به نظر قفساوغلو، دین گوگتنری (1)(خدای آسمان)، دین اصلی و اصیل ترکهای صحرانورد، از جمله هونها بوده و تا زمان قبول اسلام باوردارانی داشته است.(2) ترکها، پیش از قبول اسلام، غالباً پیرو مذهب شمنی بودند. بعضی از افراد اقوام ترک نیز، به ویژه ساکنان شهرهایی که بر سر راههای تجاری اوراسیا قرار داشتند، از ادیان دیگری پیروی میکردند، از جمله مانوی که در میان برخی اویغورها رواج داشت؛ (3) مسیحی در میان پِچِنگها، قومانها و بلغارها؛ (4) یهودی در میان خزرها؛ (5) بودایی در بین ترکهای ساکن مرزهای شمالی چین و برخی دیگر از اویغورها و ترکهایی که با سغدیها در ارتباط بودند؛ (6) زردشتی که در بین ترکهای مرتبط با ایرانیان پیروانی داشت. به نوشتهی بارتولد، ترکهایی که در اواخر سلطنت ساسانیان (حـ 226- حـ 652م) بر حوضهی گرکان رود تسلط یافتند، تحت تأثیر فرهنگ ایرانی قرار گرفتند و دین زردشتی را پذیرفتند. بارتولد همچنین به غلبهی دین زردشتی بر بودایی در همین دوره در سغد اشاره کرده است. (7) البته هیچ سندی وجود ندارد که بر اساس آن بتوان ادعا کرد که مثلا یک قوم و یا حتی یک قبیلهی ترک تماماً بودایی یا مسیحی شده باشد؛ (8)چنانکه دین یهودی دین رسمی حکومت خزرها بود، اما میان تودهی مردم خزر، مسیحی و مسلمان بیش از یهودی بود. (9) قفساوغلو بر آنست که قبول ادیان یاد شده از جانب ترکها، به ویژه در جاهایی که کم جمعیت بودهاند، در تشکل قومیشان تأثیری منفی داشته است، مثلاً هونهای اروپا با قبول مسیحیت در جوامع اروپایی مستحیل شدند و تبقاچها با قبول دین بودا، چینی گشتند و خزرها و پچنگها و اوزها و بلغارها و مجارها نیز که راه هونهای اروپا را در پیش گرفته بودند، سرنوشت آنان را یافتند. وی همچنین، به تأثیر عمیق مذهب مانی بر ترکهای اویغور اشاره کرده است. ترکهای اویغور به واسطهی سغدیها که پس از مهاجرت به ترکستان شرقی شهرنشین شده بودند، دین مانوی را پذیرفتند و خط اویغوری را نیز از خط سغدی اقتباس کردند و بعضی آثار مانوی و بودایی را به ترکی ترجمه و با خط خود ثبت کردند. بقایای این آثار از غارهای تورفان و شهرهای اویغورنشین دیگر کشف شده است. (10) خط اویغوری بعدها به مغولها و تیموریان و اردوی زرّین انتقال یافت. (11)
گسترش اسلام در میان ترکها
آشنایی ترکها با اسلام، پس از ورود مسلمانان به خراسان و ماوراءالنهر، در دههی چهل سدهی اول آغاز شد. گرویدن آنان به اسلام نیز از همان سدههای نخستین که دامنهی فتوح دورهی اسلامی به آن سوی سیحون تا کاشغر کشیده شد، به تدریج صورت گرفت. (12) اسلامپذیری ترکها با راه یافتن آنان به سرزمینهای اسلامی و توسعهی قلمرو نفوذشان تا اروپا و افریقا و هندوستان و مناطقی در ایران و قفقاز و آسیای صغیر و به ویژه ماوراءالنهر و در پی آن، ترکیزبان شدن بخشی از مردم این مناطق پیوند تنگاتنگی داشته است.
