برگردان: حمید احمدی
در اوایل سلسلهی غزنوی، که بیانگر آغاز سلطهی ترکان است، زندگی فرهنگی و سنت ادبی سامانیان ادامه پیدا کرد. نخستین شاهان غزنوی، که با عنوان غلام یا سربازان برده در دستگاه نظامی سامانی پرورش یافته بودند، بخشی از شکلگیری شخصیت و منش خود را در محیط غنی فرهنگی دربار سامانی گذارندند. (1)
در این فضا بود که فضلا و اهل قلم ایرانی برای پیوند دادن غزنویان به ساسانیان به شجرهنامه و تبارسازی برای آنان پرداختند. بر اساس تبارنامهای که جوزجانی به آن اشاره کرده است، سبکتگین از شش نسل پدری، به دختر یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی، میرسد. (2) این تبارسازی، به تلاشهای ایرانیان برای نسبت دادن چهارمین امام شیعیان به نوهی دختری یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانی، شباهت دارد. (3) شاعران بزرگ این دوره از جمله فرخی، عنصری و منوچهری (متوفی به ترتیب سالهای 422 تا 429) نیز از ایران و ایرانزمین با عنوان واقعیتی معاصر یاد میکنند و سلطان محمود و فرزندانش را «خسرو ایران و شاه ایران» میخوانند و از ایرانزمین و ایرانشهر سخن میگویند. از این رو، دوران نخستین غزنوی نه تنها شاهد تداوم ذکر «ایران» در ادبیات منظوم و تاریخنگاری از عهد سامانی است، بلکه شاهد کاربرد فراوان نام «ایران» و واژههای مرکب مربوط به آن برای تعیین هویت قلمرو سلاطین غزنوی است. این نکته از لحاظ تاریخ تحول هویت ایرانی اهمیت خاص دارد.
فرخی شاعر نامآور این دوران در دیوان خویش بیش از 30 بار نام ایران را آورده است، از جمله در موارد زیر که دلالت بر مفهوم معاصر ایران دارد:
راست گفتی که شکسته سپه خانندی *** پیش محمود شه ایران در دشت کتر (4)
فرخی در بسیاری از اشعار خود در ستایش سلطان محمود غزنوی، او را شاه ایران، ایرانزمین و ایرانیان میخواند:
سر شهریاران ایرانزمین *** که ایران بدو گشت تازه جوان (5)
یا:
ز ایرانی چگونه شاد خواهد بود تورانی؟؟؟ *** پس از چندین بلا کامد ز ایران بر سر توران
هنوز ار بازجویی در زمینشان چشمهها یابی *** از آن خونها کز ایشان ریخت تیغ رستم دستان (6)
یا دربارهی سلطان مسعود هنگام حرکت از اصفهان برای احراز مقام سلطنت میگوید:
ای برید شاه ایران، از کجا آیی چنین؟ *** نامهها بهر که داری؟ باز کن بگذار هین
و در پایان قصیده میگوید:
بس شگفتی نیست، گر چون آبگینه بترکد *** هر دلی کز شاه ایران کاندر آن بغض است و کین (7)
و در وصف محمد بن محمود میگوید:
میر همه میران، پسر خسرو ایران *** بواحمدبن محمود، آن ابر درمبار (8)
و دربارهی تبار برادر سلطان محمود امیر یوسف بن ناصرالدین میگوید:
میریوسف پسر ناصر دین *** لشکرآرای شه شیر شکر
چون شه ایران والا به نسب *** با شه ایران همتا به گهر (9)
فرخی در چند بیت از قصاید خود، واژههای «شاه ایران زمین» و «ایرانشهر» را نیز به کار میبرد و سرانجام با شور فراوان میگوید:
هیچ شه را در جهان این زهره نیست *** کو سخن گوید از ایران بر زبان
هرکه را رای خراسان آمدهست *** گو بیا تا بازگردی همچنان
مرغزار ما به شیر آراسته است *** بد توان کوشید با شیر ژیان (10)
عنصری در مدح سلطان محمود میگوید:
تا به نام او کند خطبه در ایران خطبهگر *** قبلهی شاهان گیتی تربت ایران بود (11)
همچنین:
خجسته رایت منصور چون ز دارالملک *** بکرد جنبش و شد سوی کشور ایران (12)
یا در مدح حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) در حجاز و سلطان محمود در ایران میگوید:
نجات خلق به حمد محمد و محمود *** سرنبی و نبی خدایگان جهان
از آن که بد به حجاز آن و این به ایرانشهر *** حجاز دین را قبله است، ملک را ایران (13)
یا در مدح کرم سلطان محمود میگوید:
برهنه شاعر و درویش زائر *** در ایران از عطای شاه ایران
یکی دیبا فرو ایزد به زرمه *** یکی دینار بر سنجد به قپان (14)
او در چند مورد از «کشور ایران» و «زمین ایرانشهر» نیز نام برده است.
