بررسي تاريخي آيه ي مباهله و بازتاب هاي کلامي آن (1)
چکيده
کليد واژه ها : مباهله ، مسيحيان ، نجران ، اهل بيت .
مفهوم شناسي
در بيان ارتباط معناي نخست و دوم گفته اند : لعنت الهي ، موجب جدا شدن و انفکاک انسان از رحمت خداوند مي شود ( فخر رازي ، 1415 ق ، ج 3 ، ص 249 ) و يا آنکه لعن و نفرين، گاه همراه با دعا و تضرع بسيار و در نتيجه ، همراه با توجه کامل قلب و انقطاع از محيط مي باشد ( راغب ، 1412 ق ، ص 149 / مصطفوي ، [بي تا] ، ج 1 ، ص 349 ) .
در بيان تفاوت بين مباهله و لعنت نيز گفته اند : مباهله همواره از شدت و تأکيد بيشتري نسبت به لعنت برخوردار است ( ابوهلال ، 1412 ق ، ص 466 ) ، اشتقاق مباهله از ريشه اي عربي به معناي غير اعجمي بودن آن نيست ، بلکه موارد کاربرد اين واژه در زبان هاي عبري و سرياني نيز پيش از کاربرد عربي آن يافت شده که دليل بر وام گيري آن در زبان عربي است ( ماسينيون ، 1378 ش ، ص 67 ) .
سنت مباهله از ديرباز در ميان برخي جوامع بشري و به ويژه اقوام سامي متداول بوده است . مباهله بر پايه ي اين باور استوار است که در موارد نوميدي از اثبات حقيقت به طريق طبيعي ، به عالم غيب روي آورده و درخواست کشف حقيقت از جانب خداوند مي شود ؛ براي نمونه مي توان از سوگند پاکدامني در بين بابليان ياد کرد که در موارد اتهام زنان به انجام عمل خلاف عفت برگزار مي شد و يا آتش هوله که فرد متهم از آن گذر مي کرد و در صورت بي گناهي گزندي به او وارد نمي شد و نيز برخي آزمايش هاي مشابه ديگر که براي اثبات بي گناهي گزندي در بين بوميان عرب مرسوم بوده است ( همان ، ص 65-67 ) . برخي اقوام اروپايي نيز پيروزي هر يک از طرفين در مبارزه ي تن را دليل بر حقانيت وي مي پنداشتند (شعراني ، 1389 ق ، ج 1 ، ص 97 ) .
در کتاب مقدس نيز مواردي از مباهله گزارش شده است . براي نمونه از رقابت هابيل و قابيل ياد شده است که دو هديه به پيشگاه خداوند تقديم مي دارند و خداوند يکي از آنها را به نشانه ي قبولي بر مي گزيند و ديگري را رد مي کند ( کتاب مقدس ، عهد قديم ، 1988 م ، سفر پيدايش ، ص4 ، 3-5 ) . نشانه ي قبولي خدا ، نزول آتشي از آسمان بر هديه فرد بر حق بوده است ( همان ، سفر اول پادشاهان ، 18 ، 20-40 ) . اين ماجرا به شکل خلاصه تري در قرآن نيز گزارش شده است ( مائده : 27 ) در روايات نيز مواردي چون مباهله ي موسي عليه السلام با قارون - که به هلاکت قارون منتهي مي شود - آمده است ( مجلسي ، 1983 م ، ج 21 ، ص 324 ) .
مباهله ، در معناي اصطلاحي آن به درخواست نزول لعن و عذاب بر مخالف پس از بي حاصل ماندن بحث و مناظره اطلاق مي شود ( زمخشري ، [بي تا] ، ج 1 ، ص 140 ) و تنها به مواردي اختصاص دارد که دو طرف براي اثبات موضوعي غالبا ديني و مذهبي ، در مقابل يکديگر قرار گرفته و از خداوند درخواست لعن و نفرين و نزول عذاب بر طرف دروغگو مي کنند ( طريحي ، 1367 ش ، ج 1 ، ص 457 ) .
