایی که طول لولهی شهد آنها بیش از حد است نیز شهد خود را ضایع میکنند، درست مانند قوطی آب میوهای که نی آن کوتاه باشد. البته در صنعت آب میوه، این حالت به نفع فروشنده است و موجب فروش آب میوهی بیشتری میشود، اما گیاهان فقط انرژی، آب و عناصر غذاییای را که صرف تولید شهد کردهاند، و میتوانست به شکل بهتری به کار رود، هدر میدهند.
در یکی از گونههای گلایول در آفریقای جنوبی که هر بوتهی آن فقط یک گل تولید میکند، بوتههایی که لولههای بلندتری دارند، بیش از بوتههایی که طول لولهی آنها متوسط است، میوه تولید میکنند و میوهی آنها بذر بیشتری نیز دارد. لولهی شهد در این گونه به طور متوسط 9/3 سانتی متر طول دارد و طول زبان پروانهی بیدی که از این گل تغذیه و آن را گرده افشانی میکند، 3/5 تا 15 سانتی متر است. بیدهایی که دانهی گردهای روی زبان خود نداشتند، همگی از زبان بسیار بلندی برخوردار بودند. طول زبان گونههای دیگر پروانهی بید در همین منطقه که این گل را گرده افشانی نمیکنند، به طور متوسط کمتر از 4/5 سانتی متر است. این پدیده نمایانگر قدرت گزینشی است که بر این گلها و پروانهها بید اعمال میشود تا نسبت به یکدیگر سازگار شوند؛ این سازش در مواردی بسیار پردامنه است. برخی ارکیدههای ماداگاسکاری دارای گلهاییاند که طول لولهی شهد آنها 30 سانتی متر و طول زبان گرده افشانهایشان 25 سانتی متر است. در این گونهها، گزینش برای طول لولهی شهد با این آزمایش مشخص شد که با گره زدن کیسههای شهد برای کوتاهتر کردن طول لوله (به شکل مصنوعی)، موفقیت پروانههای بید برای خارج کردن کیسهی گرده کاهش یافت.
نوع مشابهی از چنین گزینش و پادگزینشی بر رابطهی انسان و انگلها تأثیر میگذارد. انواع گوناگونی از سازگاری انسان به مالاریا مطالعه و مشخص شده است که راهکارهای دفاعی مختلفی در انسان تکامل یافته یافت میشود که از آن جمله میتوان به تغییرات گلبولهای قرمز خون، که انگل عامل مالاریا بخش عمدهای از چرخهی پیچیدهی حیات خود را در آن سیر میکند، اشاره کرد. مانند مقاومت به وارفارین در موشهای صحرایی، چنین راهکاری ممکن است گاهی همراه با هزینه باشد. کم خونی گلبولهای داسی شکل، که معمولاً در غیاب درمانهای دارویی کشنده است، مستلزم تغییر در هموگلوبین (پروتئین مهم گلبولهای قرمز خون، عامل انتقال اکسیژن در بدن) است. نوع تغییریافتهی هموگلبین (هموگلوبین S)، شکل جهش یافتهی ژن رمزگذار هموگلوبین عادی افراد بالغ (A) است که تفاوت این دو در یکی از حروف DNA است. افرادی که هر دو ژن عامل این پروتئین در آنها از نوع S است، در معرض کم خونی گلبولهای داسی شکل قرار دارند؛ گلبولهای قرمز این افراد تغییر شکل مییابد و مویرگهایشان مسدود میشود. افرادی که دارای یک ژن هموگلوبین عادی A و یک ژن هموگلوبین S هستند، به این بیماری دچار نمیشوند، بلکه از این مزیت برخوردارند که در مقایسه با افرادی که هر دو ژن هموگلوبین آنها از نوع عادی است، مقاومت بیشتری به مالاریا بروز میدهند. بنابراین، صدمهی بیماری کم خونی که در افراد دارای دو ژن S وجود دارد، هزینهی مقاومت آنها به مالاریاست و از گسترش ژن S در تمام جمعیت جلوگیری میکند؛ حتی در مناطقی که شیوع مالاریا دامنهی گستردهای دارد. انواع تغییریافتهی آنزیم گلوکز-6- فسفات دهیدروژناز نیز که به جلوگیری از مالاریا کمک میکنند (ر.