منوچهری دامغانی (متوفی 432ق.) در مدح سلطان مسعود غزنوی میگوید:
ملک جهان بگیری از قاف تا به قاف *** مال جهان به بخشی از عود تا به تار
توران بدان پسر دهی، ایران بدین پسر *** مشرق بدین قبیله و مغرب بدان تبار (15)
و در قصیدههای دیگر نیز از «جمال مُلکت ایران» و «خسرو ایران» و «بگذرد این روزگار سختی از ایران» سخن میگوید:
جمال ملکت ایران و توران *** مبارک سایهی ذوالطول و ذوالمن (16)
خواست از ری خسرو ایران مرا بر سفت پیل *** خود ز تو هرگز نیندیشد در چندین سنین (17)
زود شود چون بهشت، گیتی ویران *** بگذرد این روزگار سختی از ایران (18)
منوچهری در بسیاری از قصاید دیگر خود به گسترهی اقتدار فرمانروایی ایران بر پهنهی گیتی سخن میگوید:
ای سپاهت را سپاهان، رایتت را ری مکان *** ای ز توران تا به ایران بندگانت را وثاق (19)
در این میان، اشارههای مکرّر به «ایران» و «ایرانزمین» در معنای باستانی آن همچنان ادامه مییابد، چنان که در دیوان اسدی طوسی (20) (متوفی 465ق.) به دفعات دیده میشود و در ویس و رامین فخرالدین اسعدگرگانی که در سال 464ق. تألیف شده است (21)، 25 بار به «ایران» اشاره دارد. (22)
دو تحول جدید در دوران سلطان محمود به گسترش زبان فارسی بسیار مدد رساند. نخست این که تمامی مکاتیب و اسناد دیوانی به دستور ابوالحسن اسفراینی، وزیر سلطان محمود، به فارسی نوشته شد. گرچه جانشین او احمد بن حسن میمندی دوباره عربی را به دیوان بازگردانید، اما اقدام اسفراینی نشانهی آغاز پایهگذاری زبان فارسی به منزلهی زبان دیوانی در دربارهای دودمانهای ترک و مغول ایران، آسیای میانه، هند اسلامی و آناطولی در قرنهای بعد بود. علاوه بر این، فتح هندوستان به دست سلطان محمود، آغازگر نفوذ زبان فارسی در شبهقارهی هند شد. (23)
گرچه آغاز سلسلهمراتب «ترک و تاجیک» که در زمان غزنویان رایج شد، ضربهای به کار برد واژهی «ایران» وارد ساخت، اما رشد فزایندهی زبان فارسی به بالابردن مقام میراث فرهنگی ایران و تجلی آن در ادبیات فارسی این دوره کمک کرد. برای نمونه، بیهقی خود را «تاجیک» میدانست اما به ندرت از این واژه استفاده میکرد. تاریخ بیهمتای او ذخیرهی پرارزشی از خاطرات فرهنگی ایرانی، توصیف جشنهای نوروز و مهرگان، شکوه و عظمت و رسوم دربار، و نیز شیوههای روابط اجتماعی و سیاسی ایران را دربردارد. در عبارت گویایی از مراسم بر تخت نشستن سلطان طغرل سلجوقی، بیهقی میگوید که بارگاه سلطان از هر شکوه و جلال خالی بود: «نداشت نوری بارگاه و مشتی اوباش درهم شده بودند». آنگاه قاضی صاعد که با کوکبهای بزرگ به بار آمده بود خطاب به سلطان میگوید:
زندگانی خداوند دراز باد! این تخت سلطان مسعود است که بر آن نشستهای، و در غیب چنین چیزهاست و نتوان دانست که دیگر چه باشد. هشیار باش و از ایزد- عزه ذکره- بترس و داد ده و سخن ستمرسیدگان و درماندگان بشنو و یله مکن که این لشکر ستم کنند، که بیداری شوم باشد. و ... طغرل گفت: «ما مردمان نو و غریبیم و رسمهای تازیکان ندانیم». (24)
این عبارت نشان میدهد که چگونه غزنویان به آشنایی با رسوم ایرانی شهرت داشتهاند و چگونه سلاطین در حال ظهور سلجوقی نسبت به میراث فرهنگی ایران ناآگاه و بیگانه بودهاند. این عبارت همچنین نشانگر این نکته است که چگونه عضوی از سلسلهمراتب مذهبی، به مراسم دربار ایرانی اهمیت میداد و بر وظایف سلطان که در سنن پادشاهان ایران مرسوم بود تأکید میورزید. اما با برآمدن سلاجقه که به غایت تعصب اهل سنت داشتند، هم عرصه بر شیعیان، که آنها را رافضی مینامیدند، تنگ شد و هم گرایشهای قومی و شبه ملّی به حاشیه رانده شدند.
پینوشتها
1. Bosworth, "The Heritage of Ruler ship in Early Islamic Iran and the Search for Dynastic Connections with the Past", p. 61.
2. Ibid.
3. بنگرید به بخش مربوط به صفویه.
4. دیوان حکیم فرخی سیستانی، به کوشش دکتر محمد دبیرسیاقی (تهران: انتشارات زوار، 1363)، ص 116.
5. همان، ص 248.
6. همان، ص 256.
7. همان، ص 300.
8. همان، ص 119.
9. همان، ص 138.
10. همان، ص 262-263.
11. ابوالقاسم حسن بن احمد عنصری، دیوان عنصری، به کوشش یحیی قریب (طهران: شرکت طبع کتاب، 1323)، ص 1010.
12. همان، ص 105.
13. همان، ص 106.
14. همان، ص 128.
15. ابوالنجم احمدبن قوص بن احمد منوچهری دامغانی، دیوان اشعار منوچهری دامغانی، به کوشش برات زنجانی (تهران: مؤسسهی انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1387)، ص 74.
16. همان، ص 126.
17. همان، ص 149.
18. همان، ص 282.
19. همان، ص 107.
20. ابونصر علی بن احمدبن منصور اسدی طوسی، گرشاسبنامه، به کوشش حبیب یغمایی (تهران: طهوری، 1354).
21. فخرالدین اسعد فخری گرگانی، ویس و رامین، به تصحیح مجتبی مینوی، (تهران: بروخیم، 1314).
22. برای اشاره به ایران در شعر کلاسیک فارسی، بنگرید به: سجادی، ص 749- 759؛ جلال متینی، «ایران در گذشت روزگاران: دوران اسلامی»، ایرانشناسی 4/2، 1992، ص 243- 268؛ شفیعی کدکنی، «تلقی قدما از وطن»، الفبا، شمارهی 2 (1352)، ص 1-26.
23. بنگرید به INDIA در دانشنامهی ایرانیکا.
24. به نقل از History of Bayhaqi، ترجمهی C.E. Bosworth و مقدمهی آشتیانی، بنگرید به: گزیدهی تاریخ بیهقی، به کوشش دکتر علیاکبر فیاض (تهران: انتشارات دانشکدهی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه مشهد، 1350)، ص 732- 733.
اشرف، احمد؛ (1395)، هویت ایرانی، از دوران باستان تا پایان پهلوی، احمدی، حمید، نشر نی، چاپ اول