اين اصطلاح دوبار در قرآن به کار رفته است . يک مورد آن به مناظره ي مسيحيان نجران با پيامبر صلي الله عليه و آله درباره ي حضرت عيسي عليه السلام مرتبط بوده است ( آل عمران : 61 ) و موضوعي کلامي به شمار مي رود . مورد ديگر ، در ارتباط با کساني است که همسران خود را به عمل منافي عفت ، متهم مي سازند ( نور : 7 ) که بنابر آيه مذکور ، بايد طرفين براي اثبات حقانيت خود چهار بار سوگند ياد کنند و در بار پنجم براي طرف دروغگو درخواست عذاب کنند . اين مورد ، موضوعي فقهي است و از محدوده ي اين بحث خارج است و معمولا در فقه نيز با اصطلاح « لعان» از آن ياد مي شود و واژه ي مباهله براي آن به کار نمي رود . در آيه اي ديگر ( انفال : 32 ) نيز برخي از کفار به صورت يک جانبه از خداوند مي خواهند که اگر ادعاي محمد صلي الله عليه و آله حق است ، سنگي از آسمان بر سرشان فرو فرستند ( فخر رازي ، 1415 ق ، ج 3 ، ص 250 ) ليکن از آنجا که مباهله در اصطلاح ، عملي دو طرفه مي باشد ، لذا به اين مورد نيز در اين مقاله پرداخته نمي شود .
مباهله پيامبر صلي الله عليه و آله با مسيحيان نجران
پيامبر صلي الله عليه و آله در ادامه ي نامه نگاري هاي خود به قبايل و کشورهاي همسايه ، نامه اي نيز به مسيحيان نجران فرستاد . نجران ، منطقه اي در حوالي يمن است که مسيحيان عرب در آن سکونت داشتند . برخي مفسران و مورخان ، ساکنان مسيحي اين سرزمين را باقيمانده ي اصحاب « اخدود » دانسته اند ( حموي ، 1979 ، م ، ج 5 ، ص 267 / طبرسي ، 1415 ق ، ج 10 ، ص 707 ) . پيامبر صلي الله عليه و آله در اين نامه ، از آنان خواسته بود اسلام بياورند يا جزيه بدهند و يا آماده ي جنگ باشند ( يعقوبي ، 1415 ق ، ج 2 ، ص 81 / ابن کثير ، 1418 ق ، ج 5 ، ص 42 ) .
بزرگان مسيحي نجران ، پس از دريافت نامه ي پيامبر صلي الله عليه و آله گرد آمدند و به گفتگو پرداختند و سرانجام پس از مذاکرات طولاني ، به نتيجه ي مشخصي نرسيدند ، لذا تصميم گرفتند به ديدار پيامبر صلي الله عليه و آله بروند و سپس راه حل مناسبي بيابند ( مجلسي ، 1983 م ، ج21 ، ص 288-318 ) . آنان ابتدا درباره ي عيسي عليه السلام - که اساسي ترين مسئله در نظرشان بود - با پيامبر صلي الله عليه و آله بحث نمودند . پيامبر صلي الله عليه و آله از عيسي عليه السلام به بنده و پيامبر خداوند ياد کرد و اين سخن براي آنان بسيار شگفت انگيز بود ( طبرسي ، 1415 ق ، ج 2 ، ص 309 / سيوطي ، 1414 ق ، ج 2 ، ص 233 ) ؛ لذا براي ابطال آن از ايشان مي پرسند : همه ي آدميان ، پدري دارند ، پس چگونه است که عيسي عليه السلام بدون پدر به دنيا آمده است ؟ پاسخ پيامبر صلي الله عليه و آله به اين پرسش آنان ، در آيه ي 59 سوره آل عمران منعکس شده است : « ان مثل عيسي عندالله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له کن فيکون » . در اين آيه ، آفرينش عيسي عليه السلام بسان آفرينش آدم عليه السلام شمرده شده است ؛ پس همان گونه که آدم از خاک و بدون پدر و مادر آفريده شد ، عيسي عليه السلام نيز بدون پدر آفريده شده است ( نيشابوري ، [بي تا] ، ص 90 / حسکاني ، 1411 ق ، ج 1 ، ص 155 ) . نجرانيان از پاسخ گفتن به اين استدلال ، عاجز ماندند و تنها به انکار شديد و مکرر آن بسنده کردند . پيامبر صلي الله عليه و آله از اين رفتار ناخرسند شدند وبه ستوه آمدند ( طبري ، 1415ق ، ج 3 ، ص 405 ) تا آنکه از جانب خداوند فرمان رسيد که آنان را به مباهله دعوت کند ( ابونعيم ، 1419 ق ، ج 3، ص 405 ) تا آنکه از جانب خداوند فرمان رسيد که آنان را به مباهله دعوت کند ( ابونعيم، 1419ق، ج1، ص 353-355 ) . اين فرمان در آيه 61 سوره ي آل عمران منعکس شده است: « فمن حآجک فيه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءکم و نساءنا و نساءکم و أنفسنا أنفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنه الله علي الکاذبين » : به آنان که پس از علم و يقيني که بر تو نازل گشت ، باز با تو جدال مي کنند ، بگو : فرزندان و زنان جان هاي خويش را حاضر ساخته و به مباهله نشسته و آن گروه را که دروغ مي گويد ، مورد لعنت خداوند قرار دهيم .
