برگردان: حمید احمدی
مهمترین تحولی که در بازسازی پهنهی جغرافیای تاریخی ایران در دوران ایلخانان پدید آمد. بنیان نهادن آگاهی فضایی از ایرانزمین به منزلهی یک مجموعهی کامل جغرافیایی بود که شامل ایالتها و ولایتهای گوناگونی میشد که در فلات ایران و اطراف آن گسترده بودند.
مفهوم تازهی جغرافیایی ایرانزمین هم در آثار جغرافیایی و هم در آثار تاریخی این دوران آمده است. حال باید ببینیم چه عواملی به بازسازی و رواج مفهوم ایران زمین مدد رساندند. یکی از این عوامل گردآمدن ایالات پراکندهی ایرانزمین در قلمرو ایلخانان بود که در دوران غازانخان آن را به منزلهی تجدید حیات مفهوم ایران در دوران سامانی میدانستند و از آن جا که ملاک اصلی هویت ایرانی از همان آغاز دورهی اسلامی بر مبنای عامل جغرافیایی یعنی سرزمین زادگاه قرار داشت، نه عامل خون و تعلق به طوایف گوناگون، ایلخانان نیز که زادگاهشان ایران بود، بدین معنی، خود را بالطبع ایرانی و ایلخان ایرانزمین میپنداشتند.
عامل دیگری که به رواج مفهوم «ایرانزمین» همچون قلمرو یکپارچهی ایلخانان در میان مناطق گوناگون جهان مدد رساند رشد تاریخنگاری جهانی بود. سبب عمده این بود که با فتوحات سریع مغولان در شرق و غرب و شمال و جنوب آسیای میانه و ایران، شاهزادگان و امیران مغول با باورهای دینی و مراسم و مناسک مذهبی و آداب و رسوم فرهنگی مناطق گوناگون جهان آشنا شدند و چون برای آگاهی یافتن از چند و چون آن امور بسیار کنجکاو بودند، تاریخنگاران را تشویق و ترغیب میکردند تا دامنهی تاریخنگاری خود را به مناطق گوناگون جهان آن روز گسترده کنند. از همین رو بود که غالباً از کتاب جامعالتواریخ رشیدالدین فضل الله (648- 696ق./ 1250- 1319م.) با عنوان نخستین تاریخ جهانی یاد میشود.
رشیدالدین که تحت تأثیر مفهوم جدید «جهان» بود، همانند بسیاری از مورخان و جغرافیدانان دیگر، از ایران، توران، فرنگ، مصر و مغرب (مراکش)، روم، هندوستان و چین که پادشاهیهای آن زمان بودند نام میبرد، و بدینترتیب هویت مشخصی برای ایران در میان کشورهای بزرگ جهان قائل میشود.
تاریخنگاران برجستهی این دوران بارها به ایران و ایرانزمین، هم با عنوان مفهومی تاریخی که به دوران ساسانیان بازمیگردد و هم با عنوان پدیدهای که قلمرو پادشاهی ایلخانان را مشخص میکند اشاره میکنند. چنان که عطاملک جوینی (623- 681 ق. / 1226- 1281 م.) در تاری جهانگشای جوینی نوزده بار به ایران و ایرانزمین و هفده بار به تازیک و سه بار به عجم اشاره میکند. رشیدالدین فضل الله نیز در جامعالتواریخ (1) و تاریخ مبارک غازانی (2) و سوانحالافکار رشیدی (3) 60 بار به ایرانزمین و 24 بار به تازیک اشاره میکند و در چند مورد نیز به «کشور ایران» اشاره دارد که ظاهراً از نخستین مواردی است که پس از انوری از مفهوم کشور برای اشاره به قلمرو پادشاهان معاصر ایران استفاده میشود. وی همچنین به مرزهای ایران اشاره میکند که حد آن از آب آمویه تا سرحد رود جَوَن (یا جلیم از شاخههای رود سند) در شرق است تا فرات و روم و مصر در غرب (ص 46، 73، 147) وی همچنین به «اهالی یا خلایق ایرانزمین»، «ممالک ایرانزمین»، «خان ایران» و «ملوک ایران» اشاره میکند. (4)