بنا بر منابع و شواهد تاریخی، در آغاز حکومت سامانیان و اوایل قرن چهارم پذیرش عمومی اسلام از سوی ترکها روی داد. (13) در زمان خلافت هشام بن عبدالملک (105-125)، اشرسبن عبدالله سُلمی حاکم خراسان، مردم ماوراءالنهر را به اسلام فرا خواند و حکم کرد تا هر کس مسلمان شود جزیه را از او بردارند. مردم به سرعت مسلمان شدند و خراج کاسته شد. چون اشرس چنین دید، بار دیگر به مطالبهی مالالصلح پرداخت، مردم نپذیرفتند و از وی دور شدند. (14)
در اوایل سدهی دوم، خاقانات ضعیف شدند و اتحادشان از میان رفت. تورگشها با متحد کردن اوناوقها و بعضی قبایل دیگر تحت فرمان گوگترکها، در قلمرو غربی، استقلال و قدرت یافتند. دولت شهرهایِ ماوراءالنهر هر از گاهی به سبب شیوهی حکومت اعراب در دورهی امویان (15) با پشتیبانی تورگش شورش میکردند. در جنگهای مکرر بین اعراب و ترکها اراضی دو سوی سیحون و حتی جنوب جیحون، یعنی خراسان، دست به دست میشد. (16) حارث به سُریج (متوفی 128) عَلَم سیاه را به نام بازگشت به کتاب خدا و سنّت پیامبر، برای حذف خراج برافراشت. (17)
اتحادیهی تورگش، در سال 120 با شکست سولوخاقان در جنگ داخلی جوزجان و کشته شدن او به دست یکی از سردارانش به نام کورصول / کورسول (18) یاکول - چور (19) (20) سقوط کرد و تورگشهای زرد و سیاه، تحت استیلای چین درآمدند و حدود سی سال بعد قرلقها که اسلاف بنیانگذاران دولت قراخانیان بودند، جای آنان را گرفتند. (21) امپراتوری چینی تانگ (618-906) اراضی ترکستان غربی را اشغال و به سوی چاچ (تاشکند) پیشروی کرد. (22) مسلمانان نیز که پس از بیرون رفتن تورگشها از ماوراءالنهر به آن سرزمین بازگشته بودند، بار دیگر از سیحون گذشتند. در نتیجه، دو قدرت با یکدیگر برخورد کردند، نیروهای چینی چاچ را تصرف کردند و فرمانروایان اطراف و از آن جمله ابومسلم خراسانی یاری خواست و ابومسلم سردار خود زیادبن صالح را به آن سوی سیحون فرستاد. نیروهای متحد عرب و فرمانروایان سغدی از یک طرف و نیروهای متحد چین و فرغانه و کاشغر و قرلق از سوی دیگر، در ذیحجّهی 133/ ژوئیهی 751 در نزدیکی رود طراز در قزاقستان با هم جنگیدند. (23) پس از پنج روز، قرلقهای متحد چین بر نیروهای تحت فرماندهی سردار چینی حمله کردند و نیروهای چینی را شکست دادند. (24)
به نوشتهی بارتولد، (25) همین نبرد معلوم کرد که کدامیک از دو فرهنگ و تمدن چینی یا اسلامی، باید در آن سرزمین حاکم باشد. جنگ طراز نقطهی عطفی در تاریخ ترک بود و حاکمیت آسیای میانه به مسلمانان واگذار گردید و پس از مدت کوتاهی دین اسلام امکان انتشار یافت. اگر این جنگ به شکست مسلمانان میانجامید، شاید بسیاری از ترکهای ساکن آسیای میانه یا همهی آنان ناگزیر میشدند آیین بودایی را بپذیرند. (26) کشمکش در منطقه تا زمان تشکیل دولت سامانی همچنان ادامه یافت. (27) در این جنگ ترک و عرب متحد شدند و این اتحاد به ادامهی حاکمیت ترکها بر ترکستان غربی کمک کرد و اسلام آوردن تدریجی ترکها آغاز شد. (28) ولی گرویدن به اسلام هنوز انفرادی بود و روی آوردن فوجفوج ترکها به اسلام در ادوار بعدی تحقق یافت. (29)