فرداي آن روز در 24 يا 25 ذي حجه ( ابن شهر آشوب ، 1412 ق ، ج 3 ص 421 ) همگان براي انجام مباهله در بياباني اطراف مدينه گرد آمدند ( ميبدي ، 1361 ش ، ج 2 ، صص 147 و 151 ) . پيامبر صلي الله عليه و آله به همراه امام علي عليه السلام ، فاطمه عليهاالسلام و حسنين عليهماالسلام در زمان و مکان موعود حاضر شدند ( ابن عساکر ، 1417 ق ، ج 42 ، ص 121 / ابن اثير 1407 ق ، ج 4 ، ص 99 ) و در جايگاه خويش در زير يک چادر قرار گرفتند ( مفيد ، 1414 ق ، ص 115 / قمي ، 1416 ، ص 417 / نجي شافعي ، [بي تا] ، ص 144 ) و فرمودند : « بار الها اينان اهل بيت من هستند » ( مسلم ، 1415 ق ، ج 8 ، ص 239 / ابن حنبل ، 1415 ق ، ج 1 ، ص 302 ) . در روايتي ديگر از عايشه نيز آمده است : پيامبر صلي الله عليه و آله اين آيه را تلاوت فرمود : « انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس أهل البيت
و
يطهرکم تطهيرا » ( احزاب : 33 ) ( زمخشري ، 1415 ق ، ج 1 ، ص 369 ) .
مسيحيان نيز که برخي دختران و پسران خويش را به همراه آورده بودند ، در جايگاه مقابل قرار گرفتند . در اين ميان ، بزرگان مسيحي از همراهي عزيزترين اشخاص پيامبر صلي الله عليه و آله با ايشان ، بسيار هراسيده بودند ( مفيد ، 1414 ق ، ص 115 / زمخشري ، 1415 ، ج 1 ، ص 368-369 / طبرسي ، 1415 ق ، ج 2 ، ص 309 ) . آنان با خود گفتند : « به خدا قسم که نشستن او همچون نشستن ديگر پيامبران در مراسم مباهله است ( يعقوبي ، 1415 ق ، ج 2، ص 82-83 / ابن شهر آشوب ، 1412 ق ، ج 3 ، ص 420 ) بياييد جان خويش را حفظ نموده و به دادن جزيه راضي شويم» (طبري، 1415ق، ج 3 ، ص 408 / يعقوبي ، 1415 ق ، ج 2 ، ص 82-83 / زمشخري ، 1415 ق ، ج 1 ، ص 368-369 ) . برخي از راويان نيز اين تصميم مسيحيان را ناشي از ظهور نشانه هاي عذاب دانسته اند (مجلسي ، 1983 م ، ج 21 ، ص 323). سرانجام برخي از مسيحيان به اسلام گرويدند ( طبرسي ، 1415 ق . ج 2 ، ص 310 / ابن سعد ، 1418 ق ، ج 1، ص 268 ) و باقي آنها ، صلحنامه اي با پيامبر صلي الله عليه و آله امضا نمودند و به ديار خويش بازگشتند ( يعقوبي ، 1415 ق ، ج 2 ، ص 83 / حموي ، 1979 م ، ج 5 ، ص 269 ) . روايت شده که پيامبر صلي الله عليه و آله پس از پشيماني آنها از مباهله ، خطاب به آنها فرمود : « به خدا قسم اگر با شما مباهله مي کردم ، تمام اين بيابان پر از آتش گرديده ، در دم هلاک مي شديد » ( طبري ، 1415 ق ، ج 3 ، ص 407-408 / زمخشري ، 1415 ق ، ج 1 ، ص 369 / ابونعيم ، 1415 ق ، ج 1 ، ص 253 ) و نيز فرمود : « به خدا قسم اگر با افرادي که زير اين چادر قرار دارند ، با هر کس ديگري در آسمان و زمين مباهله کنم، در همان لحظه ، نابود مي شود » ( مفيد ، 1414 ق ، ص 115-116 ) .