ک.فصل سوم)، هزینه دارند؛ به این ترتیب که در برخی افرادی که دارای این آنزیم تغییر یافتهاند، مصرف بعضی مواد غذایی یا داروها موجب آسیب به گلبولهای قرمز خون میشود؛ در حالی که انواع غیرمقاوم این آنزیم از این عمل ممانعت میکنند. گرچه به نظر میرسد مقاومت بدون هزینه یا با هزینهی ناچیز به مالاریا وجود داشته باشد. گروه خونی دافی (3) منفی، یکی دیگر از ویژگیهای گلبولهای قرمز خون، در بسیاری از مردم آفریقا دیده میشود و افرادی که دارای این گروه خونیاند، در مقایسه با افراد دافی مثبت، حساسیت بسیار کمتری به نوع خاصی از مالاریا دارند.
یکی از نتایج کلی مطالعهی مقاومت در مالاریا از این قرار است که امکان دارد در واکنش به یک فشار گزینشی، در اینجا یک بیماری جدی، واکنشهای متفاوتی بروز کند. برخی راه حلهای مقابله با مالاریا بهتر از سایر راه حلها هستند، زیرا هزینهی کمتری در پی دارند. در واقع، تغییرات ژنتیکی فراوان دیگری نیز در جمعیتهای گوناگون انسانی دیده شده که به مقاومت به مالاریا میانجامند و به نظر میرسد این که چه نوع جهشی بر اثر گزینش در یک منطقه تثبیت میشود، تا حد زیادی تصادفی و بسته به شانس است. مثالهای پیش گفته به بررسی واکنشهای گزینش به تغییر محیط زندگی جانوران، انسان و گیاهان پرداختند. ممکن است یک بیماری بروز کند و گزینشی روی یک جمعیت صورت بگیرد تا افراد مقاوم تکامل یابند. یا شاید پروانهی بیدی تکامل یابد که زبان بلندتری داشته باشد و بتواند از شهد گل، بدون جذب دانهی گرده، بهره گیرد، در نتیجه، گیاه نیز در واکنش به این پدیده، برای داشتن لولهی گردهی بلندتر تکامل مییابد. در این مثالها، گزینش طبیعی موجب تغییر موجود زنده میشود، که داروین نیز در سال 1858 با آن مواجه شد با این حال، گزینش طبیعی اغلب از بروز تغییرات جلوگیری هم میکند. در پروتئینها و آنزیمهای باختهای جهشهایی رخ میدهند که موجب از بین رفتن کارکرد این مواد میشوند. حتی در یک محیط بدون تغییر، گزینش علیه ژنهای جهش یافتهی هر نسل (که پروتئینهای جهش یافته را رمزگذاری میکنند یا انواعی که در مکان یا زمان غلط و یا به مقدار نامناسبی بیان میشوند را رمزگذاری میکند) عمل میکند. در هر نسل، افراد جهش یافتهای ظاهر میشوند، اما افراد عادی عموماً فرزندان بیشتری تولید میکنند و در نتیجه، ژنهای آنها هم چنان غالب و ژنهای جهش یافته در اقلیت باقی خواهند ماند. به این پدیده، گزینش پایدارساز یا خالصساز گفته میشود که موجب میشود هر چیز به بهترین شکل ممکن عمل کند. از جمله مثالهای این موضوع، ژن رمزگذاری یکی از پروتئینهای دخیل در لخته شدن خون است. برخی تغییراتی که در توالی این پروتئین رخ میدهد به ناتوانی خون فرد در لخته شدن پس از زخم (هموفیلی) میانجامد. تا همین اواخر که علل بروز این بیماری شناخته شد و امکان کمک به مبتلایان به آن با تزریق پروتئینهای عامل لخته شدن خون فراهم آمد، این بیماری معمولاً کشنده بود و با بخت بقای مبتلایان را به شدت کاهش میداد. هزاران تنوع ژنتیکی با فراوانی پایین که آثار زیان باری از این دست دارند و بر هر خصلت قابل تصوری اثر میگذارند، توسط متخصصان ژنتیک پزشکی شناسایی شده است.