دیگر آثار تاریخی این دوران و دورهی تیموریان نیز بارها و بارها به ایران و ایرانزمین و واژههای مربوط به آن اشاره میکنند. چنان که فخرالدین بناکتی (متوفی 730ق./ 1330م.) در تاریخ بناکتی یا روضة اللباب فی معرفة التواریخ و الانساب، 22 بار به ایران و ایرانزمین و ایرانشهر و سیزده بار به عجم اشاره دارد. (5) همچنین محمدبن علی شبانکارهای در کتاب مجمعالانساب، که به سال 717ق. تألیف شده است، 22 بار از ایران و ایرانزمین و سه بار از عجم یاد میکند و میگوید منکوقاآن برادرش «شاه جهان کبیر هلاکوخان را که اصل سلاطین ایرانزمین است [یعنی اصل ایلخانان] تمامت مملکتی، که میراث پدرش تولیخان بود، یعنی بلاد غربی به وی ارزانی داشت و آن از آب جیحون است تا کنار فرات و مملکت مصر و شام». (6)
شبانکارهای در توصیف نبردی که بین ملک محمد، پادشاه شبانکاره، با اتابک فارس درمیگیرد روایتی دارد که یادگاری از احساسات قومی عهد سامانی به نظر میآید. وی میگوید: «و در عهد دولت او مُلک دارا به جرد گشاده شد و از پارس بسته و در شبانکاره افزود ... چون دارا به جرد متخلص شد، شاعری گفت: دارانسبی قلهی دارا بگرفت». وی در توصیف جنگی که بین ملک مظفرالدین و ملک محمد درگرفت میگوید ملک محمد در فتح نامهای که به پسرش نوشت این بیت را تضمین کرد که:
همه دشت ایران ز تورانیان *** سر و دست و پایست و پشت و میان (7)
کمالالدین عبدالرزان سمرقندی در مطلع سعدین و مجمع بحرین پانزده بار از ایران و ایرانزمین و پادشاهی ایران یاد میکند و در وصف نبردی که بین سلطان ابوسعید و امیر ایرنجین درگرفته بود میگوید: «و نزدیک بود که لشکر سلطان شکسته شود و اگر لطف حق تعالی یاری ننمودی و آنچه مخالفان را در خاطر بودی به ظهور آمدی، از مُلک ایران نامی بیش نماندی». (8) وی در حدود ایران میگوید: «و ممالک ابوسعیدی میان آب آمویه و آب فرات بود که ایرانشهر عبارت از این بلاد است». (9)
در آثار دیگر تاریخی نیز بارها نام ایران و ایرانزمین آمده است، چنانکه محمدبن هندوشاه نخجوانی (متوفی 714ق./ 1314م.) در دستورالکاتب فی تعیین المراتب (10)، شانزده بار از ایران و ایرانزمین و هشت بار از تازیک و هشت بار از عجم یاد میکند.
تاریخنگاری عهد ایلخانان در دوران تیموریان نیز تداوم پیدا میکند، چنانکه حافظ ابرو (738- 809ش./ 1359- 1431م.) در کتاب زبدة التواریخ (11) شش بار از ایران و شانزده بار از تاریک و چهار باز از عجم نام میبرد. وی در کتاب جغرافیای حافظ ابرو نیز چند بار از ایران نام میبرد و میگوید در روزگار پیشین «از جیحون تا فرات را بلاد فرس خواندند» (12) و نیز تاجالدین حسن یزدی در کتاب جامعالتواریخ حسنی (13) (تألیف. 855ق./ 1451م.) سیزده بار از ایران و هشت بار از تازیک نام میبرد و میرخواند (738- 903ق./ 1432- 1498 م.) در کتاب پرتأثیر تاریخ روضة الصفا (14)، که بهترین نمونهی تاریخنگاری عهد مغول و تیموری است 154 بار از ایران و ایرانزمین و واژههای مربوط به آن یاد میکند.