برداشت هاي کلامي از آيه ي مباهله
مفسران از آيه ي مباهله، استفاده هاي مختلف کلامي ، فقهي ، اجتماعي و عرفاني نموده اند؛ در اين بين ، برداشت هاي کلامي ، بيشترين حجم را به خود اختصاص داده و به دليل ارتباط با مسئله ي امامت و خلافت ، از بيشترين اهميت برخوردار است ؛ گرچه عموم شيعه و اهل سنت در اين نقطه اتفاق نظر دارند که اين آيه ، دلالت بر فضيبلت اهل بيت عليهم السلام دارد ؛ ليکن در اين نقطه با يکديگر اختلاف نظر دارند که : غالبا نگاه اهل سنت به اين پديده تنها به عنوان وسيله اي براي اثبات حق و باطل بوده ، ولي شيعيان همواره آن را در صبغه اي سياسي و اجتماعي و در ارتباط با امر خلافت و امامت مي بينند ( براي آگاهي بيشتر ر.ک به : ماسينيون ، 1378 ش ، ص 68 ) .
فضيلت اهل بيت در آيه ي مباهله
ابن حجر و ديگران از تمسک علي عليه السلام به اين آيه براي اثبات فضل خويش در جلسه ي انتخاب عثمان به خلافت و اذعان همه ي حاضران به آن خبر داده اند ( ابن حجر ، [بي تا]، ص 93 / بحراني ، 1415 ق ، ج 1 ، ص 631 ) . قندوزي در روايتي از پيامبر صلي الله عليه و آله نقل مي کنند : « خداوند مرا دستور داده به همراه اين چند نفر که افضل مخلوقاتند به مباهله برخاسته و او به وسيله آنان مرا بر يهود و نصاري پيروز گردانيد و اگر خداوند بندگاني برتر از آنها دات ، مرا دستور به همراه آوردن آنان مي داد » ( قندوزي ، 1416 ق ، ج 2 ، ص 266 ) . آلوسي ، روايت ضعيفي که همراهان پيامبر صلي الله عليه و آله را ابوبکر و عمر عثمان و فرزندانشان مي شمرد ، خلاف نظر جمهور مسلمانان دانسته است و پس از نقل سخن گروهي که اين آيه را فضيلتي براي اهل بيت عليهم السلام نشمرده اند ، آن را نوعي هذيان گويي توصيف مي کنند ( آلوسي ، 1414 ق ، ج 3 ، ص 303 ) . رشيد رضا و ابن عاشور نيز به طرح اين اشکال پرداخته اند که زنان و کودکان نجرانيان در مباهله با ايشان نبودند ولذا پيامبر صلي الله عليه و آله نيز دليلي نداشته که زنان و فرزندانش را با خود ببرد و بنابراين تطبيق اين آيه بر خصوص امام علي عليه السلام ، حضرت فاطمه عليهاالسلام و حسنين عليهماالسلام قطعي نيست ؛ اما اين دسته سرانجام بر اساس اجماع روايات ، معترفند هيچ کس جز علي و فاطمه و حسنين عليهم السلام در مباهله شرکت نداشته است ( رشيدرضا ، ج 3 ، ص 322-323 / ابن عاشور ، ج 3 ، ص 265-266 ) ؛ هرچند اثبات همراه بودن زنان و فرزندان پيامبر صلي الله عليه و آله با ايشان ، منوط به همراهي زنان و فرزندان مسيحيان با ايشان نمي باشد ، با اين حال گفتني است برخي از گزارش ها از حضور دختران و پسران مسيحيان نجران در مباهله خبر داده اند ( يعقوبي ، 1415 ، ق ، ج 2 ، ص 2 / مجلسي ، 1983 م ، ج 21 ، ص 321 ) .
برخي در تطبيق تعابير « ابنائنا » و « نسائنا » و « انفسنا » بر حسنين و فاطمه ي زهرا عليهم السلام و امام علي عليه السلام ، چنين اشکال کرده اند که اين تعابير به صورت جمع آمده اند و جمع در زبان عربي شامل بيش از دو نفر مي شود ؛ در حالي که « ابنائنا » تنها شامل دو نفر و دو تعبير ديگر تنها شامل يک نفر است و اين ، از جهت قواعد زبان عربي درست نيست . در پاسخ به اين اعتراض گفته اند : سبک بيان قرآن معمولا چنين است که مطالب خود را به صورت گزاره هاي کلي و عمومي بيان مي کند و شأن نزول است که مصداق اين گزاره را براي ما روشن مي سازد و اين سبک در آيات متعدد ديگري در قرآن نيز به کار رفته که در آنجا نيز به اتفاق همه ي مفسران ، در شأن يک نفر مشخص است ؛ اما تعبير قرآن به صيغه ي جمع آمده است ( براي نمونه ر.ک به : مجادله 2-3 / آل عمران : 173 و 181 / بقره : 219 ) ؛ به عبارت ديگر ، خداوند در بياني کلي به پيامبر صلي الله عليه و آله مي گويد : فرزندان و زنان و جان خود را در مباهله همراه خود کن و پيامبر صلي الله عليه و آله نيز در تطبيق فرمان خداوند ، تنها دختر و داماد و فرزندانشان را با خود همراه ساخت ؛ بنابراين فضيلت اين اشخاص از گزينش آنها توسط پيامبر صلي الله عليه و آله از ميان زنان و فرزندان و پيروانشان براي انجام اين امر ثابت مي شود و عموم مفسران و مورخان در اين اتفاق نظر دارند که تنها اين چهار نفر به همراه پيامبر صلي الله عليه و آله بوده اند ( طباطبايي ، 1417 ، ج 3 ، ص 258 / فضل الله ، 141 ق ، ج 6 ، ص 70 ) .