گزینش پایدارساز هنگامی پیش میآید که محیط نسبتاً ثابت باقی بماند، در نتیجه گزینش در زمان گذشته این فرصت را داشته تا یک صفت را براساس افزایش تناسب و شایستگی آن برای این شرایط، سازگار کند. امروزه میتوان گزینش پایدارساز را با اعمال روی خصلتهای همواره متغیر موجودات زنده آشکارسازی کرد. یکی از نمونههای مطلوب در این زمینه، وزن انسان در زمان تولد است. حتی امروز، وقتی تعداد بسیار کمی از نوزادان میمیرند، نوزادانی که از وزن متوسط برخوردارند، بیشتر زنده میمانند. عمدهی نوزادانی که از دست میروند، نوزادان ریزجثه و برخی نوزادان درشت هیکلاند. گزینش پایدارساز در گونههای جانوری نیز مشاهده شده است؛ مانند پرندگان و حشرات که پس از توفانهای سهمگین، افراد باقی مانده عموماً جثهای متوسط دارند، در حالی که اغلب کوچکترین و بزرگترین افراد گونه از بین رفتهاند. حتی یک انحراف کوچک از وضعیت بهینه میتواند امکان بقا یا باروری را کاهش دهد. از این قرار است که پی میبریم سازش موجودات زنده با محیط زندگی خود اغلب خیره کننده است. همان طور که در فصل سوم تشریح شد، گاه به نظر میرسد حتی ریزترین جزئیات نیز میتوانند مهم و تأثیرگذار باشند. خیلی وقتها سازگاریهای نزدیک به کمال (4)، مانند شباهت فوق العاده دقیق پروانههای رنگی به برگ درختان یا ملخها به شاخ و برگ آنها، مشاهده میشود. گزینش پایدارساز را با این مشاهدات نیز میتوان درک کرد که گونهها غالباً تغییرات تکاملی اندکی دارند و تا زمانی که محیط زندگی برای آنها دردسرساز نشود، گزینش عموماً موجودات زنده را در همین حالت حفظ میکند. همین امر است که موجب ریخت ثابت بعضی موجودات زنده در یک دورهی طولانی تکاملی میشود که به بعضی از آنها سنگوارهی زنده میگویند و گونههای نوین آنها شباهت بسیاری با اجداد کهن سنگوارهای خود دارند.
پینوشتها:
1- fitness.
2- EI Nino: جریان آب گرمی که به طور ادواری در امتداد سواحل اکوادور به سوی جنوب جاری است. این جریان با نوسان جنوبی همراهی میشود ( این دو اثر را روی همرفته نوسان ال نینیو - جنوبی میگویند) و در اقلیم و آب و هوای سرتاسر ناحیهی اقیانوس اطلس تأثیر میگذارد. پدیدهی مشابهی هم ممکن است در اقیانوس آرام رخ دهد. تقریباً هر هفت سال، در خلال فصل کریسمس (که ال نینیو هم به معنی مسیح کودک است) ال نینیو بادهای بسامان را تضعیف و جریانهای معکوس استوایی را تقویت میکند. م.
3- Duffy.
4- ولی نه کامل: نه، وصل ممکن نیست؛ همیشه فاصلهای هست (سهراب سپهری) (م.).
چارلزورث، برایان و دبورا؛ (1390)، تکامل، عبدالحمید مهدوی دامغانی، تهران: بصیرت، چاپ دوم.