سرانجام ذکر این نکته لازم است که در مجموعهی به جایمانده از مکاتبات دیوانی میان شاهان و حکام ایران و سلاطین و امرای همسایه از اوایل تیموریان تا اوایل دوران صفوی، بارها میتوان اشاره به تعابیر معاصر «ایران»، «ایرانزمین»، «کشور ایران»، «شاهنشاه ایران»، «احوال ایران»، «ملوک ایران»، «ممالک ایران»، «شهریار و دیار عجم»، «سپهسالار ایران» و «ایران و توران» را پیدا کرد. (15)
آگاهی جغرافیایی آشکار از مفهوم سرزمین ایران یا ایرانزمین به منزلهی یک مجموعهی کامل و بخشهای شکلدهندهی آن بود که عمق ایدهی «ایران» را با پهنای جغرافیایی آن نشان میداد. خدمت عمدهی حمدالله مستوفی به «تاریخ ملّی پیشامدرن» ایران، که به دنبال این بخش خواهد آمد، با کتاب جغرافیایی او نزهةالقلوب تکمیل شد. اهمیت کتاب اخیر در پرداختن به مفهوم جغرافیایی ایران و نیز مرزها و استانهای آن است. مستوفی که مقدمهی کتاب خود را به توصیف دو محل مقدس مکه و مدینه در خارج از مرزهای ایران اختصاص میدهد میگوید: «اگرچه آن موضع از مُلک ایران نیست و بیشتر غرض از تألیف این کتاب شرح احوال ایران است، اما چون افضل بقاع جهان است ابداع کردن بدان ... اولی است». (16) مستوفی در قسم دوم، در شرح احوال «ایرانزمین» میگوید: «و آن مشتمل است بر مطلعی و مقصود و مخلصی» (17). در مطلع این فصل از بخش ایران در ملک جهان و طول جغرافیایی و حدود آفاق قبلهی بلاد آن سخن میگوید و بررسی خود از جغرافیای ایران را با بحث از دیدگاههای گوناگون مربوط به بنیادگذاری ایران به دست ایرج و جایگاه آن در هفت اقلیم جهان آغاز میکند. او میگوید که تمامی مفسران (یونانی، هندی و ایرانیها) میپذیرند که ایران، که مرکز جهان مسکون واقع شده است، بهترین بخش جهان است و به مفهوم کهن ساسانی ایرانشهر بازمیگردد. به نوشتهی مستوفی:
ایرانزمین را حد شرقی ولایت سند و کابل و صغانیان و ماوراءالنهر و خوارزم تا حدود سقسین و بلغار است و حد غربی ولایت نیکسار و سپس شام و حد شمال ولایت آس و روس و مگیرو و چرکس و برطاس و دشت خزر که آن را نیز دشت قیچاق خوانند و الان و فرنگ است و فارق میان این ولایت و ایرانزمین، فلجه اسکندر و بحر خزر است که آن را بحر جیلان و مازندران نیز گویند و حد جنوبی از بیابان نجد است که براه مکه است و آن بیابان را طرف یمین با ولایت شام و طرف یسار با دریای فارس که متصل دریای هند است و پیوسته است و تا ولایت هند میرسد و اگرچه از این ولایت بیرونی بعضی احیاناً در تصرف حکام ایران بوده است و چند موضع از آن خود حکام ایران ساختهاند اما چون از این حدود غرض شرح ایران بود واجب شد از ذکر آنها تجاوز نمود. (18)
مستوفی استانهای ایران را در بیست فصل توصیف میکند. او بحث خود را با (عراق عرب) یا «قلب ایرانشهر» و «عراق عجم» آغاز میکند. و سپس میپردازد به آذربایجان، اران و مغان، شروان و گرجستان، روم، ارمنستان، دیاربکر و ربیعه، کردستان، خوزستان، فارس و خلیج فارس، شبانکارهی کرمان و قهستان (شامل بلوچستان امروزی)، نیمروزی، خراسان، مازندران، قومس و طبرستان و سرانجام جیلانات (گیلان).