متکلمان شيعه افزون بر فضيلت اهل بيت عليهم السلام به افضليت آنها بر همه ي آفريده ها به جز پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله باور داشته و نياز پيامبر صلي الله عليه و آله به اين چهار تن را در مباهله ، دليل بر اين باور شمرده اند ( سيوري ، 1370 ش ، ص 50 ) . شيخ طوسي در اين باره مي گويد : « از آن جا که مباهله براي تمييز حق از باطل صورت گرفته است ، پس الزاما شرکت کنندگان آن در جبهه ي حق ، بايد معصوم و بهترين مردمان نزد خداوند باشند » ( طوسي ، [بي تا] ، ج 2 ، ص 485 ) . در فقره ي پاياني آيه مباهله ، لعنت خدا شامل دروغگويان شده است : « فنجعل لعنه الله علي الکاذبين » . علامه طباطبايي از تعبير «کاذبين» به صورت صيغه ي جمع چنين برداشت مي کند که : مجموعه افراد همراه با پيامبر صلي الله عليه و آله در انجام مباهله ، شريک و همسان وي بوده اند ؛ بنابراين آنان نيز بايد در موضوع مورد اختلاف - که دعوت به اسلام است- شريک يکديگر باشند ؛ زيرا اسناد دروغ به خويشاونداني که تنها رابطه ي خويشي با انسان دارند وخود در موضوع مورد مباهله دخالتي ندارند ، نادرست است و شمول لعنت و عذاب خدا بر آنها در صورت دروغگويي ، بي آنکه اساسا دخالتي در دعوت به اسلام داشته باشند ، بر خلاف عدالت خداوند است . نتيجه ي اين استدلال آن است که : اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله در اصل دعوت و تبليغ آيين اسلام، نقش و جايگاهي ويژه دارند و آيين اسلام با تلاش هاي مشترک پيامبر صلي الله عليه و آله و ايشان استوار و قائم گشت ( طباطبايي ، 1417 ق ، ج 3 ، ص 259-262 ) ؛ البته مشارکت اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله در وظيفه ي تبليغ رسالت به معناي مشارکت آنها در نبوت پيامبر صلي الله عليه و آله نيست ( همان ، ص 262 ) .
افزون بر فضايل عمومي اهل بيت عليهم السلام در اين آيه ، فقرات خاص آن نيز هر يک ، به فضيلتي براي يکي از ايشان اشاره دارد . ابن ابي علان معتزلي بنا به اين پيش فرض که رسيدن به سن تکليف از شرايط حضور در مباهله است ، با استناد به اين آيه ، از بلوغ شرعي و کمال عقلي حسنين عليهماالسلام در سن کودکي خبر داده است ( طبرسي ، 1415 ق ، ج 2 ، ص 311 / طوسي ، [بي تا] ، ج 2 ، ص 485 ) . طبرسي و طوسي نيز کمال فوق العاده ي عقلي را براي حسنين عليهمالسلام در سن کودکي ثابت نموده و طبرسي قول به بلوغ شرعي آن دو را در انجام مباهله لازم نشمرده است (همان) . فخر رازي و ديگران نيز از تعبير «ابنائنا» در اين آيه استفاده کرده اند که : حسنين عليهماالسلام فرزندان پيامبر صلي الله عليه و آله به شمار مي روند ( جصاص ، [بي تا] ، ج 2 ، ص 23 / فخر رازي ، 1415 ق ، ج 3 ، ص 248 ) ؛ همچنين از تعبير « ابنائنا » در اين آيه استفاده شده که : انتساب فرزندان دختري به پدر بزرگ آنها صحيح است ( فضل الله ، 1419 ق ، ج 6 ص 71 ) و در نتيجه کساني که تنها از جانب مادر ، سيد هستند ، جزو سادات به حساب آمده و مي توانند از حقوق مالي سادات بهره مند باشند (صادقي ، 1365 ش ، ج 3 و 4 ، ص 174-181 ) (2)