قفساوغلو (30) جنگ طراز را مقدمهی تشکیل دولت قراخانی، نخستین دولت ترک مسلمان، دانسته است. مناسبات بازرگانی که میان ترکهای صحرانورد و مسلمانان یکجانشین برقرار بود. (31) در آشنایی ترکها با اسلام و تمدن اسلامی و گرویدنشان به این دین نیز مؤثر بوده است. (32) دوغان آوجیاوغلو بر آن است که اسلام به واسطهی خراسانیان و خوارزمیان و سغدیان ایرانی تبار بین ترکها انتشار و رواج یافته است. (33)
بارتولد معتقد است که چون صوفیان مسلمان برای تبلیغ اسلام در میان ترکها به ماوراءالنهر رسمی بوده است. (34) غازیان داوطلب، به منظور دفاع از اسلام، در رباطها که شامل خوابگاه، انبار، مسجد، گرمابه و اصطبل بودند مستقر میشدند. رباطها که شامل خوابگاه، انبار، مسجد، گرمابه و اصطبل بودند مستقر میشدند. رباطها مکانهای مستحکمی بودند که مانند حلقههای زنجیر در مرزهای سرزمینهای تحت نفوذ مسلمانان قرار داشتند، مثلاً در حوالی اسپیجاب، که در محاصرهی غُز، کیماک و قپچاق بود، 1700 رباط مرتبط با هم که غازیان در آنها مستقر بودند، قرار داشته است. (35) در حومهی شهرهایی چون چاچ و فرغانه نیز که در دسترس ترکها بودهاند، زنجیرهای از رباطها وجود داشته است. (36) همچنین برای پاسداری از راههای بازرگانی و ارتباطی خراسان و ماوراءالنهر نیز که در معرض تاخت و تاز ترکها بوده، رباطهایی وجود داشته است. جغرافینگاران عرب، تنها در حوضهی رود جیحون و سیحون، به وجود حدود ده هزار رباط اشاره کردهاند. (37)
پینوشتها:
1. Gök Tan1
2. د. اسلام، چاپ دوم، ج 10، ص248-263.
3. بارتولد، 1376ش، ص 61-62، 70؛ گومیلیوف، ص 440، 490-493.
4. مرچیل، (A. Belenitsky) ص 2.
5. ر. ک. کستلر، ص 70-84.
6. قفساوغلو، ص 263.
7. 1376ش، ص 54.
8. همان، ص 62.
9. ابنرسته، ص 139-140؛ بارتولد، 1376ش، ص 80-81.
10. طوغان، ص 100.
11. قفساوغلو، ص 263-265.
12. ر. ک. طبری، ج6، ص 483-522؛ ابن اثیر، ج4، ص 579-591، ج5، ص 5-21.
13. بارتولد، 1376ش، ص 73؛ د. اسلام، چاپ اول، ج8، ص 905.
14. بلاذری، ص 413-414.
15. ر. ک. بارتولد، 1366ش، ج1، ص 415.
16. ر. ک. طبری، وقایع سالهای 100 تا 120؛ ابن اثیر، وقایع سالهای 100 تا 120؛ نیز ر. ک. بارتولد، 1366ش، ج1، ص 414-423.
17. طبری، ج7، ص 94-98؛ نیز ر. ک. بارتولد، 1366ش، ج1، ص 421-422.
18. طبری، ج7، ص125؛ ابن اثیر ، ج5، ص 205.
19. Kül-Çor
20. ر. ک. قفساوغلو، ص 125.
21. قفساوغلو، ص 125؛ آوجی اوغلو، ج3، ص 1160.
22. آوجی اوغلو، ج3، ص 166.
23. همان، ج3، ص 1167؛ گومیلیوف، ص 427.
24. آوجی اوغلو؛ گومیلیوف، همان جاها؛ د. اسلام، چاپ دوم، ج10، ص 689؛ د. ا. ترک، ج6، ص 351.
25. 1366ش، ج1، ص 431.
26. آوجیاوغلو، ج3، ص 1169-1170.
27. همان، ج3، ص 1170.
28. مرچیل، ص 1.
29. همانجا.
30. ص 127-128.
31. برای نمونه ر. ک. ابن حوقل، ص 511-513.
32. بارتولد، 1376ش، ص 86-87.
33. ج3، ص 1106.
34. بارتولد، 1376ش، ص 86.
35. آوجی اوغلو، ج3، ص 1175؛ باسورث، 1356-1364ش، ج1، ص 209-210.
36. باسورث، 1975، ص 162.
37. ر. ک. آوجی اوغلو، ج3، ص 1175.
رئیسنیا، رحیم ... [و دیگران]، (1389) ترکان، تاریخ، زبان، ادبیات، تهران: نشر کتاب مرجع، چاپ اول.