مستوفی در شرح طول و عرض جغرافیایی ایرانزمین میگوید:
طولش از قونیهی روم است تا جیحون بلخ و مسافت بین طولین که طول ایران زمین است... به حسب بطلمیوس هشتصد و پنجاه و شش فرسنگ بود ... عرضش از عبادان بصره است تا ... بابالابواب تمور قپو... مصافت بینالعرضین که عرض ایرانزمین است که بحساب بطلمیوس سیصدوپنجاه و هشت فرسنگ ... و این اعلاء طول و عرض ایران زمین است و لاشک تمامت ایرانزمین در طول و عرض مربع مستقیمالاضلاع واقع نیست و در آن تفاوت بسیار است ... اما چون از این شرح طول و عرض غرض وصف ایرانزمین است و آن در وسط اقالیم سبعه افتاده است، سهلوت را از آنچه از حد ایران دور بود اجتناب واجب نمود. بدان سبب طول از شصت و نیم درجه تا صد و دوازدهم از پنجاه درجه باشد و از عرض از شانزدهم تا چهل و پنجم که سی درجه بود ثبت افتاده است. (19)
مستوفی سپس میپردازد به ذکر کمیت راههای ایران، جبال ایران، معادن ایران و رودها و آبهای ایران و دریاها و دریاچههای ایران و سرانجام به ولایتهایی که در شرق و غرب و جنوب و شمال ایران قرار دارند و ولایات خارج ملک ایران.
پینوشتها
1. رشیدالدین فضللله، جامعالتواریخ، به تصحیح محمد روشن و مصطفی موسوی طبرستانی (تهران، البرز، 1377).
2. رشیدالدین فضلالله، تاریخ مبارک غازانی: داستان، به کوشش کارل یان (اصفهان: نشر پرسش، 1367).
3. رشیدالدین فضلاله، سوانحالافکار رشیدی، به کوشش محمدتقی دانشپژوه (تهران: 1358).
4. برای مطالعهی پژوهشی برجسته دربارهی رستاخیز کاربرد واژهی «ایران» در دورهی مغولان، بنگرید به:
Dorothea Krawulsky, Èŕ n-Das Reich der Èl" ne: Eine topographisch- historiche Studie, (Weisbaden), pp. 11-17.
5. تاریخ بناکتی: روضةالالباب فی معرفة التواریخ و الانساب، به کوشش جعفر شعار (تهران: 1348).
6. محمدبن علی شبانکارهای، مجمعالانساب، به تصحیح جلالالدین محدث (تهران: امیرکبیر، 1363).
7. همان، ص 164.
8. عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، ج1، به کوشش عبدالحسین نوایی (تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1383)، ص 43.
9. همان، ص 21.
10. محمدبن هندوشاه نخجوانی، دستورالکاتب فی تعیین المراتب، به سعی و اهتمام و تصحیح عبدالکریم علی اوغلی علیزاده (مسکو: آکادمی علوم اتحاد شوروی، انستیتوی ملل آسیا، سلسله آثار ادبی ملل خاور، متون سری بزرگ، 1976).
11. حافظ ابرو، زبدة التواریخ، ج1، به کوشش ک. حاج سیدجوادی (تهران: نشر نی، 1372).
12. حافظ ابرو، جغرافیای حافظ ابرو، 3 جلد، به کوشش س. سجادی (تهران: بنیان: دفتر نشر میراث مکتوب 1375- 1378).
13. تاجالدین حسن بن شهاب یزدی، جامع التواریخ حسنی، بخش تیموریان پس از تیمور، به کوشش حسین مدرسی طباطبایی (تهران: دانشگاه تهران، 1366).
14. میرخواند محمد خواندشاه، تاریخ روضة الصفا، ج8، به کوشش محمدجواد مشکور (تهران: خیام 1351)، ص 420-421.
15. عبدالحسین نوایی، اسناد و مکاتبات تاریخی ایران از تیمور شاه اسماعیل، (تهران: ترهان، 1356).
16. حمدالله بن ابی بکر بن مستوفی قزوینی، نزهة القلوب، مقابله و تعلیقات و فهارس به کوشش محمد دبیرسیاقی (تهران: طهوری، 1336).
17. همان، ص 18.
18. همان، ص 21- 22.
19. همان، ص 20-21.
اشرف، احمد؛ (1395)، هویت ایرانی، از دوران باستان تا پایان پهلوی، احمدی، حمید، نشر نی، چاپ اول