با استناد به فقره ي «نسائنا» که روايات متواتر ، آن را بر فاطمه زهرا عليهاالسلام تطبيق مي کند. حضرت زهرا عليهاالسلام برترين بانوي جهان شناسانده شده است ( طبرسي ، 1415 ق ، ج 2 ، ص 311 ) ؛ افزون بر آن ، برخي از مفسران علي رغم اذعان به اينکه جز حضرت زهرا عليهاالسلام زن ديگري در مباهله حضور نداشته است ؛ در اطلاق «نساء» بر فرزند دختر ترديد نموده و اين تعبير را تنها شامل همسران پيامبر صلي الله عليه و آله شمرده اند ( رشيدرضا ، ج 3 ، ص 322 / ابن عاشور ، ج 3 ، ص 265-266 ) . اين در حالي است که «نساء» به معناي «زنان» است و شامل هر زني مي شود که نسبت به انسان داشته باشد ( فضل الله ، 1419 ق ، ج 6 ، ص 64 ) ؛ به علاوه اطلاق کلمه ي «نساء» بر دختران در قرآن مرسوم است ( ر.ک به : قصص : 4 / جوادي ، 1378 ش ، ج 1 ، ص 111 ) ؛ همچنين از حضور حضرت زهرا عليهاالسلام در اين واقعه ، بر ضرورت حضور زنان در برخي عرصه هاي اجتماعي و سياسي استدلال شده است ( رشيدرضا ، [بي تا] ، ج 3 ، ص 323 ) .
مفسران شيعه وسني به استناد روايات فراوان ( براي نمونه ر.ک به : حويزي ، 1415 ق ، ج 1، ص 349 / مشهدي ، 1410 ق ، ج 3 ، ص 118-122 ) «أنفسنا» را در اين آيه ، بر امام علي عليه السلام تطبيق داده اند ( براي نمونه ر.ک به : ابوحيان ، 1413 ق ، ج 3 ، ص 191 / طبرسي ، 1415 ق ، ج 2 ، ص 311 ) . برخي نيز منظور از « أنفسنا » را در اين آيه ، شخص پيامبر صلي الله عليه و آله دانسته و علي عليه السلام را داخل در « ابنائنا » شمرده اند ( آلوسي ، 1414 ق ، ج 3 ، ص 301 ) ؛ اما واضح است که انسان هيچ گاه خود را براي حضور در جايي دعوت نمي کند ؛ به ويژه آنکه تعبير « انفسنا » پس از ذکر فرزندان و زنان آمده است ؛ و اگر منظور از آن ، شخص پيامبر صلي الله عليه و آله بود ، بايد به طور طبيعي ابتدا از ايشان نام برده مي شد و سپس از فرزندان و زنان ( مفيد ، 1414 ق ، «ج» ص 22 / طبرسي ، 1415 ق ، ج 2 ، ص 311 ) ؛ در واقع تعبير « أنفسنا » حاکي از جايگاه ويژه ي امام علي عليه السلام نزد پيامبر صلي الله عليه و آله است و اينکه آن حضرت در نزاع ميان حق و باطل ، تجسم کامل و عيني پيامبر صلي الله عليه و آله به شمار مي آيد ( فضل الله ، 1419 ق ، ج 6 ، ص 64 ) .
برتري علي عليه السلام بر همگان جز پيامبر صلي الله عليه و آله
اهل سنت علي رغم اعتقاد به افضليت علي عليه السلام بر همه يا دست کم برخي از ديگر صحابه ( ابن ابي الحديد ، 1415 ق ، ج 1 ، ص 15-17 ) استدلال شيعه بر محق تر بودن ايشان به خلافت را نمي پذيرند . فخر رازي در رد استدلال مذکور از اجماع مسلمانان در برتري پيامبران بر غير پيامبران ياد کرده و بر اساس آن افضليت علي عليه السلام بر پيامبران ديگر را نيز همانند پيامبر اسلام نادرست شمرده است ؛ اما وي به نقل اين اجماع بسنده کرده و هيچ دليل و مستندي بر اين ادعا نمي آورد ( فخر رازي ، 1415 ق ج 3 ، ص 248 ) .
گروهي ديگر سعي کرده اند دلالت « انفسنا » بر امام علي عليه السلام را محل ترديد قرار دهند و استعمال «انفس» را به معناي خويشاوند ، هم نژاد و هم کيش شمرده اند ؛ در نتيجه اين آيه را الزاما دليل بر افضليت علي عليه السلام بر همگان ندانسته اند ( آلوسي ، 1414 ق ، ج 3 ، ص 302-303 ) . اين در حالي است که همراه آوردن يک خويشاوند و يا هم نژاد و يا هم کيش اضافه بر حضرت زهرا عليهاالسلام و حسنين عليهماالسلام ضرورتي نداشته و به علاوه ، مشارکت با پيامبر صلي الله عليه و آله در چنين امر مهمي - که به منظور تمييزحق از باطل صورت گرفته است - خود بيانگر وجه اطلاق نفس پيامبر صلي الله عليه و آله بر علي عليه السلام است ( طوسي ، [بي تا] ، ج 2 ، ص 485 ) .
عرفا از تعبير « انفسنا » در اين آيه بر اتحاد نفس علي عليه السلام با پيامبر صلي الله عليه و آله استدلال کرده اند و از سوي ديگر نفس پيامبر صلي الله عليه و آله نيز به هنگام مباهله با روح القدس متصل شده و همين امر موجب هراس نجرانيان شد ( قاسمي ، 1398 ق ، ج 3 ، ص 113 ) ؛ بنابراين حقيقت محمدي در جريان مباهله ، در صورت ولايت علوي تجلي يافت که ختم ولايت مطلقه ي کليه به شمار مي آ يد ( قمشه اي ، 1375 ، ص 446 - 452) .
نتيجه
پي نوشت :
1. تاريخ وصول : 86/1/25 ؛ تاريخ تصويب نهايي : 86/8/14 .
2. البته اين ديدگاه بر خلاف نظر مشهور فقهاست که سادات را تنها کساني مي دانند که از طريق پدر به پيامبر صلي الله عليه و آله نسب مي برند .
منابع :
1. ابن ابي الحديد ؛ عبدالحميد ؛ شرح نهج البلاغه ؛ تهران : اعملي ، 1415 ق .
2. ابن اثير ، عزالدين ابوالحسن ؛ اسدالغابه ؛ سوريه : دارالکتاب ، [بي تا] .
3. ---------- ؛ الکامل في التاريخ ؛ سوريه : دارالکتاب ، 1407 ق .
4. ابن حجر ، احمد بن علي ؛ الصواعق المحرقة ؛ [بي جا] ، [بي نا] ، [بي تا] .
5. ابن حنبل ، احمد ؛ المسند ؛ بيروت : داراحياء التراث العربي ، [بي تا] .
6. ابن شهر آشسوب ، ابوعبدالله محمد ؛ مناقب آل ابي طالب ؛ بيروت : دارالاضواء ، 1412 ق.
7. ابن عاشور ، محمدطاره ؛ التحرير والتنوير ؛ تونس : انتشارات التونسيه ، [بي تا] .
8. ابن عساکر ، ابوالقاسم علي بن حسن ؛ تاريخ مدينه دمشق ؛ بيروت : دارالفکر ، 1417 ق .
9. ابن کثير ، ابوالفداء اسماعيل ؛ البدايه والنهايه ؛ بيروت : دارالکتب ، 1418 ق .
10. ابوحيان اندلسي ، ابوعبدالله محمد ؛ البحر المحيط ؛ بيروت : دارالفکر ، 1423 ق .
11. ابوهلال عسکري ، حسن بن عبدالله ؛ معجم الفروق اللغويه ؛ قم : جامعه مدرسين ، 1412 ق .
12. بحراني ، سيد هاشم ؛ البرهان ؛ تهران : انتشارات البعثه ، 1415 ق .
13. بيضاوي ، عبدالله بن عمر ؛ انوار التنزيل ؛ تهران : اعلمي ، 1410 ق .
14. جصاص ، احمد بن علي ؛ احکام القرآن ؛ [بي جا] ، مکتبه الباز ، [بي تا] .
15. جوادي آملي ، عبدالله ؛ تفسير تسنيم ؛ قم : اسراء ، 1378 ش .
16. حبري ، حسين بن حکم ؛ تفسير حبري ؛ قم : آل البيت ، 1408 ق .
17. حسکاني ، ابوالقاسم ؛ شواهد التنزيل ؛ تهران : وزارت ارشاد ، 1411 ق .
18. حلي ، جمال الدين ؛ کشف المراد ؛ قم : مؤسسه نشر اسلامي ، 1417 ق .
19. حموي ، ياقوت ؛ معجم البلدان ؛ بيروت : داراحياء التراث العربي ، 1979 م .
20. حويزي ، عبدعلي بن جمعه ؛ نورالثقلين ؛ قم : اسماعيليان ، 1415 ق .
21. رشيدرضا ، محمد ؛ المنار ؛قاهره : دارالمعرفه ، [بي تا] .
22. زمخشري ، ابوالقاسم محمود بن عمر ؛ اساس البلاغه ؛ دمشق : دارالشعب ، 1960 ق .
23. ------------------- ؛ الفائق ؛ به کوشش علي محمد البجاوي و محمد ابوالفضل ابراهيم ؛ بيروت : دارالمعرفة ، [بي تا] .
24. -------------------- الکاشف ؛ قم : نشر البلاغه ، 1415 ق .
25. سيوري ، فاضل مقداد ؛ شرح باب حادي عشر ؛ [بي جا] ، انتشارات مصطفوي ، 1370 ش.
26. سيوطي ، جلال الدين ؛ الدر المنثور ؛ بيروت : دارالفکر ، 1414 ق .
27. شرف الدين ، عبدالحسين ؛ النص والاجتهاد ؛ قم : سيدالشهدا ، 1404 ق .
28. صادقي تهراني ، محمد ؛ تفسير الفرقان ؛ تهران : فرهنگ اسلامي ، 1365 ش .
29. طباطبايي ، محمدحسين ؛ الميزان ؛ تهران : اعلمي ، 1417 ق .
30. طبرسي ، ابوعلي فضل بن حسن ؛ مجمع البيان ؛ تهران : اعملي ، 1415 ق .
31. طبري ، ابن جرير ؛ جامع البيان ؛ بيروت : دارالفکر ، 1415 .
32. طريحي ، فخرالدين ؛ مجمع البحرين ؛ تهران: فرهنگ اسلامي ، 1367 ش .
33. طوسي ، محمد بن جعفر ؛ التبيان ؛ بيروت : احياء التراث العربي ، [بي تا] .
34. فخر رازي ، محمد بن عمر ؛ التفسير الکبير ؛ بيروت : احياء التراث العربي ، 1415 ق .
35. فضل الله ، محمدحسين ؛ من وحي القرآن ؛ بيروت : دارالملاک ، 1419 ق .
36. قاسمي ، جمال الدين ؛ محاسن التأويل ؛ بيروت : دارالفکر ، 1398 ق .
37. قمشه اي ، محي الدين ؛ تعليقه بر شرح فصوص الحکم ، در ضمن شرح فصوص الحکم قيصري رومي ؛ به کوشش سيد جلال الدين آشتياني ؛ تهران : علمي و فرهنگي ، 1375 .
38. قندوزي ، سليمان بن ابراهيم ؛ ينابيع الموده ؛ تهران : دارالاسوه ، 1418 ق .
39. کتاب مقدس ؛ بيروت : دارالمشرق ، 1977 م .
40. گنجي شافعي ، محمد بن يوسف ؛ کفايه الطالب ؛ [بي جا] ، [بي نا] ، [ بي تا ] .
41. ماسينيون ، لويي ؛ مباهله در مدينه ؛ تهران : رسالت ، 1378 ش .
42. مجلسي ، محمدباقر ، بحارالانوار ؛ بيروت : داراحياء التراث العربي ، 1983 م .
43. مشهدي ، ميرزا محمد ؛ کنزالدقائق ؛ تهران : وزارت ارشاد ، 1410 ق .
44. مصطفوي ، حسن ؛ التحقيق في کلمات القرآن ؛ تهران : وزارت ارشاد ، [بي تا ] .
45. مطرزي ، ناصرالدين ؛ المغرب في ترتيب المعرب ؛ سوريه : مکتبه اسامه بن زيد ؛ [بي تا].
46. مفيد، محمد بن محمد بن نعمان ؛ الاختصاص ؛ قم : دارالمفيد ، 1414 ق .
48. ---------------------- ؛ الارشاد ؛ قم : دارالمفيد ، 1414 ق .
48. ------------------- ؛ مسار الشيعه ؛ قم : دارالمفيد ، 1414 ق .
49. ميبدي ، رشيدالدين ؛ کشف الاسرار ؛ تهران : اميرکبير ، 1361 ش .
50. واحدي نيشابوري، ابوالحسن علي بن احمد؛ اسباب النزول؛ قاهره: دارالحديث، [بي تا] .
51. يعقوبي ، احمد بن ابي يعقوب ؛ تاريخ يعقوبي ؛ بيروت : دار صادر ، 1415 ق .